نویسنده: امان كفا
اعتراضات کارگری اخیر در ایران چه از نظر کمیت و تعداد و چه دامنه و گستردگی آن، از بعد از انقلاب ۵۷ تا به امروز، با هیچ دوره دیگری، قابل مقایسه نیست. در عین حال از نظر کیفی نیز بُعد این اعتراضات، فرسنگ ها با دوره های گذشته متفاوت است. هدف این نوشته اما، نه بررسی نقاط قوت و ضعف، یا افت و خیزهای هر کدام از این مبارزات، و نه دستآوردهای تا کنونی آن، بلکه جنبه ای عمومی تر در رابطه با اوضاع کنونی مبارزه طبقاتی، و مشخص تر، در مورد دخالتگری و نقشه عمل یک حزب معین کمونیستی در جنبش اجتماعی طبقه کارگر، در این شرایط است.
ما قبلا به تفصیل به اهمیت و جایگاه اعتراضات جاری و تغییر صحنه و فضای سیاسی در ایران پرداخته ایم. به همین دلیل در اینجا در مقدمه، تنها به چند نکته مختصر اکتفا میکنم.
در یک دهه اخیر شکست سیاست بورژوازی و دولت اسلامی اش با شعار "گشایش" و سعی در تحمیل "صبر و انتظار" بر جامعه، پس از ناکام ماندن پروژه برجام و تصویر هجوم سرمایه گذاری در ایران، پس از رنگ باختن شعارهای "اقتصاد مقاومتی و خودکفا" و در بطن تحریم های اقتصادی از یکطرف، و مهم تر از این، و از طرق دیگر گسترش اعتراضات کارگری نظیر دور اول اعتراضات کارگران هفت تپه و فولاد اهواز و همچنین اعتراضات وسیع توده مردم در دی ۹۶ و آبان ۹۸ که عدم مشروعیت کل هیئت حاکمه را سطح جامعه اعلام کرد، همگی به تلفیق بحران اقتصادی در ایران با بحران سیاسی و بحران حکومتی دامن زد. بحرانهایی که این دوره را به دوره آلترناتیوها در سطحی اجتماعی تغییر داده است. دوره آلترناتیوها، عنوانی است که تقریبا هر نظاره گری که به سیر اوضاع در ایران، آنرا به انحاء مختلف کرده است. دوره ای که در آن اپوزیسیون سنتی راست، در تقابل با سیر روبه رشد و هژمونی رادیکالیسم کارگری بر اعتراضات مردم آزادیخواه، برای جلوگیری از هرگونه تغییر انقلابی، برای حفظ هر چه بیشتر سیستم اقتصادی بورژوایی و جایگزینی حاکمیتی دیگر بجای جمهوری اسلامی و دست بدست شدن حکومت از بالا، فعال شد. در یک چنین شرایطی، همانطور که در پلاتفرم تاکتیکی حزب در این دوره، در آذرماه سال گذشته مطرح کرده بودیم، پولاریزاسیون در جامعه و همچنین احزاب سیاسی با سرعت بیشتری انجام گرفت.
در این مدت اخیر شاهد این واقعیت هستیم که با گسترش مبارزه طبقاتی، احزاب به گونه ای روشن تر به سوی مرکزیت و جریانهای اصلی جنبش هایی که به آن تعلق دارند، کشیده می شوند و از طریق نیروهای اصلی در جامعه ابراز وجود می کنند. صف آرایی های جنبش های متفاوت و روشن تر و شفاف تر می شوند. این پروسه نه تنها در بورژوازی حاکم و تلاش در شکل دادن به قدرتی متحدتر و یکصداتر و عملا زدودن تصاویر پوشالی حکومت مبنتی بر "انتخاب" مردم و"دمکراسی پارلمانی"، در جریان است. اتفاقات اخیر در کومله و حزب کمونیست ایران و چرخش نهایی به سوی ناسیونالیسم کردستان در آن، نمونه دیگری از این واقعیت است و این پروسه همچنان ادامه دارد.
برای ما روشن بود که گرایشات مختلف در طبقه کارگر نیز از این پروسه، مستثنی نیستند. قطبی شدن مسلما از یکسو، فضا را برای طیف کارگران آگاه و رادیکال-سوسیالیست در طبقه کارگر بازتر می کند. این تغییر در موقعیت آن طیفی از کارگران است که علیه تفرقه در صفوف این طبقه، برای اتحاد کارگران، در دفاع از حرمت کارگر و مبارزات حق طلبانه و برابری طلب در جامعه و برای انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا همواره نقش دخالتگری بازی کرده اند. این طیفی است که نسبت به دوره های گذشته، از تجربیاتی گرانبهاتر، از موقعیتی بالاتر و حق بجانب تر و از امکاناتی مناسب تر برخوردار شده است. تحولی که ناشی از اوضاع سیاسی امروز، و مشخصا تصویری است که کمونیسم در اجتماعی از آلترناتیو خود در جامعه ارائه داده است.
در عین حال، همین فضا، ضرورت مقابله با موج دائمی تبلیغات و عملکردهای طبقات دیگر در طبقه کارگر و زدودن سنت های جاافتاده و سبک کاری آنان در محدود کردن مطالبات خود و سد بستن در مقابل پیشروی های طبقه کارگر در مقابله با کل سیستم، را همه جانبه تر و تعیین کننده تر می کند. پیشبرد همه جانبه این مبارزه در ارائه آلترناتیو سوسیالیستی و حکومت کارگری، یک رکن اصلی رابطه دو طرفه حزب کمونیستی و طبقه کارگر است. امری که امروز، در دوره ای که جامعه با گسترش و تعمیق مبارزه طبقاتی روبروست، بمراتب عاجل تر از هر دوره دیگری میکند. مبارزه ای که بدون یک حرکت نقشه مند، بر اساس تحلیل از این شرایط مشخص ممکن نیست.
باز هم مخاطره آکسیونیسم
بی ربطی چپ غیر کارگری با طبقه کارگر و مارکسیسم، و نگرش آن به جنبش طبقه کارگر منجر به بی نفوذی سازمانی و یا تشکیلاتی این چپ و حاشیه ای شدن نقش این چپ در جنبش طبقه کارگر شده است. اما سنت های این چپ، بویژه سکتاریسم و آکسیونیسم آن، همچنان در جنبش کارگری دست و پا گیر و نیازمند نقد است. سنتت هایی که یکی از موانع موجود در پیشروی تشکل یابی کمونیستی کارگران، بالاخص بر متن تغییر و تحولات در دوره اخیر در رابطه با ابراز وجود طیف کارگران رادیکال-سوسیالیست در ایران، می باشد.
در دیدگاه تجریدی این چپ غیر کارگری از طبقه کارگر و گرایشات و مکانیزم درونی آن، هیچگاه کمونیسم، بعنوان یک گرایش و یک نیرو حی و حاضر در درون این طبقه به رسمیت شناخته نشده است و گویا کمونیسم کارگری مقوله ای "ذهنی"، غیر طبقاتی و یا خارج از طبقه است، در اعتراضات کارگری، کشمکش های درونی این طبقه نادیده گرفته میشود و بالاخره این طبقه و اعتراضاتش مانند هر اعتراض دیگری در جامعه، یک جایگاه همطراز و هم سطح داشته است. در این تصویر تفاوت اساسی طبقه کارگر با بخشهای دیگر جامعه در قدرت و توان آن در تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی است. برداشتی که در بهترین حالت، اهمیت کارگر و مبارزه اش را در قدرت آن، "جبهه ای قوی"، در مقابله با دولت موجود و بمثابه بخش معینی از یک صف عمومی تر در مقابل دولت میبیند.
به عبارتی دیگر، کارگر برای این چپ همیشه بدلیل قدرت آن بعنوان وسیله و ابزاری مهم در مبارزه عمومی علیه روبنای سیاسی،جمهوری اسلامی، اهمیت داشته و به آن عطف توجه داشته است. از این منظر، امر کارگران، مبارزه روزمره شان در مراکز تولیدی و در محل زندگی و غیره، حتی پیروزی شان در تحمیل خواسته های معینی به کارفرما در محیط کار، فاقد هرگونه ارزشی در خود و در استراتژی این چپ است. از نظر این چپ، اعتراض، اعتصاب، رهبری و اتحاد در مبارزات دائمی کارگران، جایگاهی ندارد و نه بر فعل و انفعالات جامعه تاثیری میگذارد و نه از آن متاثر میشود. از نظر این چپ طبقه کارگر، "بهرحال" اعتراض می کند! اما این اعتراض تنها زمانی "مهم" میشود که چون دیگر بخش های جامعه، به بیرون کشیده شده، تظاهرات کند و در خیابان حضور داشته باشد. در دیدگاه این چپ حضور کارگر در "خیابان" مهم تر از اعتصاب است! به این معنی، نه حتی اکسیون، بلکه آکسیونیسم بخشی از خصلت و تبیین این چپ غیر کارگری از اعتراض و مبارزه طبقه کارگر است.
بی جهت نیست که این چپ سنتا تن خود را به کشمکش های درون طبقه کارگر، پیشروی و پسروی های گرایشات درون طبقه، بخصوص در رابطه با مبارزات روزمره کارگران، به این بستر دائمی مبارزه طبقاتی، نمی زند. مبارزه اقتصادی کارگر، مبارزه واقعی که در هر دم و بازدم زندگی روزمره این طبقه همیشه در جریان است، مبارزه مهمی تلقی نمی شود. حتی اعتراض در شکل اعتصاب نیز، به شرطی مهم می شود که قالب آن "سیاسی" و "خیابانی" باشد. برای نمونه کافی است که به دریچه ای که این چپ از آن به مبارزات کارگران هفت تپه و هپکو، آذر آب و نفت، گاز و پتروشیمی ها نگاه میکند، دقت کنید تا متوجه همین نگرش شوید.
در این دوره هم مبارزات کارگری برای اینان نه از زاویه تغییر و تحولات در جنبش کارگری و جامعه، نه از زاویه خشت روی خشت گذاشته شدن اتحاد کارگری یا بالارفتن خودآگاهی طبقاتی در طبقه کارگر و در تغییر موقعیت و جایگاه رهبران و نمایندگان از دید توده کارگر، نه بدلیل عرض اندام طیف وسیعتری از رهبران عملی و کارگران رادیکال در جنبش کارگری و تربیت و پخته شدن نسل جدیدی از رهبران عملی در جنبش کارگری و نه حتی از زاویه دستیابی کارگران به بخشی از مطالبات "صنفی" خود و تحمیل عقب نشینی به حاکمیت بلکه از زاویه جایگاه این مبارزات در جنبش سرنگونی علیه دولت حاضر، منتج شده است. در تصویر این چپ، نقش کارگر و مبارزات کارگری، نه در متحقق کردن انقلاب سویسیالیستی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا، بلکه صرفا از دیدگاه "اهمیت" حضور کارگران در مقابل رژیم، منتج شده و می شود. یکی از فرموله ترین این تصویر را، حمید تقوایی بیان می کند:
"به این ترتیب در دوسال اخیر ما شاهد برآمد استثنائی جنبش سرنگونی طلبانه بوده ایم. جنبشی که خیلی صریح و روشن علیه کل نظام و وضع موجود است و نهایتا با شعار جمهوری اسلامی نابود باید گردد به خیابان آمد. بعد از دیماه ٩٨ بحث این بود که قدم بعدی چیست؟ چطور باید فراتر رفت؟"
اعتصابات جاری کارگری بما راه نشان میدهد. در فاصله ٩۶ تا ٩٨ نیز اعتصابات کارگری از جمله هپکو و هفت تپه برجسته بود و زمینه ساز خیزش آبان ٩٨ هم همین اعتصابات بود. کلا اعتراضات و اعتصابات کارگری همیشه جریان داشته است. این خصوصیاتی که برشمردم تازه است اما اعتراضات و اعتصابات کارگری همیشه جاری بوده است. خیزشهای توده ای در این جو و شرایط شکل میگرفتند ولی علیرغم این رابطه مستقیمی بین خیزشهای توده ای و اعتصابات وجود نداشت. وقتی خیزشی رخ میداد همزمان و همبسته و همگام با اعتصابات کارگری نبود. جامعه وارد فاز طغیان و خیزش توده ای میشد بدون اینکه اعتصابات کارگری بخشی از این خیزش باشد.
به نظر من این بار اینطور نیست. این بار اعتصابات کارگری نه تنها زمینه ساز بلکه میتوانند مستقیما آغازگر خیزش توده ای باشند. به این معنی که جامعه حول جنبش کارگری و در حمایت از جنبش کارگری که دارد خواستهای او را اعلام میکند بپا می خیزد و میتواند قد علم میکند. این بار چشم انداز خیزش توده ای فقط تظاهرات و تجمعات خیابانی و حتی درگیری های محلی نیست، بلکه گسترش اعتصابات تا سطح یک اعتصاب عمومی هم هست. چشم انداز خیزش توده ای در جامعه ای که روی دوش اعتصابات کارگری و با الهام از این اعتصابات و متکی به این جنبش بلند شده است. ممکن است بخشهای مردم معترض خواستهای مختلفی داشته باشند ولی این بار همبسته و همراه و همگام با جنبش کارگری وارد میدان میشوند چون عامل موثر و قوی و نوید دهنده ای را که در خیزشهای گذشته موقعیت برجسته ای نداشت و مانند امروز مورد توجه عمومی قرار نگرفته بود را مشاهده میکنند. این به توده معترض مردم امید و اتکا به نفس و قدرت تعرضی ای میدهد که صرفا با تظاهرات خیابانی قابل تامین نبود. این بار تظاهراتهای خیابانی همزمان با اعتصابات سراسری کارگری میتواند به یک انقلاب زیر و رو کننده و پیروزمند منجر بشود".
انترناسیونال ۸۸۳، ۲۰ اوت ۲۰۲۰
در این تصویر، اولا خاصیت کارگر و اهمیت حضور آن در خیزش توده ای در "قدرت تعرضی" آن برای پیروزی جنبش سرنگونی است. ثانیا، شکل این اعتراض نیز، اعتصاب و استراتژی هم، اعتصاب عمومی برای سرنگونی است. همه چیز در خدمت این سرنگونی است حتی اعتصاب عمومی کارگران. درجه اتحاد کارگری، مبارزات در مراکز تولیدی گوناگون، محلی و منطقه ای و سراسری، با معیار "اعتصاب عمومی" بعنوان مکمل تظاهراتهای خیایانی برای به زیر کشیدن رژیم سنجیده می شود. شعار "اعتصاب سراسری" امروز، کاریکارتوری از اعتراضات کارگری است، که مستقل از این نوشته، باید به آن پرداخت.
از قرار دنیا همان دنیای سال ۵۷ است. "همه با هم" علیه شاه! "شاه باید برود" و بعد هم مهم نیست! این تصویر بمراتب عقب مانده تر از درک عمومی جامعه امروز ایران است. اما مسئله به همین جا ختم نمی شود. طبقه کارگر، تنها بخشی از این اعتراض علیه دولت است و "پرچمدار" خواست های معیشتی خودش است. تقوایی در ادامه در همان مقاله می گوید:
" در همین شرایط ما شاهد اوجگیری مبارزه علیه اعدام هم هستیم. میتوان گفت جنبش سرنگونی در شرایط حاضر حول دو شاخه دفاع از حقوق و معیشت که جنبش کارگری پرچمدار آنست و اعتراض علیه اعدامها بروز پیدا کرده است".
فعلا از اینکه محورهای جنبش سرنگونی تز زاویه حمید تقوایی هر دوره و بنا به فضای "خیابان" تغییر میکند و دیروز "جنبش علیه حجاب و جنبش ضد اسلامی" و امروز "جنبش علیه اعدام و جنبش کارگری" است، میگذریم و روی جایگاه طبقه کارگر در این چپ غیر کارگری متمرکز میشویم.
از نظر تقوایی، کارگر تنها "پرچمدار دفاع از حقوق و معیشت " است و بس. مسائل دیگر به کارگر ربطی ندارد و متعلق به جنبش های دیگر است، چون کارگر هنوز علیه آن "اعتراض و اعتصاب" نکرده است و یا فعلا قرار نیست به آن کاری داشته باشد. گویی خواسته های کارگران علیه سرکوب، خواست حق تشکل و حق اعتصاب، خواست آزادی دستگیرشدگان شان، و ... مطرح نبوده است و یا دولت را در همین دوره مجبور نساختند که زندانیشان را آزاد کنند. این تصویر بشدت مکانیکی که از ربط و یا "تلفیق" مبارزه طبقه کارگر با اعتراض علیه نابرابری، علیه سرکوب و بیعدالتی در جامعه، چه رسد به "پرچمدار شدن" آن است. تصویری نه متکی به درجه آگاهی جنبش طبقه کارگر، و نه به محدودیت های مبارزه آن در جامعه و توازن قوا، است. بطور واقعیت این دیدگاه، اگر بشود نام دیدگاه بر آن گذاشت، ملقمه ای از تببین اکونومیستی از رابطه طبقه کارگر و سیاست با تبیین آکسیونیستی و ضد حکومتی از این رابطه است!
در عین حال این یکی دیگر از موانعی است که آکسیونیسم چپ غیر کارگری با دامن زدن به آن، از یکطرف جایگاه جنبش های گوناگون و اجتماعی در مبارزه جاری را مخدوش می کند، و از طرف دیگر نقش طبقه کارگر و سازماندهی برای تغییرات بنیادی در سیستم اقتصادی-سیاسی را نیز منتفی می کند. یکی گرفتن جایگاه اعتراض روزمره طبقه کارگر در جامعه که بطور دائم و روزمره طبقه حکم و نمایندگان را به مصاف میطلبد، با تحرکی انسانی علیه اعدام که دقیقا بدلیل محدود ماندن آن به دنیای مجازی توان عقب زدن دستگاه سرکوب را ندارد، فقط میتواند ناشی از فرسنگها فاصله میان حمید تقوایی با دنیای واقعی مبارزه، از مکانیزمهای متحد شدن، قدرتمند شدن، سازمان یافتن و مبارزه اجتماعی انسانهای حی و حاضر باشد. تصور اینکه در جامعه ای که زندان، شکنجه، تروریسم دولتی، اعدام، آپارتاید جنسی و کل دستگاه سرکوب آن و دیکتاتوری عریان حاکم در آن چه در دوره سلطنت و چه جمهوری اسلامی بر مبنای ارزان نگه داشتن نیروی کار بنا شده است را، با اتکا به "طوفانهای تویتری" ۸ میلیون و یا حتی ۸۰ میلیون هشتگ، میتوان به زیر کشید، پوچ است. بسته شدن پرونده نمایندگان هفت تپه و مدافعین آنها قدرت طبقه کارگر را نشان داد و اعدام نوید افکاری موقتی بودن تاثیر چنین مبارزه ای را در تلخ ترین شکل آن نشان داد.
جنبه دیگر همین نگرش غیر واقعی را در رابطه با اعتصابات کارگری جاری هم می توان دید. برخورد مقطعی و استفاده از اعتصابات اخیر برای تقویت جنبشهای دیگر، بیانگر همین بیربطی به طبقه کارگر و "عشق به آکسیون" آن است. اعتصاب نه اولین اقدام، بلکه آخرین عملی است که کارگر به آن دست میزند. این واقعیت که پروسه اعتصاب و مشقات و مشکلات عدیده ای که به همراه دارد، آنهم در کشوری که از سازمان کارگری و صندوق اعتصاب و ... خبری نیست، دیکتاتوری عریان و بگیر و ببند و زندان و شلاق را بالای سر کارگر اعتصابی نگه داشته اند، برای هر رهبر عملی کارگری مفروض است. این چپ، اما هنوز ناشیگری و آماتوریسم خود را مبنا قرار داده و مرتب در نقش معلم و مبصر به این اعتراضات برخورد می کند و روزی دستور "به خیایان آمدن" میدهد و روز دیگر دستور "اعتصاب سراسری"! هر کمونیستی که درگیر جنبش کارگری است قاعدتا باید به این امر که اعتصاب بیانگر اعتراض کارگران متحد شده و سازمان یافته در پروسه تولید است، اینکه تبدیل اعتراض هر تک کارگر، از اعتراض فردی و اتمیزه به اعتراضی جمعی و متحد در مقابل کارفرما، نه شاخص امروز، بلکه فرضیه جامعه سرمایه داری و تولید بزرگ است، واقف باشد. رهبران کارگری امروز در ایران، پس از صدها سال تجربه از این مدرسه مبارزه طبقاتی، بسیار کارآزموده تر از این چپ غیر کارگری، راه و روش های اعتصاب کردن را بلد اند و نیازی به فراخوانهای عمومی ندارند. اهمیت دخیل کردن بنیادهای اقتصادی در تضمین بهبود شرایط کار و زندگی، بالا بردن دستمزد و ایمنی و ... ، تلاش در جلب کارگران جوان تر و حتی اقشار ناآگاه تر طبقه به این مدرسه، جزئی از فعل و انفعالات درون این طبقه و مکانیزم های مفروض متحد و آگاه کردن از طرف رهبران کارگری بوده و هست. رهبران کارگری و طیف کارگران رادیکال سوسیالیست نقشی اساسی و تعیین کننده در شکل و نحوه پیشبرد مبارزه برای دستیابی به خواسته های کارگران، دارند. به همین اعتبار کمونیسم کارگری اهمیت ویژه ای به پروسه، و پیشبرد مبارزه از منافع کل این طبقه و نه منافع گروهی، فابریکی و یا محلی، میدهد. پروسه ای که بدون قانع کردن، راه نشان دادن، نقد گرایشات بالفعل درون طبقه، نظیر رفرمیسم، آنارشیسم و غیره، ممکن نیست. مبارزه جاری کارگران در ایران، مشخصا در اعتصابات کارگران هفت تپه و یا کارگران نفت، گاز و پتروشیمی، جلوه ای از این فعل و انفعال درون طبقه کارگر، است و پولاریزاسیون و تغییر و تحولات در ایران را بنمایش گذاشته است.
بهرحال، باز هم باید تاکید کرد که از زاویه کمونیسم کارگری، پیشبرد همه جانبه مبارزه و سازماندهی کارگری، نمی تواند محدود به صرفا کارگران در محیط کار، بلکه در کل این طبقه، در محل زندگی و محلات و .... میسر است و این بدون شک، بخشی از مبارزه اجتماعی طبقه کارگر است. آکسیونیسم، در اینجا یکی از موانع این گرایش کمونیستی درون طبقه است. سبک کاری که با پمپاژ تصاویر مکانیکی و غیر اجتماعی، مرتبا به تهی کردن و محدود کردن روش های رادیکال، اجتماعی و کمونیستی از مضمون و متن مبارزه طبقاتی، دامن می زند.
تشکیل جنبش زنان علیه بسته شدن معادن در زمان اعتصاب معدنچیان بریتانیا یکی از نمونه های برجسته تفاوت سبک کار و تجربه اجتماعی کمونیسم کارگری در مقابل عملکرد محدود نگرانه این چپ، است.
"زنان علیه بسته شدن معادن" در زمان اعتصاب معدنچیان انگلیس، یکی از روش های گرایش کمونیستی درون طبقه بود. زنان بعنوان سفیران این اعتصاب، در محلات و در شهرهای کل کشور و حتی به خارج از انگلیس سفر کردند و همه جا با برگزاری جلسات، جمع آوری کمک مالی، و غیره به نیرویی مهم در اعتصاب تبدیل شدند. مدارس، مهد کودک ها، مراکز کار زنان، جلسات اتحادیه ها و مقابل درب کارخانه ها و میدان های اصلی شهرها، و غیره، همه به مرکزهای حضور، سخنرانی های پرشور این زنان و جلب حمایت های بخش های دیگر طبقه کارگر و جامعه از اعتصاب معدنچیان و همزمان عامل شکلگیری تشکل های نظیر خود شد. در این پروسه، نه تنها جو مرد سالارانه درون اتحادیه معدنچیان شکست، بلکه جنبش ها و سازمان های مدافع حقوق زنان و بخش وسیعی از سازمان های مترقی، به جرگه حامیان اعتراض معدنچیان پیوستند. علاوه بر این، این تشکل، نقش موثری در شکستن سد سانسور میدیای رسمی، و شکستن تصویر "خشن"، "مخرب" و "یاغی" که دولت تاچر از معدنچیان اعتصابی ارائه می داد، را بازی کرد. این تجربه و هزاران نمونه دیگر، نه محدود به کارگران معادن در بریتانیا، بلکه امروز بخشی از تجربه طبقه کارگر جهانی است. اما چپ غیر کارگری، در مقابل، همواره با کاریکاتور کردن سازماندهی کارگری در همه ابعاد اجتماعی آن، در بهترین حالت حضور خانواده های کارگری در اعتراضات را به "شرکت خانواده های کارگری در تظاهرات کارگران اعتصابی" محدود می کند.
گرچه چپ غیر کارگری، امروز نیز نقشی فراتر از "هورا کشان مبارزات کارگری" در مبارزه با "جمهوری اسلامی" بازی نمی کند، اما همانطور که اشاره شد، جدا از ابعاد نحیف سازمانی این چپ در جنبش کارگری، سنت های این چپ کماکان دست و پا گیر پیشروی طبقه کارگر است. اوضاع سیاسی امروز، اما، مبارزه با این سنت ها را عاجل تر کرده است. نقشه عمل و تاکتیک کمونیستی، تاکید بر سازماندهی اجتماعی، بر متحد و متحزب شدن رهبران عملی و کارگران سوسیالیست و همزمان مقابله با گرایشات غیر کارگری در میان طبقه کارگر بویژه آکسیونیسم، یکی از ملزومات پیشبرد مبارزه طبقه کارگر و ارتقا و خودآگاه کردن آن است. بویژه جلب نظر بیشتر طیف کارگران رادیکال سوسیالیست، به این امر بخشی از این مبارزه و سازماندهی کمونیستی است.