جهان پس از بحران اوکراین، جهانی متفاوت خواهد بود

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

با حملات گسترده روسیه به اوکراین، سوالات بسیاری در مورد دلایل این حمله و تبعات و پیامدهای آن مطرح شده است. روسیه پس از استقرار نیروهای خود در مرز با اوکراین در پاییز گذشته، درخواست‌هایی را مطرح کرد که مهم‌ترین آن اخذ تضمین عدم عضویت اوکراین در ناتو بود.

این درخواست‌ها با پاسخ مثبت کشورهای غربی مواجه نشد و سرانجام پس از گمانه‌زنی‌های بسیار، روسیه پس از رسمیت‌شناختن دو جمهوری خودمختار لوهانسک و دونتسک، حملات خود را به اوکراین آغاز کرد. کشورهای غربی نیز تحریم‌های وسیعی را علیه اشخاص و نهادهای روسی وضع کردند. در خصوص موارد فوق، مصاحبه‌ ای با خلیل شیرغلامی صاحب‌نظر در مسائل بین‌المللی انجام شده است.

  • ریشه‌های بحران اوکراین چه مواردی است و نزاع روسیه و غرب در این بحران بر سر چیست؟

به نظر من ریشه اصلی بحران، عدم درک سیاستمداران اوکراین از موقعیت این کشور و نیز سیر تحولات داخلی اوکراین است. این بحران نقطه جوش اجتناب‌ناپذیر تحولاتی است که از سال ۲۰۱۴ کلید خورد. اوکراین حائل میان روسیه و ناتو است و کشورهای حائل، سیاستی که الزاماً باید اتخاذ کنند بی‌طرفی و عدم سوگیری به نفع یکی از طرف‌ها است. اصرار غرب به گسترش هر چه بیشتر ناتو به سوی روسیه و ورود امنیتی به قلمروی آن و سناریوی آمریکا برای خارج کردن اوکراین از محور مسکو و ادغام آن با غرب این وضعیت را ایجاد کرد. هنری کسینجر در مقاله ۱۰ مارس ۲۰۱۴ در واشنگتن‌پست به همین مساله اشاره می‌کند که «اگر اوکراین می‌خواهد دوام و بقا داشته باشد نباید به پایگاه یکی علیه دیگری تبدیل شود.» او به روسیه توصیه می‌کند که «بپذیرد تلاش برای کشاندن اوکراین به وضعیت اقماری و تغییر مرزهای روسیه، مسکو را به ورطه تکرار تاریخ و زورآزمایی با اروپا و امریکا می‌اندازد.» به غرب هم توصیه می‌نماید که «دریابد اوکراین برای روسیه هرگز یک کشور خارجی نیست. تاریخ روسیه با نام کی‌یف-روسیه آغاز شد و تاریخ روسیه و اوکراین به هم گره خورده است.» کسینجر در همان مقاله تأکید می‌کند که اوکراین نباید به ناتو بپیوندد.

مساله دیگر، به‌هم‌ریختن توازن داخلی میان شرق و غرب اوکراین و در نتیجه آرایش نامتوازن هیأت حاکمه در کی‌یف بود. انتقال قدرت انحصاری به منتهی‌الیه غرب اوکراین پس از جریانات انقلاب ۲۰۱۴ و فرار یانوکوویچ، توازنی را بهم زد که نتیجه محتوم آن وضعیت فعلی بود و از دست‌رفتن کریمه را می‌توان اولین پیامد آن عدم توازن دانست. نه تنها حاکمیت در اوکراین در اختیار جریانات غرب‌گرا و ملی‌گرای افراطی قرار گرفت، بلکه روس‌ستیزی به عنوان یک جریان سیستماتیک حاکم شد. این وضعیت شکاف بزرگی را در داخل اوکراین میان شرق و جنوب شرق که روس‌تبارها را شامل می‌شود و جمعیت بیشتری دارد و غرب ملی‌گرا و اروپاگرا ایجاد کرد. طبق نظرسنجی‌ها، طرح پیوستن به پیمان ناتو در غرب اوکراین ۶۴ درصد طرفدار داشت ولی در جنوب و شرق این کشور فقط حدود ۱۲ درصد از مردم خواهان آن بودند. چنین آرایش نامتوازن سیاسی در اوکراین، در هر کشوری شکل گیرد ثبات سیاسی را فرو می‌پاشد.

قابل پیش بینی بود که انقلاب ۲۰۱۴ که به سقوط ویکتور یانوکوویچ روس‌گرا و قدرت‌گرفتن ملی‌گرایان افراطی انجامید و آمریکا هم نقش فعالی در آن داشت دو پیامد حاد تجزیه اوکراین و خصمانه‌شدن رابطه روسیه با آمریکا و اروپا و احیای شکلی جدید از جنگ سرد را در پی خواهد داشت. تجربه تاریخی هم نشان داده که هر گاه روسیه با احساس خطر ژئوپلیتیکی مواجه شود، از ابزارهای نظامی و قهری استفاده می‌کند. گسترش روند غرب‌گرایی اوکراین بدون توجه به واقعیت‌ها و الزامات ژئوپلیتیکی صورت گرفت و زمینه واکنش شدید روسیه و نهایتاً بحران فعلی را به وجود آورد.

به هر حال غرب روسیه را در شرایطی قرار داد که چاره‌ای جز واکنش قهرآمیز نداشت. اگر روسیه به نفوذ روز‌افزون ناتو در حوزه پیرامونی خود بی‌اعتنا می بود، خود را در معرض تهدید جدی امنیتی می‌دید و اگر وارد جنگ می‌شد ناگزیر بود هزینه‌های گزاف آن را هم بپذیرد. روسیه راه دوم را برگزید و احتمالاً برداشت مسکو این بوده که هزینه جنگ کمتر از پذیرش حضور ناتو در حیات خلوت آن است ولی شواهد نشان می‌دهد امکان فرسایشی‌شدن بحران و افزایش هزینه‌های آن برای روسیه کاملاً محتمل است.

  • اثرات این بحران بر نظم بین‌المللی چه خواهد بود و آیا می‌توان آن را سرآغاز شکل‌گیری نظمی نوین دانست؟

در یک جمله می‌توان گفت جهان بعد از این بحران و قبل آن، تفاوت اساسی با هم خواهد داشت. این بحران بسته به دامنه و گستره‌ای که پیدا کند و مدت زمانی که به طول بینجامد، می‌تواند تصویر فعلی از نظم بین‌المللی را دگرگون سازد. اولین تأثیر این بحران بر تصور از تهدید (Threat Perception) میان قدرت های بزرگ است. شرایط جدید، معمای امنیت را تا حادترین درجه مجدداً به عنوان دغدغه اصلی بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا مطرح کرده است. به بیان دیگر سیاست بالا (High Politics) مجدداٌ در راس قرار گرفته است. در این وضعیت، نیاز به موازنه‌های جدیدی احساس خواهد شد و آرایش بازیگران تغییر خواهد کرد. اتحادها و ائتلاف‌ها با چسبندگی بیشتری دنبال خواهد شد. ناتو پس از سال‌ها، مجدداً فلسفه وجودی معنادار پیدا خواهد کرد.

نتیجه نهایی این بحران، در تعیین جایگاه بازیگران اصلی یعنی روسیه، امریکا و اروپا اثر سرنوشت‌ساز خواهد داشت. پیروز این بحران جایگاه خود را در نظام بین‌الملل تثبیت خواهد کرد و بازنده آن، یک یا چند پله سقوط را در سلسله مراتب قدرت در نظام بین‌الملل تجربه خواهد نمود.

به نظر می‌رسد که آمریکا و اروپا از قبل بر این تحلیل بودند که روسیه به اوکراین حمله نظامی خواهد کرد لذا فرصت را غنیمت شمرده و با استفاده از ابزارهای مختلف جنگ روانی، رسانه‌ای و کمک تسلیحاتی، سیاست فرسایشی‌کردن جنگ را برنامه‌ریزی کردند. بدین معنی که خود وارد درگیری نظامی با روسیه نشوند، اما روسیه را در یک تله بزرگ نظامی و اقتصادی و سیاسی بیاندازند. اولویت غرب این است که حمله نظامی روسیه به شکست بیانجامد و یا تبدیل به جنگ فرسایشی و طولانی شود تا نهایتاً این حمله را برای مسکو تبدیل به یک شکست همه‌جانبه کنند و به دوران اقتدارگرایی پوتین خاتمه دهند. تا این لحظه الگوی رفتاری آمریکا و ناتو در قبال حمله روسیه به اوکراین نشان داده که این قدرت‌‌‌های بزرگ تمایلی به رویارویی نظامی با یکدیگر ندارند. البته نباید نادیده گرفت که تحولات یک‌‌‌ دهه گذشته هم نشان داده که آمریکا اراده همراه با عمل برای ایفای نقش هژمون را ندارد در حالی که در دوران جنگ سرد این اراده وجود داشت و این مسأله هم مبانی توازن قدرت‌های بزرگ را دچار تحول کرده است.

  • پیامدهای این بحران برای اروپا چه خواهد بود؟

به باور من اروپا یکی از بازندگان این بحران خواهد بود. اولویت اروپا این است که حمله نظامی روسیه به شکست بیانجامد یا تبدیل به جنگ فرسایشی و طولانی شود تا توان روسیه رو به فرسایش رفته و قدرت و اقتدار پوتین در هم شکسته شود. اما حتی اگر بخشی از مطلوبیت‌های اروپا درباره روسیه محقق شود، اروپای بعد از این بحران، اروپای قبل نخواهد بود. سال‌های زیادی بود که اروپا دغدغه امنیتی مهمی نداشت و در بستر این احساس آرامش، روند همگرایی خود را تعمیق می‌کرد و قائل به ایفای نقش مستقل برای خود به عنوان یک قدرت در تراز جهانی بود. این فضای آرام با حمله روسیه به اوکراین در حال تغییر است. بهشت امنیتی که نزدیک به سه دهه بر اروپا حاکم بود و به دولت‌های اروپایی فرصت می‌داد فارغ از دغدغه امنیت توجه خود را بر توسعه و پیشرفت اقتصادی متمرکز کنند، عملاً رنگ باخته است. اگر غرب به سیاست کنونی خود در تحریک روسیه ادامه دهد اوضاع برای اروپا حادتر هم خواهد شد. سیاست غرب در فضا دادن به اوکراین برای عضویت در ناتو و سرشاخ شدن با روسیه، اکنون اوکراین را در پرتگاه تجزیه و نابودی همه زیرساخت‌های اقتصادی و دفاعی قرار داده است. در صورت حادتر شدن فضا میان اروپا و روسیه و ایجاد شکلی از مواجهه نظامی میان آنها، حتی با وجود حمایت آمریکا از کشورهای اروپایی، این کشورهای اروپایی خواهند بود که هزینه سنگین ناامنی و ویرانی را خواهند پرداخت. اثرات این ناامنی تا سال‌ها سایه خود را بر اروپا حفظ خواهد کرد.

مشکل دیگر اروپا این است که از طرفی به شدت وابسته به نفت و گاز روسیه است و متأثر از تحریم‌های روسیه، هزینه‌های سربار زیادی در حوزه انرژی و نهایتاً در اقتصاد بر آن بار خواهد شد و از طرف دیگر امنیت خود را به شدت در معرض خطر از جانب روسیه می‌بیند. اروپا برای فرار از روسیه باید به دامان آمریکا پناه ببرد و بیش از گذشته به واشنگتن وابسته شود. زیر سوال‌ رفتن امنیت انرژی اروپا و افزایش قیمت نفت و گاز موجب تورم بیشتر در اروپا می‌شود. بنابراین می‌بینیم که اروپا در هر حالت از بازندگان این وضعیت جدید است.

این تحولات در شرایطی است که مشروعیت و کارآمدی لیبرال دموکراسی از قبل هم دچار چالش‌های جدی بود و عملکرد خیره‌کننده چین در حوزه اقتصاد و مهار بحران کرونا و سیاست تهاجمی مسکو در حوزه پیرامونی در کنار تشتت در اردوگاه غرب، این وضعیت را حادتر کرده بود. اکنون بحران اوکراین آوردگاه خطرناکی برای غرب است که پیروزی یا شکست در آن می‌تواند تکلیف نظام لیبرال دموکراسی را روشن نماید. البته باید در نظر داشت که با تغییر بسیاری از معادلات امنیتی و ژئوپلتیکی اروپا، همبستگی فراآتلانتیک که در دوره ترامپ به محاق کامل رفته بود، می‌تواند احیا شود.

  • اهداف روسیه از این حمله چیست؟

روسیه به دنبال بازگرداندن توازنی در حوزه پیرامونی خود است که در سال‌های اخیر از دست رفته بود. گفته می‌شود پوتین به شدت تحت تأثیر رساله «وظیفه ما» اثر ایوان ایلین، فیلسوف سیاسی و متفکر روسی است. او ابداع‌گر انگاره روسیه ملی‌گرای مبتنی بر روح ارتدوکس مسیحی است که باید مجدداً به کالبد نیمه‌جان روسیه، جان ببخشد و در همه سرزمین‌های روس‌نشین جاری شود. قولی مشهور از پوتین وجود دارد که او بعد از رسیدن به قدرت در سال ۲۰۰۰ گفته بود هر کس که دلش برای اتحاد جماهیر شوروی تنگ نشود، قلب ندارد و هر کس که بازگشت آن را بخواهد، عقل ندارد و اکنون به نظر می‌رسد او با حمله به اوکراین به قلبش مراجعه کرده است.

به نظر می‌رسد هدف اولیه روسیه در این جنگ، این است که پس از چند سال جنگ نیابتی و حمایت از روس‌تباران شرق و جنوب اوکراین، با اشغال مناطق روس‌تبار یا همسو با روسیه، هم قدرت و یکپارچگی اوکراین را از بین ببرد و هم منطقه حائل جدیدی میان اوکراین غربگرا و سرزمین روسیه ایجاد نماید و حتی‌الامکان جلوی پیوستن اوکراین ضعیف‌شده به ناتو را هم بگیرد. مسکو رسماً خواسته‌‌های خود را به رسمیت شناخته شدن حاکمیت روسیه بر کریمه و استقلال لوهانسک و دونتسک، خلع سلاح اوکراین و نازی‌زدایی از آن و بی‌طرفی اوکراین میان روسیه و ناتو اعلام کرده است.

تا امروز به نظر نمی‌رسد که هدف پوتین اشغال کل کشور اوکراین باشد زیرا این امر متضمن تلفات سنگین انسانی است که در این صورت، انگیزه کافی برای پیوستن بخشی از مردم اوکراین به ملی‌گراهای غرب اوکراین برای جنگ‌ چریکی علیه روسیه پدید خواهد آمد و اوکراین را به ویتنام یا افغانستانی دیگر بدل خواهد کرد.

  • آمریکا و کشورهای اروپایی چه گزینه‌هایی در مقابل روسیه در اختیار دارند؟

آمریکا در بحران‌های قبلی و در بحران اوکراین نشان داد که شرکای ژئوپلیتیک خود را در شرایط خطر تنها می‌گذارد و اقدام موثری انجام نمی‌دهد. گزینه تحریم گسترده روسیه، گرچه آسیب‌های جدی به اقتصاد روسیه وارد می‌کند، اما تأثیر چندانی در کاهش آسیب‌ها به اوکراین ندارد و اوکراین بازنده شماره یک این بحران است. در شرایط فعلی، تشدید فشار اقتصادی و سیاسی آمریکا و اروپا بر روسیه و تبلیغات سنگین رسانه‌ای به سود اوکراین، عامل مهمی است که دولت اوکراین را به عدم تمکین از خواسته‌های مسکو تشویق می‌کند و آن را بیشتر در ورطه جنگ و ویرانی می‌اندازد.

از آن طرف با حمله نظامی به اوکراین، بعید نیست برخی از همسایگان روسیه و کشورهای اروپایی با عزم بیشتری به دنبال عضویت در ناتو باشند و این پیمان نظامی که در محاق بود بار دیگر زنده شود. تحریم‌های اقتصادی و بانکی آمریکا و غرب، در درازمدت موجب تضعیف روسیه و به خطر افتادن حکومت پوتین و تضعیف نفوذ آن بر همسایگان و چه بسا هموار شدن مسیر گسترش ناتو خواهد شد.

از منظری دیگر، تهاجم روسیه به اوکراین و بی‌عملی غرب، موجب تحقیر آمریکا و متحدانش شد. اما فراتر از این فضای روانی، نتایج اقتصادی و سیاسی در درازمدت اهمیت بیشتری دارد. متاثر از این بحران، اتحادیه اروپا بیش از گذشته به آمریکا وابسته خواهد شد. روسیه با توجه به تحریم‌های آمریکا و غرب، تضعیف خواهد شد و اقتصاد ضعیف روسیه موجب می‌شود مسکو از رقابت استراتژیک با آمریکا باز بماند. با تضعیف روسیه، امکان پیوستن برخی کشورهای جدید به ناتو دور از ذهن نیست. اما به حاشیه رفتن سیاست ایندوپاسیفیک[۱] و تمرکز بر مهار چین که تهدید اصلی آتی برای جایگاه هژمونیک آمریکا در جهان محسوب می‌شود، باعث خواهد شد که آمریکا نیز از این بحران دچار خسارات راهبردی شود.

در کل، گزینه‌های غرب در مقابل روسیه، عمدتاً محدود به فشارهای اقتصادی و تحریک و تشجیع اوکراین است که اگر روسیه بتواند این فضا را در میان‌مدت تحمل کند، قادر خواهد بود دستاوردهای راهبردی قابل توجهی در چارچوب اهداف خود کسب نماید.

  • با توجه به تحولات حادث شده، سناریوی مطلوب روسیه چه خواهد بود؟

سناریوی مطلوب روسیه، در صورتی که برگرداندن اوکراین به اردوگاه مسکو ممکن نباشد، بی‌طرف‌سازی اوکراین میان روسیه و غرب (ناتو) است. در این سناریو، روسیه تسلط خود بر حوزه شرقی اوکراین را با استقلال دو منطقه لوهانسک و دونتسک حفظ خواهد کرد و از آن به عنوان اهرم تعادل در مقابل دولت کی‌یف استفاده خواهد کرد. البته از منظر ژئوپلتیک، سناریوی مطلوب‌تر برای روسیه، احیای نووروسیا[۲] با اشغال نوار شرقی و جنوبی اوکراین است به شکلی که روسیه به ترانس‌نیستریا[۳] متصل شده و هم مرز مولداوی و رومانی گردد. بدین ترتیب یک منطقه حائل جدید میان سرزمین کنونی روسیه با اوکراین غربگرا ایجاد خواهد شد. البته بعید است معادلات قدرت جهانی اجازه چنین سناریویی را بدهد. ساقط‌کردن زلنسکی و ملی‌گرایان افراطی از قدرت نیز یک سناریوی مطلوب برای روسیه است ولی تضمینی وجود نخواهد داشت که یک دولت روس‌گرا در کی‌یف، بتواند در میان‌مدت دوام بیاورد.

مشکل فعلی روسیه در اینجاست که این کشور جنگ نرم یعنی نبرد اخلاقی را در جنگ اوکراین باخته است و این ناشی از توان برتر نرم‌افزاری و روایتی غرب بوده که با استفاده از تمام ابزارهای رسانه‌ای و مدیریت افکار عمومی، چنین شرایطی را ایجاد کرده است. از سوی دیگر اگر روسیه نتواند در صحنه عملیات و در کوتاه‌مدت دستاوردهای اساسی داشته باشد، با خطر فرسایشی‌شدن جنگ و تبدیل اوکراین به افغانستان دوم مواجه خواهد بود.

چالش دیگر برای روسیه، احتمال تشدید تحریم‌های اقتصادی به شیوه‌ای فلج‌کننده است که فارغ از هر دستاورد سیاسی در این حمله، روسیه را زمین‌گیر کرده و به کشوری با اقتصاد ورشکسته تبدیل خواهد کرد. البته باید دید با توجه به درهم‌تنیدگی اقتصاد روسیه با نظام اقتصاد بین‌المللی به ویژه در حوزه انرژی، این تحریم‌ها چقدر قابلیت اجرا دارد.

  • تأثیرات این بحران بر رقابت آمریکا و چین چگونه ارزیابی می‌شود؟

شاید بتوان گفت بزرگ‌ترین برنده این بحران چین است. در سال‌های اخیر ایالات متحده تلاش داشت با سبک‌کردن بار خود در حوزه اروپا و خاورمیانه، در چارچوب استراتژی ایندوپاسیفیک بر تهدید چین به عنوان بزرگ‌ترین چالش برای هژمونی آمریکا تمرکز کند. بزرگترین تهدید برای چین، تمرکز آمریکا، اروپا و متحدین آنها بر مهار این کشور و جلوگیری از توسعه بیشتر نفوذ آن در سطح منطقه‌ای و جهانی بود. گرفتاری آمریکا و اروپا در چالش‌هایی چون جنگ با تروریسم، بحران کرونا و اینک جنگ اوکراین و روسیه، فرصت ادامه رشد روزافزون و گسترش حضور و نفوذ چین را فراهم می‌کند و باعث می‌شود تمرکز صرف آمریکا بر چین کمرنگ گردد به ویژه که آمریکا نگران خواهد بود که چین به طور کامل در کنار روسیه قرار گیرد.

در واقع روسیه با حمله به اوکراین، خدمت بزرگی به چین کرده است و هر چه این بحران به درازا بکشد، برای چینی‌ها مطلوب‌تر خواهد بود. باید توجه داشت که مبتنی بر همین تحلیل و با هدف جلوگیری از مقهورشدن روسیه در مقابل آمریکا، چین احتمالاً تلاش خواهد کرد از طریق برخی مجاری اقتصادی و سیاسی به روسیه کمک نماید تا بتواند دوام آورده و همچنان غرب را در آن نقطه به خود مشغول دارد. تحریم‌های اقتصادی روسیه، فرصتی برای چین جهت کسب منافع اقتصادی با امتیازات بیشتر خواهد بود. در عین حال، قیمت‌های بالای انرژی متأثر از این بحران، مطلوب چین نیست.