با اینکه درفراز و نشیبهای پنج سال گذشته، نمی توان سیاست رئیس جمهور امانوئل ماکرون را موفقیت آمیز ارزیابی کرد، اما به نظر می رسد که انتخاب مجدد او به سمت رئیس جمهور محتمل ترین سناریوممکن باشد: راست افراطی قدرتمند است اما آرای آن بین دو نامزد تقسیم گشته و بعید به نظر می رسد که یکی از آنها بتواند پیروز شود.
نویسنده Serge HALIMI برگردان مرمر کبير
بخش مهمی از رای دهندگان وابسته به بورژوازی و یا محافظه کاران راست نیز جلب آقای ماکرون گشته اند و حتی برخی از چهره های شناخته شده آنها به او پیوسته اند. سرانجام، نیرو های چپ آنقدر ضعیف گشته اند که قادر به پیروزی نمی باشند. به خصوص که طی پنج سال اخیر تشکلهای چپ در مورد معضلات پر اهمیتی چون سن بازنشستگی، برنامه ریزی اقتصادی، جایگاه انرژی هسته ای در میان دیگر انرژیها، نهادهای جمهوری پنجم، فدرالیسم اروپایی، اتحاد با ایالات متحده و دست آخر جنگ اوکراین مواضع بسیار متفاوتی داشته اند. اختلافات آنها چنان عمیق است که حتی اگر آقای ژان لوک ملانشون، که تنها نامزدی از این خانواده ـ سابق ـ سیاسی می باشد که هنوز تا حدی شانس آنرا دارد که به دور دوم راه یابد، بتواند روز ده آوریل آینده به این مرحله برسد، گردآمدن مجدد این نیروها ناممکن به نظر می رسد. در هر صورت ادامه جنگ در اوکراین به نفع آقای ماکرون تمام می شود چرا که توجه مردم بیشتر متوجه تلاشهای دیپلماتیک وی می گردد تا نتایج تاسف بار دوره پنج ساله ریاست جمهوری اش.
ریاست جمهوری آقای ماکرون با لغو مالیات بر درآمدهای بالا، کاهش مالیات بر سود کارخانجات و تغییر قانون کار به نفع کارفرماها شروع گشت، در این دوران شاهد چندین شورش جلیقه زردها بودیم که وحشیانه سرکوب شد، دست آخرنیز او برنامه انتخاباتی خود را ارائه داد که حاوی دو نکته پر اهمیت می باشد، اولی بالابردن سن بازنشستگی از ۶۲ به ۶۵ سال و دومی مجبور کردن افرادی که حداقل یارانه دریافت می کنند به پانزده ساعت کار اجباری در هفته که هر دواین پیشنهادات بیانگر سمت گیری آشکار دست راستی وی می باشد. بالا بردن سن بازنشستگی به واقع به هیچ معضل اقتصادی حادی پاسخ نمی دهد و حتی از پیشنهاد خود کارفرمایان که می خواستند سن بازنشستگی را به ۶۴ سال ارتقا دهند فراتر می رود. پیشنهاد دوم نیز که به ظاهر به عنوان تصمیمی برای برقراری « عدالت» ارائه می شود نیروی کار ارزان یا رایگان برای کارفرمایان تامین می کند و به آنها اجازه می دهد تا دستمزد ها را افزایش ندهند، همچنین پیشنهاد شغلی برای متقاضیان کار کم می شود. به این دلیل که افزایش تورم با افزایش دستمزد همراه نخواهد شد، قدرت خرید اکثریت جامعه کاهش می یابد. سیاست « به هر قیمتی که شده پیش رویم» تنها در نظر دارد که سود شرکتهای بزرگ با توجه به کاهش تقاضا، پایین نرود. در سال ۲۰۲۱ شرکتهای بزرگ که در بورس فرانسه جزء چهل تای بالا هستند مبلغ نجومی و بی سابقه ۱۶۰ میلیارد یورو سود را به جیب زده اند. امتناع آقای ماکرون از ثابت نگه داشتن قیمت ها باعث می شود که مشتریان، بالارفتن هزینه حمل و نقل و قیمت مواد اولیه را متحمل شوند چرا که در غیر این صورت سود سهام کاهش می یابد و این تراژدی غیر قابل تصور برای دولت ماکرون می باشد که کنترل قیمتها به هیچ وجه در الویتهایش قرار ندارد.
انتخاب مجدد آقای مکرون، بویژه به این دلیل که احتمالا آخرین باری است که می تواند انتخاب شود، برای اقشار محروم جامعه مصیبت بار خواهد بود. بدون چنین انتخاباتی که مجددا به او اکثریت پارلمانی اهدا کند، ادامه حاکمیت وی در جهت اجرای سیاستهای نولیبرالی می توانست با بحرانهای عظیمی مواجه شود ـ حرکتهای جلیقه زرد ها و بحران کوید ۱۹ در این دوره موانعی بر سر راه اجرای این سیاستها ایجاد کرده بود.
جنگ در اوکراین نیز معضل پیچیده ایست. هنوز هیچ کس نمی تواند با دقت فجایع آتی ناشی از تجاوز روسیه را پیش بینی کند: مصیبتهایی برای مردم اوکراین، که قربانیان ارتشی هستند که مدعی آزاد کردن آنها می باشد (تاکنون سه و نیم میلیون نفر مجبور به جلای وطن گشته و هزاران نفرجان باخته اند) و همچنین برای مردم روسیه که از سویی رژیمی بر آنها تحمیل می شود که مخالفان را تحت فشار سخت و فزاینده ای قرار داده و از سوی دیگر تلفات سنگین نظامی و جانی را در جنگ اوکرائین و همچنین تحریم های غرب همراه با موجی از ممنوعیت ها را برایشان به ارمغان آورده است. این تحریم ها ورزشکاران، هنرمندان، دارندگان مسترکارت، مشترکین نتفلیکس و ... حتی رستورانهای روسی در خارج از روسیه را هدف گرفته است. چنانچه هدف غرب جدا کردن مردم از «ارباب کرملین» می باشد، تنبیه دستجمعی مردم راه حل مناسبی نیست.
اما نتایج فاجعه بار جنگ اوکرائین تنها به موارد بالا ختم نمی شود. روز ۱۴ مارس گذشته، آقای آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل، با تکیه بر اهمیت گندم، به مثابه منبع قابل توجه تامین انرژی لازم برای بقای جمعیت بشری در کره زمین، که دو طرف در گیر از تولید کنندگان کلان آن می باشند، نگرانی خود را از « طوفان قحطی در سراسر کره خاکی و فرو پاشی نظام تغذیه جهانی» اعلام کرد. درزمینه شرایط اقلیمی نیز اوضاع به همین اندازه اسفبار است. سیاست فعلی تسلیحاتی مصرف انرژی و مواد تجدید ناپذیر را افزایش می دهد ـ ارتش آمریکا به تنهایی به اندازه پرتغال یا سوئد گاز گلخانه ای تولید می کند. از سوی دیگر، در زمان جنگ، برقرای همکاریهای بین المللی در جهت کاهش عمومی تولید سوخت فسیلی کمتر محتمل است.
پناهندگان، قحطی، آب و هوا، خطر درگیری هسته ای ، همه اینها موجب غم و اندوه مردم در دنیایی است که هنوز همه گیری کشنده کوید را پشت سر ننهاده و بشریت در تاریخ معاصرخویش، بیش از هر زمان درمی یابد که نمی تواند « چشم بسته به آینده خویش امیدوار باشد (۲)».
بازگشت به ریشه های پیدایش بحران اوکراین نه تنها برای کمک به درک اینکه چگونه به این وضعیت رسیدیم سودمند است، بلکه - و مهمتر از همه - می تواند به یافتن راههای خروج از آن یاری رساند. در جریان رویدادها اکثرافراد تمایل دارند بی توجهی به هشدارهای قبلی را توجیه کنند. اما یک امر کتمان ناپذیر است : شش ماه و یا سه ماه پیش، هیچ کس تصور نمی کرد که ارتش روسیه به خاک اوکراین حمله کند. حتی خود رئیس جمهور ولدیمیر زلنسکی نیز فکرش را نمی کرد.
در هر درگیری ای که احتمال تشدید تنش هسته ای در کمین باشد، معمولا قدرت در دستان یک مرد متمرکز است - وبه ندرت یک زن. فرانسوا میتران این امر را چنین خلاصه کرد: «قدرت بازدارنده، خود من هستم». «این رئیس جمهور است که تصمیم می گیرد». در بحران موشکی کوبا، رابرت کندی، برادر رئیس جمهور وقت ایالات متحده، آنچه را که در اکتبر ۱۹۶۲ می توانست اتفاق بیفتد، چنین خلاصه کرد: «از چهارده نفری که در آن زمان [در تصمیم آمریکا] نقشی داشتند، و البته همه آنها بسیار محترم بودند (... )،به نظر من شش نفر اگر رئیس جمهور ایالات متحده بودند، سیاره را منفجر می کرد (۳). »
آیا ناتو روسیه را تحریک کرده و یا بیش از حد آزاد گذاشته است ؟
بیست و دو سال است که آقای ولادیمیر پوتین روسیه را رهبری می کند ( سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ نخست وزیر بود)، طبیعی است که به دنبال درک انگیزه های او در حمله به اوکرائین باشیم. از آنجایی که او اغلب نظرش را صریحا در این باره اعلام کرده، درک آن دشوار نیست.
دو روایت متناقض در باره حمله به اوکرائین وجود دارد. بنا به روایت نخست، واکنش رئیس جمهور روسیه به این دلیل بوده است که غرب به تقاضای مکرر روسیه مبنی برحفظ امنیت این کشور وقعی نگذاشته وپیمان آتلانتیک شمالی ، ناتو، علی رغم تعهدات پیشین به مرزهای روسیه نزدیک شده است. اما روایت دوم چنین است که توسعه طلبی آقای پوتین و عدم واکنش غرب نسبت به تجاوزات سابق وی باعث شده است تا با تکیه برافقی که منفعل بودن غرب در برابرش گشوده بخواهد میدان نفوذ سابق خود را باز یابد. منطق دفاعی یا روح انتقام . این دو رویکرد کاملاً هم ناسازگار نیستند. در حالی که روایت نخست، که اغلب در ستون های نشریه ما مبنای استدلال می باشد، بر انبوهی از اسناد تاریخی تکیه دارد، روایت دوم بیشتر توسط نومحافظه کاران مطرح و به گمانه زنیهای روانشناختی مربوط به رفتار دیکتاتورها متوسل می شود.
تشبیهات رایج - هیتلر، مونیخ، چرچیل - توسط به اصطلاح تاریخ شناسان ژئوپلیتیک مانند برنارد هانری لوی مطرح می شود. همین نوع برخورد ها جنگ خلیج فارس (۱۹۹۱)، جنگ کوسوو (۱۹۹۹)، جنگ افغانستان (۲۰۰۱)، جنگ لیبی (۲۰۱۱) را توجیه کرده و به شدت از فقدان واکنش نظامی در گرجستان، سوریه و اوکراین انتقاد دارد. استدلال به قدری ساده است که هر روزنامه نگارمتوسطی می تواند بدون زحمت بیش از حد، آنرا عینا تکرار کند : به محض آنکه یکی از دشمنان غرب درمسیر« نادرستی» گام بردارد، «تنبیه» نکردن جا به جا ی وی به منزله تشویق اوست و موجب تجاوزهای آتی جدی تر از سوی او خواهد شد. ناگفته نماند که این دکترین قضایی ابتدایی « تخم مرغ دزد، گاو هم می دزدد» هرگز در مورد ایالات متحده، عربستان سعودی یا اسرائیل صدق نمی کند.
لذا مطابق چنین استدلالهایی، در اوکراین نیزاین حضورفزاینده ایالات متحده در مرزهای روسیه نیست که حداقل بخشی از دلایل حمله روسیه را توضیح می دهد، بلکه خودداری ناتو از ارائه امکانات نظامی به کیف برای مقابله با همسایه روسی دلیل اصلی آن است. مطابق نظر آقای برونو ترترس، مفسری نو محافظه کار، ابراز نظری خلاف این استدلالهابرای غرب « روایتی است سرشار از سرزنش خود ، در حد ضد استعماری»(۴) . در واشنگتن، نمایندگان جمهوریخواه که از پنتاگون خط می گیرند، دولت کنونی را متهم می کنند و معتقدند آقایان جوزف بایدن و باراک اوباما - که آقای بایدن در آن زمان معاون وی بود ـ «خیلی ترسو، خیلی کند، ودارای واکنشهای خیلی با تاخیر» می باشند. فهرست ناکامی های ادعایی آنها شامل موارد زیر است : پایان عجولانه جنگ در افغانستان (پس از بیست سال)، امتناع از شرکت بیشتر درجنگ سوریه، عدم قاطعیت غرب در الحاق کریمه توسط روسیه، بودجه نظامی ناکافی (۷۶۸ میلیارد دلار) و حتی ... وضع مقررات زیست محیطی که منجر به کاهش تسلط نفت و گاز کشورشان می شود. به زعم آقای کارل روو : « آقای پوتین از این که ایالات متحده چنین امکاناتی را به هدر می دهد مبهوت بود»، البته ایشان خودشان از معماران جنگ عراق می باشند و به طور قطع صلاحیت بیشتری برای چنین اظهار نظری داشته و صد البته هرگزهم جنایاتی را که در جنگها انجام داده اند، گریبانشان را نگرفت (۵).
اشتباه غرب در آن نیست که خواهان گسترش ناتو شد، بلکه اجازه داد روسیه در گرجستان، سوریه و کریمه دستش باز باشد. آقای رافائل گلوکسمن؛ نماینده پارلمان اروپا از جانب حزب سوسیالیست، می پرسد : « به چه دلیل می بایست پشت مرزهای اوکرائین توقف کرد ؟» و سپس هشدار می دهد که :« کارشناسان روسی از هم اکنون نقشه حمله به کشورهای همسایه را آماده کرده اند». (۶) آقای گلوکسمن البته هیچ اطلاعات موثقی ندارد و با اعتماد به نفس ادعا های خود را بیان و در ضمن از این طریق خود را مطرح می کند.
گفتمان شاهین ها بنا به تعریف غیرقابل انکار است: آنها می توانند ادعا کنند که اگر اول قویتر و سریعتر حمله کرده بودیم، شکست تبدیل به پیروزی می شد. هنگامی که نیروهایشان با شکست مواجه می شود، خطا را متوجه کسانی می دانند که قبل از پیروزی تسلیم شدند. اگر بگویید که روس ها به برلین، لندن یا پاریس حمله نمی کنند، آنها به شما پاسخ خواهند داد: شما فکر نمی کردید کیف را بمباران کنند. اگر نخواهیم به مثابه عامل تبلیغ برای کرملین معرفی شویم غیرممکن است بتوانیم به آنها نشان دهیم که رفتار مسکو محدود به حالت حیوان درنده ای نیست که منتظر ضعف شکارش می باشد تا آن را ببلعد. باید دانست که امکان این بود که از این فاجعه جلوگیری شود. اکثر کارشناسان موافق اند که دولت بوش در سال ۲۰۰۸ با دادن وعده عضویت اوکرائین در پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، با آتش بازی کرد. در حالی که به خوبی می دانست حفظ اوکراین در صورت تجاوز نظامی غیرممکن است. این وعده باز هم بیشتر غیر مسئولانه است هنگامی که می دانیم که در سال ۲۰۰۷ در مونیخ آقای پوتین گفته بود : « ناتو نیروهای پیشرفته خود را به مرزهای ما نزدیک می کند و این در حالی است که ما واکنشی نشان نمی دهیم» . اما قدرت های بزرگ به طور طبیعی تمایل دارند امنیت و دفاع از منطقه نفوذ خود را یکسان تلقی کنند و در صورت لزوم به زور نیز متوسل می شوند. سناتور برنی سندرز آمریکایی در ۱۰ فوریه یاد آور شد که: «حتی اگر روسیه توسط یک حاکم مستبد و فاسد مانند ولادیمیر پوتین نیز اداره نمی شد، مانند ایالات متحده ، دغدغه سیاست امنیتی همسایگانش را داشت. آیا کسی به طور جدی معتقد است که اگر مکزیک مورد تهدید یکی از دشمنان ما قرار می گرفت، ایالات متحده حرفی برای گفتن نداشت ؟». این سوالی است که شمارزیادی از دولت ها و مردم نیز آن را مطرح می کنند و بدان معنا نیست که نسبت به مصیبتهای مردم اوکرائین بی تفاوت می باشند، اما آنها واکنش سرزنش آمیز امروزغربی ها را نسبت به جنایاتی که خودشان تا دیروز مرتکب می شدند، ریا کارانه ارزیابی می کنند. به عنوان مثال، حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ را بیاد آوریم، پانزده کشور از بیست و هفت کشور اتحادیه اروپا به ایالات متحده در حمله نظامی اش کمک کردند. اوکراین نیزبه امید آنکه پرزیدنت بوش در آینده جواب خوش خدمتی اش را بدهد، در این تجاوز شرکت کرد.
واکنش از روی شور اخلاقی می تواند جهت نمای خطرناکی باشد. تصاویر بی وقفه مهاجرت و ویرانی میل به انتقام و وسوسه حداکثر گرایی را تشدید و تقاضای تحریم ها یا اقدامات نظامی جدیدی را درست یک روز پس از اعلام تصمیمات قبلی، مطرح می کند. اما نمی توان با مسکو مانند بغداد، بلگراد، غزه یا طرابلس رفتار کرد. روسیه در این جنگ پیروز نخواهد شد، اما آن را کاملا هم نخواهد باخت. پرتاب مرگبار تاس توسط آقای پوتین هم اکنون نیز اثراتی برعکس آنچه مورد انتظار وی بود راموجب گشته : ارتش روسیه در اوکرائین با مشکل روبرو شده است، پیمان ناتو پشت سر رهبر آمریکایی خود قرارگرفته، تحریم های وحشتناک بیش از حد انتظار اعلام گشته، اعتبار دیپلماتیک روسیه نیز به صورت ماندگار لکه دار گشته است.
امروز یک مبلغ غربی می تواند، از هم اکنون بانگ پیروزی سر دهد و جمله معروف مائو تسه دونک در سال ۱۹۵۶ را در باره روسیه تکرار کند که می گفت : « امپریالیسم آمریکا یک ببر کاغذی است». این به معنای فراموش کردن مخالفت رهبران شوروی با ماجراجویی استراتژیک رئیس جمهور چین در آن زمان است : ببر کاغذی دندانهای اتمی دارد. لذا نباید هرگز او را به این سو سوق داد که تشدید منازعات را بر شکست ترجیح دهد. پرزیدنت جان اف کندی در یک سخنرانی معروف ، کمتر از یکسال پس از بحران کوبا ، در ماه ژوئن ۱۹۶۳ چنین توضیح داد: « قدرتهای هسته ای در همان حالی که از منافع حیاتی خود دفاع می کنند، باید از رویارویی هایی پرهیز نمایند که حریف را مجبور به انتخاب بین یک شکست تحقیرآمیز و یا یک جنگ هسته ای کند».
ولادیمیر پوتین تمام رویا های نو محافظه کاران را تحقق بخشید
اوکراین کریمه و دونباس را بازپس نخواهد گرفت و به ناتو هم نخواهد پیوست. روسیه نیزبدون دستیابی به حداقل لغو بخشی از تحریم ها از فتوحات خود چشم پوشی نخواهد کرد. چنین امتیازاتی ممکن است برای قربانیان اوکراینی بسیارسنگین و ناعادلانه به نظررسد، اما آنها می توانند به کشور خویش بازگردند و وضعیت به شرایط قبل از تهاجم روسیه برگردد، در ضمن آقای پوتین راهی بیابد که به او اجازه دهد تا شکست استراتژیک خود را استتار کند. به نظر میرسد رئیس جمهور زلنسکی نیز، مشروط به تضمینهای امنیتی بین المللی و توافق مردم، تمایل به انجام این کار را داشته باشد. در این فاصله، تا دستیابی به چنین توافقی او مردم خود را به مقاومت تشویق می کند.
اروپا اگر با روسیه به گفتگو ننشیند، نمی تواند در امنیت و صلح بسر برد، به نظر آقای ماکرون « این امر تاریخ و جغرافیای ماست». تحلیل آمریکایی ها، اما کاملاً متفاوت است، آنها از داشتن یک کشور بزرگ تحقیر شده و کینه توز درهمسایگی خویش نمی ترسند. بحران کنونی حتی می تواند امر نیکی برای واشنگتن باشد. آقای پوتین که به عنوان یک استراتژیست درخشان شناخته شده بود، در واقع به تحقق رویاهای نومحافظه اران یاری رساند: یک قاره کهن متحد و همسو با ایالات متحده، که پول بیشتری را برای دفاع از خود اختصاص می دهد (البته برای خرید سلاح های آمریکایی). در ضمن اروپا با روی آوردن به تگزاس و آپالاش ها برای تهیه گاز، خود را از روسیه جدا خواهد کرد.
ناگفته نماند که مشاهده منازعات از راه دور و در طبل جنگ کوفتن، زمانی که قدرتمندترین ارتش جهان را در اختیار دارید و درگیری ، نه در مرزهای شما، بلکه در آنسوی اقیانوس اطلس می باشد، بسی آسان است.
تجاوز مستمربه آزادی های عمومی در پنج سال اخیر در فرانسه
جای تعجب نیست که یک بحران بین المللی با این شدت بر انتخابات ریاست جمهوری فرانسه تاثیرگذارد.سوسیالیست ها واکولوژیستها که کارزاری کسالت بار و نتایجی ضعیف در نظرسنجیها داشتند امید وار شدند که با توسل به موضوع جنگ در اوکرائین شکاف بسیار قابل توجهی که آنها را از نامزد گروه «نافرمانها» ، یعنی آقای ملانشون جدا می کرد کاهش دهند. هرچند ملانشون روز ۲۰ مارس میتینگ پاریس خود را با شعار « همبستگی با مقاومت مردم اوکرائین بر علیه تجاوز روسیه و همچنین همبستگی با روسهای شجاعی که بر ضد جنگ و برای صلح مبارزه می کنند» برگزار کرد. اما مواضع خصمانه وی علیه ناتو، هرچند مشروع (۷)، از طرف برخی به عنوان تضعیف دموکراسی قلمداد شد. آن هیدالگو، نامزد حزب سوسیالیست گفت که او می خواهد فرانسوی ها را به «نوکران چین و روسیه» تبدیل کند واو را «عاملی» نامید که مواضعش با کم اهمیت جلوه دادن آنچه پوتین بر علیه اروپا و دموکراسی اش تدارک دیده است، بیشتر در«خدمت» او می توانست باشد تا در خدمت مردم فرانسه (۸). نامزد اکولوژیست ها هم به ملانشون تهمت زد که به نظر او گو یا « اوکرائین می بایست به نفع روسیه، از صحنه محو شود» ... چنانچه جنگ اوکرائین ادامه پیدا کند، چگونه می توان در چند هفته یا چند ماه آینده امیدوار بود که این جناحها بر ضد پروژه های تخریب اجتماعی دولت کنونی با هم بر سر مواضع مشترک به توافق برسند.
همگرایی بین راست و راست افراطی به نظر آسانتر می آید به ویژه به این علت که دست راستی ها پیشنهادهای امنیتی و بیگانه هراسی را تکرار می کنند و راست افراطی نیز برنامه اقتصادی لیبرال جناح راست را پذیرفته است.
چنین چشم اندازی وضعیت آزادی های عمومی را بیش از پیش نگران کننده می کند. در طول دوره پنج ساله آقای مکرون، ترس از ناامنی، تروریسم، آلودگی ویروسی و ترس از جنگ زمینه ساز «استراتژی شوک» غیر دموکراتیک گشت که رئیس جمهوری مستبد را تشویق به حکومت با ترس کرد (۹). بحران از کووید-۱۹ باعث شد که موازین کنترل اجتماعی به نام مبارزه با بیماری بی اهمیت جلوه داده شود. تا جایی که در ژوئیه گذشته، یکی از مدافعین حقوق شهروندی از این که «افرادی[شخصا] بتوانند مسئول کنترل وضعیت سلامت و در نتیجه هویت افراد باشند» و این که در نهایت بخشی از جامعه توسط بخش دیگری کنترل شود، ابراز نگرانی کرد. هرچند به تازگی کنترل کارت سلامت در اماکن عمومی منتفی شد، اما استقرار راحت این نوع کنترل نشان داد تا چه حد این نوآوری می تواند آینده روشنی در پیش داشته باشد. چرا که معمولا هر بارکه تجاوز به آزادی های عمومی به لطف نوآوری جدیدی امکان گشته، سپس توانسته وارد زندگی اجتماعی شده و تداوم می یابد. نشان دادن کارت هویت به هر مناسبتی، اعلام تاریخ تولد برای گرفتن قطار، شماره کارت بانکی برای رای دادن در «نظرسنجی مردمی» ـ نیرو های چپ برای انتخاب نماینده همه جناحهای چپ آنرا سازماندهی کردند ـ همه اینها در دوران ریاست جمهوری اخیر که «غیر لیبرال ترین» در طی جمهوری پنجم است ، عمومیت یافت . و تا زمان شیوع جنگ در اوکراین، بحث سیاسی تحت سلطه موضوعات مهاجرت و ناامنی بود که توسط نامزدهایی تشدید شده بود که ضرورتا همه از راست افراطی نبودند.
استقرار خودروهای زرهی ژاندارمری ملی علیه معترضان مسالمت آمیز، انحلال گروه های همبستگی با فلسطین، مانند تولوز، که بلافاصله با رویه ای یکسان علیه یک گروه ضد فاشیست در لیون دنبال شد، آزار و شکنجه پلیسی و قضایی علیه «جلیقه زردها»، زندگی روزمره ای که به طور فزاینده ای تحت انقیاد شرائط وضعیت اضطراری است: در فرانسه نیز باید از آزادی ها دفاع کرد. تکرار سناریوی پنج سال پیش دور دوم میان آقای مکرون و خانم مارین لوپن نشان می دهد که فرانسوی ها ره گم کرده اند.
۱- پرونده چرا چپ می بازد ؟ آوریل ۲۰۲۰ https://ir.mondediplo.com/article3940.html
۲- Faut vivre, chanson de Marcel Mouloudji.
۳- Cité par Graham T. Allison, Essence of Decision. Explaining the Cuban Missile Crisis, Little Brown, Boston, 1971.
۴- Cité dans Le Figaro, 19 mars 2022.
۵- Karl Rove, « Zelensky defines courage in our time », The Wall Street Journal, New York, 17 mars 2022.
۶- Le Monde, 16 mars 2022.
۷- مقاله های «قلعه ای متعلق به عصری دیگر»، لوموند دیپلماتیک، مارس ۲۰۱۹ https://ir.mondediplo.com/2019/03/article3117.html
«ناتو تا به کی ؟»، لوموند دیپلماتیک ، نوامبر ۲۰۱۹ https://ir.mondediplo.com/2019/11/article3256.html
Régis Debray, « La France doit quitter l’OTAN » , Le Monde diplomatique, mars 2013
۸- L’Express, Paris, 28 février 2022.
۹- Lire « Feu sur les libertés », Manière de voir, n° 182, avril-mai 2022, en kiosques.
انتخابات فرانسه تحت تاثیر جنگ در اوکرائین
شخصی سازی فونت
- کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
- Default Helvetica Segoe Georgia Times
- مدل خواندن