بالاخره "منشور جرج تاون" یا "منشور اتوبوس"، همانطور که آقای پهلوی و خانم ها و آقایان تیم امروزش وعده داده بودند، اعلام شد و موجب براه افتادن طوفان های عظیم در فنجان آب "جنبش همبستگی" ایشان شد!
نویسنده: آذر مدرسی
منشوری که قرار بود به نام دفاع از انقلاب جاری در ایران و همبستگی با آن، نیروهای راست، از فاشیسم آریایی تا ناسیونالیسم افراطی کرد و ترک و ...، از جمهورخواه تا مشروطه خواه (لقب شیک و سانتیمانتال امروز سلطنت طلبان دو آتشه و نئوپهلویست های فاشیست)، را زیر پرچم و پلاتفرمی متحد کند، منتشر شد. منشوری که قرار بود اتحاد نیروهای راست، برای به رسمیت شناحتن و بازی داده شدن در مانورهای جدی تر کاخ الیزه و کاخ سفید، را شکل دهد. سند اتحادی که قرار بود قدرت راست به رهبری "شاهزاده" را به نمایش بگذارد.
تهیه کنندگان منشور تصور میکردند که با معدل گیری از سیاست ها و "خط قرمز" های نیروهای سیاسی راست، به کمک کمی بند بازی و کله معلق زدنهای سیاسی و قرار دادن تعدادی سلیبرتی و "چهره های میانه"، "معقول" و "رنگین کمانی" در کنار دو "شخصیت سیاسی" بی اعتبار (مهتدی و پهلوی) پروژه صاحب سیاست و رهبری واحد کردن بخش اعظم نیروهای راست را، به پایان می رسانند.
برای آقای پهلوی اما این منشور قرار بود بالماسکه "ارباب-رعیتی" و مهرباطل خورده اش، تحت عنوان "وکالت میدهم"، را در بسته بندی جدیدی تحویل مشتاقان بدهد. منشور امیدی بود برای تامین "رهبری سیاسی" رضا پهلوی بر "اتحاد" یا "ائتلاف" طرفداران دو آتشه سلطنت، با پرچم های "درفش کاویان" و ساواک و شیر و خورشید را با "جمهوریخواهان" مخالف رژیم سلطنت و "رهبر سیاسی" شخص رضا پهلوی، و با ناسیونالیست های کرد، آذری، عرب و ... !
در یک کلام این منشور "محصول شیرین" کارخانه سری دوزی رضا پهلوی و تیم او، در متحد کردن طیف قابل توجهی از اپوزیسیون راست، بر سر سناریوی به قدرت رسیدن، بر سرسیاست دوره ای، بر سر نحوه برخورد به این انقلاب، بر سر تصویر از آینده و ... بود. محصولی که گندیده به بازار سیاست عرضه شد.
پروژه ای که قرار بود اپوزیسیون راست را از نیرویی متشتت، بی استراتژی، بی پلاتفرم، بی نقشه و بیمایه، به یک بلوک یکدست، صاحب سیاست و استراتژی واحد، با یک رهبری سیاسی روشن و با درایت، تبدیل کند، در همان لحظات اول تشتت و انشقاق را میان نیروهای "جذب شونده" به بلوک تشدید کرد. دو قطب طرفدران "تمامیت ارضی" و "فدرالیسم قومی"، طرفدران سلطنت و مخالفین آن و ... در میان صف راست در مقابل هم قرار گرفتند و برای هم شاخ و شانه کشیدند. پروژه ای که پروژه ها، ائتلافها و نزدیکی های تاکتیکی تاکنونی را در طیف راست، با معضلات جدی روبرو کرد و توافق بر سر این "محصول شیرین"، "پربار"، "راهگشا" و ... را به تعویق انداخت.
پس از نشست "جرج تاون" و قبل از انتشار منشور، در جناح ناسیونالیسم کرد، حزب دمکرات کردستان فورا "وزن کشی کرد"! با نشان دادن کارت زرد به مهتدی و اعلام رسمی عدم همکاری با رضا پهلوی و نزدیکی مجدد این حزب به مجاهدین، هم وزن و قدرت خود را در جنش ناسیونالیسم کرد به رخ کشید و پوشالی بودن ادعای عبدالله مهتدی در مورد داشتن کارت "نمایندگی تام الاختیار" احزاب کردی را به نمایش گذاشت، و هم آنرا محکم به سوی مهتدی و "شاهزاده" پرتاب کرد!
اما با انتشار منشور، علاوه بر احزاب ناسیونالیست کرد، صدای حواریون سنتی رضا پهلوی هم درآمد. اولین فریادها علیه "خیانت" از میان طرفدران پرو پا قرص "شاهزاده" و "موکلین" او بلند شد. "نصایح دوستانه و برادارنه"، "وکالتم را پس میگیرم" در کنار "عبور از پهلوی"، لطیف ترین و محترمانه ترین تعرضی بود که طرفداران دو آتشه سلطنت و "شاهزاده" نثار او کردند.
"تئوریسین های مکتب نئوپهلویست" قلم "تئوریک" را کنار گذاشتند و رو به "شاهزاده" خط و نشان کشیدند که حواست جمع باشد "میهن پرستان واقعی فرق دوغ و دوشاب را میدانند" و "خیانت" به پرچم شیروخورشید تاج نشان را به هیچ کسی، منجمله "صاحب تاج"، نمی بخشند.
"تئوریسین" های آریایی خشمگین از "رهبر" بی معرفت و خائن، به بهانه این منشور، کف چرانی همیشگی علیه کمونیست ها، خط و نشان کشیدن، تقدیر از ساواک برای ترور، شکنجه و اعدام کمونیست ها، دامن زدن به احساسات ناسیونالیستی و .. را در کثیف ترین و لمپنانه ترین شکل مجددا شروع کردند.
لشکر لجام گسیخته فاشیست و لمپنی که دیگر حاضر به تحمل رهبر بی بنیه و بیمایه ای مانند رضا پهلوی نبود به میدان آمد. عملا اعلام کرد که بند بازی "دیپلماتیک" رضا پهلوی، هم جمهوریخواه و هم سلطنت طلب بودن، هم فدرالیست قومی و هم "تمامیت ارضی" خواه و هم دیکتاتور و هم دمکرات بودن را دیگر از او قبول نمی کند. لشکری از حواریون که اگر لازم باشد کاسه کوزه "شاهزاده" را هم بهم میزند، به محض انتشار این منشور میدان دار شدند! لشکر و جنبشی که اعلام کرد که دیگر بیش از این با هر کله معلق زدن "وکیل" خود حاضر به کله معلق زدن و تغییر شیف نیست.
به این ترتیب اولین محصول "منشور همبستگی"، نه همبستگی و نزدیکی و اتحاد میان نیروهای راست، که تشدید تشتت و سردرگمی در صفوف "متحد شوندگان" و شورش لشکر پیاده نظام علیه فرماندهان و "سرلشکر"های خود بود.
محصولی که همزمان اعتبار، وزن و اتوریته سیاسی، اجتماعی و جنبشی "شخصیت" و "رهبران سیاسی" این پروژه، رضا پهلوی و عبدالله مهتدی، را از زیر نورافکن میدیای راست، با القاب پر طمطراق "رهبر"، "وکیل"، "نور چشم ملت"، "نماینده مردم" و عناوین پر زرق و برق دیگر، بیرون کشید و وزن واقعی آنها، بعنوان کم وزن ترین، بی اتوریته ترین و بیمایه ترین چهره ها در سیاست، را به نمایش گذاشت. "فرماندهان" و "رهبرانی" که در یک چشم بر هم زدن پیاده نظام "لشکر" شان آماده کودتا و کندن قبه هایشان هستند.
وزن واقعی که بیشتر از هر کسی خود این "رهبران" با توهمات مالیخولیایی، را دچار سرگیجه کرد! شکسته شدن این تصویر کج و معوج که گویا جامعه ایران چنان از فقر رهبر و معترض با بنیه و سیاسی رنج میبرد که در انتظار ظهور ناجیانی چون آنها است، بیش از هرکس خود آنها، را شوکه کرد. "رهبرانی" که کارت زرد و قرمز گرفته از جنبش خود، بازندگان ردیف اول این تحرک بودند.
در حال حاضر این "رهبران" مغبون شده، پس از برطرف شدن تاثیرات شوک، وارد فاز "بیداری" شده اند، تلاش میکنند با رایزنی، "همفکری"، تبادل نظر، پس از انتشار منشور، خسارات وارده را به شکلی جبران کنند و با منتقدین درون خانوادگی وارد مذاکره شوند. اما هر تغییری در این منشور، چه برای امتیاز دادن به حزب دمکرات و ناسیونالیست های کرد و آذری و ...، چه سفت کردن کمرند "تمامیت ارضی" و "یکپارچکی" و جلب حمایت مجدد دستجات باند سیاهی و فاشیست خود، قادر به نجات این پروژه و دست اندرکاران آن نخواهد کرد.
چهره هایی هم که تصور میکردند با قرار گرفتن در این سناریو شانس و امکانی برای کمک به متحد کردن طیفی از نیروهای راست را دارند، همراه منشور سوختند و هوا رفتند.
"منشور همبستگی" تا همینجا نه فقط مایه تصویر قوی و متحد و با رهبر و چهره های معقول، که چهره واقعی این طیف از اپوزیسیون راست را به نمایش گذاشت. جنبشی از نظر سیاسی بی بنیه، از نظر "شخصیت" و رهبری بیمایه و بی کاراکتر و فرصت طلب و حتی از نظر پایه جنبشی خود، بی قدرت، غیر قابل اعتماد و اتکا است! منشور موقعیت ضعیف این طیف را در مقابل رقبای خود در جنبش بورژوایی ایران از زیر نورافکن هیاهوی تبلیغاتی بیرون کشید و به نمایش گذاشت.
این ها هر چند بازیگران جدی در صحنه سیاست در ایران، در صحنه کشمکش مردم با جمهوری اسلامی برای یک دنیای آزاد و مرفه نیستند، اما با تحرکات، پروژه ها، رقابتها، ائتلافها و انشقاق ها، بر شانه میدیای رسمی و غیر رسمی راست، قادرند فضای سیاسی را آلوده کنند. میتوانند به یمن قلمفرسایی "متفکرین" و "روشنفکران" و "کارشناسان" ناسیونالیست و ملی- مذهبی، با قرار دادن "کورد" و "تورک" و ... در مقابل "فارس"، منشا دامن زدن به نفاق و بی اعتمادی میان مردم شوند. میتوانند به چشمان مردم خاک به پاشند! با اشباع دنیای تبلیغاتی که با پول و امکانات عظیم راست افراطی جهان تامین میشود، پیشروی های مردم، مبارزات برحق زنان و مردم در ایران، جدال های واقعی طبقه کارگر در ایران، را در چشم جهانیان به حاشیه برانند و نهایتا برای دشمنان مردم، عمر و فرصت بخرند!
نیروهایی که میتوانند بی اعتباری، بی اتوریته گی و پروژه های بیمایه شان دستمایه بیشترین تعرض توسط جمهوری اسلامی و دستگاه تبلیغات جنگی آن علیه مردم شود. تا همینجا جمهوری اسلامی از افلاس، از بدنامی، از بیمایگی، این طیف بیشترین استفاده را علیه خیزش انقلابی مردم و برای بی اعتباری مخالفین سیاسی خود و نیروهای اپوزیسیون سیاسی خود کرده است.
حکومتی که میداند حرف اول و آخر و جدال اول و آخر را مردم و سوسیالیست ها و کمونیست هایی میزنند، که پرچم آزادی و برابری را در محله و کارخانه و شهر و روستا به اهتزاز در آورده اند! حکومتی که میداند نیرویی که پرچم اداره شورایی را بلند کرد، تنها نیرویی است که قادر به زمین زدن و به زیر کشیدن اش است! زیرکانه افلاس این اپوزیسیون را در مقابل مردم میگذارد تا "قدرت" نداشته و ضربه خود را به رخ بکشد.
باید این صحنه و این بازی شیادانه اپوزیسیون راست و بورژوایی با رقبای در قدرتش، این جنبش بی افق و مستاصل را منزوی کرد و به حاشیه راند! باید سرها را به سوی جدال های واقعی چرخاند! این منشور و کشمکش صف درهم ریخته راست حول آن، باید برای دست اندرکاران واقعی مبارزات مردم، برای فعالین حق زن و طبقه کارگری که یک روز میدان را خالی نکرده است، آغاز پایان عبور از همه این مضحکه ها باشد.
باید تمام نیرو خود را بر قدرتمند تر کردن، متحد کردن خود بر سر آلترناتیو شورایی متمرکز کرد. رقابت بازندگان سیاسی را به خودشان واگذار کنیم.