دومین روز اعتصاب قدرتمند سه روزهی كارگران مترو و راه آهن در بریتانیا گذشت. بالغ بر چهلهزار كارگر مترو و خط راه آهن بههمراه طرفداران و پشتیبانان آنها در اعتصاب بر سر خواست افزایش دستمزدها و خدمات اجتماعی به تناسب تورم هستند. كل هیٸت حاكمه، دولت و احزاب پارلمانی در انگلستان در ركاب میدیای فاسد رسمی و دستراستی، خود را باختهاند و علیه این اعتصاب و رهبران آن كركری میخوانند. شایان ذكر است كه در یك همهپرسی وسیع در بریتانیا، ۷۳ درصد مردم اعلام كردهاند كه این اعتصاب مجاز و روا است.
نویسنده: فواد عبداللهی
دولت محافظهكار انگلستان طبق تعریف، اخطار داده است كه دامنهی عمل سازمانیابی و مبارزه كارگری در اتحادیهی كارگران راه آهن، پا را از «خطوط قرمز» درازتر كرده است. كمپین عظیمی توسط دولت و رسانههای رسمی از چندماه پیش تاكنون برای متقاعدكردن مردم به عدم حمایت از اعتصابات كارگران راه آهن براه افتاده است. میگویند كارگران راه آهن حریص و خودخواه هستند و به اقتصاد ضربه میزنند و تصمیم گرفتهاند كه سیستم را ویران كنند. مهم است كه در این زمینه به خاطر داشته باشید كه نمایندگان پارلمان امسال ۲۲۰۰ پوند افزایش حقوق داشتهاند كه بهعلاوه حقوق سالانه آنها یعنی ۸۲۰۰۰ پوند، از امسال به بعد جمعاً هر نماینده مجلس ۸۴۲۰۰ پوند حقوق دریافت میكنند. كسی هم به این نمایندگان مفتخور پارلماننشین نگفت كه پشت چشمتان ابروست و درجا حقوقشان بالا رفت و تصویب شد. اما پای مطالبه اضافه دستمزد كارگر و تامین خدمات اجتماعی كه به میان میآید، تمام بورژوازی و نهادهای آن به الدرم بلدرم میافتند.
به دنبال اعتصاب كارگران راه آهن برای افزایش سطح دستمزدها، رسانههای فاسد رسمی، همه شروع به تولید حجم عظیمی از خرافه و انگیزاسیون در مورد این اعتصاب كردهاند و طبق معمول دنیا را با تٸوری توطٸه وارونه كردهاند. دبیركل اتحادیه كارگران راه آهن، «مایك لینچ»، بارها و بارها توسط میدیای رسمی در انگلستان به دادگاه تفتیش عقاید كشیده شد. در كشوری كه ادعا میكند كه مهد «دمكراسی» و آزادی عقیده و بیان است، پشت سرهم از ایشان خواستند كه توبه كند و از خود رفع اتهام کند كه ماركسیست نیست!! هیچ كلیسا و اسقفی در مهد دمكراسیغربی با وجود پروندههای كلفت از تجاوز و تعدیشان به جسم و روح كودكان، در برابر دوربین رسانههای غربی مجرم شناخته نشد. هیچ مقام مسٸول دولتی در مهد دمكراسیغربی به جرم جنایت علیه بشریت در جنگهای ۳۰ ساله اخیر دولغربی در گوشهگوشه جهان، در میدیای رسمی غرب مورد بازجویی «خبرنگاران» قرار نگرفت. هیچكسی در مقام رٸیس و روسای دولتهای غربی به جرم یكصد میلیون آواره و بیخانمان در جهان امروز بعنوان مجرم مورد «مصاحبه» قرار نگرفته است. هیچ كاربدست دولتی در نظام سرمایهداری به جرم ریاضت كُشنده اقتصادی، به جرم گرو گرفتن نان و آذوقه مردم، به جرم تعدی به سطح رفاه و خدمات اجتماعی در همین جهان «متمدن» غرب، زیر نوافكن رسانههای دستراستی غرب بازخواست نشده است. هیچ دولت غربی به جرم فروش اسلحه و برانگیختن فضای جنگی در جهان امروز مجرم قلمداد نشده است. اما ماركسیستبودن، متشكلشدن و مدافع رفاه و خوشبختی بشر در این نظام «آزاد»، جرم است. آزادی عقیده و بیان مشروط است. بازرسی و تفحص در باورهای شهروندان مجاز است. ارتداد و شرك جرم است. تحقیق و تجسس جرم است. جاسوسی در میان شهروندان در این نظام پُردرآمدترین «كاسبی» است. مطالبه اضافه دستمزد و اعتصاب برای طبقه كارگر جرم است، و تصویب دستدرازی به معیشت میلیونها انسان کارگر در این جامعه برای نمایندگان پارلمان مجاز است. بطلان مناسبات سرمایهداری و بردگی مزدی در مهد «دمكراسی» جرم است و منطق آزادی در نظام سرمایهداری چیزی جز بندگی سرمایه نیست. دولت، هیٸت حاكمه بریتانیا و رسانههای فاسد دستراستی آن، واقعاً كه روی دستگاه كلیسا در دوران قرون وسطی را سفید كردهاند.
واقعیت اینست كه درهمشكستن قدرت سازمانیافته طبقه كارگر در انگلستان توسط بورژوازی محافظهكار به رهبری تاچر پیشینه تاریخی دارد. اینها همان چماقبدستان نبرد «اورگریو» در یوركشایر جنوبی در ۱۸ ژوٸن ۱۹۸۴ هستند كه با پلیس سوار بر اسبهایی كه معدنچیان اعتصابی را كتك میزد. اینها پروندهای کلفت از خشونت دولتی و قانونی علیه طبقه کارگر را در كارنامهشان دارند. اما تمام مسٸله اینست كه به قول معروف دیگر نمیتوان دوبار وارد همان رودخانه شد و همان تجربه سركوب را امروز هم تكرار كرد. با وجود امكانات عظیم مالی و رسانهای كه بورژوازی انگلستان و دولت آن در دست دارد، عربدههای ضدیت بورژوازی با اعتصاب كارگران راه آهن نتوانست فضای جامعه را به انحصار خود درآورد. حزب «لیبر» هم که مدتهاست عطای همان یک چكه پیوند با طبقه کارگر بریتانیا را به لقایش بخشیده است و امروز تحت رهبری جناح راست خود دست در دست دولت محافظهکار به محکوم کردن این اعتصاب با همان استدلال كهنهی «منفعت همگانی مردم» رو نهاده است.
و اما از همه جالبتر، دبیركل اتحادیه كارگران راه آهن، «مایك لینچ»، در پاسخ به این پرسش كه چه عاملی شما را «ویژه» كرده است درحالیكه كل كشور در رنج و عذاب است، میگوید:
«ما ویژه نیستیم! ما تشكلی داریم كه آماده است برای بیرونكشیدن حق اعضای خود از حلقوم دولت و سرمایهداران تا پای جان، متحدانه بجنگد. آنچه مابقی مردم در سراسر انگلستان را در رنج و عذاب نگه داشته است، فقدان این قدرت است. تشكلی كه قابلیت سازماندهی ریشهای و تودهای داشته باشد كه بتواند به اعضای خود حس واقعی و زمینی قدرت بدهد. آنچه مابقی طبقه كارگر در بخشهای دیگر تولید و خدمات را در مقابل تعدی طبقه حاكم، نحیف و پراكنده كرده است فقدان ابزاری است كه با تكیه بر آن بتوان متحد و قدرتمند وارد میدان شد تا دست دولت و كارفرما در تعرض به قلمرو رفاه و معیشت جامعه را كوتاه كرد.»
«مایك لینچ» حق مطلب را ادا كرده است؛ قدرت، قدرت و باز هم قدرت! هیچ چیز به اندازه احساس قدرتجمعی، به انسان احساس اعتماد و خودباوری نمیدهد. برای بورژوازی این احساس قدرت در سركوب طبقه كارگر و مطیعكردن جامعه نهفته است. اما برای طبقه كارگر از آمریكا و اروپا تا خاورمیانه و ایران و اقیانوسیه این احساس قدرت تنها به صورت اشتراكی و دستهجمعی در مجاری تشكل، تحزب و اتحاد اوست كه بروز پیدا میكند. همه میدانند كه دار و ندار جامعه سرمایهداری به وجود طبقه كارگر بستگی دارد. تمام نعمات مادی در جهان سرمایهداری بدست طبقه كارگر تولید میشوند. در نظام سرمایهداری، یكی مزد میدهد و یكی مزد میگیرد؛ این آن شرایط ویژهای است كه طبقه كارگر را در مبارزه علیه سرمایهداری در یك موقعیت ممتاز و پیشرو در مقایسه با سایر اقشار دیگر در جامعه قرار میدهد؛ حتی در راكدترین و خاموشترین شرایط، طبقه كارگر میتواند تولید در نظام سرمایهداری را بخواباند. اعتصاب كارگران راه آهن در بریتانیا از این جمله است. حركت و نقل و انتقال را دستهجمعی خواباندهاند؛ كشور فلج است؛ ترافیك و راهبندان سنگینی است كه هیچكس نمیتواند در موعد مقرر در كارخانه، دانشگاه، مدرسه، تفریحگاه، فرودگاه، محیط كار و ... حضور پیدا كند. سیكل حركت و به پیروی از آن زندگی در چهارچوب نظام سرمایهداری از گردش افتاده است. این آن قدرت عظیم طبقه كارگر است كه دبیركل اتحادیه كارگران راه آهن بریتانیا، مفید و مختصر به آن اشاره كرده است. طبقهای كه وحدتاراده خود را در جنگ تامین كرده باشد، محال است كه شكست بخورد. کارگری که میخواهد در مقابل تعدی بورژوازی و نهادهای آن مقاومت و مبارزه كند با دلگرمی و پشتدادن به این قدرت دستهجمعی و وحدتاراده است كه میتواند در مقابل بورژوازی ایستادگی كند و سازمان دهد. در حقیقت، بورژوازی هر چقدر هم طبقه كارگر را سركوب كند اما نمیتواند این گوركنان سازمانیافته خود را حول خط تولید و توزیع منحل كند. گوركنانی كه قدرت خود را در سازمان تولید و از تعهد به تصمیم جمعی و وحدتاراده خود میگیرند.
بدون شك، اوضاع سیاسی در بریتانیا بعد از اعتصاب كارگران راه آهن و حمایت قوی از سوی مردم وارد دوران جدیدی شده است:
۱- استدلالهای رهبری اتحادیه، بویژه مایك لینچ، در رد ادعاهای دولت، كارفرما و رسانههای دستراستی علیه اعتصاب، مثالزدنی بوده و اعتماد و عزم واقعی برای تغییرات بنیادین در جامعه بریتانیا به نفع طبقه كارگر را نشان داده است.
۲- اعتصاب کارگران راه آهن، همانطور كه همه اعتصابهای بزرگ و مهم جهان همیشه مطرح كردهاند، بار دیگر مهمترین سوال طبقاتی را به منصه ظهور رسانده است: «شما كدام سمت تاریخ ایستادهاید»! سوال ساده است و میلیونها كارگر و مردم كارد به استخوانرسیده در كنار كارگران راه آهن هستند.
۳- حزب محافظهكار در برخورد به این اعتصاب و سمپاشی علیه رهبران آن وارد بازی خطرناکی با طبقه کارگر و میلیونها مردمی که زیر فقر کمرشان شکسته است، شده است. دولت دست راستی در تعرض به کارگران راه آهن دچار دو «اشتباه» مهلك شد: اول اینكه بحران هزینههای زندگی تنها مربوط به كارگران راه آهن نیست. دشمنی آشكار محافظهكاران با این اعتصاب آتش به خرمن میلیونها كارگر و مردم محرومی زده است كه سالهاست تحت ریاضت كُشنده اقتصادی دولت محافظهكار زندگی میكنند و خواهان افزایش فوری دستمزدها و خدمات اجتماعی هستند. دوم اینكه، مردم و حامیان گسترده اعتصاب كه در عطش رفاه و شرایط مناسب زندگی میسوزند را «احمقهایی» خطاب كرد كه توسط «یاغیهای اتحادیه راه آهن» گمراه شدهاند. این لیچار گفتن ها بیگمان از طرف طبقه کارگر انگلیس و معترضین به فقر و فلاكت بیجواب نخواهد ماند. حزب محافظهكار، افول امروز تاچریسم و نظام بازار را با عروج آن در دهه ۷۰ میلادی اشتباه گرفته است. امروز هر تكان اجتماعی و متشكل طبقه كارگر در انگلستان میتواند كل ایدٸولوژی «بازار» و دمكراسی پارلمانی در بریتانیا و سراسر اروپا را دود كند.
اعتصابها بذر مبارزات بسیار بزرگتری برای دگرگونی سوسیالیستی جامعه را در خود دارند. طبقه كارگر بریتانیا و اروپا از اعتصاب معدنچیان در دهه ۷۰ میلادی درسهای گرانبهایی آموخته است و امروز بر شانههای اعتصاب كارگران راه آهن یكبار دیگر در حال رقمزدن تاریخ خویش است.