«نوع نگاه» - مهاجرت: وهم ها، رودررویی ها، استفاده های ابزاری: سرنوشت مهاجران غیرقانونی گویای بی قانونی های داخلی الجزایر است. همان یأس و ناامیدی اجتماعی « حائطی» (حائط در عربی به معنی دیوار است) های جوان و کمتر جوان بیکاری را بیان می کند که در سال های دهه ۱۹۸۰، روز را با تکیه دادن به دیوار سپری می کردند یا هزاران تن افراد دیگری که در سال های آغاز دهه ۱۹۹۰ به «جبهه اسلامی نجات» پیوستند. اما سرخوردگی های امروز، آنها را به این وامی دارد تا زندگی خود را به خطر اندازند تا از شر انسدادی که گرفتار آن شده اند بگریزند.
نویسنده: Arezki Metref
برگردان: شهباز نخعي
در سواحل الجزایر، عشعشه یک روستای استعماری خیلی کوچک بود. این ناحیه شهری اکنون ۴۰ هزار تن جمعیت دارد. ساختمان های بی نظم و ترتیبی در کنار خیابان بزرگ و پر از دست انداز آن ساخته شده است. پیش از بالاگرفتن اسلام گرایی، زمین های مشرف به دریا محصول انگور خوبی داشت. این زمین ها بر بلندی و در امتداد ساحل ماسه ای قرار دارند، بخصوص ساحل مشهور بحاره که ۱۴ کیلومتر طول دارد و نقطه عزیمت نخستین حریقا ها( مهاجر غیرقانونی ) است (۱). در سال ۲۰۰۴، ماهیگیران جوان به طور قاچاق با یک boti (قایق) ساحل عشعشه را به قصد رفتن به گوآدامر دل سگورا در کوستا بلانکای اسپانیا ترک کردند تا نزد اعضای خانواده خود در پرپنیان بروند(۳).
موفقیت این گروه باعث شد که کسان دیگری هم در اطراف عشعشه و بعد سراسر سواحل الجزایر پا جای پای آنها بگذارند. پیش از استفاده از قایق، پولدارها برای عبور از مدیترانه از قایق های ماهیگیری استفاده می کردند. استفاده از قایق های کوچک موتوری، مهاجرت غیرقانونی را همگانی کرد. آخرین مدل آن به نام «تروپیکو» قایقی بود که موتور قدرتمند آن امکان می داد که رسیدن به سواحل آندلس در کمتر از ۵ ساعت انجام شود. برای تأمین هزینه عبور، برخی از جوانان به خلافکاری رو می آوردند. خانواده ها پس اندازهایشان را رویهم می گذاشتند و مهاجر غیرقانونی را مأمور نجات از بینوایی و بدبختی کسانی که در کشور مانده بودند می کردند.
سعید (۴) در یکی از روزهای سال ۲۰۱۸ همراه با ۱۲ جوان دیگر سوار قایق شد. او ۲۴ سال داشت. گروه بعد از ۱۲ ساعت به کارتاژن در جنوب شرقی شبه جزیره اسپانیا رسید. این مهاجر غیرقانونی نیز با رسیدن به فرانسه در پرپینیان ساکن شد و خود را با شرایط تطبیق داد. او می گوید: «وقتی می بینی که همه پسرهای عموها و پسر دایی ها، همسایه ها و دوستان محله رفته اند، چاره ای جز پیروی از آنها نداری».
مطالعات درباره این پدیده نشان می دهد که رابطه ای بین تمایل به مهاجرت و وضعیت حکومت الجزایر وجود دارد. سعی در فرار کردن، ناشی از بی آیندگی جوان ها، به ویژه طبقات محروم است. کسانی که بیکارند، زندگی بدی دارند و به نابرابری های اجتماعی که با آنها دست به گریبانند، مهاجرت غیرقانونی (آمیخته ای از بی عدالتی و خودسری) و فساد همیشه نمایان نیز افزوده می شود.
«به شیوه الجزایری»
حمید که ۲ سال پیش به فرانسه رسید، در سیدی علی، در ولایت مستغانم، ماهیگیر بود. او دست به هر کار کوچکی می زد، بدون آن که بداند با زندگی اش چه می خواهد بکند، تا این که ویروس مهاجرت غیرقانونی او را آلوده کرد، اما به جای متوسل شدن به قاچاق برها، همراه با افراد دیگر یک عبور «خودمدیریت شده» را سازماندهی کرد و خود به عنوان محور یا آنچه که راهنما نامیده می شود آن درآمد. پس از ۱۲ ساعت طی مسیر، قایق به یک ساحل خالی از سکنه در مورسی اسپانیا رسید. تنش، ترس، خستگی و گرسنگی، قوایش را تحلیل برده بود: «ماجرا تازه آغاز شده بود. پس از گریختن از مرگ، از زندان چگونه می باید گریخت ؟». او و دوستانش توسط گارد غیرنظامی دستگیر و برای معاینه پزشکی فرستاده شدند: «به ما لباس تمیز و جای اقامت داده شد». در بازجویی، همه آنها مسئولیت عبور را به صورت جمعی پذیرفتند. همه گفتند که رییس گروه و راهنما هستند. پس از چند روز آنها را رها کردند.
لیث ۲۸ سال دارد و چند روز است که ریش خود را نتراشیده است. او نیز خطر عبور غیرقانونی را بر تحمل بیکاری ترجیح داده است. این مرد جوان اهل وهران، تأکید می کند که: «به هرصورت، وقتی به این راه پا می گذاری، می دانی که یک پایت در زندگی و پای دیگر در مرگ است». لیث هم مانند اغلب رفقایش با رسیدن به فرانسه، در پرپینیان درخواست پناهندگی کرد. این درخواست رد شد و آغاز سرگردانی و پرسه زدن در جاده های فرانسه، از پاریس تا مارسی و لیون بود. او به پرپینیان بازگشت: «در همه جا همین وضع بود. مرتب به دسته های مهاجر غیرقانونی برمی خوردم. در نهایت تصمیم گرفتم ازدواج کنم و یک فرزند داشته باشم. ۲ بار دست به دزدی زدم و این برایم به قیمت داشتن سوء پیشینه قضایی تمام شد. آری می دانم که این خوب نیست، اما هنگامی که چیزی برای خوردن نداری و حتی گدایی کردن هم امکان ندارد، به این چیزها فکر نمی کنی».
جوبا، ۲۱ ساله در الجزیره دانشجو بود و در یک تیم حومه شهر فوتبال بازی می کرد. او می خواست تحصیلات خود را در فرانسه ادامه دهد و بارها سعی کرد که روادید ورود به این کشور را به دست آورد. هربار درخواست روادید، حتی اگر رد شود، بین ۲۰ تا ۳۰ هزار دینار، معادل حداقل دستمزد هزینه دارد. او هرگز به عبور غیرقانونی فکر نکرده بود: «نمی خواستم به این صورت به فرانسه بروم. من تحصیلکرده هستم، دیپلم دارم و مطمئن بودم که سرانجام موفق به کسب روادید می شوم».
با این حال، پس از رد شدن درخواست برای سومین بار، او تصمیم به توسل به «آخرین راه حل» گرفت و در جستجوی یک قاچاق بر برآمد. می گوید: «در همه جای الجزایرکسانی هستند که این کار را انجام می دهند. در میان آنها کلاهبردارهایی هم هستند که پس از گرفتن پول ناپدید می شوند. پس از ماه ها جستجو، جوبا قاچاق بر خود را یافت. آنها درمورد قیمت – بین ۸۰ تا ۹۰ هزار دینار- برای عبور با یک قایق موتوری «تروپیکو» پرسرعت توافق کردند: «علاوه بر درس خواندن، به عنوان پیشخدمت شب و روز در یک رستوران هم کار می کردم تا بتوانم رقم پیش پرداخت را بپردازم. وقتی که پول را دادی، یا می روی یا پولت از بین می رود». او نمی دانست که چقدر باید صبر کند: «تصمیم با دریا است. وقتی آرام باشد، عبور مهاجران غیرقانونی زیاد می شود و وقتی توفانی باشد، رفتن متوقف می گردد».
در نیمه اکتبر، «رابط» از او خواست که برای سوار شدن به قایق به وهران برود. تاریخ حرکت برای ۲ روز بعد تعیین شده بود. جوبا ۲ ماه در آنجا به صورت قاچاقی زندگی کرد. تاریخ حرکت به دلیل وضعیت دریا یا ناکافی بودن تعداد مسافران به تعویق می افتاد. روز حرکت فرارسید. حمله پلیس مهاجران را متفرق کرد اما چند ساعت بعد باز گردهم آمدند. در ساعت ۳ صبح، جوبا همراه با ۱۶ تن دیگر، از جمله قاچاق بر و دستیارش، سوار قایق شدند. هیچ کدام مدارک هویت یا غذا نداشتند: «تنها یک کیف کوچک حاوی شارژر تلفن و کمی پول مخفی شده در جوراب هایم داشتم».
رسیدن به ساحل اسپانیا ۱۳ ساعت طول کشید که مدتی است که یک قایق بادبانی طی می کند. مسئول قایق هیچ نمی دانست. این نخستین سفرش بود. فاقد جی پی اس بود و فقط یک قطب نما داشت. «تروپیکو» به راه افتاد. ناچار شدند آبش را خالی و آن را خشک و تعمیر کنند. هنگامی که به یک کشتی باری حامل کالا برای انگلستان برخوردند: «چنان با شدت فریاد زدیم که ملاحان روی عرشه آمدند. آنها به ما آب دادند و امیدوارمان کردند». در ۵ کیلومتری سواحل اسپانیا، نیروی دریایی این کشور آنها را یدک کشید. جوبا می گوید: «این درست پس از آن بود که دعوایی به «شیوه الجزایری» درگرفته بود. سختی های این طی مسیر مرتب باعث افزایش تنش ها می شود. حرکت یک قایق از ساحل مستغانم، در ۱۶ اکتبر ۲۰۲۲، که حامل ۵ مرد، ۵ نوجوان و ۲ زن بود، با درگرفتن یک نزاع موجب سرنگونی قایق شد. از این ماجرا تنها ۲ تن جان بدر بردند.
سرنگونی قایق در اثر امواج
همچنان که شکل های مهاجرت غیرقانونی متفاوت است، چهره این مهاجران نیز تغییر می یابد. همه لایه های جامعه و گروه های سنی در آن وجود دارند. گاه پیش می آید که عبور با قایق توسط خانواده سازماندهی می شود. سارا حسین، معاون انجمن «در قلب انسانیت ۶۶»، که به مهاجران و کسانی که محل اقامت مشخص در پرپینیان ندارند کمک می کند، ماجرای اندوهناک مادری را شرح می دهد که به دلیل «تیرگی رابطه» با پدرش در ۳۱ دسامبر ۲۰۲۱ با ۲ فرزند ۱۵ و ۱۰ ساله خود سوار یک قایق شد. امواج دریا قایق که از ساحلی در هروان حرکت کرده بود را سرنگون کرد. مادر تنها فرصت کرد یک ظرف خالی پلاستیکی که روی آب شناور می ماند را به سوی فرزند بزرگ تر بیندازد و جان او را نجات دهد ولی خود همراه با فرزند کوچک تر غرق شد. جسد او چندین هفته بعد در آنابا، آن سوی ساحل الجزایر و پیکر کودک هم ۳ ماه بعد پیدا شد.
همه عبورهای خانوادگی مرگبار نیست. عبدلسلام، ۴۵ ساله ساکن سیدی علی بود و ماهیگیری می کرد. او متاهل، پدر یک پسر ۱۰ ساله و ۲ دختر کوچک ۱ و ۲ ساله بود. همه چیز خود را فروخت تا جان پسرش که بیماری حادی داشت را نجات دهد. در سال ۲۰۲۱ قایقی به طول ۴.۸ متر و قیمت ۲۵۰ هزار دینار خرید و نام آن را فلسطینی گذاشت. موتور قایق دوبرابر بهای خرید آن تمام شد. هنگامی که قایق به دریا رفت، با نخستین موج پر آب شد و موج دوم هم آن را فراگرفت. او می گوید: «این نوع قایق خیلی شکننده است. وقتی که در آن نشسته ای، حس می کنی که دارد غرق می شود. به این دلیل است که کسانی که دریا را نمی شناسند غرق می شوند». و می افزاید: «اگر قرار بود از نو شروع کنم، دست به این ماجراجویی نمی زدم». او به یاد می آورد که ابتدا می خواست برگردد قبل از آنکه مجددا خونسردی خود را بازیابد. سرعت موتور را کم کرد و به آب های اسپانیا رسید که ناگهان دریا آرام شد. او به جای پهلو گرفتن در یک ساحل خالی از سکنه، که ناگزیرش می کرد همراه با زن و فرزند به تنهایی با مشکلات دست و پنجه نرم کند، وارد بندر کارتاژن شد و منتظر رسیدن گاردهای ساحلی ماند: «آنها قایق را ضبط کردند و ما را به بیمارستان بردند». بعد خانواده به فرانسه رفت و پس از آن که مدتی در خانه یکی از نزدیکان سکونت کردند، در خیابان ماندند. امروز عبدالسلام و افراد خانواده اش در یک اقامتگاه اجتماعی سکونت دارند. انها تحت حمایت «انسانیت ۶۶» هستند که پرونده ای برای دریافت اجازه اقامت به عنوان والدین کودک خارجی بیمار – که موردی بسیار نادر است- برایشان تشکیل داده است. این خانواده سرانجام توانست اقامت ۶ ماهه با اجازه کار دریافت کند.
کریم که در سال ۲۰۱۷ با دریافت روادید وارد فرودگاه تولوز شد هم خود را یک مهاجر غیرقانونی می داند. این بنّای ساکن مستغانم به پرپینیان که خانواده اش در آنجا ساکن بود آمد. با منقضی شدن مدت روادید از بازگشت به الجزایر سرباز زد و گرفتاری آغاز شد: «مردم مرا تحت نفوذ قرار دادند و و گفتند که مدارک هویتم را "بسوزانم"». آنها می گفتند: «اگر پس از انقضای روادید برنگردی، مطمئنا دیگر اجازه ورود نخواهی یافت». بنابراین، این مرد حدود ۴۰ ساله در فرانسه ماند و بدون برخورد با مشکل به عنوان بنّا مشغول به کار شد: «می خواستم شرافتمندانه کار کنم، ولی همیشه نگران بودم. حتی کسانی که به من کار می دادند ترس داشتند».
در سال ۲۰۲۰ برای نخستین بار بازداشت شد: «با زنی اهل الجزایر که ساکن تولوز بود تماس داشتم. او گفته بود که می تواند با من ازدواج کند». کریم هم مثل برخی دیگر از مهاجران غیرقانونی، روی ازدواج کردن برای دریافت اقامت حساب کرده بود. اما هنگامی که در حال رفتن به محل آن زن بود، در ایستگاه راه آهن پرپینیان در هنگام کنترل بلیت بازداشت شد. «مدیریت مرکز حفاظت اداری» (CRA) ۲۵ روز او را نگهداشت. بخاطر بیماری از نخستین بازداشت قسر در رفت. در ژوییه ۲۰۲۲، بار دیگر به دلیل استفاده از تلفن همراه در حال رانندگی دستگیر شد. به دلیل نبودن جا در مرکز نگهداری CRA در پیرنه شرقی، بیش از ۲ ماه در مرکزی در تولوز ماند. در روز اخراج، درحالی که بخاطر بیماری ۱۹ کیلوگرم وزن از دست داده بود، از سوار شدن بر کشتی خودداری و مقاومت کرد. حتی ناخدای کشتی هم با این کار مخالف بود. او که ناگزیر تسلیم زندگی مهاجر غیرقانونی خود شده، خود را «در وضعیتی غیرقابل تحمل می داند که نه می تواند بماند و نه برود».
صلاح هم نتوانست از بازگردانده شدن بگریزد. سرنوشت در ساعت ۱۱ شامگاه به در خانه این جوان اهل مستغانم کوفت. او میگوید که در بازگشت از یک ماهیگیری کم حاصل: «آماده خوابیدن بودم تا فردا روز "ناخوشایند" دیگری را آغاز کنم». برادرش آمد و از او خواست که به سازماندهی عبور با یک قایق کمک کند. در ساحل: «دوستان از من خواستند که سوار قایق شوم». نمی خواستم تن به خطر داده و همراه با برادر راه دریا را در پیش بگیرم. فکر می کردم که: «این برای مادر دردی مضاعف خواهد بود».
اصرار دوستان بر عقلانیت و احتیاط او غلبه کرد. در حال خواندن ترانه: «همه آرام بخش مصرف می کنند، من به خواندن دعا بر دستمالی که در ساحل گذاشته ام اکتفا می کنم» سوار شد. هنگامی که به اسپانیا رسیدند، یکی از دوستان به صلاح که چهره ای کودکانه داشت گفت که خود را نابالغ جا بزند. او شب را در یک مرکز گذراند و بعد فرار کرد. با مخفی شدن در یک کامیون تا بوردو رفت و سرانجام به وال- دو- مارن رسید: «در آنجا، کاری کردم که نمی توانم بازگو کنم و باعث شد که بازداشت و اخراج شوم». به این ترتیب به الجزایر بازگشت. این بدبیاری او را مأیوس نکرد: «به آنجا بازخواهم گشت. حتی اگر همه پیاده روها از طلا باشد، اینجا نمی مانم».
۱- این اسم از فعل «سوزاندن» به معنای «سوختن» (رد شدن از چراغ قرمز، مرز و غیره) آمده است.
۲- قایق کف تخت مورد استفاده حریقاهای الجزایری( حریقا به کسانی گفته می شود که مدارک شناسائی خود را آتش می زنند)، که اندازه آن بین چهار تا شش متر است و نام آن از کلمه اسپانیایی «bote» به معنای قایق گرفته شده است. مجهز به موتور است و یک وسیله حمل و نقل ارزان است.
۳- Kali et Lakhdar Hagani, « L’Oranie, une plaque tournante de la harga », El Watan, Alger, 25 octobre 2020.
۴- برخی از نام و نام خانوادگی ها تغییر کرده است.
Arezki Metref
روزنامهنگار، نويسنده کتاب پسرعموهاي من از سرزمين آمريکا، انتشارات کوکو، الجزاير، ٢٠١٧.