اشاره: برای بلند رفتن آگاهی طبقاتی در میان کارگران و احیای گفتمان سوسیالیستی در افغانستان، نیاز به بحث تیوریک و تحلیل شرایط جامعه است. ماهنامهی اعتراض به این منظور با شماری از فعالان کارگری و سوسیالیستی پرسشهایی از پیش طرح شده را در میان گذاشت و خوشبخانه از جانب آنها استقبال شد. برای شفافیت، امانتداری، هر گفتوگو، با همان شیوه نگارش خود رفقا آوردهشده، اعتراض متن گفتوگو را ویرایش نکرده است.
پرسشها یکسان است، این را به دلیلی در نظر گرفتیم که نتیجهگیری آسان شود. خوانندگان با دقت، پاسخها را بخوانند و از تکراری بودن پرسشها، هدف ما را در نظر بگیرند.
این گفتوگوها، اولین گفتوگوی غیرحضوری ما با فعالان و صاحب نظران سوسیالیستی است. امیدواریم خوانندگان و صاحب نظران دیگری نیز دیدگاه، تحلیل و نقد شان را پیرامون این گفتوگوها با ما شریک بسازند.
بصیر زیار مدیر مسئوول فصلنامهی کمون، طارق پیکار فعال سیاسی برای نوسازی جنبش چپ، فهیم آزاد و یونس سلطانی از سازمان سوسیالیستهای کارگری نظریات شان را با ما شریک کردند و از آنها صمیمانه سپاسگزاری میکنیم. اینجا گفتوگوی اعتراض را با بصیر زیار میخوانید.
اعتراض: تحلیل جامعه، یک موضوع مهم است. بهطور کلی سه دیدگاه در مورد جامعهی افغانستان مطرح میشود. یک دیدگاه ایناست که نظام حاکم سیاسی و اجتماعی سرمایهداری است، این جامعه روند سرمایهداری را تجربه میکند. دیدگاه دومی مخالف آن است میگوید؛ زمین منبع غالب تولید است، تولید کارخانهای و صنعتی عام نشده است، به این دلیل، جامعهی افغانستان هنوز پیشاسرمایهداری است. دیدگاه سومی، مخالف هردوی این دیدگاهها بوده میگوید؛ ما نه هنوز به سرمایهداری رسیدهایم و نه از گردونهی فیودالی گذشته ایم. شما به کدام یکی از این دیدگاهها موافقید، یا نظر متفاوت دارید؟
بصیر زیار: جامعهی افغانستان از لحاظ ساختار اقتصادی، یک سرمایهداری پیرامونی عقب مانده است. سرمایهداری برخلاف پیشبینیهای اولیهی مارکس و مارکسیسم کلاسیک، بهگونهی یکسان به پیش نرفت. با آن که مارکس در مانیفست حزب کمونیست، به مولفههای اصلی سرمایهداری مانند مکان و دولت توجه دارد؛ اما بهطور کلی در تحلیل مارکسیسم کلاسیک، مولفههای جغرافیای سیاسی و نقش دولت در پروسهی چگونگی رشد انباشت سرمایه، غایب است. عوامل مکان و موقعیت دولتها، بهویژه زمانیکه سرمایهداری وارد مرحلهی امپریالیستی میشود، درچگونگی رشد سرمایهداری در سطح جهانی تاثیرات جدی بهجا میگذارد و از آن زمان به بعد سرمایهداری مرکز و پیرامون به مثابهی دوگونه، سرمایهداری پدیدار میگردد. اما با تحلیل دقیق و مشخصتر در شرایط حاضر بهعلاوۀ مرکز و متروپل، ما با سرمایهداری نیمه پیرامونی و پیرامونی عقب مانده نیز مواجه میباشیم. افغانستان چه به علت موقعیت جغرافیایی و چه به علت دولتهای ناتوان و تاریخ سیاسی خاص خود، که چهاردههی اخیر آن با جنگ و ویرانگری رقم خورده است، در در زمرهٔ سرمایه داری پیرامونی عقب افتاده تعریف می گردد.
یکی از مشخصات اصلی سرمایهداری پیرامونی ایناست که پروسهی انباشت آن تابع سرمایههای کشورهای متروپل است و در این جوامع، رشد اقتصادی سرمایهداری بهطور ناموزون به پیش میرود. در شهرها مناسبات سرمایهداری رشد میکند؛ اما در روستاها هنوز مناسبات اقتصادی پیشاسرمایه داری را مشاهده میکنیم، مناسبات ماقبل سرمایهداری در روستا دیگر فاقد مشخصات اصلی فیودالی است. بهطور مثال، دیگر هیچ دهقانی وابستگی فیودالی به زمین ندارد و مقررات فیودالی مانع مهاجرت آنها از روستا به شهر و یا به کشور دیگری برای کارگری نمیشود. باقی ماندن تعدادی در روستاها و کار روی زمین، به علت عدم امکان اشتغال به شهرها، مراکز تولیدی و خدماتی است. دولت های این کشورها، نتوانسته اند که زمینهی مناسب و مطمئن سود آوری یا مافوق سود آوری را برای سرمایهی جهانی، فراهم نمایند. سرمایه به امنیت، نیروی کار ماهر، زیرساختهای مناسب و... نیاز دارد. کشورهایی که از فراهم نمودن این شرایط عاجز اند، قادر نیستند که سرمایهی لازم را برای انباشت و ایجاد مشاغل فراهم نمایند و برعکس کشورهایی که این شرایط را مهیا نمودند، به سرمایهی لازم دست یافتند. با اینکه نیروی کار در سطح وسیع در شهرها و روستاها به کالا تبدیل شده اند که یکی از شرایط لازمی تولید سرمایهداری محسوب میشود؛ اما کمبود سرمایه، مانع رشد وسیع و متوازن سرمایهداری شده است. مهاجرت گستردهی نیروی کار به بیرون از کشور و شهرها، به کمیت قابل توجهی از «کارگران مهاجر» و یا اقشار بینوا و بیکار را بهوجود آورده است. کشورهای پیرامونیِ عقب مانده از این واقعیت و تناقضات به شدت رنج میبرند، این نابسامانیها و تضادهای اقتصادی و اجتماعی، به بیثباتی سیاسی انجامیده است. جنگ و بیثباتی سیاسی، محصول تناقضات اقتصادی است؛ اما بی ثباتی متقابلاً به تضادهای اقتصادی و اجتماعی بیشتر میانجامد. قربانی این دایرهی باطل، کارگران و اقشار ضعیف جامعه است. چهل سال است که افغانستان در این دایرۀ بحرانی گیر کرده است و بخشی از نیروی کار به مواد سوخت ماشین جنگ و جنایت تبدیل شده اند.
خلاصه بقایای مناسبات فیودالی و شکل تولید عقب ماندۀ کشاورزی در بسیاری از روستاهای افغانستان را باید در متن پروسهی انباست سرمایه در سطح جهانی، به تحلیل گرفت. این مسأله تابع و پیامد حرکت جهانی سرمایه است. تعدادی از چپهای سنتی با عدم درک میکانیسم و منطق سرمایه در سطح جهان، تحلیل شان را بر مشاهدات سطحی و تمایلات ملی گرایانه بنا کرده اند و دهههاست که از شیوۀ تولید نیمهسرمایه داری و نیمه فیودالی بهمثابهی یک پدیدۀ ایستا و غیرقابل تغییر، دم میزنند. منطق اصلی این تحلیل سود تجارتی مشترک میان امپریالیسم، سرمایهداری، کمپرادور و فیودالی است. تحلیلی که تنها بر جمعبندی مشاهداتِ محدود، بسنده میکند و فراتر از آن نمیرود و گمراه کننده است. از این منظر؛ سود سرمایهداری به سود تجارتی تنزل میکند و استثمار نیروی کار بهحیث منبع اصلی سود سرمایهداری کاملا به حاشیه رانده میشود. برداشت اینگونه، از سرمایهداری اگر در مراحل ابتدایی با مستعمرهسازیها میتوانست توجیه پذیر باشد؛ اما در سرمایهداری قرن بیستم کشورهای پیرامونی بهخصوص بخش عقب ماندۀ آن که نیمی جمعیت آن زیر خط فقر قرار دارند، هیچگاهی نمی تواند، بازار دلخواه برای کالاهای سرمایهداری جهانی باشد. اگر جمعبندی مشاهدات و باقی ماندن در سطح یک کمبود و انحراف جدی معرفت شناسی مارکسیستی است؛ اما انکار سرمایهداری بودن جامعه، یک نگرش دترمینیستی و غیر دیالکتیکی است که مارکسیسم کلاسیک متاسفانه از آن رنج میبرد.
اعتراض: وضعیت طبقهی کارگر را در افغانستان چگونه بررسی میکنید؟ آگاهی طبقاتی در میان کارگران افغانستان چگونه است؟
بصیر زیار: به نظرم اینپرسشها یکجا پاسخ داده شود بهتر است؛ چون که وضعیت طبقهی کارگر شامل وضعیت عینی و ذهنی میشود. طبقهی کارگر افغانستان در شرایط موجود در وضعیت بسیار نامناسب قرار دارد. کارگران صنعتی به علت سطح نازل رشد صنعت و تخریب کارخانهها در دوران جنگ، شمار کمی از طبقهی کارگر کشور را تشکیل میدهند. کارگران کشور بیشتر دربخش خدماتی و حمل و نقل کار میکنند. فراموش نکنیم که در کنار کتلهی عظیمی از کارگران بیکار، کارگرانی به اصطلاح مهاجر و فصلی نیز کمیت قابل توجهی را تشکیل میدهند. کارگران مهاجر و فصلی افغانستانی در کشورهای همسایه و کشورهای عربی از سالها به اینسو مشغول کارند و با بیرحمی تمام استثمار میشوند. این بخشی از کارگران دایماً میان افغانستان و این کشورها در رفت و آمدند. این مسأله، حتی در مورد بعضی از کارگران افغانستانی در کشورهای اروپایی نیز وجود دارد. روشن است که یک چنین وضعیت، بر مبارزات و مطالبات آنها تاثیر منفی بهجا میگذارد. کارگران افغانستانی در شرایط نامساعد عینی و ذهنی قرار دارند. لذا بیشتر در پی حفظ و بهدست آوردن یک شغل اند تا مبارزه برای بهبود شرایط کار و حقوق بیشتر. نرخ بالای بیکاری، دست سرمایهداران و صاحبان کار را در تحمیل شرایط دلخواه شان، باز نگهداشته است. سطح پایین خود آگاهی طبقاتی، بخش از کارگران را در صف هواداران و اعضای احزاب جهادی و قومی قرار داده است.
کارگران افغانستان مانند هر قشر و گروه اجتماعی دیگر، متاثر از افکار حاکم قومی و مذهبی اند. تعداد از کارگران قبل از آن که خود را کارگر بشمارند خود را متعلق به قبیله و قوم خود میدانند، در اغلب موارد هویت دینی و قومی، بر هویت طبقاتی آنها سایه میافگند. کارگران افغانستان در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی بیشتر از این زمان، از هویت طبقاتی برخور دار بودند و از فضای سیاسی آن دوره متاثر بودند که گروهها و بینش چپ نقش پر رنگی در شهرها و مراکز تولیدی داشتند. در شرایط حاضر که گرایش چپ و سوسیالیسی در موقعیت ضعیف قرار دارد و گفتمان مذهبی و ناسیونالیسم قومی، حاکم است تاثیر آن را بر آگاهی کارگران بهروشنی میتوانیم شاهد باشیم. در مورد هویت غیر طبقاتی کارگران، برعلاوۀ گرایش فکری حاکم اجتماعی، چگونگی شکل گیری طبقاتی گارگران را نیز در عمل باید در نظر بگیریم. در بعضی موارد یک شغل در جامعه، جنبهی اتنیکی مییابد انتظار نداشته باشیم که هویت اتنیکی در آن بخشِ کارگری، از پر رنگی خاص برخور دار نباشد. در یک چنین وضعیت در هم تنیدگی هویت طبقاتی و اتنیکی محکم و دوامدار است. در جوامع پیرامونی بنا بر چگونگی رشد پیچیده و بطی سرمایهداری، ادامهی بقایایی مناسبات و سنتهای دیرینهای پیشاسرمایهداری و نقش دولتها، در کمرنگ شدن هویت طبقاتی کارگران و پر رنگ شدن هویت غیرطبقاتی آنها، تاثیرگذار است. خلاصه؛ اگر به فرمول بندی مارکس نتیجه گیری کنیم، طبقهی کارگر افغانستان، هنوز یک طبقهی در خود است تا برای خود.
اعتراض: جریان چپ افغانستان چهار دهه سرکوب و شکست را تجربه کرده با توجه به شرایط متفاوتی که پس از حاکمیت مجاهدین و طالبان بهوجود آمد. این جریان نتوانست دوباره فعال شود. دلیل آن چیست؟
بصیر زیار: چپ در جنگ افغانستان شکست خورد. مسئوول اصلی این شکست، چپ حاکم بود. چپِ اردوگاهی متمرکز به قدرت، که با زیر پا گذاشتن هر اصل انقلابی و روی آوردن به کشتار و جنایت، زمینه را برای تقویت نیروهای ارتجاعی و راست فراهم نمود. بعد از سقوط سوسیالیسمِ اردوگاهی، و احزاب وابسته به آن، پروسهی سقوط و فروپاشی چپ و سوسیالیست بُعد جهانی بهخود گرفت. گرایشهای حاکم مارکسیستی و سوسیالیستی که عمدتاً با اتحاد شوروی و چین نمایندگی میشد، در دهههای ۷۰ و ۸۰ رو به افول نهاد که اولی در اوایل دهۀ نود و دومی در دهۀ ۷۰ عملاً در برابر سرمایهداری بهزانو در آمدند. چپِ منطقه، بهویژه چپ ایران، با توجه به روابط فرهنگی و زبانی، تاثیراتی را بر چپ افغانستانی داشت؛ اما به بد اقبالی برخورد و مغلوب اسلامیسم شد. همهی این عوامل، دست بهدست هم داد و تصویر سیاسی جهان را دگرگون نمود و عرصه را بهطور کلی برای جولان نیولیبرالیسم، ناسیونالیسم و مذهب گرایی فراهم کرد. گرایش چپ و سوسیالیستی در سراسر جهان در معرض فشار و فروپاشی قرار گرفت. بنابراین دلایل شکست چپ در افغانستان دارای ابعاد جهانی، منطقوی و ملی میباشد و تا در این سه عرصه، تغییری مثبت بهوجود نیاید، برگشتن چپ و سوسیالیسم از حاشیه به متن یک امر دشوار به نظر میرسد.
برگشت مجدد چپ در صحنه، به تغییرات اقتصادی، سیاسی، نحوۀ کار و فعالیتِ گروهها و محافل چپ بستگی دارد. چپ اپوزیسیون صدمات سنگینی را در چند دههی اخیر، متحمل شده است. از آغاز بحران در کشور، سازمانهای چپ به یکبارهگی خود را با شرایطی دیدند که نه امکان راه حلهایی برایشان وجود داشت و نه آمادگی لازم را برای مقابله با آن شرایط، داشتند. چپ اپوزیسیون با توجه به آن همه تلفاتی که داد، تنها دستاورد مثبت سیاسی آن، استوار ماندن برخط فکریاش است. چپ اپوزیسیون با وجود تلفات سنگین، سرسختانه ایستاد و تسلیم نشد؛ اما متاسفانه، در بررسی اشتباهات خود، تاکنون سرسختی نشان داده و درسهای لازم را نگرفته است. پاشنهی آشیل چپ سنتی، ستاتیک بودن و بهروز نشدن آن است. آنها هنوز برای وضعیتِ امروز، نسخه های نیم قرن پیش را تجویز میکنند. نتیجهی منطقی یک چنین شیوۀ کار، سرنوشت سیاسی آنها را از حاشیهای بودن، به تاریخی شدن، سوق خواهد داد.
اعتراض : در دو دههی گذشته با آن که چپ اندیشی پرطرفدار نبوده؛ اما در میان نسل جدید راه باز کرده است. ظرفیت و نقش این نسل را در تقویت جریان چپ چگونه میبینید؟
بصیر زیار: ما شاهد اولین جوانههای نسلنو چپ در داخل کشور میباشیم، این مایهی امیدواری است. امیدواری است از این جهت که این نسل میتواند فارغ از چهار چوبِ چپ سنتی، که بیشتر اسیر باورهای ایدیولوژیک خود است، فکر کند. نوآوری، خلاقیت و رادیکالیسم در این نسل بیشتر به چشم میخورد. این نسل، در زمینهی تیوریک، مستقیما به سراغ مارکس و سرمایه میرود. آنچه مارکس و آثارش بهویژه «سرمایه» را از آثار دیگر متفکران سوسیالیست، متمایز میکند، این است که مارکس در «سرمایه»، تیوری خالص سرمایهداری را به تحلیل گرفته است. البته این بهمعنی آن نیست که منطق تاریخی سرمایه در آثار مارکس غایب است. الگوی تاریخی مارکس از سرمایهداری، سرمایهداری انگلستان بود؛ چون که سرمایهداری در آنجا از هرجای دیگر، توسعه یافته بود و فاکتهای مارکس از سرمایهداری هم عمدتاً به آن جامعه محدود میگردد. اما مارکس در سرمایه، دیالکتیک سرمایه را عرضه میکند، این آن بخشی از تیوری مارکس است که با گذشت زمان کهنه نمیشود. گرچه منطقهای تاریخی سرمایه، با زمان و مکان در حال تغییر است؛ اما سرمایهی مارکس همچنان یک اثر راهنما باقی خواهد ماند. این نسل از چپ به تیوری، ارزش قایل است و تیوری را مانند چپ سنتی به عناوین گوناگون، مانندِ «روشنفکرانه» به سخره نمیگیرند. چپ سنتی که به تقدس عمل گرایی همت کرد و تیوری را تخطئه کرد، وضعیت شان بر کسی پوشیده نیست. آنها با توده گرایی فقط فاصلهی خود با توده را از لحاظ نظری کاهش دادند و فراموش کردند که عمل انقلابی و تغییر دهنده بدون تیوری انقلابی، یک حرکت کورکورانه است.
پیدایش محافل جدید چپ در شرایط کنونی، یک ضرورت است که ریشه در واقعیت سیاسی و اجتماعی موجود دارد. قدر مسلم ایناست که سیاست راستگرایانه در قالب دین و ملیت، از نقطهی اعظمی خود گذشته، روز تا روز در جامعه، انگشتهای انتقادی بیشتری آن را نشانه میگیرند. شکاف طبقاتی در افغانستان مانند هرجای جهان، درحال افزایش است. این تضاد یک تضاد واقعی است که با توجیهات دینی و سفسطهی قومگرایی، قابل ماستمالی و تخطئه پذیری نیست. اکثریت جامعه، کار و نان میخواهد. برآورده شدن این نیاز اساسی هیچ گاهی، دغدغهی فکری و سیاسی راست، اعم از اسلامیستها و ناسیونالیستها نبوده است. مردم و کارگران اعم از شاغل و بیکار، در عمل، کم کم در مییابند که دویدن دنبال یک گروه دینی، یک رهبر و حزب قومی جز قربانی دادن در رکاب حاکمان، نتیجهی دیگری در پیندارد. تشدید تضاد طبقاتی و ناکامی سیاسی جریانات راست، زمینه را برای رشد نحلههای رادیکال و جدید چپ هموار ساخته است. این روند، جهانی و منطقوی است و به جغرافیای خاص هم محدود نمیشود.
اعتراض: نیروهای چپ چگونه میتوانند فعال شوند و نقش سازنده را در تحولات سیاسی و تقویت جنبش کارگری بگیرند؟
بصیر زیار : خطوط کلی را هر فعال چپی میداند؛ یعنی باید پایهی اجتماعی و طبقاتی کسب نمود با افکاری که طبقهی کارگر و سایر اقشارِ تحت ستم را از منافع آنی و آتی شان بیگانه میسازد، مبارزه کرد. ایجاد حزب سیاسی کارگری وظیفه اساسی است؛ اما این خطوط کلی، تا با تحلیل مشخصتر، ابزار تشکیلاتی و پارامترهای سیاسی معین، همراه نشود، در سطح یک خواست و آرمان، باقی خواهد ماند. به نظر میرسد که محافل تازهی چپ، هنوز از لحاظ کمیت و کیفیت در آن سطحی نرسیده اند که بتوانند در عرصهی پراتیک به جز تربیهی کادر و راه اندازی نشریات کار دیگری را به پیش ببرند؛ اما از سوی دیگر کادرمبارز، را نمیتوانیم فقط با کتاب خواندن و مقاله نوشتن پرورش داد، بهویژه که افغانستان در مرحلهی حساس سیاسی خود، قرار دارد. چپ ناگزیر است در حد توان با حفظ استقلال، در این شرایط فعال باشد و مواضع خود را تبلیغ وترویج نماید.
این محافل چپ، در صورت مناسب شدن اوضاع و از میان رفتن وضعیت «کرونایی» حرکت اجتماعی را به راه اندازند. چپ باید در پراتیکِ اجتماعی، فعال شود، تیوری بدون پراتیک بیمحتوا است. چپِ نظارهگر و فاقد برنامهی مبارزاتی، همچنان در حاشیه باقی خواهد ماند. خلاصه، تلفیق آگاهی با عمل سازمان یافتهی مبارزاتی، علیرغم نارساییهایی آن، میتواند نوید بخش پیشروی و آبدیدگی چپ در آینده باشد.
اعتراض: توافقنامهی آمریکا با طالبان، گزینهی شرکت طالبان را در قدرت، یا بر سرکار آوردن این گروه را دنبال میکند. هر دوی این گزینه برای افغانستان خطرناک است. چه راهی را برای نجات افغانستان و تقویتِ روند آزادی خواهی مناسب میبینید؟
بصیر زیار: از نظر تاریخی و منطقی، امپریالیسم و ارتجاع، منافع مشترک دارند و در یک قطب قرار داشته، با نیروهای چپ و سوسیالیستی درگیر بوده اند. با افول جنبشهای طبقاتی و آزادیخواهی در سطح جهان، این «اتحاد مقدس» در جا ها و مقاطعی در تقابل هم قرار گرفته است. این دیگر، استثنای بر قاعده بوده و برای تعدادی میتوانست مایهی سردرگمی باشد. امریکا و غرب برای امر آزادی خواهی و دفاع از منافع مردم در برابر رژیم وحشی طالبان، در افغانستان مداخله نکرده اند و نه بهخاطر منافع مردم در افغانستان باقی خواهند ماند.
اتحاد یا همسویی امریکا با طالبان، از سر منافع امپریالیستی است. این اتحاد فراز و نشیبهای زیادی را خواهد دید. امریکا در پیمتحد نمودن جناح راست سیاسی به شمول طالبان، در افغانستان است. رقابتهای جهانی و منطقوی، امریکا را آنقدر هراسان نمود که بدون همسویی با متحدان خود و حکومت افغانستان، حاضر شد که امتیازات زیادی را به طالبان پیشکش نماید.
از سوی دیگر نباید مرعوب بزرگ نماییهای طالبان و ارتجاع مذهبی شد. طالبان دیگر از توانایی برخوردار نیستند که بتوانند بهزور و بدون تفرقه نیروهای سیاسی و فروپاشی حکومت مرکزی، به قدرت برسند. طالبان پس از این با نام صلح سعی خواهند کرد که از نیروهای داخل حکومت و نیروهای اپوزیسیون که جز امتیاز طلبی به چیزی دیگری نمیاندیشند، یارگیری کنند. از این زاویه، خطرطالبان را باید جدی گرفت. طالبان با نفرت مردم، نیروهای سیاسی و اجتماعی نیز مواجه اند، اکثریت جوانان، زنان و تودههای مردم، امارت طالبانی را نمیخواهند نیروهای وسیع در جهان با بازگشت طالبان به قدرت موافق نیستند. طالبان و ارتجاع در کشور، با نیروی بالقوۀ قوی طرف اند؛ اما برای جلوگیری از پیشروی طالبان، مسألهی اصلی به حرکت درآوردن این نیروهاست. اگر جبههی آزادی خواهی مستقلی از حکومت، در دفاع از آزادی و مبارزه با صلح ارتجاعی شکل بگیرد، در متحد شدن نیروهای آزادیخواه و مترقی در داخل کمک خواهد کرد و همچنان حمایت و همسویی نیروهای پیشرو جهان را در پیخواهد داشت. نیروهای آزادیخواه و چپ، در این شرایط نباید دست روی دست بگذارند و تماشاگر باشند، باید جنبش ضد ارتجاع و امپریالیستی را سازمان بدهند.
اعتراض : طبقهی کارگر و محروم جامعه، از زمانی که ویروس کرونا انتشار پیدا کرده، بیشتر دچار مشکل شده است. این روزها این طبقه در جهان و افغانستان با شرایط سختی مواجه است. چه سازوکاری را برای رسیدگی به مشکلات کارگران پیشنهاد میکنید؟
بصیر زیار: حکومت را باید تحت فشار قرار داد تا به این مشکلات رسیدگی کند، کاری که همهی دولت های جهان در پیاجرای آنست. حکومت افغانستان اگر در این راستا فعال شود، میتواند کمکهای بیرونی را نیز بدست آورد. این مشکل را مانند جنگ در الویت خود قرار بدهد. اگر به این مسأله رسیدگی نشود، تلفات بحران «کرونایی» در بعد اقتصادی و صحی میتواند تلفات جنگی را پشت سر بگذارد. بحران «کرونایی» در ضمن این که بر روابط اجتماعی تاثیر منفی بهجا نهاده، همکاری جمعی را بحیث یک اصل ضروری در جامعه مطرح نموده است. جامعهی بشری با همکاری و تشریک مساعی جمعی، میتوانند بر این مشکل و بحران چند لایهای آن، غلبه کند.
اعتراض: آن گونه که میبینید درماندگی نظام سرمایهداری برای مقابله با ویروس کرونا، مشکلات اجتماعی و اقتصادی را بهوجود آورده است. بحث بدیل نظام سرمایهداری را به نحوی مطرح کرده است. پس از آن که جهان از خطر کرونا در امان شود، آیا ذهنیتها و شرایط برای تقویت نظام سوسیالیستی آمادهتر خواهد بود؟
بصیر زیار: بحران کرونا ناتوانی سیستم سرمایهداری را در مقابله با بحران جمعی انسانی، برملا نمود. دولتهای رفاه در مقایسه با دولتهای متکی به بازار بهتر توانستند از پس مقابله با این بحران برآیند. کافی است به شمال و جنوب اروپا نگاه کنیم تا به این تفاوت متوجه شویم. حکومتهای غربی با آن که از چین، خوش شان نمیآیند؛ اما نتوانستند از موثریت عملکرد این کشور در مهار کرونا انکار کنند. بحران کرونا نشان داد که برای مقابله با مشکل جمعی به منطق و سازوکار جمعی ضرورت است. منطق سرمایهداری که بر منافع فردی و به حد اعظم رساندن آن بنا یافته و نمیتواند پاسخگو باشد.
بحران کرونا فقط یک بحران و خطر صحی نیست، این بحران چند لایه است. بحران اقتصادی آن هم اکنون پیداست. درمدت کوتاه میزان بیکاری و بحران اقتصادی ناشی از آن، بحران معروف اقتصادی دههی سوم، قرن بیستم را پشت سر نهاده است. پیامدها و عمق بحران اقتصادی این پندومی را هنوز کارشناسان اقتصادی بهدرستی نمیدانند. اگر بحران کرونا ادامه یابد، واکسین و داروهای موثر برای آن بهزودی تهیه نشود، برای نظام سرمایهداری پیامد سنگینی را در پیخواهد داشت. دنیای پس از کرونا دقیقاً با دنیای قبل از آن متفاوت خواهد بود؛ اما چگونگی آن، بستگی به عوامل و پارامترهایی دارد که بعضی آنها هنوز به وقوع نپیوسته است. یک نکته روشن است که ناتوانی سرمایهداری در مدیریت بحران کرونا، آلترناتیف احتمالی را بیش از پیش، در افکار عمومی برجسته خواهد کرد.
اعتراض : چه پیامی را برای طبقهی کارگر و نیروهای مترقیِ و کارگری دارید؟
بصیر زیار: ابتدا من اول ماه می را به همهی کارگران و رزمندگان راه سوسیالیسم و آزادی، تبریک میگویم. امیدوارم سالهای آینده شاهد مبارزۀ مستقل سیاسی و طبقاتی کارگران باشیم. کارگران در اول ماه می، مراکز شهرها را به تصرف خود درآورند.
همچنین امیدوارم همهی نیروهای آزادیخواه و چپ، اهمیت مبارزه مشترک را در برابر ارتجاع و امپریالیسم، جدی بگیرند و با مبارزهی قاطع جلوی پیشروی طالبان و مرتجعین اسلامی را بگیرند. افغانستان حساسترین مرحلهی تاریخی خود را میگذراند، مسئوولیت خطیری را در برابر آزادی خواهان این سرزمین، قرارداده است. سرنوشت میلیونها انسان در این مبارزه گره خورده، باید نگذاریم که تاریخ بار دیگر تکرار شود.