نشست اخیر سازمان ملل در شرایط ویژهای برگزار شد. از یك سو، سایه خروج آمریكا از افغانستان و شكست بیش از دو دهه استراتژی نظامی آمریكا بعنوان كلانتر خودگمارده جهان كه چتری برای پیروزی «نظام بازار» در جهان پس از جنگ سرد بود، روی سر سازمان ملل نشست.
نویسنده: فواد عبداللهی
مقامهای اتحادیه اروپا گلایه دارند که با وجود وعدههای بایدن برای رایزنی در خصوص افغانستان، آنها بیشتر با دیکته مواجه شدند تا گفتوگو!
بقیه رٸیس روسای دولتهای دیگر از جمله چین و روسیه و ایران نیز در یك مسابقه «كی بود كی بود من نبودم»، عامل تمام بیثباتی و بینظمی موجود در جهان سرمایهداری را تنها به گردن دولت آمریكا انداختند و همه به نوعی سعی كردند كه دست خود را در ایجاد منجلاب مشتركی كه به بشریت در قرن ۲۱ تحمیل كردهاند، بشورند. كار به جایی كشید كه حتی باندهای دستساز آمریكا مانند طالبان هم كه تقاضای شركت در نشست سازمان ملل را داشت، شاكی شد كه «آمریكا عامل دو دهه ناایمنی در افغانستان بوده است»!
از سوی دیگر، ماكرون رٸیسجمهور فرانسه به بهانه نقش آمریکا در فسخ قرارداد استرالیا با فرانسه برای خرید زیردریایی از این کشور در این نشست حضور نیافت و توافق جدید میان آمریكا، بریتانیا و استرالیا را «خنجر بر پشت» نامید. رسانههای «جهان متمدن» هم یكی پس از دیگری تصویری از «دستهای پشت پرده» و تٸوری توطٸه جدیدی را به ذهن مخاطب فرو میكنند كه گویا احدالناسی جز خود هیٸت حاكمه آمریكا از تصمیمات و تحركات اخیر خود و جبههها و متحدین جدیدی كه در پی ایجاد آنست، اطلاعی ندارد و به متحدین سابق خود پشت كرده و با این اعمال «سورپرایز»شان میكند.
اما واقعیت اینست كه در بناكردن مجلاب امروز، همه دولتهای بورژوایی هر كدام به سهم خود ذینفع و شریكند و همه مطلع بودهاند! نه تخلیه افغانستان از نیروهای آمریكایی و كمرنگ شدن حضور نظامی آمریكا در خاورمیانه تنها تصمیم برق آسای بورژوازی آمریكا بود و نه تمركز روی فشار به چین و شكل دادن به متحدین و صفبندیهای جدیدی كه امروز در میان قدرتهای اصلی بورژوازی در جریان است، رعد در آسمان بیابر است؛ این استراتژی از زمان ریاست جمهوری اوباما و با خروج آمریكا از سوریه و سپردن آن خطه به دست روسیه تصویب شد و در دوره ترامپ استارت طرح خروج از افغانستان زده شد و عملی كردن آن به بایدن سپرده شده است.
همه میدانند كه بینظمی امروز و عدم توازن موجود در سیاست جهانی محصول شكست سیاست نظامی آمریكا و همزمان با آن، عروج قدرتهای امپریالیستی نوظهور و شیفت جدیتر اقتصاد جهان به زیان برتری اقتصادی آمریکاست؛ اینها فاكتورهای اصلی است كه مدتهاست چشمانداز بهم خوردن اتحادهای امپریالیستی قدیم را ایجاب كرده است و شبح ائتلافهای جهانی جدید در برابر ائتلاف جنگی قدیم به رهبری آمریکا که بعد از جهان دوقطبی و پایان جنگ سرد، برپا کننده جنگهای پیدرپی بوده است را ضروری میكند. طرح ناتو و اتحادیه اروپا براى نمونه، از نیاز دورانی ناشی میشد که قطببندى شرق و غرب بر جهان حاکم بود. امروز کل اين طرحها دارند دستخوش بحران ميشوند. خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، عقد قرارداد امنیتی و تسلیحاتی مابین آمریكا، بریتانیا و استرالیا در مقابل چین و همزمان با آن، تهدید فرانسه برای خروج از ناتو، پیامدهای این دوره و نمود آشكار صفبندیهای جدیدی در صفوف بورژوازی جهانی بویژه تعمیق شكاف میان بورژوازی آمریكا با اروپاست.
برای هر ناظری، امروز صورت مسٸله از اساس دگرگون شده است. تبيينها و پيشبينىهاى رایج بورژوازى كه گویا جهان بعد از جنگ سرد و بعد از «سقوط كمونیسم»، جهان «صلح» و «آرامش» و «مدنیت غربی» و «پایان دیكتاتورها» بود، بیش از همیشه پوشالى از آب درآمده است! سست شدن باورها به سنت رسمی و به ایدٸولوژی بازار در زندگی و پراتیك تودههای وسیع مردم موج میزند. امروز هر شهروندی، آزادی عمل و استقلال معنوی بیشتری حس میكند. دولتهای بورژوایی حتی در قلب جهان غرب، با حمله به خدمات اجتماعی و سطح رفاه تودههای مردم چنان در چشم شهروندان خود از اعتبار ساقط شدهاند كه امكان بدعت و عروج جنبشهای ساختارشكنانه و سوسیالیستی را مهیا كرده است.
اما نشست سازمان ملل خالی از حماقت نبود. ابراهیم رٸیسی هم طی پیامی خطاب به این نشست، خروج آمریكا از افغانستان را مستمسكی برای الدرم بلدرم جمهوری اسلامی كرد. از یكسو میفرماید كه «ما سمبل امنیت در منطقهایم و سیاست فشار حداكثری آمریكا شكست خورد» و از سوی دیگر در حاشیه این نشست، وزیر امور خارجه و هیٸت ایشان جلسه پشت جلسه در حسرت بازگشت به برجاماند. از یك سو با پرونده برجام پرپر شده در بغل، فیل «پیمان شانگهای» را هوا كردهاند و رجز «خودكفایی» و «گشایش اقتصادی» میخوانند؛ پیمانی كه ربطی به اقتصاد ندارد و اساسا یك پیمان سیاسی – امنیتی است و علاوه بر این، عضویت داٸمی در آن، بعد از دو سال میسر است.
از سوی دیگر اعلام میكنند كه: «بازگشت به مذاكرات هستهای در دستور كار ماست»! واقعیت اینست كه جمهوری اسلامی همیشه مانند یك پاندول، بنا به مقتضیات و بلوكبندیهای ناپایداری كه میان قدرتهای اصلی در سطح جهان در جریان است، هر روز در یكی را میزند. بر خلاف عر و تیزهای رٸیسی و كیهان شریعتمداری، خروج آمریكا از افغانستان نه تنها نانی به سفره جمهوری اسلامی پرت نكرد بلكه دل این نظام را شكست. خودشان هم میدانند كه عدم حضور آمریكا، حاكمیت ایران را در برابر مردم جان بهلب رسیده با باروت اضافی در خمپارهاش مواجه میكند؛ حربه ضد-آمریكایی و سپر ایدٸولوژیك چهل سالهای كه این نظام به بهانه حضور آمریكا در منطقه، پشت آن سینه میزد اكنون با خروج آمریكا از منطقه، بلاواسطه مانند یك بومرنگ به صورتش اصابت میكند.
درد این نظام نه آمریكاست، نه چین است، نه طالبان است، نه شرق است و نه غرب! سیلی محكمی كه از دیماه ۹۶ به این سو، مردم ایران به چهره كریه این نظام زدهاند را دنیا شنیده است. درد این نظام جای دیگری است. مردمی كه حكم دادهاند «دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریكاست» وقعی به هارت و پورتهای این نظام و رٸیس جمهورش پیرامون خروج آمریكا از منطقه و «پیروزی اسلام» نمینهند؛ مردمی كه از تار و پود این نظام عبور كرده است، مردمی كه چرخشها و وعده وعیدها، از برجام و بازگشت به آغوش غرب تا قرارداد ۲۴ساله با چین را مزمزه كرده است، مردمی كه فقر و تباهی فیزیكی و معنوی خود و سهنسل از همنوعان خود را به بهانه «خطر دشمن خارجی» و تحریم و «فشار حداكثری» دیده است، امروز متحدتر و قدرتمندتر در مقابل رژیمی كه حضور آمریكا در منطقه را بهانه كرده بود تا نان و رفاه و آزادی مردم را گروگان بگیرد، قد علم میكند.
اكنون نه عروج و افول آمریكا در منطقه خاورمیانه، نه برجام و پیمان شانگهای، نه بازگشت طالبان به افغانستان و نه «خودكفایی» جمهوری اسلامی در غیاب آمریكا میتواند در برابر طوفان تودههای شهری كه با پرچم «رفاه، امنیت و آزادی» به میدان امدهاند، مقابله كند. كشمكش واقعی در جامعه ایران، كشمكش بر سر آزادی و برابری است؛ نبردی است كه خاموشی ندارد؛ كشمكش در ایران، كشمكشی میان محكومان با حاكمان است؛ مردمی كه عزم كردهاند برای جهانی نو تا دفن لاشه كپك زده بورژوازی ایران و حاكمیت آن یعنی جمهوری اسلامی توقف نكنند. صحبت بر سر حضور ما كمونیستها و میلیونها انسان تشنه رفاه، عدالت و رهایی در دورانی است كه حربه «آمریكا - ستیزی» هم از دست این نظام گرفته شده است؛ صحبت بر سر غلیان جنبش پرشور سوسیالیستی و شورایی در مراكز كار و محلات زندگی در دوره ای است كه مردم اعلام كرده اند: «دشمن ما همینجاست». این جنبش، «مزاحم» اصلی بقاء جمهوری اسلامی است.