نویسنده: مصطفی اسدپور
در نگاه اجمالی سیطره دو روند مرگبار در جامعه ایران خیره کننده است؛ اول، سیطره بیماری کرونا و دوم تلاش کارگران و مردم زحمتکش برای تامین معاش. جمهوری اسلامی با طفره از ساده ترین و پایه ای ترین اقدامات پیشگیرانه و حمایتی و در عوض با دنیایی از اکاذیب و سرکوبگری، مستقیما و فعالانه توده میلیونی مردم محروم را به سراشیب مرگ هدایت میکند. اما خیره کننده تر از هر چیز دیگر پوسته رسانه ها و بلندگوهای رسمی سیاست در ایران است که در حال بزک اوضاع گویا "تحت کنترل" و خرید فرصت تا اپیدمی و فلاکت به اندازه کافی بکشد، هستند.
بنا به روایت های رسمی جامعه ایران تنها میتواند بر روی یک معجزه ایستاده باشد. با حکم عقل یک بچه کودکستانی جز در هاله ای از نیرویی از کائنات ناشناخته و موهوم چگونه آن جامعه میتواند مطابق آمار و ارقام منتشره از ویروس و بیکاری و فقر جان سالم بدر برده باشد؟
حقیقت این است که معجزه ای در کار نیست، جامعه ایران بر روی پای خود نایستاده است، آن جامعه قرار نیست روی پای خود بایستد، ایران در حال از سر گذراندن یک "سقوط" است. طبقه حاکم و جمهوری اسلامی از این شرایط برای خود نعمت ساخته و برای برکت بیشتر حاصل از فرودستی طبقات محروم دندان تیز کرده است. ایران در دوره کرونا بمراتب طبقاتی تر و نسبت به طبقه کارگر وحشی و فاجعه بارتر است. ایران از منظر طبقاتی تنها راه لمس ابعاد واقعی لجنزار کرونایی حکومت اسلامی سرمایه است.
این نوشته در مرور بر سیر رویدادهای تیر و مرداد، دست اندازی کرونا بر ایران و فضای اعتراضی مقابله با آن را در مسیر "شگفتی های" مبارزاتی تا آنجا تعقیب میکند که: طبقه کارگر، مردم زحمتکش، مفهوم شرافت انسانی راهی بجز انفجار تلنبار خشم و کینه خود ندارند. تنها یک انقلاب که بتوان تمام بنیادهای عفریت اسلامی سرمایه در ایران را یکجا به آتش کشید، میتواند نوید بخش التیام زخم های این پیکر باشد.
سیطره سیاه کرونا بر ایران
"از ٣١ استان کشور تنها استانی که وضعیت قرمز را در ایام کرونا تجربه نکرد استان همدان بود". ("کرونا در استان همدان"، خبرگزری تسنیم، ٣٠ مرداد ٩٩) این خبر از طرف مصطفی آزادبخت،معاون سیاسی و امنیتی استاندار همدان بیشتر از استان همدان درباره وضعیت در ایران میگوید. به این ترتیب در فاصله اسفند تا خرداد ماه دست کم ٣٠ استان از ٣١ استان ایران با وضعیت قرمز روبرو بوده اند. معاون استاندار در بزرگداشت روز پزشک و روز همدان در ایران و جایگاه قبر ابوعلی سینا در شهر همدان ذکر کرد که " همدان جایگاه نخست کشور را در بحث درمان کرونا به خود اختصاص داده است. " (همانجا)
اما در مورد شهر همدان بهتر است سراغ خبرگزاری مهر رفت که در خبری و از قول اسدالله ربانی، رئیس کمیته اطلاع رسانی ستاد استانی کرونا در همدان اعلام داشت" در حال حاضر چهار شهرستان استان همدان در وضعیت قرمز شیوع کرونا قرار دارند." ("چهار شهرستان استان همدان..."، خبرگزاری مهر، ٣٠ تیرماه ١٣٩٩).
تناقضات، تحریف و دروغ گویی در میان آمار و ارقام اعلام شده و کله معلق در میان مراجع مختلف شمارش، تعدد و تحریف در مبانی آمار مبتلایان و دلیل مرگ آنها شاخص وضعیت کرونا در ایران بحساب میاید. شواهد بیشمار گویای یک وضعیت عمیقا بحرانی و سراسیمه در ایران برای حفاظت فردی و خانوادگی، برای نجات مبتلایان و همچنین برای به خاک سپاری قربانیان است.
مطابق سیاست رسمی و پراکسیس مقامات و مراجع دولتی حفاظت شهروندان به خود آنها واگذار شده است. شستن دست، ماسک، فاصله گذاری و بلاخره کاهش ارتباط با دیگران بعنوان تنها روش مبارزه با کرونا مداوما مورد تاکید قرار گرفته است. دولت هیچ وظیفه ای بعهده ندارد. مسئولیتی جز شمارش کشته شدگان و دفن دست پاچه جنازه ها در دایره حفاظت جان و بهداشت عمومی متوجه این قدرت عالیه نیست. هیچ وقت و هیچ گاه هردنبیل در چنین ابعادی در مرگ و میر وجود انسانها حاکم نبوده است. هیچ گاه جان انسانها ارزانتر و بی ارزش تر از هیچ محسوب نشده است. جنازه ها بی ارزش تر از لاشه حیوانات با عجله و بدون هیچ دقتی در شناسایی و تدقیق علت مرگ در سیاه چال بی تفاوتی مطلق مسئولیت بهداشتی مملکت زیر تل بتون پنهان میشوند که هرگز مراجعه به این تاریخ ممکن نباشد. دولت در این میان پیامبری است که از جهنم دره ای از درون یک چاه با عصای خرد و معصومیت خدشه ناپذیر ابدی و ازلی با وحی الهی برای "نجات" انسانهای نادان و مشرک و گنه کار سر برآورده است. طنز تلخ این روایت آنجاست که معنای "نجات" از تمام روایت دلبخواهی تر و مسخره تر است. این "نجات" میتواند مرگ و جنگ از آب درآید. در ورژن های جدیدتر آن "نجات" در له شدن تدریجی لابلای چرخ تولید تجلی یافته است. در مورد کرونا و منجیان جمهوری اسلامی، هیچ اثری از نجات پیدا نیست. هشت ماه پس از شیوع اپیدمی هنوز شهر پس از شهر به تونل "قرمز" هدایت میشود، و دولت سعه صدر و خرد و عزم خود در خرید واکسن را به آگاهی عام میرساند.
اگر در زمینه آمار مبتلایان باید کمی دقت بخرج داد، در زمینه های مقابله با کرونا دولت و مراجع رسمی با وقاحت کامل در هیئت ماموران ماشین کشتار جمعی مردم زحمتکش نه چیزی برای پنهان کردن دارند، نه میخواهند و نه لزومی میبینند از نیت و بیلان مخوف کارکرد خود چیزی را پنهان دارند.
کرونا بیگناه است، مطلقا بیگناه!
کووید ١٩ یک ویروس کشنده و با ظرفیت های عظیم و ناشناخته علیه تندرستی فردی و اجتماعی انسان شناخته میشود. بخش مهمی از وحشت حاشیه این ویروس در ناشناخته های مربوط به آن نهفته است. اما همزمان کمتر پدیده ای در تاریخ مصافهای سیستم دفاعی انسانی به این اندازه کنترل و احاطه در دست بشر قرار داشته است. مقابله با کرونا از انسان کنترل بر آنچه تنفس میکند، میخورد و میپوشد را طلب میکند. این سطح از کنترل، بسیار ناچیز و خجولانه است. مساله مهم و اساسی در مقابله با کرونا آنجاست که برای بخش عظیم جامعه تنفس و خوراک و پوشش نه امری فردی بلکه امری بلافاصله و عمیقا اجتماعی و در کشوری مثل جمهوری اسلامی امری دقیقا دولتی و طبقاتی است.
ایران یک نمونه گویا برای این واقعیت است که به همان اندازه که کووید ١٩، به همان اندازه، و اگر نه بیشتر از آن، زمینه های فقر و فرسودگی و فقدان بهداشت و سلامتی قربانی درو کرد. این انفجار دشمنی های ددمنشانه پیشین با نسل انسانها بود که جامعه را شخم زد. اجساد نه به خاطر تلنبار ویروس با عجله و بی نام و نشان در زیر خاک پنهان میشوند، بلکه سابقه پزشکی و موقعیت اجتماعی دردناک آنهاست که باید پنهان شود. ناگفته پیداست که برای حفاظت ساده در مقابل ویروس کافی بود انسانها سرپناه داشته باشند، بتوانند نان خود را تامین کنند و عجالتا و حدالامکان در سرپناه خود باقی بمانند.
بیلان سیاست و عملکرد دولت در زمینه مقابله با اپیدمی کرونا جنایت کارانه است. برای یک خانواده کارگری از بیست و چهار میلیون خانواده این طبقه و میلیونها مردم زحمتکش تهی دست که دستمزد روزانه و ماهانه تنها تضمین برخورداری از اجاره سرپناه فکسنی و معاش بخور و نمیر است، از کدامین اقدام حمایتی میتوان نام برد؟ میلیونها کارگر در اشتغال خود از کله سحر تا بوق سگ به تسمه نقاله انتقال و ابتلا به کرونا تبدیل گشتند. بخش مهمی از این طبقه و این انسانها به خیل بیکاران پیوستند و در جستجوی نان زنجیره انتشار بیماری را در خیابانها و محلات تکمیل کردند. بیمه بیکاری اعلام شده توسط دولت، معادل پنجاه تا هشتاد درصد دستمزد حداقل (که بنوبه خود سه برابر زیر خط فقر است) برای کارگران تحت پوشش قانون کار (که به نوبه خود تنها شامل کمتر از پنج درصد نیروی کار ایران است) برای مدت چهار ماه خلاصه گردید. نتیجه عملی این مصوبه حالتان را بهم میزند:
" معاون بیمهای سازمان تأمین اجتماعی از پرداخت مقرری بیمه بیکاری دوران شیوع ویروس کرونا به ۹۹۰ هزار و ۳۴۳ نفر (۹۰ درصد از واجدین شرایط) خبر داد.
به گزارش روز دوشنبه اداره کل روابط عمومی سازمان تأمین اجتماعی، مهرداد قریب اظهار داشت: مطابق با دستورالعمل اجرایی «پرداخت بابت ایام بیکاری دوره شیوع بیماری کرونا از محل منابع صندوق توسعه ملی» مصوب ستاد ملی مدیریت بیماری کرونا، پرداخت مقرری مربوطه برای ۲۱۳ هزار و ۱۶ نفر در اسفند ۹۸، تعداد ۴۴۶ هزار نفر در فروردین ۹۹ و تعداد ۳۳۱ هزار و ۳۲۷ نفر در اردیبهشت ۹۹ انجام شده است." ("بیمه بیکاری کرونا به ٩٠ درصد بیکاران پرداخت شد"، خبرگزاری ایرنا، ٣٠ تیر ١٣٩٩)
این چند سطر شوخی ناهنجار و جلف جناب معاون بیمه ای سازمان تامین اجتماعی نیست، نمیتواند ناشی از نیاز خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی به کلاس اکابر درس ریاضی باشد... قدر مسلم، این مشت نمونه خروار از سیاست و دولتی است که کارگر را آدم حساب نمیکند و بیکاران طبقه را رسما و علنا و با تحقیر و منت بدامن تباهی و نیستی میفرستد. نیاز به یادآوری نیست که مطابق محاسبات وزارت کار دست کم شش میلیون کارگر بیکار در ایران وجود دارد.
استنکاف دولت از حمایت بخش بزرگ بیکار جامعه، فقط به مساله بیمه بیکاری محدود نمیشود. این جمعیت عظیم بخودی خود به عدم اعتبار دفترچه های بیمه درمانی نیز محکوم هستند. این جمعیت عظیمی است که جمهوری اسلامی دو دستی به قربانگاه کرونا تقدیم میدارد. اما این هنوز پایان کار نیست.
تاریخ کرونا در ایران با تاریخ افتضاح کاهش قانونی و رسمی ٢٦ درصدی دستمزد پایه در ایران بهم گره خورده است. در حالیکه مطابق سیاست حمایت فعال از سرمایه داران، میلیاردها دلار از بودجه صرف تخفیف های مالیاتی و بانکی آنها گردید، هشت ماه از سال گذشته، هنوز دولت در اجرای مصوبه وزیر کار خود برای پرداخت حق مسکن دستمزد کارگران شانه بالا میاندازد.
دستمزدهای آشکارا زیر خط فقر و فقدان حمایت های اجتماعی میلیونها کارگر را به کام مراکز تولیدی فرستاده است که مطلقا هیچ ضابطه و کنترلی بر وجود تجهیزات و روشهای پیشگیرانه در مقابل ویروس کرونا وجود خارجی ندارد.
شدت تلاش برای تامین معاش
کووید ١٩ را باید ویروس "بیداری" بورژوازی در ایران نامید. سرمایه در ایران شکوفا شد. سینه سپر کرد. پوست تازه انداخت و با دو قورت و نیم باقی به جان کارگر افتاد. با سرکردگی دولت در بالا کشیدن حق مسکن ، شهرداری ها از پرداخت دستمزدها سر باز زدند، اخراجها بطرز چشمگیری فزونی یافت. به بهانه بحران اقتصادی شرایط و ساعات کار وخیم تر و به همان میزان دستمزدها پا در هوا شدند. سرویس و امکانات ایاب و ذهاب و نهارخوری کارخانه ها، همان سطح و کیفیت نازل که باقی مانده بود، به بهانه کرونا بدتر و یا حذف گشتند. در این میان نباید دسیسه های مستقیم وزارت کار علیه شرایط کار را از قلم انداخت. شرایط استخدام معلمان، یکسان سازی و و مطالبات پرسابقه بازنشستگان میدان خودنمایی دزدی آشکار به دریافتی و حقوق مردم زحمتکش تبدیل گردید. دولت حتی از حمله به دریافتی نازل پرستاران در گرماگرم فداکاری قهرمانانه آنها در شرایط کرونا تردید بخود راه نداد.
در سطح عمومی نیز گرانی افسار گسیخته همه مرزهای گذشته را پشت سر گذاشت. معیشت به نازل ترین سطح خود رسید. شواهد فقر مطلق در هیبت گدایان، بی خانمانی و جستجوی زباله دانی ها به منظره عادی مناطق مسکونی تبدیل گردید. تلاش برای "عادی کردن" مساله فقر در دستور رسانه ها قرار گرفت.
صف مقاومت کارگری تنها سنگر موثر در مقابل کرونا
جمهوری اسلامی و کرونا داستان قد علم کردن نیروی صف اعتراض کارگری در ابعاد بی سابقه بود. اعتراضات کارگری در ایران گام های بزرگی به جلو برداشت. این پیشروی نتیجه ناگزیر شرایط دشوار حاکم بود و سنگر مقاومت کارگری در دسترس ترین و طبیعی ترین راه ممکن را در اختیار کارگران و مردم زحمتکش قرار میداد. اعتصاب نیشکر هفت تپه سایه به سایه دولت، مرکز خبری تحولات سیاسی در ایران را شکل داد. یک اعتصاب کارگری، بشدت سازمان یافته در نمایندگی و پیوند تنگاتنگ با توده پنج هزار نفره کارگری، با مطالبات روشن و پلاتفرمی برای تولید و کار در شرایط عادلانه ... چه چیزی بجز این اعتصاب میتوانست در مرکز توجه قرار بگیرد؟
باید بخاطر داشت شرکت هفت تپه و صاحبان آن در ابعاد گسترده از فساد و دزدی رسوای عام و خاص بود. دخالت قوه قضائیه نیز رسوایی را کاهش نداد. یک مرکز بزرگ کارگری با پنج هزار کارگر در یک قدمی سقوط و در کلاف سردرگم از اختلاس و دزدی با پرچم اراده و اعتصاب کارگری قد علم کرد. در میان ناباوری، دو ماه انزوا و دستگیری و انواع توطئه را پشت سر گذاشت. شورای اسلامی را به تعطیل کشاند. دست رد به سینه شارلاتان های خانه کارگر زد. پلاتفرم اعتصاب بخش های مختلف کارگران را در برگرفت. اتحاد را بعنوان هدف در خود جلو راند. با تکیه بر اتحاد وسیع، روی پای خود ایستاد. از کرونا نهراسید. در اهداف اعتصاب به مطالبات دفاعی بسنده نکرد. یقه دولت را در حساس ترین سیاست اقتصادی آن – خصوصی سازی - گرفت. این اعتصاب از رهبران شایسته در ترکیب با سازش ناپذیری تحسین برانگیز برخوردار بود. در بسیج افکار عمومی، در سطح شهر، در ابعاد سراسری و در همراهی با اعتراضات بخش های دیگر جامعه سنگ تمام گذاشت. اعتصاب هفت تپه بخشا و در حد محدود با اعتراضات در هپکو و آذراب همراه گردید. اما اعتصابات شرکت های پروژه ای نفت و پتروشیمی در بیش از بیست مرکز مهم صنعتی در جنوب نفت ایران موجب بیداری امید و خوش بینی گردید.
اعتصاب و ستیزه جویی منحصر به کارگران هفت تپه نماند. معلمان و بازنشستگان دو بخش مهم از اعتراضات پیگیر را تشکیل دادند. اعتراضات مداوم و با شرکت صدها نفر، و در مراکز مهم اداری فضای مقاومت را دامن زدند.
از طرف دیگر انفجار دستمزدهای معوقه مراکز تولیدی و پروژه ها را فرا گرفت. زنجیره اعتصاب کارگران نفت و پتروشیمی شاهد عینی برای شبیخون کرونایی سرمایه علیه کارگران گردید. موج اعتراض معلمان و بازنشستگان برای تحقق وعده های سالها خاک خورده یک دم فروکش نشان نداده است. دو ماه اعتصاب کارگران نیشکر با چهار ماه دستمزد معوقه، عدم تمدید دفترچه های بیمه و فشار دائمی امنیتی پاسخ گرفت.
دوره کرونا بنا به منطق یک اپیدمی به هر حال به پایان میرسد. در تاریخ و برای مردمانی که به سال ١٣٩٩ آن باز میگردند، "سال های سیاه کرونا" را با دو واقعیت در هم تنیده بخاطر خواهند آورد:
اول، ویروس کووید١٩ هر چه بود، در ایران بیگناه بود. برای سر در آوردن از سالهای سیطره وحشت و مرگ بر آن جامعه به رسانه ها و از آن طریق به وجدان طبقه حاکم، به انبوهی از دروغ و توجیهات سیاست و سیاستمدارانی دسترسی خواهد داشت که رسما و آگاهانه گلوی یک نسل از مردم طبقات پایین را تا دم مرگ فشردند. در ایران تاریخ پنجاه سال اخیر، دو بار تکرار شد. یک بار در شمارش سالهای نکبت بار جمهوری اسلامی سرمایه و دیگری در تکرار همه فشرده کریه طبقاتی – بورژوایی آن در "دوره کرونا". این دوره ای است که از محاصره اقتصادی امریکا، تا جنون سرکوب، بازار و بورس، همه عصاره ضد کارگری کارفرما، تا توطئه طرح سلامت و ... جان گرفت و میدان دار شد.
دوم، آیندگان توده زحمتکش را شرافتمندترین نسل انسانها به یاد خواهند آورد که فرزندان خود و یکدیگر را در آغوش حمایت خود گرفتند. بسیاری از آنها هر روزه در دو راهی میان کار و ویروس تردیدی بخود راه ندادند. اوج رذالت برای دستگاه حکومتی و کل طبقه حاکم، با اوج شرافت نزد مردم زحمتکش پاسخ گرفت که در اوج بیکاری لقمه نانی را از زیر سنگ، با سرسختی به چنگ بیاورند، سالمندان و ضعیف ترین ها از میان خود را در دام مرگ جمهوری اسلامی تنها و به امان خدا رها نکنند.
شگفتی در فضای اعتراضی ایران
کرونا با همه شاخص های مرگبار آن، در کف سیاست های نسل کشی جمهوری اسلامی ، اما، با تخت سینه فضای اعتراضی مواجه گردید. مردم هراسان، ناامید و اسیر مستاصل سناریوی دلخواه حکومتی نماندند. اعتراض بیش از قبل پا گرفت. علاوه بر لطمات ناشی از کرونا، در عین حال آب، برق، گرانی و مسکن عامل اعتراضات در مناطق بسیار شدند. قرار بود از هیولای کرونا مردم بترسند، منزوی شوند، به آسمان پناه ببرند، عجالتاٌ به جمهوری اسلامی رضایت بدهند؛ قرار بود کرونا بهانه خوبی برای حمله به حق و حقوق مردم باشد .. اما در ابعادی بسیار بزرگتر از قبل، در انواع اعتراضات در کنار یکدیگر از مخاطرات کووید ١٩ نیرویی برای رهایی از تباهی حاکم شکل گرفت. فضای اعتراضی مردم زحمتکش علیه جمهوری اسلامی، یک بار دیگر شگفتی آفرید.
جمهوری اسلامی در راس یک کاپیتالیسم وحشی سودپرست دو قطبی میان قبرستان و یا زندان را در مقابل کارگر و مردم زحمتکش قرار داده است؛ که هر یک بیش از آن دیگری، جنایتکارانه است، هر دو قطب قربانیان خود را بشدت آگاهانه، نفشه مند و سازمان یافته هدف قرار میدهد. داستان مملو از مرارت و کار، حکایت تلاش جانکاه و بیهوده برای رهایی از فقر، فصل مشترک جمعیت چهل – پنجاه میلیونی مردم شریف کارگر و زحمتکش آن جامعه ... بر کس پوشیده نبود. کووید١٩ عصاره چرکین این سرگذشت را بر چهره جامعه منفجر ساخت. این فقط از کرونا ساخته بود.
کرونا ویترین عظیمی از تمام نعمات و امکانات و ثروت موجود، از بیمارستانها، خانه ها، پوشاک و خوراک، تکنیک و رفاهیات و تفریحات را جلو چشم جامعه، و فرسنگها دور از دسترس بخش اصلی همان جامعه به نمایش درآورد. اجزاء این نمایش خارق العاده برای فرودستان آن جامعه آشناست. به بوی خون و عرق و محرومیت آنها عجین است. پدران و مادران و کودکان طبقه کارگر خشتهای امپراطوری ثروت اسلامی توحش سرمایه را در زیر شلاق دستمزدهای زیر خط فقر روی هم چیده اند. اجزاء این ویترین همان نیازهایی است که حفره های پر نشدنی از حسرت را بر پیکر آنها بجا گذاشته است. کرونا نه نمایش فاصله طبقاتی در ایران، بلکه اثبات بی پیرایه آق و نفرت طبقه بورژوا از کارگر بود. بدون ابعاد ظرفیت کور کرونا سرمایه و طبقه و حکومت آن نمیتوانست این درجه از کراهت و گندیدگی و فطرت پست، آنچه در خرده فروشی ارگانها و ادارات و مجلس، در مصوبات، و در بزک های رسانه ای خانه کارگر هنوز پنهان میماند را به روی جامعه استفراغ کند.
کرونا بر زخمهای کهنه محرومان جامعه ایران نشست. این زخمها تولدی تازه بر تنش های نافرجام اعماق جامعه را بدنبال داشت، تولد مجدد انقلاب کارگری! طبقه کارگر، مردم زحمتکش، مفهوم شرافت انسانی راهی بجز انفجار تلنبار خشم و کینه خود ندارند. تنها یک انقلاب که بتوان تمام بنیادهای عفریت اسلامی سرمایه در ایران را یکجا به آتش کشید، میتواند نوید بخش التیام زخم های این پیکر باشد. شگفتی در مبارزه جویی ستمدیدگان جغرافیای ایران در آغاز راه است.
اگر بپذیریم خودآگاهی سیاسی توده کارگر سنگ بنای انقلاب او است، کرونا بستر شگفتی در شکل گیری شعارها، مطالبات و سازمان یابی در مبارزات کارگری با مهر آشکار طبقاتی بود. سوسیالیسم در کمتر زمانی تا این حد از نزدیک با اعتراضات کارگری در هم جوشیده است. تامین نظارت کارگری بر تولید، خلع ید از سرمایه داران و عدم مشروعیت مالکیت، وظیفه دولت در تامین و تضمین دستمزد کافی و رفاهیات کارگران، حذف خصوصی سازی خدمات بهداشتی، اختصاص بی قید و شرط امکانات تولید در خدمت نیازهای جامعه بدون ارجاع به منطق بازار و سود، کوتاه کردن دست دزدی و ارتشاء از راه نظارت کارگری و همه آن خونی که با اعتصاب دو ماهه هفت تپه در رگهای حق طلبی کارگران و کل جامعه دوید، آینده ایران را رقم خواهد زد.
کووید١٩ و فجایع ناشی از بیماری کرونا در دست بورژوازی پیش درآمدی بر یک دوره جهنمی تولید بر گرده کارگر زخم دیده، هراسان و متفرق است. تصفیه حساب با کرونا هنوز در دو جبهه دستمزد و بیکاری در آغاز راه است. اینجا بورژوازی ایران کور خوانده است. کارفرمای ایرانی باید از قله های پیشروی های کذایی کرونایی خود در مقابل کارگران پایین بیاید. دوره زبان درازی های مسخره "نجات از کرونا" به آخر رسیده است.
زمین سفت کارخانه، اینبار مجال "انتقام کرونای" طبقه کارگر در ایران را باز نگه میدارد. این بغض باید از گلوی کارگری ایران باز شود.