آمریکا در حال خروج از غرب آسیا نیست

منتخب سردبیر
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

دولت جو بایدن، تمایل خود به خروج آمریکا از خاورمیانه را پنهان نکرده است. آنتونی بلینکن وزیر خارجه در مصاحبه‌ای بیان داشت که رییس‌جمهور بایدن اقداماتی «کمتر و نه بیشتر» در منطقه انجام خواهد داد. یکی از مقامات ارشد دولت نیز به من گفت که دولت اوباما «چرخش به شرق آسیا» را دنبال نکرد، اما «این بار ما آن را انجام می‌دهیم». رقابت راهبردی آمریکا و چین بر مباحث سیاست خارجی آمریکا سایه افکنده است که نشان از اجماع دو حزب بر این مسأله دارد.

نویسنده: دالیا داسا کی، دسامبر ۲۰۲۱ - منتشر شده در سایت فارن افرز

اما علی‌رغم همه بحث‌ها در مورد خروج از خاورمیانه و نگرانی واقعی منطقه‌ای در مورد بی‌اعتمادی به آمریکا پس از افغانستان، واقعیت روی زمین چیز دیگری را نشان می‌دهد. واشنگتن هنوز شبکه گسترده‌ای از پایگاه‌های نظامی خود را حفظ کرده و نشان داده که مایل است حتی شریکان نامطلوب را نیز به نام تقویت امنیت منطقه‌ای نگاه دارد. علاوه بر این، پویش‌های منطقه‌ای احتمالاً به بی‌ثباتی و خشونت بیشتر منجر می‌شود که تقاضا برای ادامه حضور آمریکا را تقویت می‌کند.

بی‌شک ایالات متحده دیگر تنها بازیگر بین‌المللی خاورمیانه نیست. سرمایه‌گذاری چین در زمینه‌های اقتصادی و فناوری و نفوذ نظامی روسیه در دهه گذشته افزایش یافته است. از این نظر، «لحظه آمریکایی»[۳] به پایان رسیده است. با این حال، از آن رو که هنوز آمریکایی‌ها می‌خواهند با خاورمیانه کار کنند، کار خاورمیانه با ایالات متحده تمام نشده است. عقب‌نشینی آمریکا نه تنها یک افسانه است، بلکه از بحث مهمی در واشنگتن در مورد اینکه چگونه ایالات متحده می‌تواند سیاست‌های خود را با هدف بهبود زندگی شهروندان منطقه تنظیم کند و به نظم سیاسی عادلانه‌تر در خاورمیانه کمک کند، جلوگیری می‌کند.

مطابق معمول

علی‌رغم نگرانی پایتخت‌های عربی از کاهش تعهد آمریکا در خاورمیانه، تعامل آمریکا با این دولت‌ها در حوزه نظامی بیش از آن‌چه گفته می‌شود، تداوم یافته است. برای مثال با وجود وعده بازنگری در فروش ۲۳ میلیارد دلاری تسلیحات به امارات متحده عربی به دلیل ملاحظات حقوق بشری، دولت بایدن تصمیم گرفت این فروش را ادامه دهد. «تنظیم مجدد» روابط بایدن با عربستان سعودی نیز به تغییر عمده سیاست آمریکا منجر نشده است. چنانچه خالد بن ‌سلمان، وزیر دفاع عربستان و برادر محمد بن ‌سلمان، ولیعهد این دولت، در جریان سفر به واشنگتن در ماه ژوئیه، با مقام‌های ارشد آمریکایی دیدار کرد. هم‌چنین با وجود انتشار گزارش اطلاعاتی آمریکا مبنی بر تأیید نقش ولیعهد در عملیات دستگیری و قتل جمال خاشقجی روزنامه‌نگار منتقد، جیک سالیوان مشاور امنیت ملی آمریکا در سپتامبر ۲۰۲۱ در ریاض با بن‌سلمان دیدار کرد. دولت آمریکا متعاقباً فروش ۶۵۰ میلیون دلاری تسلیحات جدید به عربستان سعودی را پیش برده است.

به نظر نمی‌رسد که دولت به شرکای سنتی ایالات متحده پشت کند و حقوق بشر را در مرکز سیاست خارجی خود قرار دهد. این الگو نه‌تنها شرکای ثروتمند آمریکا در خلیج فارس که فراتر از آن را نیز در بر می‌گیرد. به طور مثال اگرچه تیم بایدن تصمیم گرفت به طور موقت ۱۳۰ میلیون دلار کمک نظامی به مصر را متوقف کند، اما تصمیمش در حد انتظار سازمان‌های حقوق بشری مبنی بر اینکه دولت، قانون کنگره را رعایت کند، نبود. قانونی که طبق آن کمک‌های ۳۰۰ میلیون دلاری نظامی به مصر به تحقق پیشرفت ملموس در حاکمیت قانون و اقدامات اصلاح‌طلبانه موکول شده بود. مصر علی‌رغم سرکوب مخالفان سیاسی و جامعه مدنی توسط رییس‌جمهور عبدالفتاح ‌السیسی، هم‌چنان با دریافت سالانه ۳/۱ میلیارد دلار از طریق برنامه تأمین مالی نظامی خارجی ایالات متحده، در بین سه دریافت‌کننده اصلی کمک‌های نظامی آمریکا در سطح جهان باقی مانده است.

دولت بایدن با اعلام کاهش سیستم‌های ضد موشکی خود در منطقه، همزمان با تمرکز مجدد بر چالش روسیه و چین، نشان داد که وضعیت نظامی خود را دوباره تنظیم می‌کند. حذف این سامانه‌ها از عربستان سعودی در ماه سپتامبر، با وجود ادامه حملات موشکی حوثی‌ها به خاک عربستان از یمن، احساس رها شدن ریاض توسط ایالات متحده را تقویت کرد. وزارت دفاع همچنین در حال حاضر در حال بررسی وضعیت نیروهای نظامی آمریکا در جهان است که احتمالاً بر ردپای نظامی ایالات متحده در خاورمیانه تأثیر خواهد گذاشت. زیرا تهدیدات در منطقه اقیانوس هند اولویت دارند. اما همچنان این تردید وجود دارد که آیا کاهش اساسی ده‌ هزار نیروی آمریکایی در خاورمیانه در دستور کار است و واشنگتن نیازهای امنیتی پذیرفته‌شده شرکای اصلی منطقه‌ای‌اش را نادیده می‌گیرد.

اساس حمایت

دلایل استراتژیک برای کاهش حضور آمریکا در خاورمیانه روشن است. علاوه بر نیاز به انتقال منابع به شرق آسیا با توجه به شرایط متغیر ژئواستراتژیک، اتکای ایالات متحده به نفت خاورمیانه به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. همچنین در مورد اینکه آیا پایگاه‌های بزرگ برای مأموریت‌های ضد تروریسم مؤثر هستند یا خیر و اینکه آیا این پایگاه‌ها ممکن است به جای بازدارندگی، بیشتر موجب تحریک ایران به حمله شوند، بررسی‌های دقیق‌تری صورت گرفته است. برخی از تحلیلگران استدلال می‌کنند که ایالات متحده باید همه نیروها را به خانه بازگرداند، در حالی که برخی دیگر از پایگاه‌های کوچک‌تر و پراکنده‌تر دفاع می‌کنند. این باعث می‌شود که وابستگی ایالات متحده به پایگاه‌های عملیاتی بزرگی مانند پایگاه هوایی العدید در قطر یا کمپ عریفجان در کویت کاهش یابد. پایگاه‌هایی که آسیب‌پذیری بیشتری در قبال پیشرفت قابلیت‌های حمله موشکی و پهپادی تهران دارند.

این استدلال‌ها قانع کننده هستند. اما ملاحظات سیاسی، لَختی بوروکراتیک[۴]، آسیب‌پذیری مستمر ایالات متحده در برابر شوک‌های بازار جهانی نفت و منافع اقتصادی صنایع دفاعی ایالات متحده، تغییر سریع را بعید می‌سازد. شرکای ایالات متحده در خلیج فارس خواهان ماندن نیروهای آمریکایی هستند و این پایگاه‌ها را نشانه‌ای از تعهد سیاسی واشنگتن به امنیت خود می‌دانند. دیگر اینکه بعد از نقش غیرقابل‌انکار قطر و سایر کشورهای خلیج فارس در حمل و نقل هوایی افغانستانی‌ها پس از خروج آمریکا از این کشور، آیا دولت بایدن العدید را تعطیل خواهد کرد؟ ممکن است عقب‌نشینی امکان‌پذیر باشد، اما تعطیلی کامل پایگاه‌ها، زیاده‌روی است.

تداوم تمرکز دو حزب بر ایران زمینه دیگری است که منجر به تداوم حضور نظامی ملموس آمریکا در منطقه خواهد بود. مانورهای مشترک امنیتی دریایی که با هدف مهار ایران انجام می‌شود، اکنون شامل ایالات متحده، اسرائیل، امارات متحده عربی و بحرین است. همچنین مشخص نیست که آیا پایگاه‌های بزرگ ایالات متحده به همان اندازه که برخی نگران هستند، در معرض حملات ایران هستند یا خیر. زیرا قطر و کویت، کشورهایی که میزبان هزاران پرسنل آمریکایی می‌باشند، روابط دوستانه‌تری [نسبت به دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس] با تهران دارند. بنابراین، مزایای کاهش حضور آمریکا در منطقه به هزینه‌های سیاسی دورتر شدن از شرکای خلیج‌فارس نمی‌ارزد. خروج سامانه‌های دفاع موشکی و ناوهای هواپیمابر از خاورمیانه یکی از نشانه‌های کاهش حضور ایالات متحده در منطقه است و احتمالاً با انتقال منابع به شرق آسیا، بیشتر خواهد شد. شرکای منطقه‌ای این را نمی‌خواهند، اما یاد خواهند گرفت که با آن زندگی کنند. ولی تعطیلی زیرساخت‌های نظامی بزرگ موضوع دیگری است.

سایه جنگ با ایران

ایران ادامه حضور نظامی آمریکا در منطقه را تهدیدی برای منافع خود و همچنین هدفی مناسب [برای حمله] می‌داند. احتمالاً ایران برای تقویت بازدارندگی، حمله به تعداد اندکی از نیروهای آمریکا در مناطق درگیر را به حمله به پایگاه‌های بزرگ در خلیج فارس ترجیح می‌دهد. مقامات ایالات متحده و اسرائیل، ایران را به حمله پهپادی به پایگاه آمریکایی التنف در سوریه در ماه اکتبر متهم می‌کنند که احتمالاً به عنوان تلافی حملات هوایی اسرائیل در سوریه انجام شده است. همچنین حضور ایالات متحده در عراق به چند هزار سرباز کاهش یافته که همچنان در معرض حملات شبه‌نظامیان مورد حمایت ایران قرار دارند.

خصومت بین ایالات متحده و ایران به ویژه پس از تثبیت قدرت نیروهای سیاسی تندرو در تهران، چنان عمیق در نهادهای هر دو کشور ریشه دوانده، که تلاش برای تنظیم مجدد روابط در سال‌های آینده بعید است. تصمیم دولت ترامپ برای خروج از توافق هسته‌ای و اتخاذ سیاست «فشار حداکثری» که برای انزوای دیپلماتیک و اقتصادی ایران طراحی شده بود، رویکرد تهاجمی ایران را نه‌تنها کاهش نداد بلکه تشدید کرد. پس از ترور ژنرال قاسم سلیمانی توسط ایالات متحده در ژانویه ۲۰۲۰، دو کشور برای اولین بار از دهه ۱۹۸۰ وارد درگیری مستقیم نظامی شدند. حتی اگر سیاستگذاران آمریکایی موفق شوند از یک جنگ تمام‌عیار با ایران اجتناب کنند و جاه‌طلبی‌های هسته‌ای آن را مهار کنند، باز هم احتمالاً در یک تقابل -گرچه در سطحی کمتر- برای مقابله با تأثیرگذاری منطقه‌ای تهران، قرار خواهند گرفت.

اگرچه ایران در ابتدا پایبندی خود به توافق هسته‌ای را پس از خروج آمریکا حفظ کرد، اما طی سال گذشته برنامه هسته‌ای خود را به طور قابل توجهی گسترش داده است. این کشور غنی‌سازی اورانیوم را فراتر از محدودیت‌های توافق افزایش داده و آن را به سطح دست‌یابی به تسلیحات، نزدیک‌تر کرده است. تحقیق و توسعه سانتریفیوژهای پیشرفته تقویت شده است. زمان گریز[۵] ایران یا زمان مورد نیاز برای تولید مواد غنی‌شده کافی برای ساخت سلاح هسته‌ای به چند ماه کاهش یافته است، در حالی که طبق محدودیت‌های توافق هسته‌ای، این زمان یک سال در نظر گرفته شده بود. بازرسان هسته‌ای دیگر دسترسی مورد نیاز توافق را ندارند. همه این گام‌ها تنش دیگری را در روابط ایران با ایالات متحده و جامعه بین‌المللی ایجاد کرده است.

همچنین دیگر مشخص نیست که آیا ایرانی‌ها مانند گذشته مشتاق احیای این توافق هستند یا خیر. مقام‌های ایران پس از انتخاب ابراهیم رئیسی به عنوان رئیس‌جمهور در ژوئن ۲۰۲۱، عجله‌ای برای بازگشت به مذاکرات در وین برای احیای توافق نداشتند. آنها با بازگشت به مذاکرات در اواخر نوامبر ۲۰۲۱ موافقت کردند، اما مشخص نیست که دولت بایدن از انرژی سیاسی برای لغو تحریم‌های لازم برای بازگشت به توافق و یا اقناع ایران به عقب‌نشینی از گام‌های هسته‌ای برخوردار خواهد بود یا خیر. تقریباً مسلم است که اسرائیل از امتیاز دادن به ایران –آنگونه که دولت بایدن مشتاق آن است- حمایت نخواهد کرد.

مقامات ایالات متحده در حال مذاکره با همتایان اسرائیلی خود در مورد «طرح ثانویه»[۶] در صورت شکست مذاکرات هستند. این استراتژی شامل فشار اقتصادی بیشتر و احتمالاً گزینه‌های نظامی خواهد بود. ولی مشخص نیست که چگونه چنین سیاست‌هایی، به‌ویژه بدون حمایت‌های بین‌المللی که قبل از توافق ۲۰۱۵ وجود داشت، منجر به بازگشت به توافق در آینده خواهد شد. تصور اینکه چین با توجه به افزایش تنش‌ها بین پکن و واشنگتن، دوباره با فشار اقتصادی علیه ایران همراهی کند، دشوار است. در واقع، چین اخیراً، به‌ویژه پس از قرارداد آمریکا و بریتانیا برای فروش زیردریایی هسته‌ای به استرالیا که پکن آن را تهدید هسته‌ای علیه خود برمی‌شمارد، مواضع همدلانه‌تری را در مورد حق غنی‌سازی هسته‌ای ایران ابراز کرد. آنچه ممکن است در صورت شکست در احیای توافق هسته‌ای محتمل‌تر باشد، تکرار پاسخ ایران به سیاست‌های فشار حداکثری دولت ترامپ است: یعنی تسریع حملات نظامی از جمله به نیروهای آمریکایی در سراسر خاورمیانه.

اگر این توافق از بین برود، کاهش حضور آمریکا در خاورمیانه و معطوف کردن تمرکز به جای دیگر دشوارتر خواهد بود. اسرائیلی‌ها مطمئناً عقب‌نشینی نخواهند کرد و تداوم تنش، قطعی است. «جنگ در سایه»[۷] تلاویو با تهران پیش از این به طور قابل توجهی به فراتر از صحنه سوریه – جایی که اسرائیل به طور منظم به اهداف همسو با ایران حمله می‌کند – و به طور فعال به دریا گسترش یافته است. اسرائیل همچنین به کمپین ترور دانشمندان ارشد هسته‌ای ایران و حملات مستقیم به زیرساخت‌های هسته‌ای ایران، از جمله انفجار تاسیسات هسته ای نطنز در آوریل ۲۰۲۱، درست زمانی که دیپلماسی در وین آغاز شد، ادامه داده است. جنگ سایبری اسرائیل و ایران حتی به اهداف غیرنظامی نیز کشیده شده است.

نفتالی بنت، نخست‌وزیر اسرائیل، تاکنون از کشمکش علنی با واشنگتن بر سر ایران اجتناب کرده است. اگرچه روش او ممکن است با رویکرد تقابل‌آمیز نخست‌وزیر سابق بنیامین نتانیاهو متفاوت باشد، سیاست‌های او متفاوت به نظر نمی‌رسد. بنت کمپین نظامی مخفی اسرائیل علیه برنامه هسته‌ای ایران را حفظ کرده و از استراتژی «مرگ با هزار زخم»[۸] در قبال تهران صحبت کرده است. دیگر رهبران اسرائیلی مواضعی ابراز داشته‌اند که در آن بر حق اسرائیل برای دفاع از خود در برابر ایران تأکید شده است. این بدان معناست که اسرائیل گزینه‌های نظامی خود را حفظ می‌کند. اسرائیل با آمریکا توافق امنیتی امضا نکرده اما تعهد سیاسی آمریکا به امنیت اسرائیل آنقدر عمیق است که در صورت بروز درگیری کامل بین ایران و اسرائیل، کناره‌گیری برای واشنگتن دشوار خواهد بود.

مناقشه اسرائیل و فلسطین نیز همچنان تنش‌آلود است حتی اگر مسئله فلسطین اولویت کمتری برای منطقه و برای واشنگتن باشد. ممکن است سیاستگذاران آمریکا، بهبود شرایط اقتصادی فلسطینی‌ها را به فشار بر اسرائیلی‌ها در مورد گسترش شهرک‌سازی ترجیح دهند. وقوع خشونت در نوار غزه در ماه مه نشان داد که ایالات متحده می‌تواند در پشت صحنه برای مهار این درگیری تلاش کند، اما نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد. عادی‌سازی بین اسرائیل و کشورهای عربی یک سیاست منطقه‌ای مطلوب است، اما نمی‌تواند جایگزین حل‌وفصل مسائل طرفین در جنگ شود.

 

بدل‌شدن به بخشی از راه حل

با این همه، آمریکا قرار نیست خاورمیانه را رها کند. در واقع، ممکن است با یک مشکل متفاوت روبرو باشد. این مشکل نه خروج بلکه قدم برداشتن در مسیرهای اشتباه است. به نظر می‌رسد دولت بایدن تعهدات نظامی خود را دوچندان ‌کند تا به شرکای خود که درباره سیاست خارجی آمریکا تردید دارند، اطمینان دهد. فروش تسلیحات به عربستان سعودی و امارات متحده عربی دلیلی بر این است که واشنگتن همچنان همکاری‌های نظامی در منطقه را در اولویت قرار می‌دهد. اما این تلاش‌ها، به‌ویژه زمانی که با امنیت انسانی و چالش‌های حکومتی متوازن نباشد، می‌تواند به درگیری‌های منطقه‌ای و سرکوب دامن بزند. (ایالات متحده در حال حاضر به همان اندازه در زمینه توسعه اقتصادی برای کل منطقه سرمایه‌گذاری می‌کند که سالانه خرج کمک‌های نظامی به مصر می‌کند).

راه بهتر استفاده از فرصت ایجاد توازن مجدد منطقه‌ای مبنی بر کاهش تعهدات نظامی و افزایش کمک‌های اقتصادی با هدف توسعه است. ایالات متحده باید تمرکز و منابع خود را مجدداً بر چالش‌های زندگی روزمره مردم معطوف کند. ایجاد تاب‌آوری در برابر تغییرات آب‌وهوایی در منطقه‌ای که در حال حاضر با زیرساخت‌های ضعیف دست‌وپنجه نرم می‌کند و گسترش فرصت‌ها برای جوانان از جمله موضوعاتی هستند که باید در هنگام بازدید مقامات ایالات متحده از خاورمیانه در دستور کار قرار گیرند. حمایت آمریکا در این زمینه‌ها باید بر روی کارهایی باشد که هم‌اکنون در حال اجراست، اما منابع کافی به آن‌ها اختصاص داده نشده است.

در این فرصت راهبردی، ایالات متحده این موقعیت را دارد که کار عمیقاً متفاوتی در راستای یک استراتژی برای توسعه و برابری انجام دهد. به جای سرمایه‌گذاری‌های نظامی بزرگ، می‌تواند بر راه‌حل‌های عبور از چالش‌های اجتماعی و اقتصادی و حکومتی سرمایه‌گذاری کند، چالش‌هایی که مانع زندگی بهتر شهروندان منطقه شده است. ایالات متحده، همراه با متحدان ثروتمند خود، می‌تواند به شرکایی که می‌خواهند منطقه را از مجموعه‌ای از مشکلات به مجموعه‌ای از فرصت‌ها تبدیل کنند، کمک کند. در هر صورت، ایالات متحده و خاورمیانه قرار نیست راه خود را از هم جدا کنند اما واشنگتن باید از این فرصت استفاده کند تا بخشی از راه حل باشد، نه قسمتی از مشکل.

 

منبع و پی نوشت ها

[۱] متن حاضر ترجمه مقاله‌ای است تحت عنوان:

»America Is Not Withdrawing From the Middle East«

منتشر شده در تارنمای فارن افرز، قابل دسترسی در:

https://www.foreignaffairs.com/articles/united-states/2021-12-01/america-not-withdrawing-middle-east

[۲] Dalia Dassa Kaye

[۳] The American moment

[۴] Bureaucratic inertia

[۵] Breakout time

[۶] Plan B

[۷] Shadow war

[۸] Death by a thousand cuts