مصطفی اسدپور
صف بیکران و تلاش فردی آنها از دردناک ترین پدیده های جامعه و دنیای معاصر ایران است. هیچ چیز به اندازه تنهایی کارگر، و در راس آن بیکاران و تلاش فردی آنها ناموجه و غیر قابل قبول نیست. بیکاری و مصائب ناشی از آن مثل صاعقه کور و غیر قابل پیش بینی نیستند. بیکاری ساخته و پرداخته طبقه حاکم است، برایش نقشه کشیده میشود، در انجام کامل و تمامش مایه میگذارند و برای آن کرور کرور پول خرج میشود. تنهایی و درماندگی و استیصال بخش ثابت و حساب شده "سرنوشت" بیکاران است. هر کارگر تنها به معنای خاموشی یک صدای اعتراض است، به معنای جای خالی یک حلقه از همبستگی یک جمع است، به معنای روی زمین ماندن سنگی است که میشود روی سنگ دیگری بند کرد، تف نفرتی است که بجای صورت بانیان این جهنم در دهان میخشکد.
کارگران حق ندارند، نباید تنها بمانند. این حکم موقعیت اجتماعی کارگران، رمز حیات، سنت و هویت نقش بسته در پیشانی این طبقه است، و همه عزت و احترام یک شجره و در عین حال انتظاری است که از کارگران میرود.
نفس بیکاری، اینکه زیر سقف یک کارخانه نیستیم نمیتواند دلیل قانع کننده ای برای تنهایی و پراکندگی باشد. بنا به تعریف رسمی اداره کار مسئولیت رسیدگی به امور کارگران بیکار را بعهده دارد، کمک به یافتن کار، بیمه ها، شکایات و غیره. بنا به تعریف اداره کار باید پاتوق و محل تجمع کارگران باشد. صد البته فقدان جمعیت متقاضی در مقابل اداره کار را باید به حساب سلامت عقل کارگران گذاشت. مردم حکومت را میشناسند و دنبال توهم نمیافتند، حق دارند. دلیل آن صد برابر واقعی تر، در ناباوری کارگر و زحمتکش لانه کرده است، ناباوری به نیروی خود، ناباوری به طنین حق طلبی، ناباوری به قدرت سیاسی و قدرت بسیجی که در اعتراض جمعی نهفته است. سوال اینست که، نه مردم خوش باور، بلکه مردم طلبکار پاشنه در اداره کار از بیخ بیرون نکشیده اند؟ مزخرف میگویند کسانی که کارگر را به عصیان، به زمانی حواله میدهند که کارد به استخوان برسد، اتفاقی که ظاهرا موعد آن تا ابد میتواند تمدید بشود! بحث بر سر شکل دادن به اعتراض کارگران بیکار زیر یک پرچم تعرضی است. بحث بر سر اینستکه نیروی مادی و باروت اعتراضی آن در جامعه موج میزند.
درد اساسی طبقه کارگر ایران تردید است، و مشخصا تردید در نیروی خود برای پیروزی! چه کسی گفته است که اعتراض علیه بیکاری مستلزم اتحادیه و سندیکا است؟ چه کسی گفته است تحمیل بیمه بیکاری مستلزم جنگ و قیام خونین است؟ بیکاری سر فصل فجایع انسانی آن جامعه از تن فروشی، فروش کلیه، کار کودک، خرده پای مواد مخدر، خودکشی ... و همگی بر متن فقر و نداری و تباهی است. این کدام ابلیسی است که ارزش جان و سلامتی و حرمت یک کارگر را در نزد خود او تا این حد نازل میسازد؟ در جائیکه حکومت خود حق بیمه بیکاری را برسمیت شناخته است، درد ادعای دسترسی بیمه بیکاری آنجاست که طبقه کارگر و مشخصا رهبران کارگری اعتماد بنفس خود را از کف داده اند، این لقمه را برای خود بزرگ میدانند. چه کسی گفته است که مراجعه کارگران به اداره کار و طلب بیمه بیکاری مستلزم تظاهرات و درگیری با گردان سرکوب است؟
آن زمان که بیکاران در حاشیه و نیروی ذخیره جنبش کارگران شاغل در کارخانه ها بحساب می آمدند سپری شده است. ساختار و کارکرد جهانی سرمایه پدیده بیکاری را به یک بخش ثابت از شغل و بی شغلی و بازنشستگی طبقه کارگر و یک بخش جداناپذیر از کارکرد هر چه سیال تر خط تولید سرمایه بدل ساخته است. نقش دولت در تامین نیروی کار طبقه سرمایه دار از طریق بیمه بیکاری یک بخش تفکیک ناپذیر از شاخص های کارکرد سرمایه در این عصر است. کارگران بیکار به اعتبار خود و با پرچم بیمه بیکاری جزیی از استراتژی طبقه کارگر در مبارزات اقتصادی و سیاسی آن است، باید باشد. در انقلاب 57، در بهار عربی طلیعه های ابراز وجود جنبش این بخش طبقه کارگر را شاهد بودیم. کارگران بیکار در انقلاب بهمن تا تصرف وزارتخانه ها و تامین مسکن از بالای سر دولت پیش رفتند. هیچ مانعی برای تکرار همان تجربه وجود ندارد. قدرت این بخش ارتش طبقه کارگر در عمق طبقاتی، حقانیت، و متحد کنندگی خواست بیمه بیکاری است.
وقت آنست که بخش بیکاران طبقه نقش خود را ببینند، و هر چه مصمم تر برای ایفای تمام عیار آن خیز بردارند. "فتح" اداره های کاریابی تازه اول راهی است که در ادامه آن کنگره سراسری شوراهای کارگران بیکار در محل ساختمان مجلس با قرائت اعلامیه لغو کار مزدی به فلسفه وجودی خود پایان خواهد داد. طبقه کارگر نمیتواند به کمتر از این رضایت بدهد.