فرانچسکا مِلاندری، رمان نویس برجستهی ایتالیایی، که به دلیل شیوع بیماری کووید ۱۹ در شهر رُم سه هفته است که در قرنطینه به سر میبرد، به دیگر اروپایی ها نامهای نوشته است با عنوان "از آیندهی شما" و در آن دامنهی احساساتی که مردم احتمالا در هفته های آینده تجربه خواهند کرد را ترسیم کرده است.
از ایتالیا برای شما مینویسم، که به این معنی است که از آیندهی شما پیغام میدهم. ما در این لحظه در جایی ایستادهایم که شما چند روز دیگر به آن خواهید رسید.
جدول های این اپیدمی نشان میدهند که همهی ما در یک رقص موازی در هم آمیختهایم. ما تنها چند قدم در مسیر زمان از شما جلوتر هستیم، همانگونه که وُوهان چند هفته از ما جلوتر بود. شاهد هستیم که شما دقیقاً مانند ما رفتار میکنید. شما همان استدلال هایی را استفاده میکنید که ما تا همین اواخر بین آنهایی که هنوز میگویند "این تنها یک آنفولانزاست، این همه سرو صدا برای چیست؟" و آنهایی که به درستی مشکل را درک کردهاند، استفاده میکردیم.
اکنون که از آیندهی شما به شما نگاه میکنیم میبینیم که بسیاری از شما، وقتی که اعلام کردند خودتان را در خانه هایتان حبس کنید، جملات قصار "جورج اوروِل" و حتی گاهی "توماس هابز" را نقل میکنید. اما به زودی وقت همین را هم نخواهید داشت.
قبل از هر چیزی غذا خواهید خورد. نه صرفاً به این دلیل که یکی از آخرین کارهایی خواهد بود که هنوز میتوانید انجام بدهید. چندین و چند گروه در شبکه های اجتماعی پیدا میکنید که برنامه هایی برای استفادهی مفید از وقتتان به شما ارائه میدهند. در همهی آن گروه ها عضو میشوید و پس از چند روز آنها را کاملاً نادیده میگیرید. کتاب های ژانر ادبیات آخرالزمانی را از قفسهی کتابهایتان بیرون میکشید، اما خیلی زود متوجه میشوید که واقعا حوصلهی خواندن هیچکدامشان را ندارید.
باز هم میخورید. خوب نمیخوابید. از خودتان میپرسید چه بلایی دارد سرِ دمکراسی میآید. یک زندگی اجتماعی آنلاینِ غیر قابل توقف خواهید داشت – در فیسبوک مسنجِر، واتسَپ، اسکایپ، زووم، و.... به طرز بی سابقهای دلتان برای بچه های بزرگسالتان تنگ میشود؛ درک این موضوع که اصلاً نمیدانید چه وقت آنها را دوباره خواهید دید مانند مُشتی بر سینهی شما فرود خواهد آمد. رنجش ها و مشاجره های کُهنه خیلی زود برایتان بی معنی خواهند شد. با کسانی که سوگند خورده بودید دیگر هیچوقت با آنها حرف نمیزنید تماس میگیرید که بپرسید "حالت چطوره؟" بسیاری از زنان در خانه هایشان مورد آزار و اذیت قرار خواهند گرفت.
از خودتان میپرسید که چه بلایی بر سر آنهایی میآید که نمیتوانند در خانه بمانند چون اصلا خانهای ندارند. وقتی که برای خرید به خیابان های خالی قدم میگذارید احساس شکننده بودن میکنید، مخصوصا اگر یک زن باشید. از خودتان میپرسید "نکند جوامع اینگونه سقوط میکنند. آیا واقعاً اینقدر سریع اتفاق میافتد؟" این افکار را در ذهنتان ترسیم میکنید و وقتی که به خانه بازگشتید باز هم میخورید!
اضافه وزن پیدا میکنید. به دنبال برنامه های تناسب اندام آنلاین میگردید. میخندید. خیلی میخندید. حسِ شوخطبعیِ تلخی را از خودتان بروز میدهید که قبلاً هیچوقت نداشتهاید. حتی کسانی که همیشه همه چیز را به شدّت جدی میگرفتند به پوچی زندگی، دنیا و همه چیز فکر میکنند.
با دوستان و دلدادههایتان در صف سوپرمارکت ها قرار میگذارید تا آنها را کوتاه هم که شده از نزدیک ببینید و در عین حال قانون فاصله گذاری اجتماعی را نیز رعایت کنید.
همهی آن چیزهایی که به آنها احتیاج ندارید را میشمارید.
گوهر درونی همهی انسان های اطرافتان به روشنی پدیدار میشود. از بعضی ها مطمئن میشوید و از بعضی ها غافلگیر.
تحصیلکرده هایی که در اخبار "دائمالحضور" بودند ناپدید میشوند و نظراتشان به یکباره بی اهمیت میشود؛ برخیشان هم به توجیهات عقلانی پناه میبرند اما آنقدر حرف هایشان خالی از همدلی است که مردم دیگر به آنها گوش نمیدهند. در عوض کسانی که تا امروز نادیده گرفتهاید اطمینان بخش، بخشنده، قابل اتکا، عملگرا و روشن بین ظاهر میشوند.
کسانی که شما را فرا میخوانند تا این هرج و مرج را به عنوان فرصتی برای تجدید حیات سیّاره ببینید، به شما کمک میکنند تا همه چیز را از زاویهی گستردهتری ببینید. البته در عین حال فکر میکنید که آنها چقدر آزار دهنده هستند: بسیار خُب؛ سیاره به لطف تولید کمترِ دیاُکسید کربُن بهتر نفس میکشد، اما ماه بعد مخارج و صورت حساب هایت را چگونه پرداخت میکنید؟ نمیتوانید درک کنید که آیا شاهد تولد دنیایی نو بودن پدیدهای عالی است یا ملال آور! از پنجره هایتان و در حیاطهایتان موسیقی پخش میکنید. وقتی که میدیدید ما از بالکُن هایمان اُپرا میخواندیم با خودتان گفتید "آها، این ایتالیایی ها." اما میدانیم که شما هم برای همدیگر آوازهای امید بخش میخوانید. و هنگامی که از پنجره هایتان آهنگ "من زنده خواهم ماند" را فریاد میزنید، ما شما را تماشا میکنیم و سرمان را به نشانهی تایید تکان میدهیم، همانگونه که مردم وُوهان، که در ماه فوریه از پنجره هایشان آواز میخواندند، در حالی که ما را تماشا میکردند سر تکان میدادند.
بسیاری از شما در حالی که به خودتان قول میدهید اولین کاری که پس از قرنطینه انجام خواهید داد تقاضای طلاق است، به خواب میروید. نطفهی کودکان بسیاری بسته میشود.
بچه هایتان به صورت آنلاین آموزش میبینند. به طرز وحشتناکی مزاحم هستند؛ به شما شادی میبخشند.
سالمندان مانند نوجوانان سرکش از دستورات شما سرپیچی میکنند: باید با آنها مشاجره کنید تا آنها را از بیرون رفتن، آلوده شدن و مُردن منع کنید.
سعی میکنید دربارهی مرگهایی که در تنهایی در آیسییو اتفاق میافتند فکر نکنید.
دلتان میخواهد قدمم به قدمِ کارگران بخش درمان را گُلباران کنید.
به شما میگویند که جامعه برای یک تلاش دسته جمعی متحد شدهاست، که شما همه درون یک قایق هستید. این تجربه، تصور شما از خودتان به عنوان جزئی از یک کلّ بزرگتر را برای همیشه تغییر میدهد.
البته همهی تفاوت ها را طبقات به وجود میآورند. ماندن در یک خانه با یک باغچهی زیبا با حبس شدن با چندین نفر در یک مکان کوچک، یکی نیست. همانطور که داشتن امکان کار از راه دور (از خانه) و از دست دادن شغل یکی نیستند. آن قایقی که در آن هستید تا به جنگ این اپیدمی بروید، برای همه یکسان به نظر نمیرسد و البته که برای همه یکسان نیست؛ هیچ گاه نبوده.
در جایی متوجه میشوید که کار سختی است. میترسید. ترستان را با عزیزانتان به اشتراک میگذارید، شاید هم آن را برای خودتان نگه میدارید تا بار عزیزانتان را سنگینتر نکنید.
باز هم میخورید.
ما در ایتالیا هستیم و این آن چیزی است که از آیندهی شما میدانیم. اما این تنها یک کف بینیِ کوچک است. ما فالگیرهای بسیار سطح پایینی هستیم.
اگر نگاهی به آیندهی کمی دورتر بیاندازیم، آیندهای که هم برای شما و هم برای ما ناشناخته است، فقط میتوانیم این را به شما بگوییم: وقتی همهی این مشکلات به پایان برسد، دنیا دیگر دنیای سابق نخواهد بود.
فرانچسکا مِلاندری
۲۰۲۰
ترجمه: سعید محمدی
https://www.theguardian.com/world/2020/mar/27/a-letter-to-the-uk-from-italy-this-is-what-we-know-about-your-future