پاسخ احمد زیدآبادی به پرسشهای هفتهنامه صدا. گزاره مفروض هفتهنامه صدا: در آستانه سال ۹۸، بهنظر میرسد هیچ یک از نیروهای سیاسی (اعم از حاکمیت و جریان راست، اصلاحطلبان و براندازان) برنامه روشنی نه در سطح سیاسی (حفظ و کسب قدرت) و نه در سطح سیاستگذاری (اداره کشور) ندارند و تقریبا میتوان مدعی شد هر سه جریان اصلی به بنبست رسیدهاند. ۱) آیا این گزاره را قبول دارید؟ اگر خیر، تصویری که از موقعیت و برنامه و راهبرد نیروهای سیاسی دارید چیست و در صورت موافقت، دلایل شما برای تایید این گزاره چیست؟
مفروض را نمیتوان با آری و نه، قبول یا رد کرد چرا که سه نیروی یاد شده از جهتی در بنبست اما دارای موقعیتهای متفاوتی هستند. جریان راست عملاً به دو طیف تقسیم شده است. طیف ملایم که متمایل به دولت است و اما پایگاه
قدرتمندی ندارد و بیشتر به چهرهها شناخته میشود. این طیف به نظر نمیرسد برنامهای داشته باشد. طیف تندروتر راست که پایگاه اجتماعی مستحکمتری دارد اما خیز برداشته است تا قدرت را تسخیر کند با این تصور که میتواند از راه «مدیریت جهادی از نوع اوایل انقلاب و جنگ» نیروهای خود را در جهت حل برخی معضلات اقتصادی بسیج کند و در مقابل فشارهای بینالمللی نیز نرمش نشان ندهد. از این رو آنها منتظر پایان کار دولت روحانیاند تا با توجه به ناکامی آن در بهبود اوضاع، خود به قدرت برسند. مشکل آنها این است که دولت روحانی هنوز دو سال وقت دارد. طبعاً برخی از اعضای این طیف مایلاند که این دوره کوتاه شود اما راه قانونی برای کوتاه شدن عمر دولت وجود ندارد و مقامهای عالی نیز با حرکتی فراقانونی که بخواهد دورۀ ریاست جمهوری روحانی را کوتاه کند، مخالفاند. در مجموع آنها از یک طرف منتظر ظهور فرصتی برای کوتاه کردن عمر دولتاند و از سوی دیگر امیدوارند که اگر چنین فرصتی هم پیش نیامد، تا دو سال آینده وضع به همین منوال پیش رود تا نوبت به آنها برسد.
جناح اصلاحطلب اما سرگردانتر به نظر میرسد. چهرههای شاخص آنها هر کدام حرف متفاوتی میزنند اما از برآیند آنها برنامهای دیده نمیشود. بقیۀ آنها هم خواهان تداوم همین رفتارهای سالهای گذشتهاند چون راهی جز این پیش روی خود نمیبینند و بعضاً به همان حضورشان در قدرت خرسندند. با این همه، حرف بینِ خطوط نوشتهها و گفتههای مجموعۀ اصلاحطلبان این است که شاید در ماههای آینده اتفاق غیرمترقبهای بیفتد که بر اثر آن دولت روحانی بتواند در توازن قدرت کنونی دست بالا را پیداکند و راهی برای آنها گشوده شود. به نظرم اگر چنین اتفاق غیرمترقبهای مثل گشودن باب مذاکره با آمریکا از سوی حکومت گشوده شود، موقعیت اصلاحطلبان بهبود مییابد اما اگر این اتفاق نیفتد آنها بیش از پیش منزوی و بیاعتبار میشوند. در مجموع سرنوشت آنها به دست خودشان و براساس توانایی و ارادۀ خودشان رقم نمیخورد و عواملی خارج از اختیار آنان بر آنان تأثیر میگذارد.
براندازان اما طیفها و نیروهای متفاوتی با اختلافهای بنیادین هستند و هنوز هویتی پیدا نکردهاند. طیفی از آنها نیروهای سابقهدار سیاسی با گرایش چپ یا راست هستند که تصور میکنند میتوانند بر اعتراضهای اجتماعی سوار شوند و بدون کمک گرفتن از قدرتهای خارجی بخصوص آمریکا، به قدرت برسند. به نظرم این دسته از نیروها شانسی ندارند. طیف یا دستۀ دیگری به حمایت آمریکا و متحدانش در منطقه دل خوش کردهاند تا بلکه با کمک سیاسی، دیپلماتیک، رسانهای و مالی آنها، بتوانند از نارضایتیهای داخلی در جهت براندازی حکومت استفاده کنند. از قضا این طیف، مخصوصاً گرایشات راستتر آنها به شرط آنکه نظام اختلافاتش را با آمریکا و برخی همسایگان حل نکند، بدون موقعیت نیستند و بهرغم تصوری که از بیآیندگی آنها وجود دارد، تحت حمایت آمریکا میتوانند موقعیتی کسب کنند.
۲) ریشهها و تبعات تداوم شرایط کنونی سیاسی را چه میدانید؟
ریشههای شرایط کنونی بارها بحث شده و من نمیخواهم به تکرار آنها بپردازم. اما تبعات شرایط کنونی میتواند به سه موقعیت منجر شود.
الف- حکومت بر اساس اصل اضطرار راه مذاکره و توافق با آمریکا را باز کند و یا اینکه در داخل سیستم آمریکا اتفاقاتی بیفتد که مشوق حکومت برای باز کردن چنین راهی شود. اگر این اتفاق رخ دهد نیروهای تندروتر داخلی منزوی و میدان برای میانهروها فراختر میشود و در روندی نه چندان طولانی سیاست داخلی و خارجی کشور کاملاً متحول میشود.
ب- حکومت در مقابل فشارها سرسختی نشان دهد و در عین حال نتواند در مقابل تحریمها تاب آورد و به اقتصاد سامانی دهد. در این صورت احتمال اینکه دولت آمریکا سیاست خود را از «تغییر رفتار» به «تغییر رژیم» به طور رسمی و علنی تبدیل کند وجود دارد. با چنین وضعی حمایت از اپوزیسیونی برانداز که متشکل از چهرههای متفاوتی از ایرانیان خارج از کشور باشد از طرف آمریکا وجود دارد. طبعاً چنین اپوزیسیونی در صدد استفاده از نارضایتیهای داخلی برمیآید و احتمال اتفاقی که در دورۀ زمامداری میلوشویچ در جمهوری صربستان اتفاق افتاد، دور از ذهن نیست. در چنان شرایطی که مستلزم دو قطبی شدن کامل فضاست، نیروهای میانه عمدتاً به حاشیه رانده میشوند و یا در صورت اصرار به فعالیت سیاسی به حمایت از یکی از دو قطب رو میکنند.
ج- حالت سوم نیز عدم وقوع هر یک از دو سناریوی فوق است که در آن صورت فلاکت و فقر ممکن است به اعتراضهای کور و ناامنیهای اجتماعی منجر شود و جامعه را به سمتی ببرد که یا دستخوش بیثباتی طولانی مدت شود و یا اینکه نیروی ناشناختهای از میان آن برآید و از طریق شیوههای فاشیستی نظم را برقرار و اوضاع اقتصادی را کنترل و تا اندازهای به سامان کند.
۳) آیا ادامه این روند، سیاستورزی درونزا را به حاشیه نمیراند و منابع قدرت بیرونی و غیرملی آینده کشور را رقم نخواهند زد؟
بله این روند یا به موقعیت یافتن قدرتهای بیرونی و یا به هرج و مرج منجر میشود.
۴) آیا اصلاحطلبان به عنوان نیرویی معتقد به سیاستورزی درونزا و غیرخشونتآمیز، در صورت تداوم شرایط کنونی، در معادلات سیاسی آینده کشور نقش و موقعیتی خواهند داشت؟
اگر این شرایط ادامه یابد اصلاحطلبان خواه ناخواه به حاشیه خواهند رفت مگر آنکه بخواهند به هر قیمتی در صحنه باشند. در آن صورت یا با جناح محافظهکار داخلی ائتلاف میکنند و اختلافات را کنار میگذارند که طبعاً بیشتر نیروی حامی خود را از دست خواهند داد. یا اینکه برخی از آنها هوس میکنند نقش رادیکالتری به خود بگیرند که با توجه به توان تشکیلاتیشان فقط قربانی و شاید پیشمرگ نیروی برانداز خارجی خواهند شد.
۵) چه اقداماتی را از سوی حاکمیت از یک سو و اصلاحطلبان از سوی دیگر برای خروج از بنبست فرساینده کنونی، در دو سطح سیاست داخلی و خارجی ضروری و اولویت میدانید؟
برای خروج از این شرایط پیش از هر چیز نظام سیاسی باید دست به ابتکاری در عرصۀ سیاست خارجی بزند که سبب رفع کامل و همیشگی تحریمها و رفع خصومت منطقهای شود. بدون این، هیچ اقدام دیگری چاره ساز نیست. اگر این اتفاق رخ دهد از یک سو افقی از امید در سپهر سیاسی کشور پدیدار میشود و مردم به اصلاح وضع دوباره امیدوار میشوند و از سوی دیگر تبعات سیاست داخلی آن سبب جابجایی نیروها و باز شدن جامعه در روندی معقول و مناسب خواهد شد.
منبع: هفتهنامه صدا