چه کسی می‌ریسد نخ ها را؟
-خواهران ما.
چه کسی فلز را
در کوره ذوب میکند؟
-برادران ما
و بگو کیست که نیشکر را
درو میکند با داس های کهنه؟
-پدران ما.
این سکه ها
این انبوهِ سرمایه را
چه کسی میسازد
با دست های زمخت؟
-رفقای ما.
از آن ماست
آفتاب و زمین،
از آن ماست رودها و صحراها.
قیژاقیژ چرخ‌ها را
چه کسی به گردش می‌دارد؟
بگو آنکه میسازد کیست؟
آنکه کمترین را میدهید به او؟
در این تاراجِ بی پایان
شالوده ی سود ها را
پدید آورنده کیست؟
کیست که ماشین را
به کار می اندازد؟
ابزار را کدام نیرو
وا میدارد به تولید؟
-کارگران اند به راستی کارگران!
شما که تنها
مگسی را از روی صورت خود نتارانده اید!
سود ها برای شما!
ثروت و مازاد شئ ها،
تمام زمانمان،
در خورجین هایتان انبار!
اینک چرخ ها را
ریسنده باز میدارد،
داس ها را
دروگر می آویزد به تاق،
فلزکار اکنون
زمین میزند چکش را!
اعتصاب است دوای دردهای مان
شورش است و یکی شدن،
خواهید ترسید
چنان چه از پیش تر
زمزمه می‌کردید زیرلب
"مبادا متحد شوند".
و دندان از خشم میگزیدید.
اینک زمانه ی اعتصاب است
زمانه ی اعتصاب.
آنکه چکش را بر زمین زد
دیگر بار
برای ساختن،
کارخانه را از آن خود می‌کند،
آنکه درو کرد
شکر را برای فرزندانش می‌برد.
تصاحبِ تولید است
معنای خشم ما
زمانه ی اعتصاب است،
فرزندانِ آهن و گندم
در کویرِ لحظه های بی‌مانند
خروشِ آخرین را
رج میزنند.
چرخ ها ایستاده اند
پالایشگاه ها
بی‌دود و بی صدا.
در خیابان اما
رژه ای بی همتا
مارشِ نخستینِ کارگران
که پا بر زمین می‌کوبند،
زمین می‌لرزد
و آنها به خویشتن بیشتر!
صدای اعتصاب
گوش جهان را کر می‌کند!