باز هم نوبت طرح "استاد - شاگرد" از راه رسید. آغاز کار کابینه تازه و اعلام برنامه دولت جدید در زمینه اشتغال و کاریابی معمولا زمان مناسب دست بردن در لانه طرح استاد - شاگردی است. در این موعد، با حمله به کارگر و توقعات کارگری باد به بیرق تولید داخلی میافتد. پخش برنامه ای در شبکه پنج تلویزیون دولتی و اظهارات مدیر عامل موسسه ای بنام "خیریه نذر اشتغال امام حسین" تنور مباحثات گرم شد. ابتکار عمل، صد البته بدست خانه کارگر و بنگاه خبری آن، ایلنا، بود که با قیل و قال "وا قانونا!" برای قانون کار بازار گرمی کند.
نویسنده: مصطفی اسدپوز
مدیر عامل موسسه خیریه در اصفهان: "من قانون کار را دور زدم و دستمزد کمتر از حداقل قانون به کارگر پرداخت کردم و کارگر هم راضی بود چون میخواست بیکار نباشد"!
مصداق "شهر هرت" هنوز باید امتیاز بزرگی برای دولت و وزارت کار در شهر اصفهان بحساب بیاید. انصافا باید به برآشفتگی خانه کارگر حق داد: مگر پوست گماشته های شهربانی در رسیدگی به اجحاف به کارگر جماعت چقدر میتواند کلفت شده باشد؟ مگر آب ساخت و پاخت با کارفرما چقدر میتواند از سر اداره کار گذشته باشد؟ مگر بی ارزشی کاغذ پاره قانون کار در دفاع عملی از حقوق کارگر جماعت چقدر میتواند در لجنزار بی اعتباری غرق شود؟
... و از طرف دیگر لابد سر و صدای مامور اداره کار و آژان اجرای قانون در میاید، که حق خانه کارگر را کف دستش بگذارند و بپرسند: مگر طویله طبقاتی بورژوایی را چقدر و تا کجا میتوان با چراغان "قانون کار" آذین بست؟ آخر این چه قانونی است که بعد از چهل سال، با تپاندن هزار تبصره و مصوبه، هنوز کارگر را در غل و زنجیر قرارداد موقت و دستمزد معوقه به اسارت کشیده است؟ این قانون چه ترکمونی است که کارگر معترض را به شلاق میبندد، و وکیل مدافع را به صلابه میکشد و زبان فعال سندیکایی-صنفی را در گلو به چاقو میسپارد؟
میشود رفت، پرده "اشتغال" کذایی موسسه خیریه را از نزدیک دید و از بیغوله های بهره کشی و سود جویی غیر انسانی یک کارفرمای دیگر در بازار کار وحشیانه سر در آورد. مالکیت خصوصی بر وسایل تولید آن فاکتور اساسی در روابط تولیدی است که در مواجهه با کارفرما چاره ای جز اطاعت و تسلیم برای کارگر قرار نمیدهد. "نذر اشتغال" جایزه بیان لمپن منشانه از زبان یک کارفرمای اوباش را بخود اختصاص میدهد، اما چیزی بدتر از حقیقت رابطه کارمزدی را حمل نمیکند: کارگر برای آنکه اجازه پیدا کند با کار خود و با استفاده از ابزار تولید معاش خود را تامین کند باید سود دلخواه را به جیب کارفرما سرازیر کند. در غیر این صورت کارگر نان و سرپناه نخواهد داشت. حق زندگی ندارد. محکوم به مرگ است.
به این معنا، زبان درازی "موسسه خیریه" باید رو به کل کارگران در اصفهان تلقی شود. بدن تردید در اولین جلسه اتحادیه کارگران فولاد، در مجمع عمومی سالن بخش کوره های ذوب فولاد، در جلسه شورای محله کارگری فولاد اظهار وجود مدیر عامل موسسه میبایست مورد بحث قرار میگرفت. بدون تردید تظاهرات اعتراضی کارگران درب این موسسه را تخته میکرد... بدون تردید نمایندگان تشکل های کارگری برای ییگیری وضعیت کارگران و قراردادهای کار درب اداره کار از پاشنه بیرون کشیده میشد...
در زیر پوست "شهر هرت" اصفهان یک شهر کارگری، یک اصفهان سوسیالیستی خود را به در و دیوار میزند، که دیر یا زود باید سکان تحولات کار و کارگری جامعه را بدست بگیرد. در همان گام اول بسیج برای یک بیمه بیکاری شایسته، موقعیت طبقه کارگر را در ابعاد سراسری و تعرضی بمراتب بهتر خواهد ساخت.