در ۱۰ آوریل گذشته، نمایندگان پارلمان اروپا پیمان جدید مهاجرت و پناهندگی را به تصویب رساندند که بر اساس آن کنترل مرزها از این پس تابع مقررات سختگیرانه تری خواهد بود. فصلنامه «نوع نگاه» در شماره ۱۹۴ خود، از دنیائی سنگربندی شده صحبت به میان می آورد که غرب در نگرانی و هراس از سرازیر شدن سیل انبوه خارجی های عجیب و غریب یا پناهندگان اقلیمی در آن زندگی می کند. بی گمان در شکل گیری چنین باوری، نوعی ادبیات بی تأثیر نبوده است.
نویسنده Vincent Berthelier
برگردان: شيرين روشار
این فرمول مختصر و مفید «جایگزینی بزرگ» از کجا آمده که در عرض چند سال، با ارتقاء مقام، به افسانه مدرن برای ناسیونالیست های تمامی کشورها تبدیل شده است ؟ این پرسش الهام بخش دو پاسخ است که هر یک به نوبه خود، دو داستان از «جایگزینی بزرگ» نقل می کنند. پیدا کردن مدرک برای اولی که کاملا واقعی است، فقط جستجوئی کوتاه روی تارنما و ورق زدن چند کتاب غیرارزنده را می طلبد. می دانیم که نام نویسنده اصطلاح «جایگزینی بزرگ» رونو کامو(Renaud Camus ) است، نویسنده ای آوانگارد که در سال های ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ با موفقیتی محدود روبرو بود. تا زمانی که در سال ۲۰۰۰، جنجالی در ارتباط با ضدیهود بودنش، شهرت او را لکه دار کرده و تغییر موضع او را به جناح راست افراطی برملا می کند - که در واقع از مدتی پیش انجام شده بوده. بحث و جدل پیرامون این مطلب مانع از این نمی شود تا نویسنده جماعت کوچکی از ذوق وَرزان را دور خود گرد آورد. او در سال ۲۰۰۰ حزبی به نام In-nocence بنیانگذاری می کند و اعلامیه هائی در مورد به اصطلاح «nocences» ها به مفهموم nuisances یعنی مزاحمت ها منتشر می کند و کانون توجه را به ویژه روی مسئله مهاجرت و «تغییر جمعیت» متمرکز می کند.
پس قالب ایدئولوژیک این افسانه از پیش وجود داشته زیرا زمانی که در آوریل ۲۰۰۹، در جلسه تبادل نظر آنلاین حزب، رونو کامو برای ابراز تأسف از این که ضد ضد نژادپرست ها دچار «کمبود واژگان، واژگان مناسب» هستند، جماعت خود را چنین مورد خطاب قرار می دهد: «بی نهایت مناسب و به جا خواهد بود که عبارتی کارآمدتر از نظر جَدَلی پیدا کنیم. کسی پیشنهادی ندارد؟» (۲) نتیجه این «تفکر» را می دانیم : ساختن و پرداختن اصطلاح «جایگزینی بزرگ» که یک بُعد سرگرمی و ادبی – اختراع دستجمعی نوواژه های نژادپرستانه – را با منطقی سیاسی تر – جستجوی مفیدترین فرمول – در هم می تند.
رونو کامو، بی گمان، اولین کسی نیست که نابودی غرب سفیدپوست در زیر امواج سیل آسای خارجی ها را پیشگوئی کرده است. جستارها و رساله هائی از جمله «اُرابیا. محور اروپائی-عربی» (Bat Ye’or, Eurabia. L’Axe euro-arabe, éditions Jean-Cyrille Godefroy, 2006) یا « انقلابی خزنده. چگونه اسلام فرانسه و اروپا را دگرگون خواهد کرد» (Christopher Caldwell, Une révolution sous nos yeux : Comment l’islam va transfomer la France et l’Europe, éditions du Toucan, 2012) به طور حتم در ابراز این پیشگوئی ها مؤثر بوده اند (۳). اما در فرانسه، به طور کلی، ادبیات در پیدایش افسانه نژادپرستانه نقش به سزائی داشته است – آن گونه که ریشه یابی دیگری از «جایگزینی بزرگ» آن را نشان می دهد.
در واقع، در اواخر قرن نوزدهم میلادی، شاهد پخش گفتمان «خطر زردها» هستیم که روابط میان اروپا و چین (گاه میان اروپا و آفریقا) را وارونه جلوه می دهد و با تبرئه کردن سفیدپوستان، راه را بر ترویج استعمار هموار می سازد (۴). این افسانه آخر قرن الهام بخش یک سلسله رُمان های مردمی است - «چین و اروپا در سال ۲۰۰۰»، (Henri de Noussane, La Chine et l’Europe en l’an 2000) پاورقی های آنری دو نوسان که در سال ۱۹۰۰ منتشر می شود یا «هجوم زردها» (Emile Driant, L’Invasion jaune) اثر اِمیل دریان که با نام مستعار دانریت(Danrit) چاپ می شود، موفقیتی عظیم در ۱۹۰۴ پس از «هجوم سیاهان» (L’Invasion noire) در ۱۸۹۴ - و همچنین الهام بخش قسمت هائی از کتاب های پی یر لوتی (Pierre Loti) یا ژان لورِن(Jean Lorrain) که جذابیت منحط آن برعکس خواستار هجوم زردهاست : در کتاب «نورونسوف ها» (Jean Lorrain, Les Noronsoff, 1902)، قهرمان محتضرش «آسیائی ها و هجوم آینده شان» را فرامی خواند :«که هون های آتیلا و تاتارهای چنگیزخان و تمامی قبیله های نژاد زرد بیایند و اهالی نیس را بکشند، تاراج کنند، بدزدند و قتل عام کنند.» در آن سوی مانش، همین افسانه در ۱۹۱۲، الهام بخش چهره پلید دکتر فومانچو(Fu Manchu) ساخته ساکس رومر(Sax Rohmer) است.
در پس عنوان گول زننده کتاب «آخرین سفیدپوست»( Le Dernier Blanc) ، در ۱۹۴۵، ایو گاندُن(Yves Gandon) چنین مجسم می کند که سفیدها بین خود همدیگر را نابود کرده اند. این نابودی تا پس از جنگ جهانی دوم، به عنوان مضمون و درونمایه در ادبیات پایدار است. آخرین رُمان لوئی-فردینان سِلین «ریگودُن (Rigodon) که در سال ۱۹۶۹، یعنی هشت سال پس از مرگ او به چاپ می رسد، داستان سقوط رایش سوم را نقل می کند و بی وقفه آن را به سقوط بیزانس، که در تصرف نژادهای دیگر است، ربط می دهد. نویسنده در این در رُمان، هجوم آینده زردها، «آفریقائی-آسیائی ها» و هجوم چینی ها را به شهر برست (Brest در منطقه بروتانی) پیشگوئی می کند : «در سال ۲۰۰۰، دیگر سفیدپوستی وجود نخواهد داشت، جای نگرانی نیست» و این همه در بی تفاوتی «فروشندگان انواع گوشت ها» که در هجونامه او زیر عنوان «مدرسه اجساد»( L’Ecole des cadavres) در ۱۹۳۸ آمده است – یعنی رهبران کشور که خوراک برای توپ ها و تانک ها تأمین می کنند – ولی در عین حال به شکل حیرت آوری طنین انداز اصطلاح رونو کامو یعنی «جایگزینی بزرگ » است.
با این همه، تبعیض نژادی بیولوژیکی سِلین ریشه در وحشت از کمونیسم و جنگ های استقلال طلبانه دارد. زمانی که در ۱۹۷۳، رُمان نویس ژان راسپای(Jean Raspail) در کتاب «اردوگاه قدیسین»( Le Camp des saints) خود هجوم آینده قبایل هندی به سوی غرب را به صحنه می آورد، بُعد استعماری از مدتها پیش از بین رفته است.
در واقع، این رُمان علمی-تخیلی نشانگر یک نقطه عطف است : اگر چه قالب آن، رُمان را به ادبیات هجوم «زردها»، «سیاهان» یا «یهودی ها» نزدیک می کند – نویسنده نابودی نژاد سفید را به شکل نمایشی با لحنی حماسی و با استفاده از صحنه های جنگ می آورد – اما نژادپرستی آن بیشتر به منظور تشویق به رد مهاجرت است تا تحریک به فتوحات استعماری.
راسپای که سلطنت طلب است، آن زمان به حزب نیروهای جدید (چیزی شبیه جبهه ملی Front National ) نزدیک است. او از آن زمان به این سو، به نماد تقدس تبدیل شده است. ، سیلوَن تِسُن(Sylvain Tesson) یکی از نویسندگانی است که او را مورد ستایش قرار داده است : «زیبائی شناختی افول و سقوط دنیای تمدن ها، لحظه ای که چیزی را برای آخرین بار در آتش خورشیدی رو به مرگ نظاره می کنیم »(۵). با این همه، گذاری که راسپای از یک نژادپرستی امپریالیست به یک تبعیض نژادی ضد-مهاجرت آغاز کرده، دقیقا با یک تغییر سبک زیبائی شناختی همراه است : به جای رُمان های حماسی و فاجعه گرا که انتریگ آنها وارونه کردن واقعیت استعماری است، نویسندگان از این پس قالب غیر داستانیِ جُستار را برای پرداختن به پدیده واقعیِ مهاجرت فرا-اروپائی ترجیح می دهند.
امیل سیوران(Emil Cioran) اهل رومانی، در دوران جوانی هوادار فعال جنبش فاشیستی و ضدیهودِ گارد آهنینن بود. پس از آن که در فرانسه، به لطف کلمات قصار عاری از وهم خود، شهرتی در جُستارنویسی پوچ گرای با ظرافت برای خود بهم زد، توجه خود را به فرضیه های اَلَن دُ بونوئا(Alain de Benoist) که پیشتاز گرایش راست جدید به اصطلاح «تمدن گرا» بود معطوف داشت (۶). در ۱۹۷۷، متنی زیر عنوان «دو واقعیت» را در مجله La Nouvelle Revue française به چاپ می رساند که در آن از احساسی که دیدن مهاجرین در مترو در او برمی انگیزد می گوید : «امروزه، مهاجرت نه به شکل جابجائی فشرده بلکه به شکل نفوذهای پیاپی انجام می گیرد : آرام آرام خود را در میان «بومی ها» جا می کنند که زیادی بی رگ و موقرند که خود را به سطح اندیشه نجات «سرزمین» شان تنزل دهند. پس از هزار سال هشیاری، درها را می گشائیم...»
ریشار می یه(Richard Millet)، رُمان نویسی که امروز به خاطر مزاح های ارتجاعی اش به حاشیه رانده شده است – ولی مدتهای طولانی دارای مشاغل برجسته در انتشارات گالیمار بوده – بارها از صحنه پردازهائی مشابه سیوران استفاده کرده است. او نیز خود را در مترو یا شبکه سریع السیر منطقه ای (RER)، به عنوان «تنها سفیدپوست» (۷) (به استثنای چند فرانسوی منحط، زنان همجنسگرا، جوانهائی با بافت موی دردلاک یا زنان سفیدپوست با حجاب) در میان جمعیتی «شامل سیاهان، مغربی ها، پاکستانی ها، آسیائی ها، و انواع گوناگون دورگه ها (۸)» توصیف می کند. به این ترتیب، هدف «جایگزینی بزرگ» از یک سو، جایگزین کردن یک بیان حماسی از هجوم خارجی با بیانی اندوهناک از نفوذ است. و از سوی دیگر، اگر چه رُمان روایت هائی نظم دهنده برای باورجمعی می آفریند ولی نوع جُستارنویسی مناسب ارزش دهی به شم و الهام است. همان گونه که ژیل دولوز(Gilles Deleuze) در روزنامه لوموند (۲۰ ژوئن ۱۹۷۷) توضیح می دهد : «هر چه محتوای اندیشه ضعیف باشد، اندیشمند اهمیت بیشتری پیدا می کند، و موضوع بیان به نسبت بیان های تو خالی به خود اهمیت می بخشد.»
از آنجا که کوشش های متفاوت برای عقلانی کردن «جایگزینی بزرگ» با تکیه بر آمار رسمی به طور مثال آمارجمعیت نگار میشل تریبالا(Michèle Tribalat) وجود دارند، آیا می توان صرفا به رودررو قراردادن تقریب و تخمین های جستارنویس با اندیشه عقلانی کارشناس علوم اجتماعی اکتفا کرد؟ درست است که این کارهای علمی اغلب هدفشان قبولاندن این مطلب است که اگر جایگرینی ای در میان باشد، به این زودی ها انجام نمی پذیرد، یا این که ارقام هیچ معنائی ندارند اگر آنها را با نادیده گرفتن عواملی دیگر مانند تفکیک فضائی (۹) تفسیر کنیم. با عمیق تر شدن در موضوع، این معنای عینی «دگرگونی جمعیت» (که به گردن «مهاجرت فرا-اروپائی» گذاشته می شود) است که می بایست مورد پرسش قرار داد.
زیرا در این مورد، ارقام کافی نیستند : آنچه در میان است، با مفهوم فلسفی محسوسات ربط دارد. پس به جای رد کردن آنها می بایست در برابر افسانه «جایگزینی»، ضد-روایت هائی ارائه داد. در پاسخ به آنهائی که تخریب تمدن را پیشگوئی می کنند، با لحن طعنه آمیز گی دوبُر(Guy Debord) بایست گفت که تخریب تمدن از هم اکنون نیز وجود دارد و اینکه مهاجرین مسئول آن نیستند (۱۰). به آنهائی که از نابودی موبورها می هراسند، یادآوری کنیم که این موبورها مدتی است جای خود را به موقهوه ای های اسپانیائی یا ایتالیائی داده اند که بیشتر به آقای ژوردَن باردِلا(Jordan Bardella رهبر حزب ماری لوپن) شباهت دارند تا به ژان گابَن(Jean Gabin). نمودگارهای جامعه شناختی از ارزش محسوسات که معنائی سیاسی به آنها می بخشند قابل تفکیک نیستند. از این دیدگاه، به عهده ادبیات است که تا حد امکان، افسانه های نژادپرستانه ای که در ساختن آنها دست داشته است را از بین ببرد.
۱- Lire Maurice T. Maschino, « Les nouveaux réactionnaires », Le Monde diplomatique, octobre 2002.
۲- « Questions de vocabulaire », 5 avril 2009.
۳- Lire Raphaël Liogier, « Le mythe de l’invasion arabo-¬musulmane », Le Monde diplomatique, mai 2014.
۴- François Pavé, Le Péril jaune à la fin du XIXe siècle : fantasme ou réalité ?, L’Harmattan, Paris, 2013. Lire aussi Jacques Decornoy, « Quand l’homme a peur de son nombre », Le Monde diplomatique, juin 1990.
۵- Emmanuel Fontaine, « Retour des steppes, entretien avec Sylvain Tesson », Les Épées, n° 19, Asnières-sur-Seine, avril 2006. Cité par François Krug, Réactions françaises. Enquête sur l’extrême droite littéraire, Seuil, Paris, 2023.
و مقاله «ارتجاع، قدیم ها بهتر بود»، لوموند دیپلماتیک، اوت ۲۰۲۳ https://ir.mondediplo.com/2023/08/article4522.html
۶- Alexandra Laignel-Lavastine, Cioran, Eliade, Ionesco : l’oubli du fascisme. Trois intellectuels roumains dans la tourmente du siècle, Presses universitaires de France, Paris, 2002.
۷- Richard Millet, L’Opprobre. Essai de démonologie, Gallimard, Paris, 2008.
۸- Richard Millet, Arguments d’un désespoir contemporain, Hermann, Paris, 2011.
۹- Michèle Tribalat, « La notion de grand remplacement à l’épreuve de son évaluation numérique », Cités, no 89, Paris, 14 mars 2022.
۱۰- Lettre à Mezioud Ouldamer, 22 novembre 1985, et « Notes pour Mezioud », décembre 1985, dans Guy Debord, Correspondance, vol. 6, Fayard, Paris, 2007.
Vincent Berthelier
نویسنده کتاب «سبک ارتجاعی. از مُراس تا ئوئلبِک» Le Style réactionnaire. De Maurras à Houellebecq, Editions Amsterdam, Paris, 2022
اسناد پيوسته