بحث مذاكرات واشنگتن و تهران گرچه هنوز در محاق است و راه حل دیپلماتیكی روی میز وجود ندارد اما تنور نزاع سیاسی احزاب، جریانات و شخصیتهای راست در اپوزیسیون و پوزیسیون ایران را داغ كرده است. در این جبهه مستاصل و چهلتكه راست، انصافاً هیچكس به قدر فرخ نگهدار در رسته پرو – حكومتیهای «موافق مذاكره»، در جستجوی آبروخریدن برای جمهوری اسلامی نیست؛ كاری كه مدام از جانب قوای سهگانه حاكمیت در ایران تا مقام معظم مشغول آنند.
نویسنده: فواد عبداللهی
ایشان در نوشته اخیر خود در مخالفت با بیانیه ۲۴ نفر از «مشروطهخواهان تحولخواه» كه نهایت آمالشان به استراتژی ناكام «رژیم چینج» و «انقلاب مخملی» رضا پهلوی آویزان شده است، جمهوری اسلامی را «مظلوم» و مفتخر به صلحطلبی میكند و میگوید:
«گذاشتن همه تقصیرها به گردن ایران، در وضعیتی که واقعا اسرائیل و امریکا برجام را بر هم زده اند، به دوراز انصاف و واقع بینی است. چگونه می توان قبول کرد که در این ۴ سال سخت اسرائیل و امریکای ترامپ، ایران ستیزی نداشته اند و فقط جمهوری اسلامی امریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی کرده است. دار و دسته ترامپ، که هنوز ۴۳ سناتور با گردن افراشته در دفاع از سیاست های او پای کارند، همین حالا با همدستی بسیار موثر ریاض و تل آویو از هیچ تلاشی برای منصرف کردن بایدن از بازگشت به برجام فروگذار نمی کنند. چطور وجدان آدمی باور کند که خروج از برجام، تحمیل فشار حداکثری، گسترش تحریمها و ترورها اصلا ایران ستیزی نیست و یا مسئولیت آن بر عهده یک طرف است؟ این که اسرائیل خود اشغالگر و جنگ افروز هست یا نیست، و این که آیا ما به عنوان فعالین عدالت خواه، به رفتار فعلی اسرائیل با فلسطینی ها انتقاد داریم یا نداریم را کاملا کنار بگذاریم. بیائید یک لحظه، مثل خیلی از مخالفان حکومت بگوئیم «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران». فقط به واقعیات این ۴۲ سال نگاه کنیم که ببینیم آیا اسرائیل و عربستان به اتکای نفوذشان در امریکا، بیشتر علیه ایران عمل کرده اند یا ایران علیه اسرائیل و عربستان؟»
برای هر جنبش و جریان سیاسی، ارزیابی از اوضاع سیاسی و موقعیت طرفین مذاكرات، علیرغم اینكه مذاكرهای در كار باشد یا نه، كاملا محق و ضروری است. امروز رسانههای مختلف مملو از تحلیلهای متنوع درباره «خیر و شر» بازگشت به برجام هستند؛ اما این ارزیابی بعنوان یك ابزار سیاسی توسط امثال فرخ نگهدار و «تحلیلگران» و ژورنالیستهای BBC بكار گرفته میشود تا صورت مسٸله را قلم بگیرند و اعلام كنند كه پشت مذاكرات ایران - آمریكا، چه «غنیمت»ها و فرصت»هایی محتمل است؛ هدف اینست كه افكار عمومی را در محدوده امکانات مفروض خود نگاه دارند. درست همان كاری كه از خامنهای و سپاه تا روحانی و مجلس مشغول آنند؛ آقای نگهدار، ریاكارانه، در مقایسه خود سعی میكند كه دُز دخالت و «جنگ افروزی» طرفین مذاكره را بسنجد و نتیجه میگیرد كه در میان دو قطب مرتجع جنایتكار در منطقه، جمهوری اسلامی در مقایسه با دولت آمریكا و متحدینش، «كمتر» جنگطلب و «اشغالگر» بوده است. قرار است جنایات دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین و شیادی شیوخ عربستان، توجیهی در مشروعیتدادن به دامنه نفوذ تروریسم جمهوری اسلامی در منطقه با هدف «دفاع از حكومت خودی» شود؛ هدف اینست كه این تحلیل دستمایه توجیه چهره سیاه جمهوری اسلامی در منطقه و مهمتر از آن، دستمایه بزککردن چهره داعشی آن شود. ماحصل تحلیل جناب نگهدار تز «حمایت از حكومت خودی و مظلوم جلوهدادن آن در مقابل قدرتهای مخوف منطقهای» است! بالاخره آقای نگهدار برای بقاء خط امام و «حكومت خودی» باید فرمولی پیدا کنند!
واقعیت اینست كه مشكل فرخ نگهدار و جمهوری اسلامی، «جنگ افروزی» دولت آمریكا در منطقه و «اشغالگری» دولت اسراٸیل در فلسطین نیست. اتفاقا قلدری نظامی آمریكا و متحدینش در خاورمیانه، تاریخا بهترین چاشنی برای موشدوانی جمهوری اسلامی در منطقه و بویژه در مسٸله فلسطین بوده است. در مكتب آقای نگهدار و مقام معظم، افشاگری از سیاستهای دولت آمریكا و كشمكش با دولت اسراٸیل تا سقفی كه مایه «اعتبار بخشیدن» به دامنه عمل تروریسم جمهوری اسلامی در خارج از مرزها باشد و از این نقطه نظر، چماق استبداد در داخل را تامین كند، مشروع است و مشكلی نیست. این دخالت، دیروز با علم و كتل «صدور اسلام» و «مرگ بر آمریكا» و «جنگجنگ تا پیروزی» صورت میگرفت و امروز با بیرق «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»!
اما معضل اینست كه امروز با برباد رفتن آرمانهای «انقلاب اسلامی» و شكست ایدٸولوژیك این نظام در خاورمیانه و نزد مردم ایران، نان سر سفره جنبش ملی – مذهبی آقای نگهدار هم آجر شده است. افول جمهوری اسلامی بلاواسطه به سقوط و تلاشی جریانات توده – اكثریت در جنبش ملی – مذهبی كه تاریخا زیر بغل خمینی و جمهوری اسلامی را گرفته بودند، ختم میشود. هركسی جای آقای نگهدار باشد، در مراسم عزاداری و ختم جنبشاش كمی محتاط عمل میكند. ظاهرا ایشان در عمامهگذاری تاخیر داشتهاند؛ در حالیكه بزرگ عمامهداران در ایران، خود در حال برداشتن عمامه است.
ثانیا، ۴۲ سال است كه معاش مردم را به امید «مذاكره با آمریكا» گروگان گرفتهاند و خون مردم را در شیشه كردهاند. امروز ادامه این پروپاگاند در جامعهای كه بعد از دیماه ۹۶ حول محور معیشت و رفاه و آزادی، آغاز به غلیان كرده است و فاقد كمترین بارقهای از توهم به جمهوری اسلامی است، در حكم تف سربالاست. مردم ایران یکبار در تاریخ با بهقدرت رسیدن خمینی برشانههای امثال همین خانمها و آقایان نان بهنرخ روزخور در اپوزیسیون راست، بر گرده امثال نهضت آزادی و جبهه ملی و طیف توده - اكثریت و روشنفکران شرقزده و اسلامزده، با بهخون کشیدن انقلاب ۵۷ و تباهی چهل سال زندگی سه نسل، تاوان سنگینی پرداختهاند. امروز، مناسك مذاكره یا نزاع آمریكا و جمهوری اسلامی باهم، چنگی به دل نمیزند و مسٸله مردم نیست.
مشكل اساسی آقای نگهدار و بیت رهبری، عبور مردم از خط قرمزهای حاكمیت است؛ مشكل، بیداری مردم و طبقه كارگر در ایران امروز است؛ معضل ایشان استیصال سیاسی – اقتصادی حاكمیتی ورشكسته و زبون در مقابل توفان نسلی پرتوقع و شهری است كه با مذاكره و بیمذاكره با آمریكا، تن به سازش با ارتجاع «وطنی» حاكم در قدرت نمیدهد. صورت مسٸله مردمی است كه بر سر رفاه و معیشت و آزادی به حركت درآمدهاند، از هر دوبال نظام اسلامی عبور كردهاند و «خدا را بنده نیستند»! این نسل را نمیتوان با قپه «دمكراسی اسلامی» و شعار «دفاع از حكومت خودی»، مطیع دولت و ساختار حاكمیت در ایران كرد. مردم ایران گوشت دم توپ این «سرداران شجاع» در مذاكره یا دعوا با آمریكا نخواهند شد. این آن واقعیتی است كه با عروج خود، تمام اپوزیسیون راست منهزم و تسلیمشده به دوقطبی «آمریكا - ایران» را پنچر كرده است. در این وانفسای حاكمیت، آنهایی كه همانند آقای نگهدار علیرغم میل باطنیشان توسط جمهوری اسلامی از صفوف حاكمیت به بیرون پرت شدهاند، از فرط تعفن موضع با فرمولبندی ظاهرا «شیك» در باب ماهیت «شرور و اشغالگر» دولت آمریكا و متحدینش در منطقه، قپه پاسداری از «كیان اسلامی» بر شانههایشان میدرخشد. جمهوری اسلامی، تمام دستاورد ۴۲ ساله این مبشرین «اصلاحطلب» به «مسالمتآمیزترین» شیوه برای جامعه ایران بوده است؛ امروز این تحفه آقای نگهدار در برابر سیل مطالبات سراسری مردم ایران حول مسٸله رفاه و معیشت و آزادی، پشت به دیوار است.
هراس آقای نگهدار از عروج طبقه کارگر در صحنه سیاست ایران است؛ شبحی كه انگشت اتهام جامعه را به سمت كل حکومت چرخانده است. از هفتتپه تا تهران و از كردستان تا ماهشهر، پیشروترین و «خطرناکترین» اپوزیسیون در امر سازماندهی مبارزه مردم ایران علیه حاکمیت، چیزی جز سوسیالیسم و طبقه كارگر نیست که در بطن جامعه و در هر تپش آزادیخواهانه مردم جریان دارد. اپوزیسیونی كه به هیچ جناح مافیایی در قدرت یا در اپوزیسیون راست، به بهانه مذاكرات با آمریكا، اجازه بازی با مسٸله رفاه و آزادی مردم ایران را نمیدهد. مشکل حکومت، مردمی است که این نظام قرون وسطایی، در مقابل تلاششان براى برخورداری از رفاه، آزادی و برابری و دسترسی به سعادت فردى و جمعى، سد کرده است.
نگهدار به چه زبانی «خطر» این تنها اپوزیسیون تا آخر انقلابی را، به «حكومت خودی» هشدار دهد! اپوزیسیونی كه متكی به اهرم اعتراض هر کارگری نسبت به فقر و نداری، به فریاد هر زنی علیه آپارتاید جنسی و به هر شعاری علیه حاكمیت استبداد، گره خورد است. این اپوزیسیونی است که به عظمت آمال و آرزوهای مردم ایران برای خلاصی از جهنم جمهوری اسلامی، قدرتمند و وسیع است و میتواند ورق را به نفع شهروندان ایران، به نفع صلح و صلحدوستی با مردم منطقه برگرداند. «خطری» که برای «سلحشوری» همچون نگهدار و رهبران ایشان در حاكمیت، نه راه پیش باقی میگذارد و نه راه پس!