نویسنده: Serge HALIMI
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی. درآغاز، این نام نه به یک منطقه جغرافیائی که به یک نظریه اشارت میکند : انقلاب جهانی. مرزهای آن، قیام پیروزمند در روسیه وسپس خیزش های مورد انتطار دردیگرنقاط جهان خواهند بود. درگوشه بالای راست پرچم سرخ بزرگی، داس وچکشی که نماد دولت جدیدی هستند که اولین سرود ملی آن انترناسیونال خواهد بود.
بنیاد گذار شوروی، بی هیچ تردید انترناسیونالیست است. لنین بخش قابل توجهی از زندگی انقلابی حرفه ای خود را درتبعید گذرانده است (مونیخ، لندن، ژنو، پاریس، کراکوی، زوریخ، هلسینکی ...). واو تقریبا درتمامی مباحث جنبش کارگری مشارکت داشته است.
در آوریل ۱۹۱۷، هنگامی که اوبه روسیه بازمیگردد و شاهد آغاز انقلاب و برکناری تزارمیباشد ، درقطارحامل او، که درشدیدترین لحظات جنگ بزرگ (جهانی اول) ازآلمان عبورمیکند، سرود مارسیز* بگوش میرسد، سرودی که برای رفقایش تجسم انقلاب فرانسه است. در نوشته های لنین، ارجاع به انقلاب فرانسه، دربسیاری موارد تکراری ترازارجاع به تاریخ روسیه تزاری میباشد. پیشبرد انقلاب به خوبی آنچه که ژاکوبن ها « بهترین مثال انقلاب دموکراتیک ومقاومت در برابراتحاد پادشاهان (۱)» به انجام رساندند، بیشترازکمون پاریس دوام آوردن، وسواس دائم لنین خواهند بود. برای ملی گرائی جائی وجود ندارد.
رهبربلشویک بعدها آنرا خاطرنشان خواهد کرد : ازهمان آغاز ۱۹۱۴، برخلاف اکثریت قریب به اتفاق سوسیالیست ها وسندیکاهای اروپائی که دردام « اتحاد مقدس» بر علیه دشمن خارجی افتادن را پذیرفتند، حزب او« ترسی از خواست شکست برای پادشاهی تزاری وافشای یک جنگ امپریالیستی میان دو لاشخور نداشت». بنابراین، به محض بقدرت رسیدن، بلشویک ها « به همه خلق ها پیشنهاد صلح دادند وهمه امکاناتی را که از نقطه نظرانسانی ممکن بود برای تسریع انقلاب درآلمان ودیگرکشورها بکارگرفتند»(۲). بازهم انترناسیونالیسم.
تناقض عظیم، که عواقب سنگینی خواهد داشت، در این است که : یک حزب طرفدارسرسخت دیکتاتوری پرولتاریا، از فروپاشی ناگهانی خاندان رومانوف ونبود نامزدهای جدی دیگر(۳) برای کسب قدرت استفاده کرده ودرکشوری که طبقه کارگر به زحمت سه درصد جمعیت آنرا تشکیل میدهد، حکومت را ازآن خود میسازد. درآغاز، این مسئله اهمیت چندانی ندارد چرا که تهنیت، یاوری وامداد رسانی از خارج خواهند رسید، ازکشورهای پیشرفته تر، از سوی طبقه های کارگر قوی تر وازنقطه نظرسیاسی آگاه تر. فقط به چند هفته ویا شاید به چند ماه نیاز است : در آلمان، فرانسه، ایتالیا وانگلستان خشم بالا گرفته است وشورش ها چندین برابر شده اند. در اکتبر ۱۹۱۷، لنین صبرش به انتها میرسد. قیام مردم روسیه، در حالیکه « علائم غیرقابل نفی یک نقطه عطف بزرگ، انقلابی در سطح جهانی» خود را نشان میدهند، بیش از این نمیتواند منتظر بماند. بنابراین، در انتظارکمک، بلشویک ها باید پیشدستی کنند.
کمک مورد انتظار(انقلاب کارگری.م.)، دربرلن، مونیخ وبوداپست به شدت سرکوب میشود. وهنگامی که حکومت جدید « به همه خلق های متخاصم» پیشنهاد « صلحی فوری، بدون ضمیمه سازی وبدون غرامت» ارائه میدهد، امپراتوری آلمان، با اطمینان ازاینکه سربازان روس دیگر تمایلی به کشته شدن ندارند، خصومت را پیگیری میکند. حکومت جوان برای نجات خویش، با امضای قرارداد صلح برست – لیتوفسک، ازبخشی از سرزمین خویش صرف نظرمیکند. درانتظارانقلاب دراروپا، اوناچارست به ازای وقت زمین بدهد. اما این ضد انقلاب است که فعال میشود : بجای «صلح میان کارگران وبرعلیه همه سرمایه داران» مورد تقاضای لنین، ده لشگرنظامی اعزامی (ایالات متحده، کانادا، فرانسه، انگلستان، صربستان، فنلاند، رومانی، ترکیه، یونان، ژاپن) به کمک ارتش های «سفید» می شتابند تا نظم پیشین را ازنوبرقرارکنند.
روسیه انقلابی، گرچه ویران شده، درسال ۱۹۲۱ این جنگ جدید را پیروزمندانه به پایان میرساند. ودر لیست سیاه قدرت هائی قرار میگیرد که ضدیتشان با این حکومت هرروز فزاینده ترمیشود، زیرا، دولت جدید هرگزعزمش را برای سرنگونی آنان پنهان نکرده است. پس از اکتبر، سرمایه، قدرتش را در یکی از وسیع ترین مناطق جهان از دست میدهد. اما این پایان ماجرا نیست چرا که، کمونیست – این پشمالوی تهدیدگر، جهان وطن، یهودی، با چاقویی درمیان دندانها- فقط یک ویژگی ملی خاص روسیه نیست که میشد احتمالا با ایجاد یک حصار ایمنی جلویش را گرفت. بلکه مسئله دشمن داخلی است، این پیاده نظام با انضباط یک انتزناسیونال که پایتختش را مسکو میداند وخطر یک انقلاب اجتماعی که خواب از چشم ها می رباید. اینجا، بی درنگ و درجاهای دیگر.
یک تهدید؟ یک امید نیز، با وجود برکه های خون که مسیرآنرا علامت گذاری خواهند کرد. سیمون وی، فیلسوف و مبارز کارگری، در ۱۹۳۴، «هتک حرمت از خاطره مارکس توسط سرکوب گران روسیه نوین که او را ستایش میکنند» را تقبیح میکند. اما سه سال بعد، در اوج تصفیه های استالینی که در جریان آن هفتاد درصد رهبران بلشویک تیرباران خواهند شد، اومی نویسد : « اسطوره روسیه شوراها، وقتی که به یک کارگر ساده اخراجی از یک کارخانه کمونیستی این باوررا القاء میکند که علی رغم همه چیز، از حمایت ارتش سرخ وشهر ماگنیتوگورسک برخوردارست وبه او اجازه میدهد که غرورش را حفظ کند، به پدیده ای ویرانگر مبدل میشود. اسطوره انقلاب از نقطه نظر تاریخی اجتناب ناپذیرنیز، گرچه بگونه ای انتزاعی، همین نقش را ایفا میکند. داشتن تاریخ با خود، در زمان تنهائی و بدبختی، سودمند است (۴).» این داده همچنان به حیات خویش ادامه میدهد : نظام اجتماعی حاکم بر یک سوم جهان ومهمترین جنبش سیاسی قرن گذشته، علی رغم شکست هایش وحتی در انحرافی ترین شکلهایش، تقریبا همیشه به مفهوم لغو مالکیت سرمایه داری، توسعه آموزش، بهداشت رایگان، رهائی زنان، حمایت - سیاسی، نظامی مالی وفنآوری – از مبارزات ضد استعماری وکمک به دولتهای مستقل برآمده از این مبارزات بوده است. درعین حال نباید « اقدام بی سابقه ترفیع سیاسی طبقات خلقی» که « به کارگران ودهقانان اجازه دستیابی به ارکان های قدرت را که، تا آنزمان فقط در اختیار بورژوازی بود، داد» را فراموش کرد (۵).
روابط انترناسیونالیستی میان مبارزان کمونیست همچنین، به مثابه شبکه های اجتماعی کنونی، نهایتا موانع زبان، مذهب، ملیت ومرز را پس میزنند. امیدی که به کارگر ساده ماگنیتوگورسک، که سیمون وی در فرانسه بنیادگرا ولائیک سالهای ۱۹۳۰ به آن می اندیشد، توان می بخشید را می شد در آلمان پروتستان، چین کنفسیوس، اندونزی مسلمان، درمیان جمع آوری کنان برگهای توتون کوبا و یا پشم تراشان گوسفند استرالیائی نیز مشاهده کرد (۶). امروزه، کدام جنبش سیاسی میتواند چنین ادعائی داشته باشد؟
لوئیس سپولودا درداستان سرباز چاپایو درسانتیاگو شیلی، ازیکی موارد همبستگی با ویتنامی ها دردسامبر ۱۹۶۵، بهنگام جنگ آمریکائی، حکایت میکند. خواننده بتدریج کشف میکند که نویسنده منشی سیاسی هسته موریس تورز حزب کمونیست شیلی بوده است، که رفیقش هدایت هسته انگوین وان تروا را به عهده داشته است، که آنها در باره انقلاب دائمی لئون تروتسکی ویا دولت وانقلاب لنین با یکدیگر بحث میکرده اند، که هردوبخاطرمیآوردند که « در دومای سنت پترزبورگ، بلشویک ها ومنشویک ها پیش از فراخوان تودهای روس برای قیام، هفتاد ودوساعت با یکدیگربه مناظره پرداخته بودند»، که برای جلب نظر دختران، آنها را به خواندن چگونه فولاد آبدیده شد نیکولای اوستروسکی ویا دیدن فیلمهای شوروی دعوت میکردند... هزاران، ودر واقع، میلیونها داستان ارتباط انترناسیونالیستی ازاین دست وجود داشت.
پس از مسکو، داوس؟ ورشکستگی الگوی شوروی، پیروزی جهان گرائی دیگری، اما در جهتی مخالف وبرای ثروتمندان، را تسریع کرد. سرنگونی تا بدان حد برق آسا بود که تاریخ نگار پری اندرسون، در همان سال ۲۰۰۰، در مقاله ای معروف مینوشت که « برای اولین بار پس از اصلاحات پروتستانی، درحیطه تفکرغربی وتقریبا در سطح جهانی، اگر نظریات مذهبی وعقب گرائی ناموثر(...) را بکناری نهیم، دیگرمخالفتی واقعی ویا بعبارت بهتر دو بینش جهانی رقیب وجود ندارد. نئولیبرالیسم، بعنوان مجموعه ای از اصول، به تنهائی برسراسر جهان حکمرانی میکند (۷)».
بر اساس برانکو میلانوویچ، اقتصاددان دربانک جهانی، درنتیجه این حکمرانی پول ساز، ازسال ۱۹۸۸ به بعد، افزایش ثروت عمومی باعث افزایش نابرابری میشود در حالیکه پس از ۱۹۱۴ شاهد روند برعکس بودیم. اما برای او، اراده گرائی گذشته اتفاقی تصادفی نیست : «فشار انقلاب روسیه، ناشی از جنبش های سوسیالیستی وسندیکائی، که با توهم زدائی طبقات مردمی نسبت به طبقات ثروتمند که بنظر آنها مسئول جنگ بودند، تشدید شده بود،به پدیده بازتوزیع ثروت رونق بیشتری می بخشید(۸)».
یک سیستم مالیاتی مترقی، قانون کار، هشت ساعت کار روزانه، تامین اجتماعی، بی میلی برای سپردن اداره نهادهای دولتی به ثروتمندان : همگی اینها در پیدایش اسطوره اکتبر برای بعضی ها ووحشت از انقلاب برای بعضی دیگرنقش داشتند. وقتی خطر انقلاب ازبین رفت، تاوان های نکبت آور«جهانی سازی خوشبخت» چندین برابر شدند : بازساخت اجتماعی، «حق مداخله بشردوستانه» غرب، خصوصی سازی خدمات عمومی، بی اعتبارسازی تمامی طرح های انقلابی – کمونیستی، آنارشیستی، خودگردانی.
ژان – دنی بردن، یک وکیل مدافع فرانسوی چپ میانه رو وعضوفرهنگستان، با پیش بینی ازهم پاشی شوروی در هفته های آینده، در ماه اوت ۱۹۹۱، یادداشتی دلتنگانه براعلامیه های تحیربرانگیز«پایان تاریخ» می افزاید. «آیا نمی شود گفت که سوسیالیسم در این کشور، اگر تحت مراقبت کمونیسم نبود که مداوما دنبالش میکرد ودرهر لحظه آماده بود که جایش را بگیرد، کمونیسمی که مانع از آن میشد که این تفکر سریعا وشدیدا منحرف شود، شاید چیز دیگری غیر از یک بنیاد گرائی تغییر نام داده شده نمی توانست باشد؟ آیا نمی شود گفت که ما به این کله شق ها، به این فرقه گرایان، به این اعتصاب کنندگان خستگی ناپذیر، به این مهاجمان کارخانه ها وخیابان های ما که هرج ومرج راه می انداختند، به این یک دنده هائی که به امید انقلاب، طالب اصلاحات بودند، به این مارکسیست های بر خلاف سیر تاریخ که مانع از آسودگی سرمایه داری میشدند، بسیار مدیون هستیم؟ (۹)»
«پایان کمونیسم» ظاهرا به جدال بزرگ میان دو جریان اصلی چپ بین المللی پس ازانقلاب روسیه پایان میداد، چرا که شکست یکی از منازعین به مفهوم پیروزی دیگری ویا بعبارت دیگر انتقام سوسیال دموکراسی برعلیه برادر کوچکتر سرکشش بود. اما این پیروزی دوام چندانی نداشت. در واقع، همزمان با یکصدمین سالگرد اشغال کاخ زمستانی، جریان اصلاح طلب با رگباری از شکست مواجه شد. خاندان کلینتون جارو شد، آقایان آنتونی بلر، فیلیپه گونزالس وگرهارد شرودر سرگرم امور مالی خویشند وچه میشود گفت در باره آقای اولاند.... در عین حال، شکلی از بی صبری و بنیادگرائی در اکثراین کشورها، وجا های دیگر نیز، پدیدار شده است.
اندکی پیش از بزرگداشت دویست سالگی انقلاب ۱۷۸۹ در فرانسه، میشل روکارد سوسیالیست میگفت که « انقلاب خطرناک است واگر بتوانیم مانع از آن شویم، چه بهتر»(۱۰). سی سال گذشته است وجهانی سازی حاکم شده است، اشباح دوباره ظاهر شده اند ومومیائی انقلاب هنوز می جنبد.
* مارسیز سرود میهن دوستانه انقلاب کبیر فرانسه است که بعدها سرود ملی فرانسه شد.
۱ - لنین،۲۴ ژوئن ۱۹۱۷ ، نقل شده توسط ویکتور سرژ، لنین، ۱۹۱۷ (۱۹۲۴).
۲ - لنین، «چپ گرائی» بیماری کودکی کمونیسم»، (۱۹۲۰)
۳ - در این باره مراجعه کنید به موشه لوین، قرن شوروی، Fayard - Le Monde diplomatique ، پاریس، ۲۰۰۳ و اریک هابسبام، مارکس وتاریخ، Demopolis، پاریس، ۲۰۰۸
۴ - سیمون وی، «اندیشه هائی در باره اطاعت وآزادی» درمجموعه آثار، جلد دو، متون تاریخی و سیاسی، Gallimard، پاریس، ۱۹۹۱
۵ - ژولین میشی، کمونیسم خلع سلاح شده، حزب کمونیست فرانسه وطبقات مردمی از سالهای ۱۹۷۰ به بعد، Agone، مارسی، ۲۰۱۴
۶ - مراجعه کنید به اریک هابسبام، عصر افراط گرائی، Complexe - Le Monde diplomatique، بروکسل- پاریس، ۱۹۹۹
۷ - پری اندرسون، « Renewals », New Left Review, no 1، لندن،ژانویه-فوریه ۲۰۰۰
۸ - لوموند، ۲۱ ژوئیه ۲۰۱۶
۹ - ژان- دنی بردن، «اجازه هست؟»، لوموند، ۳۱ اوت ۱۹۹۱
۱۰ - نقل قول شده توسط اریک هابسبام، تاریخ نویسان، دست به اسلحه شوید. تاریخ دو قرن انقلاب در فرانسه، La Découverte، پاریس، ۲۰۰۷
-----
مطلب بالا برای اولین بار در نشریه لوموند دیپلماتیك در اكتبر ۲۰۱۷ منتشر شده است.