درطول دوره ای شامل شکست سخت ایالات متحده در هندوچین (آوریل- مه ۱۹۷۵) و فروریزی زنجیره ای کشورهای اروپایی اقماری اتحاد جماهیر شوروی (به ویژه لهستان، که در دسامبر ۱۹۸۱ در آن وضعیت اضطراری اعلام شد)، ایالات متحده و اروپای غربی تصور می کردند – یا هنوزهم می کنند– که مسکو به تهاجم جهانی بزرگی دست زده است. در آفریقا، آنگولا و موزامبیک که به تازگی استقلال یافته بودند، به نظر می آمد دست دوستی به سوی آن دراز کرده اند.
در آمریکای مرکزی، چریک های مارکسیست سبب سقوط دیکتاتوری نزدیک به آمریکا در نیکاراگوئه شده بودند. در اروپای غربی، یک حزب کمونیست نزدیک به اتحاد شوروی برای چند ماه سیاست پرتغال، عضو موسس پیمان اتلانتیک شمالی [ناتو]، را جهت می داد. به نظر می آید که اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ در دسامبر ۱۹۷۹، یک فرار به جلو از سوی مسکو بود. این کار فصلی جدید در جنگ سرد بین دو بلوک گشود. نبرد مجاهدین («رزمندگان عقیدتی که به جهاد پرداخته بودند») افغان چون موهبتی آسمانی برای رودررویی با بلندپروازی های سلطه طلبانه اتحاد شوروی به نظر رسید و غالبا به عنوان یک حماسه از آن ستایش می شد.
نویسنده Denis Souchon برگردان شهباز نخعي
اهمیت چندانی نداشت که تقریبا همه این رزمندگان قهرمان تلقی شده، مسلمانان سنتی و حتی بنیادگرا بودند. در آن زمان، مذهب الزاما یک عامل واپسگرا شناخته نمی شد مگر آن که مانند ایران به مخالفت با منافع غربی برخیزد. ولی این امر نه درمورد لهستان کاتولیک پرورده شده توسط پاپ ژان پل دوم، اسقف پیشین کراکف صادق بود و نه البته درمورد افغانستان. در نتیجه، اولویت ژئوپولیتیک این بود که این کشور برای اتحاد شوروی همانی شود که ویتنام برای ایالات متحده بود. روایتی تقریبا یکتا در رسانه ها، درطول سال ها از مجاهدین تمجید می کرد و طغیان آنها را به عنوان یک شورش روستایی درخور التفات و ناشی از ایمان معرفی می نمود. این روایت به ویژه جایگاه و زندگی زنان افغان را از مجرای گرایش جوهر گرا، ساده دلانه (و گاه خوشدلانه ) سنت های مردمی تعریف و تعیین می کرد.
سی و پنج سال بعد، بازگشت به این گفتمان و تصاویر ساده نگرانه شمار زیادی از مطبوعات فرانسوی – از مجله فیگارو تا نوول ابزرواتور – نشان می دهند که تا چه حد همه آنچه که درستایش و جلب محبوبیت برای مبارزه علیه «امپراتوری شر» (تعبیری که رونالد ریگان درمورد اتحاد شوروی به کار می برد) اکنون تبدیل به منشأ انزجار و هراس شده است. بین سال های ۱۹۸۰ و ۱۹۸۸، بهره گیری از «رزمندگان عقیدتی» علیه ارتش سرخ تشویق می شد. از دهه پس از آن، به پسرعموهای عقیدتی ایشان در الجزایر (گروه مسلح اسلامی – GIA) و درپی آن طالبان در افغانستان و در دوران اخیر القاعده و سازمان حکومت اسلامی (داعش)، برچسب «متعصب»، «خداجویان دیوانه» و «بربر» زده شد.
بی گمان، مجاهدین سال های دهه ۱۹۸۰، که درخارج از افغانستان سوء قصد انجام نمی دادند، ازجنبه های مهم بسیاری از «گروه مسلح اسلامی» الجزایر یا داعش متمایز بودند. این نیزدرست است که غالبا از افغانستان به عنوان دیگ و زهدان جانشینان مجاهدین استفاده شده است. ابومصعب الزرقاوی، که «پدر» داعش خوانده می شود، هنگامی به افغانستان رفت که ارتش سرخ از آنجا عقب نشینی می کرد و تا سال ۱۹۹۳ در آنجا ماند. اسامه بن لادن، بنیانگذار القاعده توسط سرویس های مخفی عربستان سعودی به پیشاور پاکستان فرستاده شده بود تا از مبارزه مجاهدین پشتیبانی کند. مختار بالمختار الجزایری، که گروه «القاعده در مغرب اسلامی» (AQMI) که اخیرا مسئولیت حمله علیه هتل اسپلاندید اوآگادوگو در بورکینوفاسو را به عهده گرفت نیز برای بیرون راندن افغان های متحد اتحاد شوروی درپایان سال های دهه ۱۹۸۰ به آنجا رفت و سپس برای شرکت در جنگ داخلی همراه GIA به الجزایر بازگشت (الجزایری هایی که همان مسیر را پیمودند «افغان» نامیده شدند و سپس به القاعده پیوستند). از اینها و بسیاری دیگر، تا زمانی که درخدمت نیات راهبردی غرب بودند، حسن استقبال می شد. پس از آن، اینها برعلیه غرب اقدام کردند. تصویری که مطبوعات اروپایی یا آمریکایی از انگیزه ها، بنیادگرایی مذهبی و سبعیت آنها ارایه کرد همه چیز را تغییر داد.
۱. متحدان راهبردی غرب
در ۳ فوریه ۱۹۸۰، چند هفته پس از مداخله نظامی اتحاد شوروی در افغانستان (۱)، آقای زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رئیس جمهوری آمریکا به پاکستان رفت. او خطاب به مجاهدین پناه گرفته دراین سوی مرز وعده داد: «آن سرزمین، در آنجا متعلق به شما است. روزی به آنجا بازخواهید گشت زیرا در نبردتان پیروز می شوید. درآن زمان خانه ها و مساجدتان را بازخواهید یافت. هدف شما برحق است. خدا همراه شما است».
در آن زمان، گفتمان رسانه ای مربوط به افغانستان هدف ژئوپولیتیک آمریکا را تائید می کرد.
وظیفه مداخله
«باید فکر کرد، باید فکرکردن به این را پذیرفت که، مانند همه مقاومت های سراسر دنیا، افغان ها تنها درصورتی بخت پیروزی دارند که سلاح داشته باشند، آنها نمی توانند جز با خمپاره انداز از پس تانک ها برآیند، آنها تنها با «سام ۷» می توانند با هلیکوپترها مقابله کنند، آنها درصورتی می توانند بر ارتش اتحاد شوروی پیروز شوند که سلاح های دیگری جز آنچه موجب خشنودی ارتش سرخ است داشته باشند. خلاصه، با آن که غرب هنوز هم کمک کردن به آنها را می پذیرد (...) به نظر من ما امروز در موقعیتی هستیم که خیلی با موقعیت زمان جنگ اسپانیا متفاوت نیست (...) در اسپانیا وظیفه مداخله وجود داشت، وظیفه پا به میدان گذاشتن (...) به باور من امروز افغان ها تنها درصورتی بخت پیروزی دارند که ما بپذیریم باید درامور داخلی آنها دخالت کنیم». (برنارد هانری لوی7، اخبار شامگاهی تلویزیون TF۱، ۲۹ دسامبر ۱۹۸۱).
برنارد هانری لوی پس از سوء قصدهای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نیز با همان شدت از مداخله غرب در افغانستان حمایت کرد.
مانند دوران مقاومت در فرانسه
«برای آن که به افغان ها امکان داده شود که با افغان ها صحبت کنند، مانند دوران اشغال [آلمان نازی] در فرانسه، که فرانسوی ها با فرانسوی ها گفتگو می کردند، کمیته حقوق بشر تصمیم گرفته به مقاومت افغان کمک کند تا رادیویی در قلمرو خود بسازند: رادیوی کابل آزاد. یک سال و نیم پیش، ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ (...) یکی از اولین قدرت های جهانی، کشور ضعیف و بدون دفاع همسایه را اشغال کرده بود (...) تفنگ های قدیمی مخفی شده درزیر بسته های کاه از صندوق ها بیرون آمد. مقاومت با سلاح هایی نامناسب به پا خاست». (مارک هالتر، لوموند، ۳۰ ژوئن ۱۹۸۱).
در اینجا، مارک هالتر به بندی مشهور از آواز پارتیزان ها ، سرود مقاومت فرانسه: «تفنگ ها، مسلسل ها، نارنجک ها را از کاه بیرون بیاورید» اشاره می کند.
نبرد همه قربانیان تمامیت خواهی ( توتالیتاریسم)
«نبرد افغان ها نبرد همه قربانیان تمامیت خواهی ( توتالیتاریسم) کمونیست ها و فاشیست ها است». (ژان دانیل، نوول ابزرواتور، ۱۶ ژوئن ۱۹۸۰).
«ارتش سرخ حمله کرد، مانند برلن، مانند بوداپست»
«"الله اکبر"، "شوروی [روس ها] باید بیرون بروند": کابلی های مسلمان و غیرکمونیست فراموش نکرده اند. جمعه ۲۲ فوریه، آنها قصد تظاهرات داشتند، پرچم سبز اسلام درجلو، علیه حضور مسلحانه اتحاد شوروی که غیر قابل تحمل انگاشته شده بود. صبح آن روز، مانند پیشتر از آن در برلن شرقی و بوداپست، ارتش سرخ تیراندازی کرد (...) بین مارکس و الله، گفتگو غیرممکن می نمود». (ژان فرانسوا لومونیه، لوپوئن، ۳ مارس ۱۹۸۰).
رهاشدن از اشغال گران شوروی، حراست از جامعه مردان آزاد
« نگاهی سرشار از غروری بی نظیر که در دیگر نقاط جهان به دشواری می توان یافت و حاکی از اراده سرسختانه افغان ها برای رها شدن از شر اشغال گران شوروی دارند، با آن که ابزارهای ایشان به نظر ناچیز می آید». (پاتریک پواور داورور10، اخبار آنتن ۲، ۸ ژوییه ۱۹۸۰).
«آنچه که در کابل زیر چکمه شوروی می میرد، جامعه ای از مردان اصیل و آزاد است». (پاتریس دو پلونکت، مجله فیگارو، ۱۳ سپتامبر ۱۹۸۰).
مانند بریگادهای بین المللی، «افغان های» فرانسه
در لوموند ۱۹ دسامبر ۱۹۸۴، دانیل ترامار از چند فرانسوی که «با مقاومت افغان کار می کنند» نام برد. درآن زمان هیچ هراسی ازاین وجود نداشت که این رزمندگان خارجی براثر تجربه جنگ «رادیکال شده» به کشور خود بازگردند.
«این دوستی فرانسوی – افغان است: دوستی که به دوست خود کمک می کند (...) فرانسوا مانند ایزابل زبان فارسی یادگرفته است. تابستان امسال، با گذر از مرز، ۶ شبانه روز، گاه در گل و لای، به طور مداوم پیاده روی کرده است».
کلود کورس هم به نوبه خود یک گزارش مجله فیگارو را در ۱۹ دسامبر ۱۹۸۷ به پزشکان، کارشناسان کشاورزی و مهندسان فرانسوی که به افغان ها کمک می کردند اختصاص داده و درآن گزارش از مقاومت فرانسه یادکرده بود.
«ریش، عمامه و چشمان گریزان: این نمونه های فرانسوی های افغانستان هستند. درمیان آنان، یک ملوان اهل برتون متخصص در بادهای پولینزی، که بنابر تمایل خود به کارشناس کشاورزی کوهستانی مردمی که با جهت باد زندگی می کنند بدل شده است! (...) این درخت زندگی (شاه بلوط) منبع ارزشمند غذایی نماد امید مردمی ملی گرا و متحد علیه اشغال گر کمونیست است، همچنان که چوپان های کرس کاستاینیسیا درسابق علیه ارتش اشغال گر بودند».
۲. چشم انداز زیبای گرمسیری
پیروزی بر کمونیسم هدف همگانی مردمی در فرانسه نبود. برای این که هدف افغان های میهن پرست و درعین حال سنتی از حمایت پرشمارتری برخوردار شود، رسانه های بزرگ به آن صفت ماجراجویی و جستجوی بهشت گمشده می دهند. جلب توجه به نبرد افغان در یک چهارچوب جغرافیایی دلپذیر، با دریاچه های زلالی که نگاه را به سوی خود می کشد آسان تر است. مناظربدیع (و سنت های) افغانستان نسلی غربی که در سال های دهه ۱۹۶۰ به بلوغ رسیده، در رویای پیمودن کشورهای شرقی بوده و گاه ازآن برای رفتن به کاتماندو گذر کرده را مسحور می کند. بازگشت به طبیعت، ارزش های واقعی، «کوهستان های زیبا و سرسخت». افغانستان چون پادزهر تمدن مدرن، مادی گرا و تاجر مسلک است.
«آن قدر زیبا است که فراموش می شود جنگ است»
«مانند یک قصه عشق آغاز می شود. تقریبا همه آنها به افغانستان رفته اند. از نخستین سفر کاملا مجذوب شده اند. آن را توصیف می کنند:« "مکانی عالی در دوردست که درآن از راه آهن و صنعت خبری نیست". فضا است و آزادی: "هیچ افغانی به شما نگاه نمی کند، ناراحتتان نمی کند". ایزابل ادامه می دهد: "گاه آن قدر زیبا است که فراموش می شود جنگ است"». (دانیل ترامار، لوموند، ۱۹ دسامبر ۱۹۸۴).
«حاصل خیز ترین ها، رنگارنگ ترین ها، درخشان ترین ها»
«هندوکش ازشمال شرقی تا جنوب غربی سربرافراشته و ارتفاع ۵ هزارمتری حاصل خیزترین، با زیباترین میوه ها، رنگارنگ ترین لباس ها، درخشان ترین بازارها و دامنه هایی در شمال و جنوب با بیابان هایی از ماسه های طلایی است». (روبر لوکونتر، مجله فیگارو، ۱۲ ژانویه ۱۹۸۰).
«ریش های سیاه، بینی های عقابی و نگاه های نافذ»
«آنها با ریش های سیاه، بینی های عقابی و نگاه های نافذ هیبت انگیز خود یادآور درندگان هستند. آنها جنگجو به دنیا آمده اند، نسبت به زور، سرما و خستگی بی تفاوت اند. موجوداتی از جنس دیگرند که نسبت به انزوا، گرسنگی و مرگ حساس نیستند. با تفنگ های کهنه انفیلد، مدل ۱۹۱۸، مگس را از فاصله ۸۰۰ متری می زنند. تاریخ نشان داده که هیچ ارتش خارجی و حتی داخلی نتوانسته آنها را شکست دهد (...) این انباشت پیروزی ها و کشتار جمعی دشمنان موجب غرور و تکبر ایشان است که امروز همچنان به ۱۷ میلیون افغانی این باور را می دهد که به زودی در کمینگاه هایشان در بام دنیا، جایی که کیپلینگ «مردی که می خواست شاه بشود» را خلق کرد، مدافعانش همچنان پیروزمند خواهند بود». (ژروم مارشاند [با ژان نولی]، لوپوئن، ۲۱ ژانویه ۱۹۸۰).
«چه برسراین سوارکاردستاربه سرکه دربرف راه می پیمود آمد؟»
«آن کاروانیان پشتونی که دریک چایخانه چای سبز می نوشیدند و تفنگ درکنار خود داشتند، آن شبان هندوکش نزدیک آبخیز، آن سوارکار دستار به سر که دربرف راه می پیمود آمد؟ (...) تل های عظیم شن که باد به صورت موج شکل می دهد، خیابان های هرات که عطر گل سرخی که یک پیرمرد می بوید شما را سرمست می کند، یا درهای میخ کوبی شده، به رنگ آبی آسمانی، خانه های اعیانی شما را وسوسه می که ساق پای سپید پوش زنی کاملا پوشیده درزیر چادری تاخورده، که نگاهش از یک قاب توری به شما دوخته می شود» (نیکول زند، لوموند، ۹ دسامبر ۱۹۸۰).
«سرسختی سرمای زمهریری، توفان های سوزان شن»
«افغان ها به زندگی درشرایط سخت، ایستادگی دربرابر طبیعت خشن، سرمای زمهریری و توفان های سوزان شن عادت دارند (...) درجامعه کوچک ما هماهنگی شگفت انگیزی وجود دارد. مجاهدین طی روزهای متمادی ازجا نمی جنبند و با این حال تقریبا هیچ برخوردی بین آنها پیش نمی آید (...) کسی که خلقش تنگ شود، سریعا خوش خلقی خود را بازمی یابد و این گرمابخش گروه است» (کاترین شاتار، لوموند، ۲۰ مه ۱۹۸۵).
۳. رزمندگانی باورمند
درمیان فرانسوی هایی که روزبه روز کمترمذهبی هستند و غالبا به لیبرالیسم فرهنگی گرایش دارند، و افغان های سنت گرا، که هم توسط عربستان سعودی و هم ایران حمایت می شوند، شباهت و هماهنگی امری رایج نیست. ازاین رو، معرفی مجاهدین به عنوان مردمی ساده و باورمند که به سنت های نیاکانی و همبستگی روستایی خود وابستگی دارند اهمیت می یابد. رودررویی غالبا مرگبار بین طایفه ها و قبیله های ضد شوروی به عنوان شیوه ای دلپذیر و بی نظم از نبرد، همانند روستاهای فرانسوی علیه لژیون های امپراتوری روم معرفی می شود.
اسلام بدون «سیاسی کاری افراطی و جوش وخروش مانند ایران»
انواع مختلف را مخلوط نکنیم. درتهران بنیادگرایی مربوط به آزادی مردم کوچه و بازار درشهرها، پس از ۲۰ سال هذیان جنون آمیز و اسراف کاری و ضدغربی سازی زننده است. در افغانستان فقط سنت است و بس. ازسیاسی کاری افراطی مانند ایران و حرارت زیاد به خرج دادن خبری نیست. غیرت و حمیت مذهبی همواره وجود دارد (...) کوه نشینان و جهاد کنندگان درراه خدا باورمند هستند». (پی یر بلانشه، نوول ابزرواتور، ۷ ژانویه ۱۹۸۰).
«به باور من انقلاب اسلامی خمینی اثرزیادی برهدف افغان ها داشت. اما مقاومت افغان تندروی جنبش انقلابی ایران را ندارد و جریان های فرقه گرا در آن خیلی در اقلیت هستند». (ژان کریستف ویکتور، اخبار افغانستان، دسامبر ۱۹۸۳).
«رزمندگان جنگ مقدس»
«افغان ها ازیک حجب و تقدیرگرایی برخوردارند که آنان را مطلقا نسبت به اراده الله معتقد می سازد. می توان گفت که برایشان شیوه زندگی ای جذاب تر و پیشه ای برتر از رزمندگی درجنگ مقدس وجود ندارد. این امر هریک از آنها را به نحوه زندگی پیامبر نزدیک می کند». (کاترین شاتار، لوموند، ۲۰ مه ۱۹۸۵).
بی انضباط، مغرور، پرحرف ولی شجاع
«مجاهد مانند دیروز همچنان بیش از هرچیز یک روستایی وابسته به زمین خویش است. او قادر به دفاع سرسختانه از زمین خود است اما غالبا اگر در معرض تهدید نباشد حالت تهاجمی خود را ازدست می دهد (...) عیب های ویژه شخصیت افغان بی انضباطی، گرایش به تندزبانی و داشتن مشکل در رازداری نباید خصلت های نیک این مردان را به فراموشی بسپارد. شجاعت و توانایی تحمل رنج آنها واقعی است و درصورت لزوم از جسارتی قابل ملاحظه برخوردارند». (پاتریس فرانسشی، لوپوئن، ۲۷ دسامبر ۱۹۸۲).
«اسلام آنان برتر از کمونیسم شوروی است»
«مخالفانی کج تاب و بدعهد وجود دارند که می پرسند آیا ارزش مقاومت کنندگان بیش از اشغال گران است، آیا اسلام آنان "بدوی و وحشی" نیست، آیا باید به طور قطع خطر "مردن برای کابل" را پذیرا شد؟ اینها حرف هایی است که ازهرسو به ما گفته می شود، درحالی که افغان ها کشته می شوند و کمک می طلبند. دربرابر این یاری طلبان می باید با صدای بلند اعلام کرد که مقاومت افغان ها علیه اشغال گران شوروی مانند همه جنگ های آزادی بخش دیگر برحق است (...) در ورای این که آیا اسلام آنان برتر از کمونیسم شوروی است و این که اولی همان قدر «از نظر جهانی مثبت» است که دومی، شرم آور است درزمانی که آنان به شیوه ای قهرمانانه به دفاع مشغولند درباره تمدن ایشان پرسش شود» (ژان دانیل، نوول ابزرواتور، ۱۶ ژوئن ۱۹۸۰).
روزنامه نگار مجله فیگارو «با حسن نیت» قرآن را می بوسد
«پیش از هرحمله دعا خوانده می شود: دعایی سریع که هرکس درآن روح خود را به الله پیشکش می کند. سپس مجاهدین از زیر پرچمی می گذرند که قرآنی کوچک درآن پیچیده شده است. برخی آن را می بوسند و دیگران به نشانه شوق مذهبی به آن کرنش می کنند. آیت الله اصرار کرده که من نیز در این آیین شرکت کنم و این کار را از صمیم قلب انجام دادم. درواقع اسلام عامل محرک مردم افغانستان برای حفظ پیوستگی و روحیه شان برای مقاومت است. جهاد و خصلت اسلامی این مقاومت می تواند موجب هراس شود، ولی با چند استثنا، در آنها شکل تعصب آمیز دیده نمی شود». (استن یوافن – ویویه، مجله فیگارو، ۵ دسامبر ۱۹۸۷).
۴. مساله ناراحت کننده زنان
مقاومت و شجاعت، همبستگی اجتماعی و زیبایی گرمسیری نمی تواند موجب اجتناب از مساله جبرا ناراحت کننده [زنان] شود. این امر به ویژه درمورد فرانسویان صادق است که آگاهی سیاسی شان براثر مبارزات فمینیستی وضعیت زنان افغان دگرگون شده است.این مشکل ازآنجا کمتر قابل انکار است که کمونیست های افغان ازدواج کودکان را ممنوع کرده و از اهمیت مهریه کاسته بودند. ولی مشکل به خاطر هشدار علیه درکی خیلی غربی از وضعیت افغانستان برطرف شده است. اکنون توضیح داده می شود که برخی رفتارها و نمادها در کشورهای مختلف دگرگون می شود. این امر به خودی خود نادرست نیست. اما چنین نسبیت گرایی فرهنگی ای به محض آن که رزمنده ای «که به ما شباهت ندارد» ازمتحد ما به حریف تغییر موقعیت دهد جاری نمی شود.
«مرکزگرایی تام اروپایی» به درک شرایط زن افغان کمک نمی کند.
«دراین سیستم "سرکوب" زن افغان تنها بخشی از موضوع است. مرکزگرایی تام اروپایی به هیچ وجه به درک عملکرد این جامعه کمک نمی کند. در شرایطی که به عنوان نمونه "سرکوب" غالبا به یک اندازه برمردان و زنان درمورد ازدواج تحمیلی ترتیب داده شده توسط والدین سنگینی می کند». (امانوئل تود، لوموند، ۲۰ ژوئن ۱۹۸۰).
زنان الزاما توسط زنان دیگر درمان می شوند
«یک زن افغان هرگز اجازه نمی دهد توسط پزشک مرد معاینه شود (...) درزیر چادرهایی مجهز به تجهیزات ضروری، زنان افغان پیچیده شده درچادر به حرکت جمعی ادامه می دهند زیرا در آنجا توسط پزشکان زن پذیرفته می شوند، به حرف هایشان گوش داده می شود و فرزندان خود را نیز همراه می آورند که غالبا به بیماری های چشمی و پوستی یا سل مبتلا هستند. (فرانسواز ژیرو، وزیر امور زنان در فرانسه، لوموند، ۲۵ ژانویه ۱۹۸۳).
«ارتش سایه ها در مقاومت افغان»
«زمانی که من از وجود زنان مسلمان رزمنده دردیگر کشورهای مسلمان صحبت می کنم، آنها رویازده به جا می مانند. البته درمیان مجاهدین هیچ زنی وجود ندارد ولی زنانی هستند که درزیر چادر خود مواد منفجره حمل می کنند یا به عنوان مامور رابط برای انتقال پیام درشهرها از آنها استفاده می شود». (کاترین شاتار، لوموند، ۲۰ مه ۱۹۸۵).
مانع از آن که آن طور که می خواهند زندگی کنند نشوید
«یک زن عکاس فرانسوی درمیان ما است. زن دیگری نیست. با این حال، او بدون مشکل و هیچ گونه حجاب پذیرفته شده، چیزی که هرگز در چنین شرایطی درایران پذیرفته نمی شد. مثل این که دراینجا مانند ایران اسلام ابزار اعمال سیاست نیست، بلکه چیزی اساسی تر و ساده تر است (...) به نام کدام پیشرفت می توان مانع زندگی کردن افغان ها به شیوه ای که می خواهند شد؟». (پی یر بلانشه، نوول ابزرواتور، ۵ ژوییه ۱۹۸۰).
«معیارهای ما، درجامعه ای که آن را درک نمی کنیم چه ارزشی دارد؟»
«بنابر معیارهای ما، می توان از سلب حقوق زنان در افغانستان صحبت کرد. اما معیارهای ما در جامعه ای که آن را درک نمی کنیم چه ارزشی دارد؟ کهنگی روابط مرد – زن در افغانستان ما را شوکه می کند، اما این امر تنها می تواند درجریان یک تحول با ضرب آهنگ و زمان انتخاب شده توسط خود زنان افغان رخ دهد و نمی تواند از خارج و به وسیله سربازان و تانک ها تحمیل شود». (آنی زورز، لو تام مدرن، ژوییه- اوت ۱۹۸۰).
«نظام "پرداخت پول برای ازدواج" که در جوامع بسیاری در دنیا، از آسیا تا آفریقا رواج دارد، پیش از ازدواج با یک دختر جوان بی گمان ناهنجاری هایی، به ویژه برای جوانانی که ازدواج می کنند دربردارد. با این حال، درجوامع روستایی فقیر، این امر بی تردید نوعی پشتوانه برای عروس است. نهادینه شدن نظام پرداخت برای ازدواج [مهریه] در افغانستان به عنوان نشان اهمیت زن دیده می شود. درچنین جامعه ای، حذف یکباره آن به منزله کاستن از ارزش زنان است. برای روستایی، مهریه نشان احترام و ارج گذاری برای دخترش و خود او است و به این معنا است که نمی خواهد دختر را، بدون آن که آینده اش تامین شده باشد، به هرکسی بدهد». (برنار دوپاین، اخبار افغانستان، اکتبر ۱۹۸۶).
«تعدد زوجات دربرخی موارد برای مرد ابزار اداره تمایلات جنسی و گاه ضرورت های اقتصادی است. اما این امر ابزاری هم برای زن نازا است که به این ترتیب می تواند دریک خانواده و درنتیجه در بافت اجتماعی باقی بماند (...) جهیزیه و مهریه در برخی کشورها مانند افغانستان تضمینی برای زن است، زیرا در هنگام طلاق می تواند هرآنچه را که در هنگام ازدواج داشته بازپس گیرد (...) برخی دیگر به شما می گویند که پوشیدن چادر به خودی خود نه یک رفتار واپسگرایانه، بلکه ابزاری عملی برای حفظ احترام و نیزمساله حیثیت و آبرو است (...) آنچه که غربیان به عنوان نشانه های "سرکوب" می بینند، غالبا واقعیتی پیچیده تر دارد (...) ازاین رو، نقش زنان خیلی ارج گذاری شده و باارزش است». (شانتال لوباتو، اوترمان، دسامبر ۱۹۸۷).
نتیجه گیری (موقت)
رژیم کمونیستی محمد نجیب الله تا زمان عزیمت نیروهای شوروی در فوریه ۱۹۸۹، ۳ سال دوام آورد. پس از آن، درسال ۱۹۹۶، پس از سال ها درگیری های مرگبار بین طایفه های ضد کمونیست رقیب، کابل به دست طالبان افتاد. آنها نجیب الله که به یک ساختمان سازمان ملل پناه برده بود را دستگیر، شکنجه و اخته کردند و پس از تیرباران جسدش را به یک تیر چراغ برق آویختند.
در ۱۵ ژانویه ۱۹۹۸، نشریه نوول ابزرواتور از آقای برژینسکی پرسید «آیا از این که به بنیادگرایی اسلامی پروبال داده و به تروریست های آینده سلاح و مشاوره داده اید متاسف نیستید؟». پاسخ او این بود که: «ازنگاه تاریخ جهان چه چیز مهم تر است؟ طالبان یا سقوط امپراتوری شوروی؟ چند مسلمان تهییج شده یا آزادی اروپای مرکزی و پایان جنگ سرد؟».