مصاحبه راديو انترناسيونال با ثريا شهابى در تاریخ مه ۲۰۰۱ در نقد کار خانگی
راديو انترناسيونال: در مورد تاثير عملکرد تحميل کار خانگى بر موقعيت زنان نقد هاى مختلفى وجود دارد. نقد شما بر کارخانگى و تحميل آن به زنان چى است؟
ثريا شهابى: ما به کار خانگى نقدى نداريم. اين کارى است که بايد انجام شود. انسان بالاخره بايد غدا بخورد و نظافت کند و خانه اش را تميز نگاهدارد. چيزى که ما به آن نقد دارم، تحميل اين کار به زن است و تبديل کردن زن به موجودى که نقش اصلى او و مهمترين وظيفه اش در زندگى خانوادگى، انجام کار خانگى است. ايراد اين تحميل اين است که زن را در رديف، «حيوانات باربرى» قرار مى دهد که وظيفه شان دادن سرويس زندگى و بقا به بقيه است. اين نمى تواند تعريف هويت هيچ انسانى باشد. «من وجود دارم چون بيست و چهار ساعته به بقيه خدمت خانگى مى کنم» نمى تواند معناى زندگى کسى باشد.
کار خانگى کار پستى است. امکان هيچ پيشرفتى در آن وجود ندارد. حداکثر بعد از چهل سال انجام کار خانگى، زن ممکن است بفهمد که مثلا قرمه سبزى را چندين جور مختلف مى شود پخت! يا خانه را چند جور مختلف مى شود نظافت کرد! خانه دارى در انزوا انجام مى شود و زن خانه دار براى انجامش با هيچ کس ارتباطى ندارد. بهمين دليل است که مى بينيد «زن خانه» به دنبال اين مى گردد که روزنه اى پيدا کند و به بهانه خريد و امثالهم با جامعه ارتباط برقرار کند. کارخانگى کار مجانى است، شغل بيست و چهارساعته سخت و طاقت فرسايى است که در سيستم ارزش گذارى جامعه ارزشى به آن داده نمى شود و مجانى محسوب مى شود. اين کارى تکرارى، فرساينده و بدون استراحت است. کار خانگى را با کار کارگر مقايسه کنيد. کارگر ساعات کارش که تمام مى شود، سرانجام به خانه مى آيد و همه انتظار دارند که او بتواند چند ساعتى استراحت کند. مادر خانه اما کمترين استراحتى ندارد. شب اگر کسى بيدار شود او بايد بيدار شود و به اعضا خانواده «برسد». زن خانه بيست و چهار ساعته مشغول انجام اين کار است.
کارخانگى کارى است که از نظر اقتصادى وابسته به وضعيت اقتصادى مرد است. کارى است که استقلال ندارد، اجبارى و تحميل است. هيچ کس با رضايت همه روزش را به انجام کارخانگى نمى گذراند. کسى که اين کار را مى کند، نقش مصرف کننده دارد، به کذب نقش مصرف کننده دارد. واقعيت اين است که زن خانه دارد بيست و چهار ساعته مشغول توليد سرويس است. بيست و چهار ساعته غذار و نظافت و نگاهدارى، توليد مى کند. اما به اين دليل که کار خانگى در سيسم ارزش هاى جامعه و در رابطه پولى مبادله نمى شود، اين کار بى ارزش محسوب مى شود و انجام دهنده اش هم نقش مصرف کننده و «نانخور» پيدا مى کند.
تاثير اين کار بر زندگى زن اما ابعاد بسيار مخرب ترى دارد. کارخانگى زن را به موجودى تبديل مى کند که اگر او روزى آرزوها و استعدادهايى داشته و توقعاتى در مورد زندگى آينده اش داشته است، همه را حفه کند. چرا که اين خصوصيات در انجام کارخانگى از بين مى رود. کارخانگى کمترين جايى براى بلند پروازى و پرورش استعداده ها باقى نمى گذارد. زن مجبور است همه اينها را از بين ببرد. مثلا زنى که در شرايط نسبتا خوبى در خانواده اى از نظر اقتصادى متوسط برزگ شده باشد و در سن ١٨ تا ٢١ سالگى زندگى خانوادگى اش را شروع کند، با تبديل شدن به زن خانه دارد بايد روى همه استعدادها، خلاقيت ها، علايق و بلندپروازى هايش سرپوش بگذارد و نابودشان کند. به اين دليل که کار خانگى و خانه دارى کمترين امکانى بوجود نمى آورد که زن بتواند از اينها استفاده کند. مثالى بزنم، اگر کارگر بتواند اين آروز را داشته باشد که براى مثال با ديدن اين يا آن دوره آموزشى بتواند شغل اش را عوض کند، بتواند سالن کارش اش را عوض کند، بتواند تخصص اش را عوض کند و يا مثلا از کارگر ساده به کارگر ماهر پيشرفت کند، زن خانه دار نمى تواند همين اندازه انتظار پيشرفت داشته باشد. اين راهى از ابتدا بن بست است.
کار خانگى به اعتقاد من از نظر فردى نابود کننده است. انسان را تبديل به مهره اى مى کند که بيست و چهارساعته بايد وظيفه پخت و پز و نظافت خانه را انجام بدهد. تحميل اين کار به زن بر رابطه زن و مرد و همه اعضا خانواده تاثير مى گذارد. اين يکى از ارکان و يکى از مبانى نابرابرى بين زن و مرد است. اين الگويى است براى دختر و پسرى که در آن خانواده بزرگ مى شوند و پيش پايشان گذاشته مى شود که اين است! نقش زن و مرد در زندگى خانوادگى همين است که مى بينيد! تحميل کارخانگى به زن، به اين خاطر که وابستگى اقتصادى زن به مرد را بوجود مى آورد، از مبانى نابرابرى زن و مرد است. اين وابستگى، مرد را رئيس خانواده نگاه ميدارد. مرد در موقعيت تصميم گيرنده در همه زمينه ها قرار مى گيرد و زن در موقعيت مرئوس و تابع! تقسيم کارى که مرد را نان آور خانه و زن را خانه دار مى کند، يکى از مبانى نابرابرى بين زن و مرد است. هر چقدر هم تلاش بشود که تاثير اين تقسيم کار در خانواده را به حداقل رساند، نفس وجود اين تقسيم کار، زن و مرد را در دو موقعتت نابرابر و يکى را رئيس و ديگرى را مرئوس مى کند.
راديو انترناسيونال : برخى معتقداند که بعنوان يک واقعيت زنان از اشتغال کمترى در جامعه برخوردار اند. مثلا در ايران زنان ١٠ درصد شاغل اند و تنها بخشى از نيازهاى اقتصادى خانواده را تامين مى کنند. و از اين واقعيت نتيجه مى گيرند که باتوجه به اين شرايط اقتصادى، تقسيم کار موجود در خانواده مناسبترين شکل تداوم و بقا خانوداه است. ادعا مى کنند که اين تقسيم کار بنوعى اجتناب ناپذير است و بايد وجود داشته باشد.
ثريا شهابى: اولا اينکه سطح اشتغال پايئن است، اجتناب ناپذير نيست. اين اجتناب پذير است. علت اين وضعيت، وجود يک حکومتى است که منشا فقر و بدبختى و بيکارى مردم است. يعنى انيکه بايد کار را با حکومت يکسره کرد. ولى حتى در حد همين سطح اشتغال پائين، کسى که مى گويد نمى شود وضعيت را تغيير داد و بهتر است زنان در خانه بنشينند، قطعا آن کسى نيست که قرار است خودش برود و خانه بنشيند! اگر بود؟ مى گفت حداقل سه روز من خانه بنشينم و چهار روز شما خانه بنشينيد! بنظر من استدلالى که شما در مورد سطح پائين اشتغال به آن اشاره کرديد، قطعا درست نيست. بخاطر سطح اشتغال پائين بايد نوک تيز حمله را گذاشت روى دولت که چرا سطح اشتغال پايئن است؟ چرا امکان اشتغال زنان را فراهم نمى کنيد؟ بايد به آنها گفت شما منشا فقر و بيکارى هستنيد، برويد کنار مردم به زندگى انسانى دست يابند. اما در همين حد سطح اشتغال پائين، بايد امکانات اشتغال مساوى براى زنان و مردان وجود داشته باشد. اگر کار کم است؟ به تساوى باشد. بالاخره نيمى از مردم جامعه قرار نيست قربانى فجايعى شوند که حکومت ها بوجود مى آورند. آن تئورى که مى گويد بخاطر سطح پائين اشتغال، وضعيت زنان و خانه دار بودن شان قابل توجيه است، دارد مى گويد خوب اين وضعيت هست و ابدى است! بگذاريد زنان قربانى شوند! چنين استدلالهايى امکان مطرح شدن پيدا مى کند، به اين خاطر که جامعه مردسالار است و ميتواد اين را بشنود و تحمل کند.
راديو انترناسيونال: وقتى به تاريخ نگاه مى کنيد، در طول تاريخ اين شکل از خانواده و اين تقسيم کار عموميت و غلبه داشته است. چرا اين تقسيم کار اينقدر جان سخت است؟ چرا وضعيت نابرابر بين زن و مرد اينقدر پايدار است؟
ثريا شهابى: تمام طول تاريخ تمدن بشر، تاريخ جوامع طبقاتى است، تاريخ جوامع مردسالار است. جوامع مردسالار، زن را از وقتى بدنيا مى آيد در موقعيت جنس فرودست قرار مى دهد که مى شود او را به کارهاى پست کشاند. تاريخ تمدن بشر، تاريخ حاکميت اقليتى بر اکثريت است که هميشه بدنبال آن بوده که چرخ جامعه و چرخ توليد طورى بچرخد که منافع اين اقليت حاکم حفظ شود. توليد سرويس خدمات خانگى بخشى از توليدات جامعه است که پرمنفعت ترين شکل انجامش براى صاحبين جامعه امروز اين است که در روابط خانوادگى و «مفت» انجام شود. چه کسى آن را انجام دهد؟ طبعا انتظار مى رود زن آن را انجام دهد ! زنى که که هزاران سال است بعنوان جنس فرودست، آدم بى علاقه، آدم بى استعداد، آدم بدون بلندپروزاى، به خودش و جامعه معرفى شده است. انتظار مى رود زن آن را انجام دهد! زنى که هزاران سال است اين تصوير از او که خانه دارى کار اوست، به افکار عمومى تزريق مى شود. اين فرهنگ، زن را در موقعيتى مى گذارد که بشود به راحتى او را به اين کار بردگى خانگى کشاند.
راديو انترناسيونال: عده اى مدعى اند که زنان خودشان ميخواهند توى اين موقعيت قرار بگيرند. مى گويند بخشى از زنان خودشان اين شکل از فعاليت زندگى را مناسب خودشان مى بيندد. پاسخ شما چى است؟
ثريا شهابى: وقتى يک زن را در موقعيتى بگذارند که براى بقايش بايد به فرد ديگرى وابسته باشد، راه چاره اى ندارد و ميپذيرد. اين اجبار، «جريان غالب» است و زنى که از اين جريان غالب مى زند بيرون در واقع خيلى هنر کرده است. وقتى زن را در شرايطى مى گذارند که براى تامين زندگى اش، براى تامين آينده اش و براى بقايش مجبور است اين نقش را بپذيرد، خوب مى پذيرد. نمى دانم چطور مى شود حرف از اختيار زد؟ آيا اجازه و انتخابى، انتخاب آزادانه اى به زن داده شده است و زن بگويد من نمى خواهم؟ آيا به او گفته اند که شما از وقتى به دنيا مى آيئد با مرد برابريد! مى توانيد تحصيل کنيد، تامين اجتماعى داريد، اگر خواستيد مى توانيد کار کنيد و اين مشاغل در اختيارتان است، و زن گفته باشد نه! من نمى خواهم! ميخواهم در خانه بنشينم و براى فرد ديگرى کار کنم؟ اين خيلى کاذب است. بنظر من اين يک دروغ است. دروغى که دارد مى گويد اين وضعيت خواست و انتخاب خود زنان است و بگذاريد زنان در همين موقعيتى که هستند بمانند.
راديو انترناسيونال: مطالبه شما، افق شما براى از بين بردن اين اجبار، اين تحميل کار خانگى به زنان و از بين بردن اين تقسيم کار چى است؟
ثريا شهابى: افق ما براى ازبين بردن تحميل کارخانگى، ايجاد جامعه اى مرفه، انسانى و برابر است، جامعه اى بدون طبقات و سوسياليستى! و در اين راه فورى ترين چيز پائين کشيدن جمهورى اسلامى است که مسبب همه بدبختى هاى زنان و از جمله تحميل کارخانگى است. در اين راه در سطح خانواده، مهمترين و فورى ترين قدم لغو تمام قوانين تبعيض آميز در مورد نقش و حقوق متفاوت زن و مرد در خانواده و از جمله ممنوعيت تحميل کارخانگى است. قوانين جمهورى اسلامى به صراحت مى گويد وظيفه زن کار خانگى و سرويس خدمات خانگى دادن به مرد است. بعلاوه بايد تبليغات وسيع برابرى طلبانه براه انداخت، تبليغات ضد زن را ممنوع کرد، تبليغات مذهبى در مدارس را ممنوع کرد، دست مذهب از آموزش و پرورش را کوتاه کرد و يک فضاى آزاد و انسانى براى اينکه زن و مرد بتوانند در آن از کودکى رشد کنند را بوجود آورد. از نظر اجتماعى مهمترين مطالبات، بيمه بيکار به همه زنان آماده به کار، تامين اجتماعى براى همه زنان، ايجاد اشتغال براى زنان و فراهم کردن امکانات آن است. تا زنان بتوانند در خارج از خانه کار کنند. ايجاد مهد کودک با بالاترين استانداردها، ايجاد شيرخوارگاه ها و غذاخورى ها و به حداقل رساندن کارخانگى با تامين بخش زيادى از سرويس خانگى توسط جامعه، مطالباتى است که امکانات ورود زنان به فعاليت هاى اجتماعى و اشتغال را فراهم مى کند. جامعه ميتواند بخش زيادى از انجام کارخانگى را بعهد بگيرد، همانطور که در کشورهاى پيشرفته به درجه زيادى اين کار را کرده است.
راديو انترناسيونال: اين مسئله را لطفا بيشتر توضيح دهيد.
ثريا شهابى: در جوامع امروزى که طبقات بالادست و سودجو وجود دارد و سرمايه دارى اکنون بالا دست است، هرچيزى را که بنفع طبقات حاکم بوده است اجتماعى کرده اند. مثلا به سرويس حمل و نقل نگاه کنيد! تکنولوژى را در بالاترين سطح به آن اختصاص مى دهند تا مردم بتوانند به سرکارشان برسند و کالا بتواند جابجا و حمل و نقل شود. در مورد کارخانگى اما اين کار را نمى کنند. در کشورهاى پيشرفته به درجه اى زيادى اين کار را کرده اند. در کشورى مثل ايران، دولت کاملا معاف است. چرا که ميليون ها برده خانگى، نصف مردم جامعه که زنان باشند، مفت و مجانى به انجام اين کار کشانده اند. به اعتقاد من جامعه بايد به کارخانگى بعنوان بخشى از توليدات جامعه بنگرد و موطف باشد تکنولوژى به آن اختصاص دهد. جامعه موظف است بخاطر رفاه و آسايش مردم بخشى از سرمايه جامعه را براى رشد تکنولوژى در اين عرصه اختصاص بدهد.
جامعه اى که مبناى آن نه بر سود که بر آسايش مردم است، حتما بايد در اين عرصه دخالت کند. در کشوره هاى پيشرفته انواع و اقسام سرويس خدمات خانگى اجتماعى شده است. شما غذايتان را در بشقاب مى خريد و آن را گرم مى کنيد. همه چيز آن از پيش آماده است. همينطور است در مورد وسائل نظافت خانه و وسائل شستشو. امروز انجام اين کارها، کمترين کار بدنى و کمترين کار پستى را مى طلبد و بيشترين امکانات توليد و تکنولوژى را مى توان و بايد به آن اختصاص داد. جامعه بايد اين کار را بکند. از جامعه اى صحبت مى کنيم که مبناى آن نه برسود است که بر رفاه و آسايش مردم است. بخش زيادى از رفاه و آسايش مردم در گرو اين است که کارخانگى را که امروز نصفى از جامعه را به خاطر انجامش در خانه حبس کرده اند، به ساده ترين شکل ممکن درآورد. همانطور که حمل و نقل را به ساده ترين شکل ممکن در آورده اند. همانطور که خريد را به ساده ترين شکل ممکن درآورده اند.
راديو انترناسيونال: عده اى در توافق با نظر شما معتقد اند که جامعه در قبال کارخانگى مسئول است. و از اين نتيجه مى گيرند که دولت بايد بخاطر انجام کارخانگى به زن مزد بدهد. مى گويند بايد به زن دستمزد پرداخت و کارخانگى بايد مثل ساير مشاغل در جامعه برسميت شناخته شود.
ثريا شهابى: اين تئورى متعلق به بخشى از جنبش فمنيستى است که رضايت داده است به اينکه زن کارش کارخانگى و نگاهدارى از بچه ها است. من بدم نمى آمد در فرصتى در مورد تفاوت اينها، تفاوت کارخانگى و نگاهدارى از بچه، صحبت کنم. چون بنظرم اينها دو مقوله متفاوت اند. بهررو، اسلام هم مى گويد که مرد بايد بخاطر نگاهدارى از بچه ها، به زن دستمزد يا بقول خودشان نفقه بدهد.
صورت مسئله اين است. آيا زن به خاطر کارى که توى خانه مى کند، نگاهدارى از بچه ها و نظافت و پخت و پز، مى بايد دستمزد دريافت کند؟ فورى ترين سئوالى که به ذهن مى رسد اين است از چه کسى دستمزد بگيرد؟ اگر مرد دستمزد بدهد! که همان آقا بالاسر و کارفرمايش باقى مى ماند. تغييرى در آن رابطه نابرابر بوجود نمى آيد. مرد مى تواند بگويد که «من فى الحال دارم دستمزد مى دهم، دارم خرجت را مى دهم، مسکن ات و خورد و خوراکت را مى دهم». اين همان تئورى پرداخت نفقه اسلامى و تئورى تداوم بردگى زن است.
بعضى از فمنيست ها مى گويند زن بخاطر کارخانه و نگاهدارى از بچه دستمزد بگيرد. اينها مى گويند دولت دستمزد بدهد. جواب اين است. کارخانه و نگاهدارى از بچه ها، کار و رابطه اى نيست که اساسا بتوان آن را در مقوله پرداخت دستمزد و رابطه کارکن و کارفرما تعريف کرد. فرض کنيد اگر من کارمند دولت که کارخانگى خانواده خودم را انجام مى دهم و دستمزد مى گيرم، از ميزان دستمزد و شرايط کارم ناراضى باشم که نمى توانم اعتصاب کنم! نمى توانم مثلا به بچه ام غذا ندهم يا بد غذا بدهم! نمى توانم اعتصاب کنم و غذا نپزم و اعضا خانواده را گرسنه بگذارم و يا از فقدان يا بدى نظافت بيمارشان کنم. اين يک ايراد تکنيکى است. اما ايراد اساسى تر آن اين است که طرح پرداخت دستمزد به زن بخاطر کارخانگى، در واقع تئورى ابدى کردن موقعيت زن در رابطه با کارخانگى است. اين تئورى به اين تبعيض و نقش مخرب که زن وظيفه اش کارخانگى است، مشروعيت و تداوم مى دهد و آن را ابدى مى کند. معنايش اين است که اينها به اين نقش و جايگاه زن رضايت داده اند و حالا ميخواهند يک حداقل تامينى براى زن بوجود آورند. در مقابل ما مى گوئيم زن شهروندى مستقل است. مستقل از اينکه شوهر دارد، شوهر ندار خواهر و مادر کى است، بايد تامين اجتماعى داشته باشد. اگر آماده به کار بود، بايد بيمه بيکارى داشته باشد. هروقت دلش خواست برود سرکار و هروقت کار مرد علاقه و تخصص اش وجود نداشت، بيمه بيکارى و يا تامين اجتماعى بگيرد. بهيچ وجه زن نبايد از نظر اقتصاذى وابسته به مرد باشد. نبايد زن را از نظر اقتصادى در موقعيتى گذاشت که بتوان کار خانگى را به او تحميل کرد.
راديو انترناسيونال: شما در مورد ممنوعيت تحميل کارخانگى بعنوان يک مطابله صحبت کرديد. اين ممنوعيت چگونه مى تواند اعمال شود؟
ثريا شهابى: وقتى ما از ممنوعيت تحميل کارخانگى صحبت مى کنيم قطعا منظورمان اين نيست که کسى به خانه هاى مردم سر مى زند تا ببيند که چه کسى کارخانگى ميکند و آيا مرد به اندازه زن اين کار را مى کند يا نه. ما در کنار ممنوع کردن تحميل کارخانگى يک سلسله قوانين ضد تبعض بنفع زنان داريم که زن و مرد را قانونا در موقعيت برابرى مى گذارد. وقتى از عدم تحميل کارخانگى و ممنوع بودن آن صحبت مى کنيم، در مورد جامعه اى حرف مى زنيم که از مدرسه به بچه ياد مى دهند که زن و مرد با هم برابرند. جامعه اى که درآن هرنوع تحقير و توهين به زن تحت هر بهانه اى از جمله مذهب و فرهنگ ممنوع است. جامعه اى که در آن زن امکان تحصيل دارد، امکان اشتغال دارد، دوست داشت درس مى خواند، دوست داشت در رشته مورد علاقه اش کار مى کند و هروقت هم برايش کار نبود بيمه بيکارى مى گيرد. به چنين زنى در زندگى خانوادگى به سختى بتوان انجام کارخانگى را تحميل کرد. يعنى زمينه ها و امکان مادى تحميل کارخانگى وجود ندارد. در چنين شرايطى اگر در مواردى انجام کارخانگى به زن تحميل شد، زن مى تواند شکايت کند و بگويد، کسى که من دارم با او زندگى مى کنم و شريک زندگيم من را آزار مى دهد. اين ديگر تعقيب قانونى دارد.
راديو انترناسيونال: نفس اعتراض به تحميل کارخانگى به زنان، بنظر شما چه جايگاهى در مبازره زنان بايد داشته باشد؟ جمهورى اسلامى کجا ايستاده است؟
ثريا شهابى: بنظر من مبارزه براى از «دوش زنان برداشتن کارخانگى» و ايجاد اشتغال براى زنان، يکى از ارکان مبارزه براى برابرى زن و مرد و يکى از ارکان مهم آزادى زن است. جمهورى اسلامى اصلى ترين مانع براى برداشتن کارخانگى از دوش زنان است. جمهورى اسلامى خود عامل بقا زن ستيزى در ايران است. اين حکومتى است که در قوانين اش سياه بر سفيد نوشته که زن وظيفه اش کارخانگى است. نوشته است اگر زن از وظيفه اصلى اش - خانه دارى - تخطى کند، بايد توسط مرد مجازات شود. نوشته است که حتى اگر زن بيرون از خانه کار کند و تامين بخشى از معاش خانواده را هم بعهده داشته باشد، اگر کارش به وظيفه اصلى اش که خانه دارى است لطمه بزند بايد کارش را ول کند. جايگاه جمهورى اسلامى اين است. تنها با پائين کشيدن اين حکومت است که متيوان تصور کرد که فضايى بوجود آورد که بتوان در آن برابرى طلبى بين زن و مرد را تبليغ کرد. تنها با کنار رفتن اين حکومت که مى توان براى تبديل زن و مرد، به دو انسان آزاد و برابر در جامعه اى انسانى و مرفه کار کرد.