رفقای کارگر! خوش آمدید. امروز روز جهانی کارگر و جشن جهانی خودمان است. همانطور که رفیق مجری اعلام کرد، قرار بود که رفیقی در مورد مجمع عمومی صحبت کند. مجمع عمومی یعنی اینکه امروز روز جهانی کارگر ما به دور هم جمع شویم و در این رابطه بحث و گفتگو کنیم. مجمع عمومی یعنی جمع شدن تعدادی کارگر در محل و مکان مشخصی که حول مسئله ای مشخص که فبلا تعیین شده و یا تعیین میشود، به بحث پرداخته و تصمیم بگیرند و به نتیجه ای درست برسند.
انسان موجودی اجتماعیست، یعنی در اجتماع و در جمع شدن انسانها بدور هم است که میتواند نیازهایش را برآورد کند. مثلا اگر احتیاج به نان دارند باید به دور هم جمع شوند و دست در دست هم بگذارند تا بتوانند نانی را تهیه کنند و اگر رنجی هست همه مجامع عمومی ما کارگران باید حربه ای و ضامنی برای گرفتن حق و حقوقمان و…. باشد.
خواست ما کارگران چیست؟ ما امروز در روز جهانی کارگر اعلام میکنیم، افزایش دستمزدهایمان، کاهش ساعات کار، استفاده از امکانات بهداشتی و درمانی، حق بیمه بیکاری، جلوگیری از اخراج کارگران و صدها و هزاران خواستی که نسبت به آنها کم کاری شده یا بفراموشی سپرده شده، مطالبات ما هستند و باید تامین گردند. اگر ما بخواهیم به این خواستها برسیم، و بخواهیم زندگی کنیم و خواست هایمان را بگیریم، تنها و تنها بکمک جمع شدنمان و با تکیه به مجمع عمومی مان امکانپذیر است. تاکنون و در طول تاریخ، از روزی که کارگر قدم به میدان جامعه گذاشته و نیروی کار خود را بفروش می رساند تا با آن زندگی کند، نمونه های زیادی داریم که کارگر چیزی برایش مطرح بوده و یا برایش مطرح شده و زمانیکه خواسته است مسئله را به تنهایی حل کند اگر سرکوب و یا اخراجش نکرده باشند، حداقل جوابش را نداده اند. نمونه هایی داریم که کارگران چیزی برایشان مطرح بوده و یا ظلمی به آنها وارد شده ولی توانسته اند با هم مسئله و مشکل را حل کنند.
مجمع عمومی چیزی عجیب و غریبی نیست، چیزی نیست که خیلی خیلی از ما دور باشد. همین جمع خودمان را در نظر بگیریم تعدادی کارگر و تعدادی از خانواده های کارگر و زحمتکشی هستیم که بدور هم جمع شده ایم و میخواهیم یادی از روز اول ماه مه ١٨٨۶ بکنیم. و این روز را به بلندگویی برای طرح خواستهایمان و رسیدن به آنها تبدیل کنیم. و به این دلیل از ساعت سه در اینجا تعدادی کارگر جمع شده ایم که از مسائلمان بگوییم و مطالباتمان را بیان کنیم. این خود برای ما مجمع عمومی است. مجمع عمومی برای ما ناآشنا نیست، ما در محل کارمان، در محل زیستمان و در میان خانواده هایمان مجمع عمومی داریم و بشیوه های متفاوت و بدلایل مختلف دور هم جمع میشویم، وقتی ۵نفر کارگر در کارگاهی با هم جمع کار می کنند و با هم از مسائلشان صحبت میکنند و تصمیم میگیرند، این خود مجمع عمومی میباشد. باید بگویم چیزی که به مجمع عمومی رسمیت می بخشد و آن را تثبیت میکند تنها و تنها منظم بودن و همیشگی بودن آن است. اگر ما هر روز ده ساعت با هم کار میکنیم میتوانیم در روز نیم ساعت دور هم بنشینیم و از مشکلاتمان بگوییم. اعتبار و رسمیت دادن به مجمع عمومی مان در گرو منظم و بطور همیشگی گرفتن آن میباشد.
اگر کارفرمایی بخواهد ساعت کار را طولانی و یا دستمزد را کم کند و یا حقوقمان را کم کنند، با عجله مجمع عمومی میگیریم و از آنجا که نمیتوانیم مساله را خوب بررسی کنیم و ارزیابی مشخص بکنیم و تصمیم قاطعی بگیریم، حرف هایمان میماند. و البته مجمع عمومی مختص به کارخانه و کارگاه های بزرگ نیست. ما در کارگاه های کوچک میتوانیم مجمع عمومی بگیریم. در کارگاه های کوچک مجمع میتواند شکل مشخصی از متحد بودن کارگران باشد، به چه شیوه ای؟
وقتی شهر خودمان سنندج را می بینیم، در خیابانها و کوچه های آن، صدها کارگاه خصوصی کوچک وجود دارد. از مکانیکی و جوشکاری و نجاری تا صافکاری و نقاشی و سایر رشته های دیگر. این کارگاه ها ساعات کار مشخصی ندارند، و از امکانات زیستی و بهداشتی برخوردار نیستند. دستمزدها پایین است. قانون کاری که در این کارگاه ها حاکم است قانون کاری است که کارفرما خود تعیین کرده است و حتی قانون کار رژیم و اداره کار و قانون کار ما کارگران در این کارگاه ها خبری نیست. کارفرما بشیوه ای که برایش کارساز باشد و به نفعش باشد عمل میکند، کاری به این ندارد که من چگونه زندگی میکنم. اگر ما کارگران، کارگران کارگاههای خصوصی بتوانیم دور هم جمع شویم و مسائلمان را بازگو کنیم و مشکلاتمان را بیان کنیم و تشکلی بنام سندیکا، اتحادیه، دفتر نمایندگی و یا هر اسم دیگری بوجود آوریم این در واقع همان چیزی است که اکنون به نفع ما است و معضل ما کارگران را میتواند جوابگو باشد.
ما باید در جاهایی دور هم جمع شویم و با هم بحث و گفتگو کنیم و مسائلمان را مطرح کنیم و بتوانیم مثلا تعاونی مصرف بوجود آوریم. تعاونی مصرفی که بتواند حداقل کمک بکند به مسائل معیشتی ما و وسایل و ارزاق عمومی و مایحتاج عمومی ما را به قیمت دولتی در اختیارمان بگذارد. به محله اطراف شهرمان نگاه کنیم شهر سنندج هم اکنون نمونه بارزی است برای نشان دادن وضعیت مشخص ما کارگران، محلات مان از عباس آباد تا "کانی کوزه له"، حاجی آباد و زورآباد و تا ده ها و صدها محله دیگر نمایانگر محرومیت ما از امکانات ابتدایی و و اساسی زندگی هستند. حتی چند قطره آب برای تر کردن زبان برای صد و حتی دویست خانه یک شیر آب عمومی وجود دارد که برای یک سطل آب باید ساعت ها در صف ماندگار شوی که البته درد و رنج بر دوش زنان و خواهرانمان میباشد. در خیلی از محلات آب لوله کشی وجود ندارد و مردم از آب چشمه استفاده میکنند. چشمه هایی که بهداشتی نیستند. لوله کشی و انشعاب آب در این محلات واقعا وجود ندارد. برق هم همینطور است، وضعیت نابسامانی دارد. کوچه ها و خیابانها هم اسفالت نشده اند و ما در شرایط بهداشتی بدی بسر میبریم. فرزندانمان در میان گرد و خاک بازی میکنند. واحدهای درمانی و درمانگاهی وجود ندارد و یا خیلی کم هستند و کفایت نمیکنند و کادر پزشکی و درمانی کم دارند. مدارس تحصیلی کافی در اختیار نداریم. و در فواصل زیادی از محل زندگی ما قرار دارند.
حقیقتا از این شرایط رنج میبریم و این شرایط و احوال را میخواهیم از بین ببریم و میخواهیم در شرایطی انسانی و مثل انسان زندگی کنیم. همانطور که در قوانین بین المللی و قوانین برخی از کشورها آمده است ما هم مثل انسان هستیم و قدردانی از انسان ضروری است. ما میخواهیم زندگی بهتری داشته باشیم. پس باید مطالباتمان را بگوییم و پیش برویم. ولی اگر نتوانیم در محلات کارگران را جمع کنیم و با هم از مسائلمان سخن بگوئیم، و تصمیم بگیریم، نه تنها نمیتوانیم برای محلاتمان کار کنیم بلکه خیلی از حرکتهایمان ناقص و ناتمام و بدون نتیجه و بی جواب میماند. برای نمونه ما برای تشکیل مجمع عمومی در محله ها می توانیم با درست کردن صندوقهای تعاون مالی این مجامع عمومی را بوجود بیاوریم و آن ارتباط صمیمی و نزدیک را با هم ایجاد کنیم.
ببینیند، همه ما میدانیم و این واقعیتی است که ما تنها با فروش نیروی کارمان زندگی میکنیم. روزی ما به هر دلیلی مثلا مریضی، پیری و سانحه ای که در محل کار یا هر جای دیگری دچار شویم و نتوانیم سر کار برویم و نتوانیم پولی قرض کنیم در آنصورت باید از گرسنگی بمیریم. و جان خود را از دست بدهیم. به این خاطر در هیچ جایی اعتباری نداریم. کارفرما تا زمانی ما را میخواهد که به ما احتیاج داشته باشد. رفقای دیگرمان هم نمیتوانند به ما کمک کنند چون اگر وضعشان خرابتر از ما نباشد بهتر از ما نیستند. و آنها دست بگریبان ستم و استثمار هستند. بنابر این راه چاره چیست؟ ما میتوانیم با جمع کردن پولهای مختصرمان بطور ماهانه و یا مدت زمانهای دیگری پول جمع کنیم و در مواقع ضروری که نیازمندیم از آن استفاده کنیم. میتوانیم به ندارها و بی بضاعت ها و خانواده هاییکه بیکارند کمک کنیم. بیکاری از ما زهر چشم گرفته است. و اگر کارفرمایی به ما توهین کند، مجبوریم تحمل کنیم. که اخراج نشویم. اکنون کارگر بیکار بی حد وجود دارد. آنهایی که سر کارند امکان بیکاری شان وجود دارد. ما اگر بتوانیم مقداری پول برای خودمان پس انداز کنیم در آن صورت میتوانیم با مقداری از این پول به رفقای بیکار و خانواده های بیکار و بی بضاعت کمک کنیم. و اگر رفیقی در سانحه ای دست و یا پایش شکست به او کمک کنیم. می بینید که تعداد زیادی از ما بی سوادند، دلیلش طولانی بودن ساعات کار است، اگر ما بتوانیم در هفته یکی دو روز و یا هر وقت توانستیم رفقایی را سواد ندارند با سواد کنیم به آنها خواندن نوشتن یاد بدهیم و یا اگر سواد داریم مطالعه کنیم بهتر اوضاع را می شناسیم. ما میتوانیم تعاونی کار بوجود بیاوریم. تعاونی کاری که مشکلات ما را حل کند. مثلا اگر من نجار هستم و رفیقی احتیاج به نجار دارد کارش را با دلسوزی و با کیفیت بهرتی و با دستمزد کمتری از بازار کارش را انجام دهم. میتوانیم تعاونی های مصرف بوجود آوریم. تعاونی مصرفی که بتواند حداقل مشکلاتمان را حل کند. مایحتاج زندگیمان را به قیمت ارزان و رسمی و به نرخ دولتی در اختیارمان بگذارد.
در مورد بیمه بیکاری هم کوتاه صحبت میکنم، بیمه بیکاری عبارت است از حقوقی که ماهانه از طرف اداره کار به کارگرانی که بیکار میشوند و یا اخراج میگردند پرداخت میشود. حق بیمه بیکاری باید بتواند از اخراج کارگران بوسیله کارفرمایان جلوگیری کند. ببینیم چگونه؟ طبق آمار سال ١٣۶٧ که آمار رسمی است، از اول فروردین ماه ١٣۶۶، تا آخر بهمن ماه ١٣۶٧ که ٢٣ ماه میشود ده هزار نفر توانسته اند از بیمه بیکاری استفاده کنند. آیا واقعا فقط ١٠هزار بیکار داریم؟ خیر! واقعیت غیر از این است. این نشان میدهد که فقط ١٠هزار نفر میتوانند از حق بیمه استفاده کنند. چرا؟ بخاطر اینکه آنها در کارگاه هایی هستند که مجوز کار دارند و بیمه هستند. و شناسنامه کار دارند و به این خاطر از حق بیمه استفاده میکنند اما کارگر کشاورزی، فصلی، ساختمانی و کارگری که در کوره کار می کنند و کارگری که در قالیبافی کار می کنند از حق بیمه بیکاری محرومند. این مارگران حق بیمه را پرداخت میکنند. متوجه شده اند که از اوایل سال ١٣۶۶ به این طرف ماهانه ۶٠ الی ٧٠ تومان از دستمزدشان کسر میشود و این مبلغ بر اعتبار بیمه بیکاری افزوده میشود. پس در واقع اداره کار و بیمه اجتماعی و مسئولین مربوطه حالت بانک بخود گرفته اند و ماهانه مقدار پولی را از کارگران شاغل جمع میکنند تا اگر رفیقی بیکار شد و یا اخراج گشت کمکش کنند. آن هم طبق شرایطی که به آن اشاره شد.
خواست ما کارگران در مقابل بیمه بیکاری این است که بیمه بیکاری به تمام کارگران بیکار و به تمام کسانیکه آماده بکار هستند و سن آنها بالاتر از ١٨ سال است، داده شود. بیمه بیکاری شامل تمام کارگران خدماتی، کشاورزی و صنعتی، کارگران ساختمانی، فصلی و موقتی، کارگران کوره پزخانه ها و قالی بافی باشد. و شامل کسانی شود که برای تامین زندگیشان نیروی کار خود را به فروش میرسانند. بیمه بیکاری فعلی بر مبنای حداقل دستمزد یعنی ٨٣ تومان پرداخت میگردد. بدون استفاده از مزایا و بن کارگری و میدانیم ٨٣ تومان فقط پول ١۵٠ گرم روغن است. در صورتیکه بیمه بیکاری باید بتواند رفاه خانواده ۵ نفری را تامین کند و متناسب با تورمی باشد که در بازار وجود دارد. اشاره به بن کالاها کردیم. بن کالا از سال ١٣۶۵ ببعد داده میشود. و قرار بر این بود که به این وسیله سطح معیشت کارگران بالا رود. قرار بر این بود دولت کالاهای اساسی و مایحتاج عمومی مثل برنج، قند و چیزهای اساسی و ضروریمان را بما بدهند و در مقابل آنها پول دریافت نکنند. در مراحل اولیه این عمل شد اما بعد چی؟ بجای روغن و برنج خمیر دندان و مسواک دادند.
در آخر تنها این را می گویم که ما در اینجا حرفهایمان را میزنیم و برخی خواستهایمان مطرح میشود. اما هدف تنها گفتن و حرف زدن نیست. بلکه عمل کردن است. و مبارزه برای دستیابی به خواستهایمان و در این راه اگر تشکلی نداریم از همین امروز دست در دست هم بگذاریم و تشکل بوجود آوریم و اگر صندوق نداریم، آنرا بوجود آوریم.
زنده باد اول ماه مه روز جهانی کارگر! تشویق و کف زدن حضار