ده سال تحقیق درباره جنگ ۱۹۴۷-۱۹۴۹: بازخوانی اخراج فلسطینی‌ها*

منتخب سردبیر
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 ژوئيه 2024, این مقاله در دسامبر ۱۹۹۷ منتشر شده است: پنجاه سال پیش سازمان ملل تصمیم گرفت فلسطین را به دو کشور، یکی عربی و دیگری یهودی تقسیم کند. جنگِ متعاقبِ اعراب و اسرائیل، با گسترش سهمِ سرزمینیِ اسرائیل به یک‌سوم پایان یافت، در حالی که آنچه برای اعراب باقی مانده بود توسط مصر و اردن اشغال شد. چندین هزار فلسطینی خانه‌های خود را ترک کردند و به پناهندگانی تبدیل شدند که در مرکز درگیری‌ها قرار گرفتند. اسرائيل هميشه اخراج آنها را چه به اجبار و چه به صورت یک برنامه‌ سیاسی انکار كرده است. «نومورخانِ» اسرائیل این انکار را دوباره بررسی کرده و به تعدادی از اسطوره‌ها پایان داده‌اند.


نویسنده: Dominique Vidal

برگردان: عدنان فلّاحی  

« تنها عده‌ کمی تصدیق کردند که داستان بازگشت، رستگاری و رهایی پدر نیز داستانی از فتح، آوارگی، ظلم و مرگ است».یارون عزراچی، گلوله‌های لاستیکی(۱)

بین طرح تقسیم فلسطین که توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ به تصویب رسید و آتش بس ۱۹۴۹ که به جنگ اعراب و اسرائیل پایان داد ـ و با تهاجم ۱۵ می ۱۹۴۸ آغاز شد ـ چند صد هزار فلسطینی خانه‌های خود را در سرزمینی ترک کردند که در نهایت توسط اسرائیل اشغال شد(۲).

تاریخ‌نگاران فلسطینی و عرب همواره معتقدند که این یک اخراج بوده است. اکثریت قریب به اتفاق آوارگان (که بین ۷۰۰۰۰۰ تا ۹۰۰۰۰۰ نفر تخمین زده می شود) ابتدا در نتیجه درگیری بین اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها و سپس جنگ اعراب و اسرائیل ـ که در آن، یک استراتژی سیاسی‌ ـ نظامی اخراج، با چندین قتل‌عام برجسته شده بود ـ مجبور به ترک خانه شدند. بیان این وضعیت، به سال ۱۹۶۱ و مقاله ولید خالدی(۳) با عنوان « طرح دالت: طرح جامع فتح فلسطین» (۴) برمی‌گردد و اخیراً نیز الیاس سنبر(۵) در « فلسطین ۱۹۴۸. اخراج» (۶) آن را مجدداً بیان کرده است.

از سوی دیگر، تاریخ‌دانان جریان اصلی اسرائیل همیشه ادعا کرده‌اند که پناهجویان (که تعداد آنها را حداکثر ۵۰۰۰۰۰ نفر برآورد می‌کنند) عمدتاً با پاسخ مثبت به درخواست‌های رهبران خود که به آنها اطمینان می‌دادند که پس از پیروزی به سرعت باز خواهند گشت، داوطلبانه خانه خود را ترک کرده‌اند. آنها انکار می‌کنند که آژانس یهود (و متعاقباً دولت اسرائیل) برای خروج فلسطینی‌ها برنامه‌ریزی کرده بودند. علاوه بر این، آنها معتقدند که اندک قتل‌عام‌های (تأسف بار) که رخ داده ـ به ویژه کشتار دیر یاسین در ۹ آوریل ۱۹۴۸ ، کار سربازان افراطی مرتبط با سازمان ایرگونِ مناخیم بگین و سازمان لیحیِ اسحاق شامیر بوده است.

با این حال، پیش‌تر و تا دهه ۱۹۵۰، این روایت رایج، توسط شخصیت‌های برجسته اسرائیلی مرتبط با حزب کمونیست و عناصر چپ صهیونیست (به ویژه حزب ماپام(۷) ) مورد مناقشه قرار گرفت. سپس، در اواسط دهه ۱۹۸۰، تعدادی از مورخان که خود را مورخان تجدیدنظرطلب توصیف می‌کردند، به نقد آنها پیوستند: سیمها فِلاپان، تام سِگِف، آوی شِلایم، ایلان پاپه و بِنی موریس. این کتاب موریس، «تولد مشکل پناهندگان فلسطینی» بود که برای اولین بار نگرانی عمومی را برانگیخت(۸). با کنار گذاشتن تفاوت‌های موضوعی، روش‌شناسی و دیدگاهی، آنچه این مورخان را متحد می‌کند این است که آن‌ها به دنبال شکافتن اسطوره‌های ملی اسرائیل هستند(۹). آنها به ویژه بر اسطوره‌های جنگ اول اعراب و اسرائیل متمرکز شده‌اند و (البته همانطور که خواهیم دید تا حدی) به اثبات حقیقت در مورد خروج فلسطینیان کمک کردند و در این روند خشم مورخان ارتدوکس اسرائیل را برانگیخته‌اند(۱۰).

این فعالیت تحقیقاتی در ابتدا توسط دو مجموعه رویداد جداگانه برانگیخته شد:

اول: گشایش بایگانی‌های اسرائیلی، اعم از دولتی و خصوصی، که دوره تاریخی مورد بحث را پوشش می‌دهد. البته به نظر می‌رسد مورخان تقریباً به طور کامل هم بایگانی‌های کشورهای عربی (نه اینکه اینها به دلیل قابل‌دسترس بودن قابل توجه هستند) و هم پتانسیل تاریخ شفاهی در میان خود فلسطینی‌ها را نادیده گرفته‌اند، یعنی حوزه‌هایی که کارهای قابل توجهی توسط دیگر مورخان انجام شده است. همان‌طور که مورخ فلسطینی، نور مَصالحه(۱۱) به درستی می گوید: «تاریخ و تاریخ‌نگاری لزوماً نباید منحصراً یا عمدتاً توسط پیروزمندان نوشته شود»(۱۲).

دوم: اگر حمله اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ و وقوع انتفاضه در سال ۱۹۸۷، این ده سال [دهه ۸۰] را رقم نمی‌زد، شاید این بررسی در آرشیو اسرائیل چنین ثمری به بار نمی‌آورد. هر دوی این رویدادها شکاف بین اردوگاه ملی‌گرایان و جنبش صلح در خود اسرائیل را برجسته کردند. همانطور که معلوم شد، «نومورخان» دقیقاً در لحظه‌ای که کل مسئله فلسطین به کانون باز می‌گشت، منشأ مشکل فلسطین را کشف می‌کردند.

ایلان پاپه، یکی از پیشگامان این «تاریخ‌نگاری جدید»، در مقاله‌ اخیرش در« Revue d’études palestiniennes »(۱۳) بر اهمیت گفت‌وگویی که در آن دوره بین اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها در حال گسترش بود، تأکید کرده است. او می‌گوید: «این گفت‌وگو اساساً در میان دانشگاهیان بسط یافت. اگرچه ممکن است تعجب‌آور به نظر برسد، اما به لطف همین گفتگو بود که اکثر محققان اسرائیلی که روی تاریخ کشور خود کار می‌کردند و هیچ ارتباطی با سازمان‌های سیاسی رادیکال نداشتند، از روایت تاریخی‌ای که همتایان فلسطینی‌شان در دست داشتند آگاه شدند. آنها از تضاد اساسی بین جاه‌طلبی‌های ملی صهیونیستی و اجرای آنها به قیمت نابودی جمعیت محلی فلسطین آگاه شدند».

به این موضوع می‌توان اضافه کرد که دستکاری تاریخ برای اهداف سیاسی منحصراً در اختیار اسرائیل نیست: چنین چیزی اغلب دست در دست ناسیونالیسم پیش می‌رود.

مورخان تجدیدنظرطلب چه درس‌هایی از کار مجدانه خود در بایگانی‌ها گرفته‌اند ؟ با توجه به چشم‌انداز وسیع توازن قوا بین یهودیان و اعراب در سال‌های ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸، نتایج آنها با این تصویرِ عموما پذیرفته‌شده که یک گروه مسلّح یهودی ضعیف و نزار در فلسطین، از جانب یک جهان عرب به شدت مسلح و متحد، تهدید به نابودی می‌شدند ـ داوود در مقابل جالوت ـ در تضاد است. کاملا برعکس، این تجدیدنظرطلب‌ها با اشاره به مزایای بسیاری که دولت نوپای یهودی نسبت به دشمنانش از آن برخوردار بود، بر سر این موارد متفقند: وجود گسستگی در جامعه فلسطینی، چنددستگی در جهان عرب و فرودستی نیروهای مسلح آنها (از نظر تعداد، آموزش، تسلیحات و در نتیجه تاثیر)، مزیت راهبردی اسرائیل در نتیجه توافق با ملک عبدالله [پادشاه] ماوراءاردن (او در ازای داشتن کرانه باختری، متعهد شد به سرزمینی که سازمان ملل به اسرائیل اختصاص داده بود حمله نکند)، حمایت بریتانیا از این توافق در کنار حمایت مشترک ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی [از اسرائیل]، هم‌دردی افکار عمومی جهان و امثالهم.

همه اینها به توضیح تأثیر ویرانگر حملات یهودیان در بهار ۱۹۴۸ کمک می‌کند. همچنین پرتو جدیدی را بر بافتاری که خروج دسته‌جمعی فلسطینی‌ها در آن رخ داد می‌افکند. این خروج، به دو موج کاملاً برابر تقسیم شد: یکی قبل و دیگری بعد از نقطه عطف تعیین‌کننده اعلام دولت اسرائیل در ۱۴ می ۱۹۴۸ و مداخله ارتش‌های کشورهای عربی همسایه در روز بعد. می توان پذیرفت که فرار هزاران فلسطینی مرفه طی چند هفته اول پس از تصویب طرح تقسیم سازمان ملل ـ به ویژه از حیفا و یافا ـ اساساً داوطلبانه بود. سوال این است که حقیقت مهاجرت‌هایی که بعدا اتفاق افتاد چه بود ؟

بنی موریس در صفحات آغازین کتاب «تولد مشکل پناهندگان فلسطینی» طرح کلی یک پاسخ جامع را ارائه می‌کند: با استفاده از نقشه‌ای که ۳۶۹ شهر و روستای عرب را در اسرائیل (در مرزهای ۱۹۴۹) نشان می‌دهد، وی ناحیه به ناحیه، دلایل خروج جمعیت محلی را فهرست می‌کند(۱۴). موریس در ۴۵ مورد به عدم اطلاعش اعتراف می‌کند. ساکنان ۲۲۸ محل دیگر مورد حمله نیروهای یهودی قرار گرفتند و در ۴۱ مورد توسط نیروی نظامی اخراج شدند. در ۹۰ محل دیگر، فلسطینی‌ها به دنبال سقوط یک شهر یا روستای همجوار در وضعیت ترس بودند یا به سبب هراس از حمله دشمن یا شایعات منتشر شده توسط ارتش یهودی ـ به ویژه پس از کشتار ۲۵۰ نفر از ساکنان دیر یاسین در ۹ آوریل ۱۹۴۸ و در وضعیتی که خبر این قتل‌ها مانند آتش‌سوزی کشور را فرا گرفت ـ فرار کردند.

در مقابل، او تنها شش مورد خروج به تحریک مقامات محلی عرب را پیدا کرد. «هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد کشورهای عربی و AHC [کمیته عالی عرب] خواهان خروج دسته‌جمعی بوده‌اند یا دستورات عمومی صادر کرده یا از فلسطینی‌ها درخواست کرده باشند که از خانه‌های خود فرار کنند (اگرچه فرماندهان عرب یا AHC در مناطق معینی به ساکنان روستاهایی خاص، عمدتا به دلایل راهبردی، چنین دستوری دادند)»(۱۵). برعکس، هرکسی که فرار می‌کرد در واقع با «مجازات شدید» تهدید می‌شد. در مورد پخش برنامه‌های رادیویی عربی که ادعا می‌شود مردم را به فرار دعوت می‌کردند، گوش دادن دقیق به ضبط برنامه‌های آنها در آن دوره، نشان می‌دهد که این ادعاها به منظور پروپاگاندای محض ساخته و پرداخته شده بودند.

عملیات نظامیِ سرشته‌شده با قساوت
در کتاب «۱۹۴۸ و پس از آن» بنی موریس مرحله اول خروج [فلسطینی‌ها] را بررسی می‌کند و تحلیل مفصلی از منبعی ارائه می‌دهد که اساساً آن را قابل اعتماد می داند: گزارشی که توسط سرویس‌های اطلاعاتی ارتش اسرائیل به تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۴۸ و با عنوان « مهاجرت اعراب فلسطینی در دوره 1/12/1947ـ 1/6/1948» تهیه شده است. این سند، تعداد فلسطینی‌هایی را که قبلاً سرزمین‌هایی را که در آن زمان در دست اسرائیل بود، ترک کرده بودند ۳۹۱۰۰۰ نفر تعیین می‌کند و عوامل مختلفی را که باعث تصمیم آنها به خروج شده است ، ارزیابی می‌کند. «حداقل ۵۵ درصد از کل مهاجرت‌ها ناشی از عملیات ما (هاگانا/IDF) بوده است». گردآورندگان گزارش، به این رقم، عملیات ایرگون و لیحی را نیز اضافه می‌کنند که «مستقیماً مسبب حدود ۱۵ درصد از مهاجرت‌ها شده است». ۲ درصد دیگر نیز به دستورات صریح نظامیان اسرائیلی و ۱ درصد نیز به علت جنگ روانی نسبت داده می‌شود. اینها، به رقم ۷۳ درصد خروج فلسطینی‌ها مستقیماً به واسطه اسرائیلی‌ها منجر می‌شود. علاوه بر این، این گزارش ۲۲ درصد از خروج‌ها را به «ترس» و «بحران اعتماد» نسبت می‌دهد که بر جمعیت فلسطین تأثیر می‌گذارد. در مورد فراخوان‌های اعراب برای فرار، این فراخوان‌ها تنها در ۵ درصد موارد قابل توجه بوده‌اند...

به طور خلاصه همانطور که موریس بیان می‌کند، این گزارش «توضیحات رسمی سنتی اسرائیل در مورد فرار دسته‌جمعی‌ای که رهبری عرب بدان دستور یا "دعوت" کرده بودند را تضعیف می‌کند». و همان‌طور که وی اشاره می‌کند، چنین نیست که «[این گزارش] توضیح سنتی اعراب در مورد مهاجرت را تأیید کند ـ اینکه یهودیان، با فکر قبلی و به شیوه‌ای متمرکز، به طور سازمان‌یافته کارزاری را با هدف اخراج گسترده جمعیت بومی فلسطین به راه انداخته‌ باشند». با این حال، او می‌گوید که «شرایط مرحله دوم خروج» ـ که او تخمین می زند بین ۳۰۰ هزار تا ۴۰۰ هزار نفر را شامل می‌شده است ـ «داستان متفاوتی دارد».

یکی از نمونه‌های این مرحله دوم، اخراج اعراب ساکن در لیدا (لُد کنونی) و رَمله بود. در ۱۲ ژوئیه ۱۹۴۸، در چارچوب عملیات دانی (Dani)، درگیری با نیروهای زرهی اردن بهانه‌ای برای یک واکنش خشونت‌آمیز شدید با ۲۵۰ نفر کشته شد که برخی از آنها اسرای غیرمسلح بودند. به دنبال آن بود که یک تخلیه اجباریِ آغشته به اعدام‌های عجولانه و غارت رخ داد که انتقال ۷۰ هزار غیرنظامی فلسطینی ـ تقریباً ۱۰ درصد از کل خروج‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ ـ را در بر گرفت. همانطور که موریس نشان می‌دهد، سناریوهای مشابهی در مرکز الجلیل، الجلیل علیا و شمال نِگِب و نیز در اخراج فلسطینیانِ المِجدَل (عسقلان) پس از جنگ، اجرا شد. بیشتر این عملیات (به استثنای دومی) با قساوت‌ رقم خورد؛ واقعیتی که باعث شد آهارون زیسلینگ (Aharon Zisling)، وزیر کشاورزی، در ۱۷ نوامبر ۱۹۴۸ به کابینه اسرائیل بگوید: «تمام شب نتوانستم بخوابم. احساس می‌کردم که چیزهایی که در جریان است روح من، روح خانواده‌ام و روح همه ما در اینجا را آزار می‌دهد ... حالا یهودی‌ها هم مانند نازی‌ها رفتار کرده‌اند و تمام وجودم آشفته شده است»(۱۶).

علی‌رغم این واقعیت که مجمع عمومی سازمان ملل از ۱۱ دسامبر ۱۹۴۸ همواره خواستار بازگشت آوارگان بود، دولت وقت اسرائیل سیاست عدم سازش را برای جلوگیری از آن «به هر قیمتی» (به قول خود بن گوریون) دنبال کرد. روستاهای فلسطینی‌ها یا ویران شدند یا مهاجران یهودی آنها را اشغال کردند و زمین‌هایشان بین کیبوتس‌های اطراف تقسیم شد. قانون «املاک متروک» ـ که برای امکان تصرف زمین‌های متعلق به افرادی که «غایب» بودند طراحی شده بود ـ این پروژه مصادره عمومی را از دسامبر ۱۹۴۸ «قانونی» کرد. بنابراین تقریباً ۴۰۰ روستای عرب‌نشین از روی نقشه پاک شدند یا ـ مانند اکثر محله‌های عرب در شهرهایی با جمعیت مختلط ـ به مناطق یهودی بدل شدند. بر اساس گزارشی که در سال ۱۹۵۲ تهیه شد، اسرائیل موفق شده بود تا ۷۳ هزار اتاق در خانه‌های متروکه، ۷۸۰۰ مغازه و کارگاه و انبار، ۵ میلیون پوند فلسطینی در حساب‌های بانکی و ـ مهم‌تر از همه ـ ۳۰۰ هزار هکتار زمین را مصادره کند(۱۷).

در کتاب «۱۹۴۸ و پس از آن» (فصل ۴)، بنی موریس به طور مفصل به نقش یوسف ویتز (Yosef Weitz) می‌پردازد که در آن زمان مدیر بخش زمین‌های صندوق ملی یهودیان بود. این مرد با باور قویِ صهیونیستی در ۲۰ دسامبر ۱۹۴۰ در خاطرات روزانه‌اش آورد: «باید واضح باشد که در این کشور جایی برای هر دو قوم وجود ندارد... تنها راه حل، سرزمین اسرائیل است، دستکم یک سرزمین غربیِ اسرائیل بدون اعراب. اینجا جایی برای سازش نیست... راهی جز انتقال اعراب از اینجا به کشورهای همسایه نیست... نه روستایی باید باقی بماند، نه یک قبیله (بدوی)».

هفت سال بعد، ویتز خود را در موقعیتی یافت که این برنامه رادیکال را به مرحله اجرا درآورد. پیش از این، در ژانویه ۱۹۴۸، او اخراج فلسطینی‌ها از مناطق مختلف کشور را سازماندهی می‌کرد. او در ماه آوریل پیشنهاد ایجاد «هیئتی که جنگ یه‌شو [= یهودیان بومی فلسطین] با هدف بیرون راندن هر چه بیشتر اعراب را هدایت کند» ارائه داد ـ و به آن نائل شد. این نهاد ابتدا غیر رسمی بود، اما در پایان اوت ۱۹۴۸ به عنوان « کمیته نقل و انتقالات » رسمیت یافت که بر تخریب روستاهای متروک عرب و/یا نابودی جمعیت این روستاها با توسل به مهاجران یهودی جدید نظارت می‌کرد تا هرگونه بازگشت پناهندگان را غیرممکن کند. نقش این نهاد در ماه ژوئیه گسترش یافت و ایجاد شهرک‌های یهودی در نواحی مرزی را نیز در بر گرفت.

نبرد اسرائیل برای جلوگیری از بازگشت تبعیدیان فلسطینی در جبهه دیپلماتیک نیز دنبال شد. در اینجا، همانطور که آنری لورنس (Henry Laurens) در مروری بر مورخان تجدیدنظرطلب اشاره کرده است، «گشودن و استفاده از بایگانی‌ها امکان تجدید نظر در تعدادی از مواضع قبلی را فراهم کرد. بر خلاف دیدگاه رایج، رهبران عرب آماده سازش بودند»(۱۸). به محض پایان جنگ، رهبری عرب در چارچوب کنفرانس لوزان تلاش می‌کرد تا به یک توافق عمومی بر اساس موافقت اعراب با طرح تقسیم سازمان ملل (ایلان پاپه شرح مفصلی از تلاش‌های آنها ارائه می‌دهد)(۱۹) در ازای پذیرش حق بازگشت پناهندگان توسط اسرائیل برسد. برغم فشارهای بین‌المللی ـ با پرچم‌داری ایالات متحده ـ این اقدام، به سبب ناسازشگری مقامات اسرائیلی ـ به ویژه به محض اینکه دولت یهودی در سازمان ملل پذیرفته شده بود ـ محکوم به شکست شد.

علی‌رغم این انباشت فوق‌العاده از شواهد، بنی موریس در اولین کتاب خود به این نتیجه می‌رسد که «مشکل پناهندگان فلسطینی ناشی از جنگ است، نه به سبب طراحی، یهودی یا عرب [بودن]»(۲۰). کتاب دوم موریس رویکرد قابل توجه‌تری ارائه می‌دهد، آن‌گاه که وی متوجه می‌شود که خروج فلسطینی‌ها «یک فرآیند روزافزون بود و دلایلی در هم‌تنیده برایش وجود داشت، و عاملی اصلی و یک کاتالیزگر نیز در کار بود؛ یک تیر خلاص: حمله هاگانا، ایرگون و ارتش اسرائیل به هر محل»(۲۱). با این حال، این تغییر موضع موریس مانع از ادامه مقاومت او در برابر اقرار به هرگونه طرح اخراج یهودیان و تبرئه داوید بن گوریون، رئیس آژانس یهود و متعاقباً نخست وزیر و وزیر دفاع دولت تازه تأسیس اسرائیل نمی‌شود.

همانطور که نورمن جی. فینکلشتاین طی یک مطالعه متنی ـ که به اندازه درخشان بودنش، مناقشه‌برانگیز نیز هست ـ تأکید کرده، این انکار دوگانه توسط بنی موریس به نظر می‌رسد که در نگاه اول با آنچه خود موریس می‌گوید در تضاد باشد. از این گذشته، او خود به ما می گوید که «ماهیت طرح [دالت]، پاکسازی نیروهای متخاصم و بالقوه متخاصم از داخل قلمروی احتمالی دولت یهود، و ایجاد امتداد سرزمینی بین عمده کانون‌های متمرکز جمعیت یهودی، و تامین امنیت مرزهای آینده دولت یهود پیش از تهاجم اعراب و پیش‌بینی آن بود»(۲۲). و نیز موریس متوجه است که طرح D [= دالت]، در حالی که آزادی عملی در برابر اخراج غیرنظامیان قائل نمی‌شد، با این حال «تکیه‌گاهی راهبردی ـ ایدیولوژیک و مبنایی برای اخراج‌ها، در دست فرماندهان جبهه، نواحی، تیپ و گردان‌ها بود» و برای آنها «یک یادداشت جامع رسمی و متقاعدکننده برای توضیح اقدامات‌شان ـ پس از انجام ـ فراهم کرد»(۲۳). بنی موریس با زیرکی دو بیان به ظاهر متناقض را در دو صفحه جدا از هم می‌چیند، یعنی اینکه «طرح D یک نقشه راه سیاسی برای اخراج اعراب فلسطین نبود» و اینکه «از ابتدای آوریل، رگه‌های آشکاری از سیاست اخراج در دو سطح ملی و محلی وجود داشت»(۲۴).

همین امر در مورد مسئولیت یا عدم مسئولیت داوید بن گوریون نیز صادق است. موریس روشن می‌کند که نخست وزیر، مبتکر طرح دالت بوده است. در ژوئیه ۱۹۴۸ دوباره بن گوریون را می‌یابیم که دستور عملیات در لیدا و رمله را می دهد: «اخراجشان کنید!» این را وی به یگال آلون و اسحاق رابین گفت ـ بخشی از خاطرات رابین سانسور شده بود، اما سی سال بعد در «نیویورک تایمز» منتشر شد(۲۵). [از آن سو] موریس به ما می‌گوید که این دستور در داخل دولت اسرائیل مورد بحث قرار نگرفته بود. در واقع، چند روز قبل، حزب ماپام، شریک حزب حاکم ماپای، دستورالعملی از نخست وزیر دریافت کرده بود که صراحتاً ارتش را از انجام اقدامات اخراج منع می‌کند... بن گوریون بعداً به ریاکاری این حزب صهیونیستِ مارکسیست به دلیل محکوم کردن «فعالیت ها»یی حمله کرد که در آنها، جنگجویان خود ماپام، سربازان پالماخ [= یکی از واحدهای هاگانا] و اعضای کیبوتس‌ها نیز شرکت داشتند.

در شهر ناصره، ژنرال حیم لاسکوف (Chaim Laskov) تصمیم گرفت دستورالعمل رسمی را خط به خط جدی بگیرد. بنا بر یک روایت، بن گوریون به آنجا می‌رسد، جمعیت بومی را که هنوز در محل هستند پیدا می‌کند و با عصبانیت اعلان می‌کند «آنها اینجا چه می‌کنند؟»(۲۶). همچنین در ماه ژوئیه، اما این بار در حیفا، ما بن گوریون را به عنوان مرد پشت صحنه در عملیات «محله‌زدایی» ۳۵۰۰ عرب که هنوز در شهر باقی مانده‌اند، می‌بینیم و به دنبال آن تخریب نسبی محله قبلا عرب‌نشین را داریم.

خلاصه، همانطور که موریس خود اشاره می‌کند، قدرت در آن دوره از تاریخ اسرائیل در اختیار بن گوریون و تنها با او بود. تصمیم‌گیری درباره همه مسائل، چه نظامی و چه غیرنظامی، اغلب بدون کوچکترین مشورتی با دولت ـ چه رسد به مشورت با احزابی که آن را تشکیل می‌دادند ـ با خود بن گوریون بود. در چنین شرایطی، فقدان هرگونه تصمیم رسمی پارلمانی یا دولتی برای اخراج فلسطینی‌ها در بایگانی‌ها، چیزی را ثابت نمی‌کند. همانطور که خود موریس اعتراف می کند، «بن گوریون همیشه از صدور دستور اخراج واضح یا کتبی خودداری می‌کرد. او ترجیح می‌داد که ژنرال‌هایش "بفهمند" که او چه می‌خواهد انجام دهد. او آرزو داشت که نامش به عنوان "اخراج‌گر بزرگ" در تاریخ ثبت نشود»(۲۷).

اینکه بنیانگذار دولت اسرائیل از مزیت گستردگی چشمگیر اختیارات خود استفاده کرد و در جهت بسط حداکثری سرزمینی که سازمان ملل به دولت یهود اختصاص داده بود و نیز در جهت کاهش جمعیت عرب آن تا رسیدن به کمینه تلاش کرد، یک واقعیت تاریخی است. موریس مقاله مهمی(۲۸) را به حمایت بلندمدت بن گوریون از پروژه انتقال اختصاص داده است. همانطور که او در پیشگفتار خود برای کتاب «۱۹۴۸ و پس از آن» می نویسد، «پیش‌تر از سال ۱۹۳۷ متوجه شدیم که بن گوریون (و بسیاری از دیگر رهبران صهیونیست) از راه حل "انتقال" برای "مسأله عرب" حمایت می‌کنند... به سال ۱۹۴۸ می‌آییم و به سردرگمی‌ها و جابجایی‌های ناشی از جنگ می‌رسیم، و می‌بینیم که بن گوریون به سرعت فرصت را برای "یهودی کردن" دولت نوظهور یهودی می‌قاپد»(۲۹).

پیش از این، موریس به ما می‌گوید که «تمایل فرماندهان نظامی برای "ترغیب" فرار فلسطینی‌ها، با ادامه جنگ افزایش یافت. قساوت‌های یهودیان ـ بسیار گسترده‌تر از آنچه در تاریخ‌های قدیم فاش شده است (قتل عام اعراب در الداویمه، ایلابون، الجِش، صفصاف، مجدالکروم، حولا (در لبنان)، صالحه و ساسا، علاوه بر دیر یاسین و لیدا و غیره) ـ نیز نقش برجسته‌ای در این خروج ایفا کرد»(۳۰).

گناه اصلی
ایلان پاپه، استاد [پیشین] دانشگاه حیفا، دو فصل از کتاب خود را با عنوان « ایجاد مناقشه اعراب و اسرائیل، ۱۹۴۷-۱۹۵۱» به این موضوعات اختصاص داده است. او با پرهیز از موضع محتاطانه موریس، نتیجه می‌گیرد که «طرح D را می‌توان از بسیاری جهات به عنوان یک طرح اصلی برای اخراج در نظر گرفت. این طرح، فی البداهه تصور نشده بود ـ [بلکه] اخراج، به مثابه یکی از بسیار ابزارهای تلافی‌جویانه در برابر حملات اعراب به کاروان‌ها و شهرک‌های یهودی تلقی می‌شد. با این حال، اخراج همچنین به مثابه یکی از بهترین ابزارها برای تضمین تسلط یهودیان بر مناطقی که توسط ارتش اسرائیل تصرف شده بود، تلقی می‌شد»(۳۱).

به علاوه، متن واقعی طرح D تردید کمی در مورد نیات بن گوریون و دوستانش باقی می‌گذارد. این طرح، چنین می‌گوید: «عملیات علیه مراکز جمعیتی دشمن واقع در داخل یا نزدیک سیستم دفاعی ما به منظور جلوگیری از استفاده از آنها به عنوان پایگاه توسط یک نیروی مسلح فعال. این عملیات را می‌توان به روش زیر انجام داد: یا از طریق تخریب روستاها (با آتش زدن، منفجر کردن و مین‌گذاری در آوار آنها) و به ویژه آن دسته از مراکز جمعیتی که کنترل مداوم آنها دشوار است؛ یا با تدارک عملیات جستجو و کنترل بر اساس دستورالعمل‌های زیر: محاصره روستا، انجام جستجو در داخل آن. در صورت مقاومت، نیروی مسلح باید پاکسازی شود و جمعیت به خارج از مرزهای دولت اخراج شوند»(۳۲).

به پاس دستاوردهای آنها و برغم محدودیت‌هایشان، ما باید شجاعت نومورخان اسرائیل را تحسین کنیم. این، فقط یک صفحه قدیمی از تاریخ نیست که آنها برای پرتوافکنی بر آن، کار کرده‌اند. چیزی که آنها در معرض دید عموم قرار داده‌اند «گناه اصلی» دولت اسرائیل است. آیا پذیرفتنی است که بازماندگان نسل‌کشی هیتلر این حق را داشته باشند که در کشور خود زندگی کنند و بر مبنای همین حق، پسران و دختران فلسطین را از داشتن حق زندگی مشابه توأم با صلح در کشور خود محروم کنند ؟ ۵۰ سال پس از این واقعه، برای پایان دادن به این منطق ـ که این همه جنگ‌ به بار آورده است ـ و یافتن راهی برای همزیستی دو ملت بسیار دیر است. در عین حال ما نباید بر سرچشمه‌های تاریخی این فاجعه، پرده بیفکنیم.

* این مقاله از زبان انگلیسی توسط عدنان فلّاحی (پژوهشگر مطالعات خاورمیانه و اندیشه سیاسی) ترجمه شده است . صفحه ایشان در سایت آکادمیا: http://independent.academia.edu/AdnanFallahi

[تاریخ‌شمار:]

۱۹۴۷
۲۹ نوامبر: مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثریت دو سوم مورد نیاز، طرحی را برای تقسیم فلسطین به یک کشور یهودی، یک کشور عربی و یک منطقه بین‌المللی شامل بیت المقدس و اماکن مقدس تصویب کرد.

۱۹۴۸
ژانویه: واحدهای داوطلب سازماندهی شده به عنوان ارتش کمکِ آزادیبخش عرب (ALA) وارد فلسطین شدند.

پایان ماه مارس: اولین تحویل تسلیحات چکسلواکی به نیروهای یهودی. طرح دالت به بهره‌برداری می‌رسد.

۹ آوریل: کشتار دیر یاسین.

۱۸ آوریل: هاگانا طبریه را تصرف کرد. چهار روز بعد آنها حیفا را تصرف می‌کنند.

۱۰ می: صَفد ـ و دو روز بعد، یافا ـ تصرف می‌شوند.

۱۴ می: پایان قیمومیت بریتانیا. اعلان دولت اسرائیل. به رسمیت شناختن دوفاکتوی دولت جدید توسط ایالات متحده. ارتش پنج کشور عربی وارد فلسطین می‌شوند.

۱۷ می: به رسمیت شناختن رسمی (De jure) اسرائیل توسط اتحاد جماهیر شوروی. هاگانا عکّا را تصرف می‌کند. روز بعد، نیروهای مصری بئرشبع را تصرف می‌کنند.

۲۸ می: محله یهودیان اورشلیم تسلیم شد.

۱۱ ژوئیه تا ۸ جولای: اولین آتش‌بس.

۹ـ۱۷ ژوئیه: اسرائیل لیدا، الرمله و الناصره را تصرف می‌کند.

۱۸ ژوئیه ـ ۱۵ اکتبر: آتش‌بس دوم.

۱۷ سپتامبر: ترور کُنت فولکه برنادوت، میانجی سوئدی سازمان ملل به دست یک واحد کماندویی افراطی صهیونیستی.

۱۵ اکتبر: ارتش اسرائیل آتش‌بس را شکسته و حمله به نگب را آغاز می‌کند.

۱۱ دسامبر: مجمع عمومی سازمان ملل متحد خواستار حق بازگشت پناهندگان می‌شود.

۲۲ دسامبر: تجدید جنگ بین مصر و اسرائیل. اسرائیل فتح نگب را کامل می‌کند. اسرائیل تنها پس از تهدید به مداخله مستقیم بریتانیا، در ۷ ژانویه ۱۹۴۹ از شمال سینا عقب نشینی می‌کند.

۱۹۴۹
۲۴ فوریه: آتش‌بس بین اسرائیل و مصر.

۱۰ مارس: نیروهای اسرائیلی ام الرشراش (ایلات) را تصرف می‌کنند.

۲۳ مارس: آتش‌بس بین اسرائیل و لبنان.

۳ آوریل: آتش‌بس بین اسرائیل و ماوراء اردن.

۱۱ می: اسرائیل در سازمان ملل پذیرفته می‌شود.

۱۲ می: اسرائیل و کشورهای عربی پروتکل‌های کنفرانس لوزان را امضا می‌کنند.

۲۰ ژوئیه: آتش‌بس بین اسرائیل و سوریه.

۸ دسامبر: تأسیس آژانس سازمان ملل متحد برای پناهندگان فلسطینی (UNRWA).

پانویس ها:

۱- توضیح مترجم: دانشمند علوم سیاسی و نظریه‌پرداز اسرائیلی، استاد دانشگاه عبری قدس

۲- این مقاله، پایه‌ یک مقاله برای سمیناری در مورد «تاریخ فلسطین معاصر» است که در تاریخ ۱۳ ژوئن ۱۹۹۷ از سوی Institut du Monde Arabe برگزار شد. این متن، در حال تبدیل شدن به یک کتاب است که توسط Editions de l’Atelier در بهار ۱۹۹۸ منتشر خواهد شد.

۳- Walid Khalidi

۴- In Middle East Forum, November 1961, reprinted with a new commentary in the Journal of Palestine Studies, Beirut, vol. XVIII, no. 69, 1988.

۵- Elias Sanbar

۶- Elias Sanbar, in “Palestine 1948. L’Expulsion”, “Revue d’études palestiniennes, Paris, 1984

۷- Mapam

۸- مهم‌ترین این آثار عبارتند از:

Simha Flapan, “The Birth of Israel, Myth and Realities”, Pantheon Books, New York, 1987; Tom Segev, “1949. The First Israelis”, Free Press MacMillan, New York and London, 1986; Avi Schlaim, “Collusion across the Jordan: King Abdullah, the Zionist Movement and the Partition of Palestine”, Clarendon Press, Oxford, 1988; Ilan Pappe, “Britain and the Arab-Israeli Conflict, 1948-1951”, MacMillan, New York, 1988 and “The Making of the Arab-Israeli Conflict, 1947- 1951”, I.B. Tauris, London, 1992; and Benny Morris, “The Birth of the Palestinian Refugee Problem, 1947-1949”, Cambridge University Press, Cambridge, 1987, and “1948 and After. Israel and the Palestinians”, Clarendon Press, Oxford, 1990.

۹- بدیهی است که این کنجکاوی به جنگ اول اعراب و اسرائیل محدود نشده و همچنین نگرش رهبری صهیونیستی به نسل‌کشی (خاصه نک: Tom Segev’s “The Seventh Million”, published in France by Liana Levi, Paris, 1992) و ماهیت شهرک‌نشینی یهودیان در دوره قیمومت بریتانیا را در بر می‌گیرد. به طور مشابه، بنی موریس کاوش خود را در بایگانی‌ها دنبال کرده است تا توسعه‌طلبی اسرائیل را در طول دهه ۱۹۵۰ روشن کند (ÒIsrael’s Border Wars: Arab Infiltration, Israeli Retaliation and the Countdown to the Suez War”, Clarendon Press, Oxford, 1993). به غیر از تاریخ‌نگاری، این رویه به حوزه‌های دیگری خاصه جامعه‌شناسی، و به‌ویژه توجه به وضعیت یهودیان شرقی در جامعه اسرائیل ـ از روزهای اولیه تاکنون ـ نیز تسری می‌یابد.

۱۰- خاصه نک:

“The Palestinian Refugee Problem and its Origins”, Middle Eastern Studies, vol. 26, no. 2, 1990, and Ephraim Karsh, “Fabricating Israeli History: The “New Historians””, Frank Cass, London, 1997.

۱۱- Nur Masalha

۱۲- Nur Masalha,”’1948 and After’ revisited", Journal of Palestine Studies, no. 96, vol. XXIV, no. 4, summer 1995.

۱۳- Ilan Pappé, « La critique post-sioniste en Israël », Revue d’études palestiniennes, no 12, été 1997

۱۴- “The Birth...” op. cit., pp. 14-18 مقایسه دقیق متن کتاب با جداولی که روستا به روستا دلایل اصلی خروج را نشان می‌دهد، دست کم‌گرفتن آشکار ـ و شگفت‌انگیز ـ را در جداول میزان اخراج‌های واقعی نشان می‌دهد.

۱۵- The Birth of the Palestinian Refugee Problem, p. 129

۱۶- Tom Segev, op. cit., p. 26.

۱۷- نقل قول برگرفته از:

Simha Flapan, op. cit., p. 107

۱۸- Henry Laurens, “Travaux récents sur l’histoire du premier conflit israélo-arabe”, Maghreb-Machrek, Paris, no. 132, April-June 1991.

۱۹- “The Making...”, op. cit., chapters 8-10. See also Jean-Yves Ollier, “1949: la conférence de Lausanne ou les limites du refus arabe”, Revue d’études palestiniennes, no. 35, spring 1990.

۲۰- “The Birth...", p. 286

۲۱- "1948...", p. 32

۲۲- "The Birth...", p. 62

۲۳- Ibid

۲۴- "The Birth...", pp. 62 and 64

۲۵- New York Times, 23 October 1979

۲۶- شرح‌حال نویس بن گوریون یعنی مایکل بَر زوهَر (Michael Bar-Zohar) این ماجرا را نقل نموده و این روزنامه اسراییلی نیز آن را گزارش کرده است: Hadashot, Tel Aviv, 19 October 1986.

۲۷- "The Birth...", pp. 292-3

۲۸- Benny Morris, “Remarques sur l’historiographie sioniste de l’idée d’un transfert de populations en Palestine dans les années 1937-1944”, in “Les nouveaux enjeux de l’historiographie israélienne”, ed. Florence Heymann, Information paper, Centre de recherche français de Jérusalem, no. 12, December 1995. برای درک موضع متناقض حزب ماپام نک. فصل اول از “1948 and After”

۲۹- 1948 and After...”, p. 33

۳۰- Ibid, p. 22

۳۱- "The Making...", p. 98book 

 

۳۲- "The Making...", p. 92

Dominique Vidal

خبرنگار و عضو هيئت تحريريه لوموند ديپلماتيک