سخنرانی «جان مرشایمر» درباره‌ی دلایل و پیامدهای بحران اوکراین

منتخب سردبیر
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

حمله‌ی روسیه به اوکراین ریشه‌های عمیقی دارد که درک بحران کنونی بدون اطلاع از آن‌ها ممکن نیست. اگرچه آغاز جنگ و حمله به یک کشور دیگر (تقریباً) به هر دلیلی اشتباه و توجیه‌ناپذیر است، اما پاسخ این سؤال که «بحران اوکراین تقصیر کیست؟» شاید شما را غافلگیر کند. برای یافتن پاسخ این سؤال مهم، یکی از سخنرانی‌های مهم «جان مرشایمر» (یا «میرشایمر») محقق آمریکایی و استاد علوم سیاسی و روابط بین‌الملل در دانشگاه شیکاگو را خدمت مخاطبان محترم ارائه می‌کنیم. این سخنرانی اگرچه در سال ۲۰۱۵ ایراد شده است، اما به شکل حیرت‌انگیزی به درک اتفاقات امروز اوکراین کمک می‌کند.

موضوعی که می‌خواهم درباره‌ی آن صحبت کنم، دلایل و پیامدهای بحران اوکراین است که از فوریه‌ی ۲۰۱۴ به طور گسترده در اخبار مطرح بوده است. اتفاقاً همین امروز صبح هم یک گزارش مهم درباره‌ی جنگ داخلی در شرق اوکراین در روزنامه‌ها منتشر شد.

طرح کلی‌ای که می‌خواهم در این سخنرانی دنبال کنم از این قرار است: ابتدا یک سری توضیحات مقدماتی به عنوان پیش‌زمینه درباره‌ی این بحران می‌دهم؛ سپس نظرم را درباره‌ی دلیل ایجاد این بحران بیان می‌کنم؛ بعد، به شما می‌گویم چرا به نظر من باور عمومی در این‌باره اشتباه است؛ کمی درباره‌ی واکنش غرب به بحران اوکراین تا این‌جای کار صحبت می‌کنم، که به نظر من صرفاً دارد یک وضعیت بد را بدتر می‌کند؛ سپس به شما می‌گویم به نظرم چه کار باید کرد؛ و نهایتاً سخنرانی‌ام را با بحث درباره‌ی پیامدهای این بحران به پایان می‌رسانم.

بگذارید با یک سری توضیحات مقدماتی درباره‌ی منافع راهبردی محوری آمریکا شروع کنم. به نظر من «منافع راهبردی محوری» یعنی مناطقی از جهان که حاضرید در آن‌ها بجنگید و کشته شوید. من معتقدم در کنار نیم‌کره‌ی غربی، که برای ما بی‌اندازه اهمیت دارد، تنها سه منطقه از جهان واقعاً برای ما مهم هستند: یک، اروپا؛ دو، شمال شرق آسیا؛ و سه، خلیج فارس.

درک این مسئله بسیار مهم است که از سال ۱۷۸۳، وقتی آمریکا استقلال خود را به دست آورد، تا کنون اروپا مهم‌ترین منطقه‌ی جهان [برای ما] بوده است. اگرچه ژاپنی‌ها در «پرل هاربر» به ما حمله کردند، اما ما با سیاست «اول، اروپا» وارد جنگ [جهانی دوم] شدیم و همین سیاست را در طول جنگ هم ادامه دادیم. دلیلش هم تا حد زیادی این است که قدرت‌های بزرگ اروپا در درازمدت مهم‌تر از قدرت‌های بزرگ شمال شرق آسیا هستند. البته خلیج فارس هم منطقه‌ی مهمی بود، چون نفت آن‌جاست؛ و نفت یک منبع حیاتی است که در نظام بین‌الملل اهمیت زیادی دارد. بنابراین خارج از نیم‌کره‌ی غربی، این سه منطقه، مهم هستند و تأکید می‌کنم: از زمان تأسیس آمریکا، اروپا اولویت شماره‌ی یک بوده است.

اما باید بدانید که ما در حال تجربه‌ی یک تغییر بنیادین و بسیار مهم هستیم: آسیا، به دلیل ظهور چین، مهم‌ترین منطقه‌ی جهان برای آمریکا خواهد بود؛ خلیج فارس، به خاطر ارتباط جدایی‌ناپذیرش با آسیا (جریان نفت به سوی هند و به سوی چین) اولویت شماره‌ی دو خواهد بود؛ و اروپا، با فاصله از این دو منطقه، اولویت سوم خواهد بود. اساساً داریم اروپا را در آینه‌ی عقب [و پشت سر] رها می‌کنیم. اهمیت این مسئله این‌جاست که بحران اوکراین در اروپا و مربوط به ناتو است.

این‌جا باید به جغرافیای اروپا توجه کنیم. این، یک راه ساده، اگر نگوییم ساده‌انگارانه، برای بررسی مسئله است؛ اما به این نقشه[ی پایین] نگاه کنید: ببینید اوکراین کجاست؛ لهستان کجاست؛ روسیه کجاست. به اعتقاد من، امنیت اروپا به این کشورها ربط دارد: (از غرب به شرق) فرانسه، آلمان، لهستان، اوکراین و روسیه. کشورها و کدخداهای بزرگ اروپا که اهمیت دارند، این‌ها هستند. و البته دو کشوری که، از نظر تاریخی، بیش‌ترین اهمیت را دارند، آلمان و روسیه هستند؛ یا آلمان و اتحاد جماهیر شوروی، در بخش عمده‌ی قرن بیستم. من این دو کشور را قرمز کرده‌ام [روسیه به رنگ قرمز و آلمان به رنگ بنفش تیره یا آبی تیره]، چون همان‌طور که می‌دانید آلمان و شوروی، هر دو، جنگ‌های تلخی را در لهستان، در اوکراین، و همین‌طور در بلاروس، انجام داده‌اند. قبل از این‌که ادامه بدهیم، این را در نظر داشته باشید که اوکراین چسبیده به روسیه است، و لهستان چسبیده به اوکراین؛ و بیش‌تر که به طرف غرب می‌رویم، آلمان و فرانسه هستند.

«جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نقشه‌ی شماره‌ی ۱: نقشه‌ی اروپا (+)

یک قدم جلوتر برویم: این تصویر [پایین]، تقسیمات نژادی اوکراین را نشان می‌دهد. من چندین نقشه به شما نشان خواهم داد که همه‌یشان طراحی شده‌اند تا به شما نشان بدهند اوکراین کشوری به‌شدت متفرق است، و اتفاقات داخلی امروز اوکراین، تا حد زیادی یک جنگ داخلی است و، به این معنا، ربطی به اقدامات روس‌ها یا غرب در این کشور ندارد. ساکنان مناطق قرمزرنگ در این نقشه، اغلب اوکراینی‌زبان هستند؛ اما هرچه به طرف شرق می‌روید، تعداد روس‌ها و روسی‌زبان‌ها بیش‌تر می‌شود.

«جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نقشه‌ی شماره‌ی ۲: تقسیمات نژادی-زبانی اوکراین (+)

این تصویر [پایین]، مربوط به آرای انتخابات سال ۲۰۰۴ اوکراین است؛ انتخاباتی که بعد از «انقلاب نارنجی» مشهور برگزار شد، که بعداً بیش‌تر درباره‌ی آن توضیح می‌دهم. همان‌طور که می‌بینید، اوکراین به‌شدت بین شرق و غرب متفرق است: روسی‌زبان‌ها در شرق و اوکراینی‌زبان‌ها در غرب.

«جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نقشه‌ی شماره‌ی ۳: آرای انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۴ اوکراین (+)

این تصویر [پایین]، آرای انتخابات سال ۲۰۱۰ را نشان می‌دهد که منجر به انتخاب «یانوکوویچ» شد؛ درباره‌ی پرزیدنت یانوکوویچ هم، که سال ۲۰۱۰ انتخاب شد، در ادامه صحبت خواهم کرد. می‌بینید که الگوی آرای انتخاباتی سال ۲۰۱۰ بسیار شبیه به انتخابات سال ۲۰۰۴ است.

«جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نقشه‌ی شماره‌ی ۴: آرای انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۱۰ اوکراین (+)

این تصاویر [پایین] هم نتایج دو نظرسنجی اخیر «مؤسسه‌ی بین‌المللی جمهوری‌خواهان» آمریکا را نشان می‌دهد که می‌پرسد «اگر اوکراین بتواند فقط عضو یک اتحادیه‌ی اقتصادی بین‌المللی شود، باید عضو کدام‌یک از این اتحادیه‌ها شود؟ رنگ آبی، اتحادیه‌ی اروپاست؛ و رنگ قرمز «اتحادیه‌ی گمرکی روسیه، بلاروس و قزاقستان» [اکنون «اتحادیه‌ی گمرکی اوراسیا»]. شهرهای بالای این نمودار، در غرب اوکراین هستند و شهرهای پایین، در شرق اوکراین. به‌وضوح می‌بینید که مردم در غرب این کشور مایلند به اتحادیه‌ی اروپا بپیوندند، اما مردم شرق اوکراین علاقه‌ی چندانی به پیوستن به این اتحادیه ندارند.

«جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نمودار شماره‌ی ۱: نظرسنجی «مؤسسه‌ی بین‌المللی جمهوری‌خواهان» آمریکا از شهروندان اوکراینی درباره‌ی پیوستن به اتحادیه‌ی اروپا یا «اتحادیه‌ی گمرکی اوراسیا» (رنگ آبی: اتحادیه‌ی اروپا؛ رنگ قرمز: اتحادیه‌ی گمرکی اوراسیا) (+)

تصویر قبل مربوط به اتحادیه‌ی اروپا بود؛ این تصویر [پایین] مربوط به ناتو است. اما هر دو نمودار عملاً یکی هستند.

«جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نمودار شماره‌ی ۲: نظرسنجی «مؤسسه‌ی بین‌المللی جمهوری‌خواهان» آمریکا از شهروندان اوکراینی درباره‌ی پیوستن به ناتو (رنگ آبی: موافق پیوستن به ناتو؛ رنگ قرمز: مخالف پیوستن با ناتو) (+)

همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد اوکراین کشوری به‌شدت متفرق است و درگیری میان غرب و روسیه بر سر اوکراین در همین چارچوب رخ داده است. این نمودار [پایین]، نمودار ساده‌ای است که وابستگی اروپا به گاز روسیه را نشان می‌دهد. می‌بینید که بسیاری از کشورهای اروپای شرقی، و حتی کشورهایی مانند آلمان، به‌شدت به گاز طبیعی روسیه وابسته هستند. و همین وابستگی، اهرم‌های سیاسی زیادی در این بحران در اختیار روس‌ها می‌گذارد و کار ما را برای فشار آوردن به روس‌ها بسیار دشوار می‌کند. این‌ها صرفاً توضیحات مقدماتی‌ای بودند که می‌خواستم بدهم تا برای بحث اصلی مقدمه‌چینی کنم.

«جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نمودار شماره‌ی ۳: وابستگی کشورهای اروپایی به گاز روسیه (+)

اکنون می‌خواهم درباره‌ی دلایل این درگیری صحبت کنم. به نظر من برای پیدا کردن این دلایل ابتدا باید از سه منظر به درگیری نگاه کنید. ابتدا باید بپرسید: «دلایل عمیق این بحران چیست؟ کدام عوامل ساختاری، زیربنای این درگیری هستند؟» سپس باید درباره‌ی دلایل تسریع‌کننده‌ی بحران حرف بزنید، چون این بحران ۲۲ فوریه‌ی ۲۰۱۴ [۳ اسفند ۱۳۹۲] شروع شد. تا قبل از این تاریخ، اوضاع وحشتناک نبود، اما از آن تاریخ به بعد، جهنم به پا شد. اکنون سؤال این است: «چه چیزی آن موقع باعث بروز بحران شد؟» اگر روی «دلایل عمیق» تمرکز کنید، نمی‌فهمید چرا فوریه‌ی ۲۰۱۴ آن اتفاقات افتاد؛ پاسخ این سؤال در «دلایل تسریع‌کننده» نهفته است. سپس درباره‌ی واکنش روسیه صحبت می‌کنم: چرا روس‌ها دست به آن اقدامات زدند؛ درباره‌ی کریمه و درباره‌ی شرق اوکراین. می‌خواهم توضیح بدهم که روس‌ها دقیقاً چه کار کردند و چرا این کار را کردند.

بگذارید با دلایل عمیق شروع کنم. بحث من این است که غرب مسئول اصلی این افتضاح است، نه روس‌ها. صدالبته این نظریه با باور عمومی در آمریکا در تناقض است. در واقع، به‌استثنای «استیو کوهن» که قبلاً در دانشگاه پرینستون بود و اکنون در دانشگاه نیویورک است، هنری کیسینجر، و شاید تعداد اندکی افراد دیگر، آدم‌های زیادی با من هم‌عقیده نیستند. اما من معتقدم حقایق کاملاً به‌وضوح نشان می‌دهند که [این بحران،] تقصیر غرب است: دلیل عمیق [این بحران] و هدف اصلی آمریکا و متحدان اروپایی‌اش، خارج کردن اوکراین از مدار روسیه و ادغام آن در [بلوک] غرب است. هدف اصلی ما تبدیل اوکراین به یک خاکریز غربی در مرز روسیه بوده است. این در حالی است که روسیه می‌گوید «چنین اتفاقی نخواهد افتاد؛ هرگز! ابداً! و ما هر کاری بتوانیم می‌کنیم تا این اتفاق نیفتد.» دلیل عمیق بحران، این است.

اکنون یک قدم جلوتر برویم. راهبرد ما [غربی‌ها] سه عنصر کلیدی دارد: عنصر اول، که از بسیاری جهات مهم‌ترین عنصر هم هست، «گسترش ناتو»ست؛ که در ادامه با جزئیات بیش‌تر در این‌باره توضیح خواهم داد. همان‌طور که می‌دانید، از زمان پایان جنگ سرد، و اول از همه در دولت کلینتون، ما ناتو را به سمت شرق، به طرف مرزهای روسیه، گسترش داده‌ایم. روس‌ها هم گفته‌اند که این کارمان مطلقاً قدغن است. در ادامه، این ماجرا را برایتان تعریف می‌کنم.

عنصر دوم، «گسترش اتحادیه‌ی اروپا»ست؛ به معنای ادغام اقتصادی اوکراین در غرب؛ همان‌طور که داریم لهستان، جمهوری چک، اسلواکی و کشورهای حوزه‌ی بالتیک را در غرب ادغام می‌کنیم. البته همین کار را در قالب ناتو هم داریم انجام می‌دهیم. این دو سازمان، دو نهاد مرتبط با هم هستند: ناتو یک نهاد نظامی است و اتحادیه‌ی اروپا یک نهاد اقتصادی. هدف از گسترش اتحادیه‌ی اروپا هم جدا کردن اوکراین از روسیه و ادغام آن در غرب است.

عنصر سوم، «پرورش انقلاب نارنجی»ست؛ که به ترویج دموکراسی در اوکراین و کشورهای دیگر مربوط است. همان‌طور که می‌دانید، آمریکا به این‌طرف و آن‌طرف جهان سر می‌زند و سعی می‌کند رژیم‌های مختلف را سرنگون کند و به جای آن‌ها رژیم‌های برآمده از انتخاباتِ دموکراتیک را روی کار بیاورد. عملاً برای همه‌ی شما، و برای من، سخت است که با ترویج دموکراسی مخالفت کنیم. همه‌ی ما عاشق دموکراسی هستیم. اما اگر شما ولادیمیر پوتین باشید، یا اگر یکی از رهبران چین باشید، وقتی آمریکا درباره‌ی ترویج دموکراسی [در کشور شما] حرف می‌زند، معنایش سرنگونی رژیم شماست. بنابراین بعید می‌دانم جای تعجب داشته باشد که رهبران پکن از این کار خوششان نمی‌آید؛ در مسکو هم همین‌طور. خوششان نمی‌آید!

چینی‌ها معتقدند ما پشت اعتراضات در هنگ‌کنگ هستیم. اگر به پکن بروید و با نخبگان چینی صحبت کنید، این نظریه که ما در حال ترویج دموکراسی در سراسر جهان و به‌ویژه در شرق آسیا هستیم، اعصابشان را خرد می‌کند؛ چون فکر می‌کنند مگسکِ این اسلحه رو به آن‌هاست؛ و واقعاً هم هست، چون راهبرد اساسی ما سرنگونی رژیم‌های سراسر جهان است؛ نه صرفاً چون دموکراسی را دوست داریم، بلکه چون معتقدیم هر کس [در انتخابات بعدی] انتخاب بشود، طرفدار غرب خواهد بود؛ یعنی یک تیر و دو نشان: هم دموکراسی را ترویج می‌کنیم، و هم رهبرانی روی کار می‌آیند که طرفدار آمریکا هستند. در این‌جا هم می‌توانید همان راهبردها را ببینید: گسترش ناتو، گسترش اتحادیه‌ی اروپا، و ترویج دموکراسی.

بگذارید کمی بیش‌تر درباره‌ی گسترش ناتو توضیح بدهم، چون بسیار مهم است. گسترش ناتو در دو مرحله انجام شد: مرحله‌ی اول، سال ۱۹۹۹ بود؛ وقتی لهستان، جمهوری چک و مجارستان به ناتو ملحق شدند. دومین مرحله‌ی بزرگ، سال ۲۰۰۴ بود؛ وقتی کشورهای بالتیک به ناتو پیوستند. در این تصویر [پایین] می‌توانید استونی، لتونی و لیتوانی را در بالا و رومانی و بلغارستان را [در پایین] ببینید؛ کشورهایی که قهوه‌ای روشن هستند. مرحله‌ی دوم گسترش ناتو این بود.

«جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نقشه‌ی شماره‌ی ۵: گسترش ناتو به سمت شرق (+)

شوروی از اواسط دهه‌ی ۱۹۹۰ به‌وضوح اعلام کرد که سرسختانه با گسترش ناتو مخالف است؛ اما اولاً، شوروی ضعیف‌تر از آن بود که کاری از دستش بربیاید، و دوماً، گسترش ناتو شامل کشورهایی نمی‌شد که دقیقاً هم‌مرز با شوروی بودند. البته، همان‌طور که در نقشه[ی بالا] هم مشخص است، لتونی و استونی با روسیه هم‌مرز هستند؛ و حتی لیتوانی هم همین‌طور، اگر بخواهید آن منطقه‌ی کوچک بین لهستان و لیتوانی را هم حساب کنید؛ اما به هر حال، این کشورها بسیار کوچک بودند؛ به علاوه، هنوز اوایل ماجرا بود و روس‌ها حاضر بودند این اقدامات را تحمل کنند.

با این حال، مدتی بعد، آوریل ۲۰۰۸، در اجلاس معروف ناتو در بخارست، دردسر بزرگ شروع شد. در پایان اجلاس بیانیه‌ای صادر شد که می‌گفت: «ناتو از جاه‌طلبی‌های اروپایی-آتلانتیکی اوکراین و گرجستان درباره‌ی عضویت در ناتو استقبال می‌کند. ما امروز توافق کردیم که این کشورها به عضویت ناتو درآیند.» روس‌ها به‌صراحت اعلام کردند که این کار برایشان غیرقابل‌قبول است. معاون وزیر خارجه‌ی روسیه گفت: «عضویت گرجستان و اوکراین در این پیمان [ناتو] اشتباه راهبردی بزرگی است که جدی‌ترین پیامدها را برای امنیت پان‌اروپایی به همراه خواهد داشت.» خودِ پوتین هم گفت: «عضویت گرجستان و اوکراین در ناتو یک تهدید مستقیم علیه روسیه است.»

به خاطر دارید که آگوست ۲۰۰۸ جنگی بین روسیه و گرجستان رخ داد. آن جنگ، پیامد همین اجلاس بود. گرجستانی‌ها تصور می‌کردند داریم به آن‌ها پیام می‌دهیم که اگر جلوی روس‌ها «طاقچه بالا بگذارند»، ما از آن‌ها حمایت می‌کنیم، چون قرار است عضو ناتو بشوند. اما چنین اتفاقی نیفتاد. خودتان می‌دانید چه شد: روس‌ها گرجستانی‌ها را قلع‌وقمع کردند و گرجستان امروز در منجلاب گرفتار شده است؛ چون فکر می‌کردند می‌توانند به ناتو ملحق بشوند. بنابراین باید نشست آوریل ۲۰۰۸ را به یاد داشته باشید. آن اعلامیه بسیار مهم بود و نتیجه‌اش شد جنگ.

این‌ها دلایل عمیق هستند؛ همان سه راهبرد: گسترش ناتو، گسترش اتحادیه‌ی اروپا، و ترویج دموکراسی. اما دلایل تسریع‌کننده چه‌طور؟ اتفاقات مهمِ منتهی به کودتای ۲۲ فوریه‌ی ۲۰۱۴؛ کودتایی که اهمیت فوق‌العاده‌ای داشت. همین کودتا بود که بحران را به راه انداخت. به این کلمه‌ها فکر کنید: کودتا؛ انقلاب نارنجی؛ ترویج دموکراسی؛ کودتای ۲۲ فوریه‌ی ۲۰۱۴. اکنون سؤال این است: چه عاملی باعث کودتا شد؟

همه‌چیز از نوامبر ۲۰۱۳ شروع شد. آن موقع، پرزیدنت یانوکوویچ، که در رأس دولت اوکراین بود، در حال مذاکره با اتحادیه‌ی اروپا بر سر یک «توافق‌نامه‌ی پیوند» [توافق‌نامه‌ای فراتر از «همکاری» میان اتحادیه‌ی اروپا و کشورهای غیرعضو] بود که اتحادیه‌ی اروپا و اوکراین را به هم بسیار نزدیک‌تر می‌کرد. این توافق‌نامه گامی در جهت پیوستن اوکراین به اتحادیه‌ی اروپا بود؛ یا به عبارتِ کمی متفاوت‌تر، پیوستن اوکراین به غرب.

روس‌ها به‌صراحت گفتند این کار غیرقابل‌قبول است؛ و حاضر شدند توافق‌نامه‌ای را امضا کنند که طرف‌هایش اتحادیه‌ی اروپا، روسیه، صندوق بین‌المللی پول و اوکراین باشند. اما این‌که اوکراین بخواهد منحصراً با اتحادیه‌ی اروپا توافق کند و روس‌ها را نادیده بگیرد، چیزی نبود که پوتین آن را تحمل کند. بنابراین فشار شدیدی به اوکراینی‌ها آورد و توافق‌نامه‌ی فوق‌العاده‌ای هم جلوی آن‌ها گذاشت؛ در حالی که توافق پیشنهادی اتحادیه‌ی اروپا خیلی هم لقمه‌ی چرب‌ونرمی نبود، چون خودتان می‌دانید دولت اوکراین چه‌قدر فاسد است، و اتحادیه‌ی اروپا از اوکراینی‌ها می‌خواست این فسادها را کنار بگذارند؛ کاری که اوکراینی‌ها واقعاً دلشان نمی‌خواست بکنند.

پوتین نه‌تنها به‌صراحت گفت توافقی بین اوکراین-اتحادیه‌ی اروپا امضا نخواهد شد، بلکه خودش یک توافق دندان‌گیر هم به اوکراین پیشنهاد داد. به این ترتیب، یانوکوویچ، ۲۱ نوامبر، به اتحادیه‌ی اروپا جواب منفی داد. همین منجر به یک سری اعتراضات شد. واقعیت این است که دولت اوکراین، تحت ریاست یانوکوویچ، واکنش افراطی‌ای به اعتراضات نشان داد، که باعث شد از کنترل خارج بشوند. سپس، ۲۲ ژانویه‌ی ۲۰۱۴، اولین کشته‌های اعتراضات «میدان» ثبت شدند که دو نفر بودند. بعد، در بازه‌ی زمانی ۱۸ تا ۲۰ فوریه، مردم زیادی کشته شدند؛ واقعاً افتضاح بود! سپس تعدادی از وزرای خارجه‌ی اروپایی، مانند وزیر خارجه‌ی آلمان و وزیر خارجه‌ی فرانسه، به کی‌یف رفتند و توافقی برای برگزاری انتخابات و عملاً ساقط کردن یانوکوویچ از قدرت انجام شد.

با این وجود، معترضان از پذیرش این توافق امتناع کردند. عناصر فاشیست زیادی بین معترضان حضور داشتند که مسلح هم بودند. دوباره یک سری از مردم در «میدان» کشته شدند. در نتیجه، یانوکوویچ برای نجات جانش به روسیه فرار کرد. همه‌ی این‌ها ۲۲ فوریه اتفاق افتاد. اتفاقاتی که بعد از کودتا رخ دادند از این قرار بودند:

◄ ۲۳ فوریه‌ی ۲۰۱۴: مجلس [اوکراین] قوانین مربوط به زبان‌های اقلیت در شرق کشور را لغو کرد، که عملاً یعنی زبان روسی؛

◄ ۲۷ فوریه‌ی ۲۰۱۴: یگان‌های روسیه شروع به تسخیر ایست‌های بازرسی در کریمه کردند؛ و

◄ ۲۸ فوریه‌ی ۲۰۱۴: نیروهای بیش‌تری از روسیه کم‌کم وارد کریمه شدند.

روس‌ها در واقع کریمه را تصرف یا به آن حمله نکردند؛ پیشاپیش آن‌جا بودند، چون قرارداد اجاره داشتند. یک پایگاه دریایی در سواستوپول وجود دارد و روس‌ها آن را از اوکراین اجاره کرده بودند. بنابراین آن‌جا نیروی نظامی داشتند. وقتی می‌گوییم یگان‌های روسی، ۲۷ فوریه، شروع به تسخیر ایست‌های بازرسی کردند، منظورمان یگان‌های روسی‌ای است که از قبل آن‌جا بودند. بعد، ۲۸ فوریه، نیروهای بیش‌تری از روسیه وارد کریمه شدند.

سپس، در تاریخ‌های ۶، ۱۶ و ۱۸ [مارس ۲۰۱۴]، اتفاقاتی رخ داد که منجر به الحاق کریمه توسط روسیه شد. و البته کمی بعد از آن، درگیری‌ها در شرق اوکراین شروع شدند. اگرچه اسناد متقن زیادی نداریم که نشان بدهند روس‌ها در شرق اوکراین حضور فیزیکی دارند، اما به نظر من کاملاً واضح است که آن‌جا حضور فیزیکی دارند؛ و نیروهای روسی آن‌جا حاضر هستند؛ البته تشخیص این‌که چه تعداد هستند، از بیرون بسیار دشوار است. به اعتقاد من، کاملاً واضح است که دولت روسیه دارد تمام تلاشش را می‌کند تا نیروهای طرفدار روسیه در شرق اوکراین بتوانند تا اندازه‌ای استقلال خودشان را حفظ کنند. کمی جلوتر در این‌باره هم بیش‌تر توضیح می‌دهم.

و اما درک واکنش روسیه: واکنش روسیه چیست؟ دو بخش دارد: اول، کریمه را گرفتند؛ آن را هم پس نمی‌دهند؛ کریمه رفت! دوم، کاری که دارند می‌کنند تلاش برای تسخیر اوکراین نیست. خیلی‌ها می‌گویند روس‌ها دیوانه شده‌اند و می‌خواهند دوباره شوروی یا روسیه‌ی بزرگ را تشکیل بدهند و غیره. چنین اتفاقی نخواهد افتاد. پوتین خیلی باهوش‌تر از آن است که چنین کاری بکند. یادتان هست وقتی روس‌ها به افغانستان حمله کردند، چه شد؟ یادتان هست وقتی ما به افغانستان حمله کردیم، چه شد؟ یادتان هست وقتی به عراق حمله کردیم، چه شد؟ یادتان هست وقتی اسرائیلی‌ها به جنوب لبنان حمله کردند، چه شد؟ به نفع‌تان است وارد این مناطق نشوید. اتفاقاً اگر واقعاً می‌خواهید روسیه را نابود کنید، باید تشویقش کنید دوباره اوکراین را تصرف کند.

اما پوتین باهوش‌تر از آن است که این کار را بکند. اساساً دارد فرآیند نابودی اوکراین را جلو می‌برد. دارد به زبان بسیار ساده به غرب می‌گوید دو گزینه دارید: یا عقب‌نشینی کنید و به وضعیت سابق، قبل از ۲۲ فوریه‌ی ۲۰۱۴، برگردیم، زمانی که اوکراین یک کشور حائل بود؛ یا به این بازی‌ها ادامه بدهید و سعی کنید اوکراین را به یک سنگر غربی پشت درِ خانه‌ی ما تبدیل کنید، که در این صورت، ما این کشور را نابود خواهیم کرد. و دارند همین کار را هم می‌کنند. روس‌ها این درگیری را تا هر وقت که مجبور باشند، ادامه خواهند داد. ماجرای اصلی، این است.

دوباره می‌گویم: [واکنش روسیه] دو قسمت داشت: قسمت اول، کریمه را گرفتند. تحت هیچ شرایطی اجازه نخواهند داد کریمه به پایگاه ناتو تبدیل بشود. یادتان باشد که هدف اصلی، عضویت اوکراین در ناتو است؛ که ابداً اتفاق نخواهد افتاد؛ دست غرب به کریمه نمی‌رسد. روس‌ها کریمه را گرفته‌اند و پس نخواهند داد. این قسمت اول بود. قسمت دوم: «جنگ منجمد» [و توقف درگیری نظامی] می‌خواهید، یا می‌خواهید اوکراین را نابود کنیم تا نتواند در غرب ادغام شود؟

سؤال شماره‌ی دو این است: چه انگیزه‌ای پشت واکنش روسیه وجود دارد؟ موضوع این است که روسیه یک قدرت بزرگ است و مطلقاً دوست ندارد به آمریکا و متحدانش اجازه دهد منطقه‌ای بزرگ با اهمیت راهبردی فوق‌العاده در مرزهای غربی‌اش را به غرب ملحق کنند. چنین چیزی نباید برای ایالات متحده‌ی آمریکا عجیب باشد، چون همه‌ی شما می‌دانید که خودِ ما «دکترین مونرو» را داریم، که اساساً می‌گوید نیم‌کره‌ی غربی، حیاط خلوت ماست و هیچ‌کس حق ندارد از یک منطقه‌ی دور، نیروهای نظامی‌اش را به نیم‌کره‌ی غربی منتقل کند. بحران موشکی کوبا را که یادتان هست. یادتان هست چه‌قدر عصبانی شدیم از این‌که ممکن است شوروی بخواهد نیروی نظامی در کوبا مستقر کند. [گفتیم:] «این کار غیرقابل‌قبول است! هیچ‌کس حق ندارد نیروی نظامی در نیم‌کره‌ی غربی مستقر کند!» دکترین مونرو همین را می‌گوید.

می‌توانید تصور کنید بیست سال دیگر چینِ قدرتمند با کانادا و مکزیک اتحاد نظامی تشکیل بدهد و نیروهای نظامی چینی را به خاک کانادا و مکزیک اعزام کند؟ آیا ما یک کنار می‌ایستیم و می‌گوییم: «این‌که مشکلی نیست؛ ما همه آدم‌های قرن بیست‌ویکمی هستیم؛ آدم‌های قرن نوزدهمی، مثل ولادیمیر پوتین، درباره‌ی نیروهای چینی نگران هستند»؟ البته که چنین اتفاقی نخواهد افتاد. دکترین مونرو را درباره‌ی چین پیاده خواهیم کرد؛ همان‌طور که در طول جنگ سرد درباره‌ی شوروی پیاده کردیم. بنابراین هیچ‌کس نباید تعجب کند که روس‌ها عصبانی هستند از این‌که ما می‌خواهیم اوکراین را به طرف غرب متمایل کنیم.

به علاوه، [روس‌ها] این را به ما گفته بودند. من نقل‌قول‌هایشان بعد از اجلاس بخارست را به شما نشان دادم. به شما گفتم آگوست ۲۰۰۸ و جنگ گرجستان چرا اتفاق افتاد. سابقه‌ی لازم وجود داشت؛ روس‌ها هم حرف‌هایشان را زده بودند؛ به ما گفته بودند؛ اما ما باز هم تلاش‌هایمان برای ملحق کردن اوکراین به غرب را متوقف نکردیم؛ روس‌ها هم واکنش نشان دادند. آیا جای غافلگیری داشت؟ معلوم نیست چرا پرزیدنت اوباما و تقریباً همه‌ی نخبگان در غرب [از واکنش روسیه] غافلگیر شدند. احتمالاً به خاطر این‌که آدم‌های قرن بیست‌ویکمی هستند و فکر می‌کنند سیاست «توازن قدرت» دیگر اهمیتی ندارد.

اگر فکر می‌کنید بزرگ‌ترین مشکلِ این آدم‌ها در واشینگتن و اکثر آمریکایی‌ها با روسیه است، صبر کنید ببینید چه‌قدر با چین به مشکل برخواهیم خورد. من در چین خیلی مشهور هستم. خیلی به آن‌جا می‌روم؛ و آن‌جا معمولاً سخنرانی‌هایم را این‌طور شروع می‌کنم: «خیلی خوشحالم که دوباره به جمع مردمم برگشته‌ام.» چون وقتی در چین هستم، از نظر فکری، خیلی بیش‌تر احساس می‌کنم در خانه هستم، تا وقتی در واشینگتن هستم. چون در پکن، مانند مسکو، با آدم‌هایی سروکار دارم که مثل خودم قرن نوزدهمی هستند. این در حالی است که در واشینگتن با آدم‌های قرن بیست‌ویکمی سروکار دارم. به نظر من چینی‌ها ما را شکست خواهند داد.

کمی درباره‌ی «باور عمومی» توضیح بدهم [و این‌که چرا اشتباه است]. باور عمومی این است که پوتین عامل اصلی بحران اوکراین است. بعضی‌ها می‌گویند یا دیوانه است یا غیرمنطقی. آنگلا مرکل [صدراعظم سابق آلمان] مدتی این حرف را می‌زد: «[پوتین] دنبال ایجاد روسیه‌ی بزرگ است و شباهت چشم‌گیری به آدولف هیتلر دارد.» بگذارید چند کلمه درباره‌ی هر کدام از این نظریه‌ها توضیح بدهم. من آدولف هیتلر را کاملاً می‌شناسم. درباره‌ی رفتارهای آلمان نازی در دهه‌ی ۱۹۳۰ و جنگ جهانی دوم زیاد نوشته‌ام و تدریس هم می‌کنم. این‌که پوتین هرگونه شباهتی به آدولف هیتلر داشته باشد، نظریه‌ی به‌غایت خنده‌داری است. باورش سخت است که آدم‌های جدی این نظریه را مطرح می‌کنند.

اما این‌که پوتین تلاش می‌کند روسیه‌ی بزرگ را بسازد، چه‌طور؟ به نظر من، اگر می‌توانست این کار را بکند، می‌کرد. اما نمی‌تواند. روسیه یک قدرت بزرگِ رو به افول است. همان‌طور که قبلاً هم گفتم، اگر سعی کنند با حمله به اوکراین و کشورهای بالتیک روسیه‌ی بزرگ را بسازند، خودشان را به مهلکه انداخته‌اند. اتفاقاً اگر می‌خواهید روسیه را نابود کنید، کافی است به آن‌ها بگویید تلاش کنند روسیه‌ی بزرگ را بسازند؛ در باتلاق بزرگی گرفتار خواهند شد. من معتقدم پوتین خیلی باهوش‌تر از آن است که چنین کاری بکند؛ [به جایش] دارد اوکراین را نابود می‌کند. این را واضح بگویم. و دارد اوکراین را نابود می‌کند، تا به غرب بفهماند که «نمی‌توانید اوکراین را بگیرید. قبل از این‌که دست‌تان به اوکراین برسد من آن را نابود می‌کنم.» آیا پوتین دیوانه یا غیرمنطقی است؟ به اعتقاد من، نه. اتفاقاً به نظر من، خیلی آدمِ راهبردی‌ای است. و همان‌طور که گفتم، عامل اصلی بحران هم پوتین نیست.

مجموعه‌ی دیگری از استدلال‌های مرتبط با باور جمعی هم وجود دارد. مثلاً این‌که آمریکا یک هژمونِ خیرخواه است که ارتقای ثبات اروپا را می‌خواهد؛ به دنبال ایجاد ثبات در آسیا و سراسر جهان است؛ و غیره. قطعاً برخی کشورها مانند ژاپن، آلمان و لهستان هستند که آمریکا را یک هژمون خیرخواه می‌بینند. اما کشورهای زیادی هم هستند که چنین دیدگاهی ندارند: ایران یکی از آن‌هاست؛ چین یکی دیگر؛ و روسیه هم سومی. این‌ها دیدگاه دیگری دارند. و چون دیدگاه دیگری دارند، باید بدانید وقتی دست به اقدامی می‌زنید که خودتان فکر می‌کنید طرف مقابل آن را خیرخواهی تعبیر خواهد کرد، اتفاقاً آن‌ها اقدام شما را تهدید می‌بینند.

این مسئله به حرف من درباره‌ی ترویج دموکراسی برمی‌گردد. ما معتقدیم ترویج دموکراسی یک خیر خالص است، و نمی‌توانیم درک کنیم چرا افرادی مانند پوتین و رهبران پکن این را درک نمی‌کنند. اما به هر حال، این را درک نمی‌کنند؛ و تا وقتی ندانید دیگران چه فکری می‌کنند، نمی‌توانید خودتان را جای آن‌ها بگذارید؛ و خودتان را به دردسرهای زیادی می‌اندازید. صدالبته در این مورد هم دقیقاً همین اتفاق افتاده است.

یک نظریه‌ی دیگر این است که رفتار پوتین ثابت می‌کند گسترش ناتو به سمت شرق و تلاش برای ملحق کردن اوکراین و گرجستان، عاقلانه بوده است. نکته‌ی بسیار جالب این است: هیچ مدرکی وجود ندارد که ما تا پیش از بحران اوکراین، فکر می‌کردیم پوتین ممکن است دست به تجاوزگری بزند. هیچ مدرکی در این‌باره وجود ندارد. هیچ مدرکی هم وجود ندارد که ما به این دلیل به دنبال گسترش ناتو بودیم که باید روس‌ها را مهار می‌کردیم. چون سیاست گسترش ناتو توسط مردان و زنان قرن بیست‌ویکمی هدایت می‌شود؛ آدم‌هایی که معتقدند اهمیت «توازن قدرت» در سیاست، از بین رفته است. ریشه‌ی این اتفاقات، همین است. اما پوتین یک آدم قرن نوزدهمی است: جهان را از منظر سیاست توازن قدرت می‌بیند.

خود ما هم همین دیدگاه را در قالب «دکترین مونرو» درباره‌ی نیم‌کره‌ی غربی داریم؛ اما در مورد اروپا، مثل مردان و زنان قرن بیست‌ویکمی فکر می‌کردیم. فکر می‌کردیم می‌توانیم تا پشتِ درِ خانه‌ی پوتین بتازیم و او هم برایش مهم نباشد. این یعنی آن موقع فکر نمی‌کردیم روسیه تجاوزگر است. پس از بحران ۲۲ فوریه [ی ۲۰۱۴ و کودتای اوکراین] تازه به این نتیجه رسیدیم که روسیه تجاوزگر است؛ آن موقع به این نتیجه رسیدیم که پوتین به دنبال ایجاد «روسیه‌ی بزرگ» است. همه‌ی این‌ها «پساواقعه» بود. به علاوه، به همین دلیل هم پس از ۲۲ فوریه، وقتی بحران شروع شد، پرزیدنت اوباما و تقریباً تمام [نخبگان] واشینگتن غافلگیر شدند. چون انتظارش را نداشتند.

 «جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نقشه‌ی شماره‌ی ۱: گسترش ناتو به سمت شرق (+)

کمی درباره‌ی واکنش ما [آمریکایی‌ها] صحبت کنم. ما اساساً داریم روی موضع‌مان پافشاری می‌کنیم. برخوردمان ما با روس‌ها سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود. راهبردمان این است. و البته کاملاً هم قابل‌پیش‌بینی بود؛ چون آن‌ها را مقصر می‌دانیم. چرا؟ چون نمی‌توانیم خودمان را مقصر بدانیم؛ چون ما که هرگز اشتباه نمی‌کنیم. شما که می‌دانید، همه‌ی مشکلات جهان تقصیر دیگران است؛ هیچ‌وقت تقصیر آمریکا نیست، چون ما یک هژمون خیرخواه هستیم. وقتی ما آدم‌خوبه هستیم و آن‌ها آدم‌بَده‌ای که دارد شیطنت می‌کند، و می‌خواهد روسیه‌ی بزرگ را بسازد، این یعنی دوباره برگشته‌ایم به دهه‌ی ۱۹۳۰ [و آلمان نازی]. هر امتیازی به پوتین هم مثل قرارداد اکتبر ۱۹۳۸ مونیخ [و اعطای سرزمین به هیتلر] است. این کار را که قطعاً نمی‌شود کرد، بنابراین مجبورید روی موضع خودتان پافشاری کنید؛ سخت‌تر و سخت‌تر برخورد کنید.

اکنون سؤال این است: آیا می‌توانیم موفق شویم یا نه؟ به نظر من، [ما آمریکایی‌ها] داریم یک بازیِ ازپیش‌باخته می‌کنیم. دلیلش هم این است که این رقابت، بین ملاحظات اقتصادی و ملاحظات امنیتی است. تفکر بنیادین مردم در غرب این است که می‌توانید با مجازات اقتصادی، روس‌ها را تسلیم کنید. اما من می‌گویم وقتی منافع راهبردی محوری در خطر باشند، وقتی ملاحظات امنیتی در خطر باشند (خانم‌ها و آقایان شکی نیست که روسیه در اوکراین منافع راهبردی محوری دارد)، کشورها باید خیلی، خیلی ضربه ببینند تا تسلیم شوند. بنابراین می‌توانید رنج زیادی به روس‌ها تحمیل کنید، اما تسلیم نخواهند شد، چون اوکراین برایشان مهم است.

و نکته این‌جاست که اتفاقاً اوکراین برای ما مهم نیست. هیچ‌کس از ما نمی‌خواهد در اوکراین بجنگیم. حتی «جان مک‌کین» [سناتور جنگ‌طلب آمریکایی] که تا همین اواخر هیچ‌وقت نشده بود جنگی را ببیند و دلش نخواهد در آن دخالت کند، هم نمی‌گوید باید در اوکراین از نیروی نظامی استفاده کنیم. حرف مک‌کین این است که اوکراین یکی از «منافع راهبردی محوری» غرب نیست. در صورتی که برای روسیه هست؛ این را کاملاً واضح گفته‌اند؛ آن هم نه فقط از زبان پوتین. بنابراین از نظر «توازنِ اراده» کفه‌ی آن‌ها کاملاً سنگین‌تر است. به علاوه، قبلاً توضیح دادم که چه‌قدر اهرم اقتصادی روس‌ها قوی است؛ به دلیل آن‌همه گاز طبیعی‌ای که به سمت غرب می‌فرستند. بنابراین داریم یک بازیِ ازپیش‌باخته می‌کنیم.

 «جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نمودار شماره‌ی ۱: وابستگی کشورهای اروپایی به گاز روسیه (+)

اما بیایید فرض کنیم من اشتباه می‌کنم؛ فرض می‌کنیم ما دست برتر را داریم؛ می‌توانیم پوتین را یک گوشه گیر بیندازیم؛ و چیزی نمانده که او را از لبه‌ی صخره به پایین پرتاب کنیم. آیا این وضعیت، خوب است؟ دارید درباره‌ی کشوری حرف می‌زنید که هزاران سلاح هسته‌ای دارد. و تنها وضعیتی که کشورها در آن از سلاح هسته‌ای استفاده می‌کنند، وقتی است که مستأصل می‌شوند؛ وقتی احساس می‌کنند بقایشان به خطر افتاده است. و شما دارید می‌گویید پوتین را در موقعیتی قرار بدهیم که مستأصل شود. اگر به خانه بروید و در گوگل جست‌وجو کنید «پوتین و راهبرد لبه‌ی پرتگاه هسته‌ای[۳]»، گزارش‌هایی را پیدا خواهید کرد که [اگر پوتین را مستأصل کنیم]، طی دو سال آینده عملی خواهند شد. چون به‌صراحت به شما گفته که دارید سربه‌سرِ منافع راهبردی محوری‌اش می‌گذارید. آن هم کسی که هزاران سلاح هسته‌ای دارد.

این یعنی شما حاضرید، به خاطر یک قطعه زمین به نام اوکراین، خطرِ جنگ هسته‌ای احتمالی را به جان بخرید؛ در حالی که ایالات متحده در اوکراین منافع راهبردی حیاتی ندارد. باز هم می‌گویم: اوکراین جزء منافع راهبردی حیاتی ما نیست. یک نکته‌ی دیگر را هم به عنوان نکته‌ی پایانی در این‌باره بگویم که واقعاً شگفت‌انگیز است: ما در حالی درباره‌ی الحاق اوکراین به ناتو صحبت می‌کنیم که اکنون با عدم توسل به اقدام نظامی برای حل این بحران، اعتراف کرده‌ایم که این مسئله از منافع راهبردی حیاتی ما نیست. در حالی که وقتی اوکراین را به ناتو ملحق می‌کنید، دارید به آن‌ها ضمانت «بند ۵» می‌دهید؛ که می‌گوید اگر مورد حمله قرار گرفتند، از آن‌ها دفاع خواهید کرد. ضمانت بند ۵ را فقط باید به کشورهایی بدهید که در آن‌ها منافع راهبردی حیاتی دارید؛ مثل آلمان در طول جنگ سرد. چه دلیلی دارد حتی فکر کنیم به این‌که بخواهیم ضمانت بند ۵ به کشوری بدهیم که جزء منافع راهبردی حیاتی ما نیست!؟

این نشان می‌دهد سیاست خارجی آمریکا این روزها چه‌قدر «درهم‌وبرهم» است. و البته بحران اوکراین تنها یکی از خرابکاری‌هایی است که کرده‌ایم. همان‌طور که می‌دانید، ما «کیمیای برعکس» داریم. دست به هر چیزی می‌زنیم، خراب می‌شود: افغانستان، عراق، لیبی، اوکراین؛ و... و... و... بنابراین چیزی که می‌خواهم بگویم این است که فکر نمی‌کنم این سیاست‌مان جواب بدهد. ضمن این‌که اگر هم جواب بدهد، بعید می‌دانم نتیجه‌ی خوبی داشته باشد.

حالا چه کار باید کرد؟ به نظر من، باید یک اوکراین بی‌طرف بسازیم که یک کشور حائل میان ناتو و روسیه باشد؛ یعنی اساساً بازگشت به وضعیت قبلی؛ پیش از خطورِ این نظریه‌ی احمقانه در ذهن‌مان، که می‌توانیم اوکراین را از روسیه جدا، و به ناتو و اتحادیه‌ی اروپا ملحق کنیم؛ و به طور کلی به غرب پیوند بزنیم. باید تلاش کنیم اوکراین تبدیل به یک کشور بی‌طرف و حائل‌ شود. برگردیم به همان نقشه‌ی ساده، یا ساده‌انگارانه، بسته به دیدگاه شما [نقشه‌ای که در پایین آمده]. به نظر من، امنیت اروپا یعنی این‌که ناتو شامل فرانسه، آلمان و لهستان شود؛ اوکراین یک کشور حائل باشد؛ و روسیه هم که در شرقِ این کشورِ مرزی [و حائل] قرار دارد. به علاوه، اوکراین نباید متفرق باشد؛ به گونه‌ای که غربِ اوکراین در ناتو باشد و شرقِ اوکراین در روسیه؛ و آن‌وقت روس‌ها و آمریکایی‌هایی که از یک‌دیگر متنفر هستند، کنار رودخانه‌ی «نِپا»، چشم‌درچشم هم باشند. این‌طور نمی‌شود.

«جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: پیامدهای بحران اوکراین برای روابط ایران و آمریکا چیست؟ / آیا پوتین به دنبال ایجاد «روسیه بزرگ» است؟
+فیلم

نمودار شماره‌ی ۲: نظریه‌ی صحیح درباره‌ی امنیت اروپا: روسیه  اوکراین - ناتو (شامل لهستان، آلمان و فرانسه) (+)

«جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: پیامدهای بحران اوکراین برای روابط ایران و آمریکا چیست؟ / آیا پوتین به دنبال ایجاد «روسیه بزرگ» است؟
+فیلم

نمودار شماره‌ی ۳: نظریه‌ی اشتباه درباره‌ی امنیت اروپا: روسیه (شامل شرق اوکراین)  ناتو (شامل غرب اوکراین، لهستان، آلمان و فرانسه) (+)

چه‌طور می‌توانیم به آن نقطه برسیم؟ خیلی ساده است: علناً دست از گسترش ناتو بردارید. این را هم بگویم: سیاستِ گسترش ناتو مُرده است. من با سیاست‌گذاران بی‌شماری صحبت کرده‌ام که می‌گویند این سیاست مرده است. اما باید «علناً» دست از گسترش ناتو بردارید؛ صراحتاً بگویید ناتو دیگر گسترش پیدا نخواهد کرد. به علاوه، باید یک طرح نجات اقتصادی برای اوکراین بریزید که شامل روسیه، صندوق بین‌المللی پول و اتحادیه‌ی اروپا باشد. البته این دقیقاً همان کاری است که پوتین، سال ۲۰۱۳، می‌خواست انجام بدهد، اما اتحادیه‌ی اروپا احمقانه گفت: نه. همچنین باید تمام تلاشتان را برای تضمین حقوق اقلیت‌ها، به‌ویژه حقوق زبانی، در اوکراین بکنید.

این مسئله به همان نقشه‌هایی برمی‌گردد که به شما نشان دادم [و در پایین آمده‌اند]. آن نقشه‌ها می‌گفتند درگیری‌های درون اوکراین از جنبه‌های بسیار مهمی یک جنگ داخلی هستند و باید آتش آن‌ها را خاموش کنیم. باید استقلال زیادی به مردم شرق اوکراین بدهیم؛ و قطعاً باید از حقوق اقلیت‌ها حمایت کنیم. اما آیا هیچ‌کدام از این کارها را انجام خواهیم داد؟ نه. در این‌باره کمی جلوتر توضیح می‌دهم.

 «جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نقشه‌ی شماره‌ی ۲: تقسیمات نژادی-زبانی اوکراین (رنگ قرمز، اکثراً اوکراینی‌زبان؛ رنگ زرد در جنوب و شرق، اکثراً روسی‌زبان یا از نژاد روسی)  (+)

 «جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نمودار شماره‌ی ۴: نظرسنجی «مؤسسه‌ی بین‌المللی جمهوری‌خواهان» آمریکا از شهروندان اوکراینی درباره‌ی پیوستن به اتحادیه‌ی اروپا یا «اتحادیه‌ی گمرکی اوراسیا» (رنگ آبی: اتحادیه‌ی اروپا؛ رنگ قرمز: اتحادیه‌ی گمرکی اوراسیا)  (+)

 «جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نمودار شماره‌ی ۵: نظرسنجی «مؤسسه‌ی بین‌المللی جمهوری‌خواهان» آمریکا از شهروندان اوکراینی درباره‌ی پیوستن به ناتو (رنگ آبی: موافق پیوستن به ناتو؛ رنگ قرمز: مخالف پیوستن با ناتو)  (+)

و اما پیامدهای بحران اوکراین: آیا جنگ سرد جدیدی رخ خواهد داد؟ نه.  روسیه، شوروی نیست. و همان‌طور که گفتم، ما یک «رقیبِ برابرِ» بالقوه در آینده داریم که ممکن است هرگز مانندِ آن را تا الآن ندیده باشیم: تهدید چین، وقتی [به طور کامل] تحقق پیدا کند، بی‌سابقه خواهد بود. آسیا همه‌ی انرژی ما را خواهد گرفت. اروپا دیگر اهمیتی نخواهد داشت و روسیه هم طرفِ ما خواهد بود. ائتلافِ «برقراری توازن مقابل چین» از این قرار خواهد بود: کره‌ی جنوبی، ژاپن، ویتنام، تایوان، سنگاپور، هند و روسیه. روس‌ها طرف ما خواهند بود. این هم یک دلیل دیگر که نشان می‌دهد کل این سیاست [مقابله با روسیه بر سر اوکراین] چه‌قدر احمقانه است.

ما عملاً داریم روس‌ها را به آغوش چینی‌ها می‌فرستیم. عجب راهبرد فوق‌العاده‌ای! ما مقابل ایران به روس‌ها نیاز داریم. مقابل ایران به روسیه نیاز داریم، آن‌وقت داریم روس‌ها را به سمت ایران هل می‌دهیم. دیدید که چه‌طور پدافند موشکی اس-۳۰۰ به ایرانی‌ها فروختند. در سوریه به روس‌ها نیاز داریم؛ در همه‌ی مسائل به روس‌ها نیاز داریم؛ الآن وقتش نیست که بخواهیم با روس‌ها دعوا کنیم. بنابراین جنگ سرد نخواهیم داشت.

آیا آمریکا همچنان روی آسیا تمرکز خواهد کرد؟ بله. تنها چیزی که لازم داریم یک بحران بزرگ در آن‌جاست؛ که اتفاق هم خواهد افتاد؛ شاید در دریای چین جنوبی. اگر روزنامه‌ها را خوانده باشید، می‌دانید که این بحران خیلی زود رخ خواهد داد. و آن‌وقت مانند لیزر روی آسیا تمرکز خواهیم کرد، چون چین یک رقیبِ برابر است. روسیه رقیبِ برابر نیست.

پیامدهای بحران اوکراین برای ناتو چیست؟ این مسئله به سؤال قبلی برمی‌گردد. به نظر من، ناتو در دردسر بزرگی گرفتار شده است؛ و با گذر زمان، در نقشِ یک ائتلاف کارآمد ناپدید خواهد شد؛ چون به عقیده‌ی من، کانون تمرکز ما رو به آسیا می‌چرخد.

پیامد این اتفاقات برای متحدان آسیایی ما چیست؟ این سؤال، بسیار جالب است. من دسامبر ۲۰۱۴ در ژاپن بودم. ژاپنی‌ها هم، مثل خیلی دیگر از مردم آسیا، نمی‌دانند واقعاً پشت آن‌ها هستیم یا نه. چون می‌بینند در موضوع اوکراین خودمان را گرفتار کرده‌ایم؛ همزمان با داعش هم داریم می‌جنگیم؛ و می‌گویند وقتی آمریکا دارد با داعش می‌جنگد و بر سر اوکراین با روسیه درافتاده، آیا می‌تواند روی آسیا تمرکز کند؟ به علاوه، می‌پرسند حتی اگر آمریکایی‌ها روی آسیا هم تمرکز کنند، آیا می‌توانیم به آن‌ها اعتماد کنیم؟ اگر به نحوه‌ی عملکرد این «اوباش» در واشینگتن نگاه کنید، واقعاً به نظر می‌آید یک عده اوباش دست‌وپاچلفتی هستند. بنابراین ژاپنی‌ها می‌پرسند واقعاً باید به این افراد اتکا کنیم؟ اگر شما جای ژاپنی‌ها بودید و به چتر امنیتی آمریکا، به‌خصوص چتر هسته‌ای آمریکا، متکی بودید، سرتان را نمی‌خاراندید و از خودتان نمی‌پرسیدید: «اگر بر سر جزایر «سینکاکو» یا «دیایو» با چین به مشکل برخوردیم، آیا می‌توانیم به واشینگتن تکیه کنیم؟» جواب این سؤال معلوم نیست. بنابراین بحران اوکراین تأثیر بدی روی روابط ما با آسیایی‌ها گذاشته است.

پیامدهای این بحران برای ایران و سوریه چیست؟ همان‌طور که قبلاً هم گفتم، باید منتظر ماند و دید. ما به روس‌ها مقابل ایران نیاز داریم؛ به روس‌ها در سوریه نیاز داریم. اما وقتی چوب لای چرخ روس‌ها می‌گذارید و این کارتان را ادامه می‌دهید، آن‌ها هم به دنبال راه‌هایی برای تلافی خواهند بود. تعجبی ندارد اگر در آینده، درباره‌ی ایران با ما همکاری نکنند. اگر با ایرانی‌ها به توافق نرسیم، آن‌وقت جالب می‌شود که ببینیم روس‌ها چه کار می‌کنند. ببینیم آیا همچنان به حفظ رژیم تحریم‌ها علاقه‌مند خواهند بود یا نه؟ اوضاع سوریه هم افتضاح است؛ و برای حل این بحران حتماً دخالت روسیه لازم است. اما با توجه به اتفاقاتی که در موضوع اوکراین دارد رخ می‌دهد، بعید است روس‌ها خیلی در سوریه با ما همکاری کنند.

آیا کریمه برای همیشه به دست روسیه افتاده است؟ بله. از دست رفته.

پیامدهای بحران اوکراین برای خود اوکراین چیست؟ این قسمت، به نوعی مهم‌ترین قسمت سخنرانی من است.  وقتی این سخنرانی را می‌کنم، بسیاری از مردم در غرب فکر می‌کنند در عمقِ موضع من یک بُعدِ غیراخلاقی وجود دارد؛ چون غرب را مقصر می‌دانم، نه پوتین را؛ که قطعاً تمایلات استبدادی یا تجاوزگرانه دارد؛ هیچ شکی در این‌باره نیست. اما من واقعاً معتقدم غرب دارد اوکراین را به عیاشی می‌اندازد؛ که نتیجه‌ی نهایی‌اش نابودی اوکراین است.  در عوض، سیاستی که من دارم از آن دفاع می‌کنم، یعنی تبدیل اوکراین به یک کشور بی‌طرف و سپس، تقویت اقتصادی این کشور و بیرون کشیدنش از رقابت میان روسیه، از یک طرف، و ناتو، از طرف دیگر، بهترین اتفاقی است که می‌تواند برای مردم اوکراین بیفتد.

 «جان مرشایمر» پاسخ می‌دهد: چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است؟ +فیلم  و نقشه

نقشه‌ی شماره‌ی ۳: نقشه‌ی اروپا (+)

ما داریم اوکراینی‌ها را تشویق می‌کنیم جلوی روس‌ها شاخ‌وشانه بکشند. تشویق‌شان می‌کنیم که تصور کنند در نهایت به غرب ملحق خواهند شد، چون ما نهایتاً پوتین را شکست خواهیم داد و به هدفمان خواهیم رسید؛ و گذر زمان به نفع ماست. و البته اوکراینی‌ها هم دارند با همین سناریو جلو می‌روند؛ تقریباً مطلقاً حاضر نیستند با روس‌ها سازش کنند، بلکه می‌خواهند سیاستِ تندروی را در پیش بگیرند. قبلاً هم به شما گفتم، اگر این کار را بکنند، نتیجه‌اش می‌شود نابودی کشورشان. ما هم داریم تشویق‌شان می‌کنیم که به آن نقطه برسند. به نظر من، بسیار منطقی‌تر است اگر تلاش کنیم یک اوکراین بی‌طرف بسازیم. به نفع ماست که هرچه زودتر، آتش این بحران را خاموش کنیم. قطعاً به نفع روسیه هم هست که این کار را بکند. و مهم‌تر از همه، به نفع اوکراین است که این غائله بخوابد.

متشکرم.