سعید شیرزاد‌: من هم شكنجه شدم

ایران و جهان
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

نامه “سعید شیرزاد” فعال مدنی و عضو «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان» محبوس در زندان رجایی شهر برای اسماعیل بخشی، سپیده قلیان، عسل محمدی و علی نجاتی ؛ برای رفیقان ایستاده چون کوه،اسماعیل و سپیده و عسل و علی که همچو ماهی سیاه کوچولو در میان دریایی خروشان به پیش میروند.

 برای اسماعیل بخشی که همچو نامش تا به همیشه بخشی از تاریخ مبارزات کارگری خلق های تحت ستم ایران باقی خواهد ماند.
برای سپیده قلیان که نامش سپیدی فردایی روشن ستم کشان و محرومان را نوید میدهد.
برای عسل محمدی که نامش شیرین ترین روزی را که روز پیروزی کار بر سرمایه است به تصویر می کشد.
و برای علی نجاتی که نامش در این راه بلند پیغام آور پایان این شبهای سیاه و غمزده است.
هفته ها و ماهها و سالها بود که فریاد اعتراض کارگران نیشکر هفت تپه از میان خرابه های شوش گوش فلک را در نوردیده و آسمان از آن به خروش آمده بود،فریاد کارگرانی که در تمامی این سالهایی که نیروی کارشان به یغما رفته بود و حتی بهای بخور و نمیر نیروی کارشان هم از آنان دریغ شده بود و در بازار مکاره ی خصوصی سازیها و رانت خواری دزدان یقه سفید که بر حنجره کارگران دندان تیز کرده و به بهانه این دزدیها و غارتگریهای موسوم به خصوصی سازی خون کارگران هفت تپه را با همان نیشکری که مولدش کارگران هستند را در جامهای خونین و سیراب نشدنیشان سر می کشند و متقابلأ بازداشت و سرکوب فعالین کارگری کارگری که تنها خواسته شان نان است و نان...
اسماعیل عزیز رفیق هم طبقه ام خبر سخت و دردناک بود خبر شکنجه و دردهای بجا مانده از دوران بازجویی ات که پس از دو ماه خواب را از چشمانت ربوده است،خبری که اگرچه دردناک بود ولی تکرار صدها ساله ی سلطه ی اقلیتی مفت خوار مسلح و زورمند بر اکثریت بود و بهانه این نوشته هم اگرچه رنج و دردهای توست ولی این کلمات برای تکرار شکنجه هاییست که در تمام این سالها تنم را و وجودم را هر روز شکنجه کرده و با خون در نوردیده شده ام... هنوز چندروزی از قیام شکوهمند۵۷نگذشته بود که با درخون غلطیدن رفقایمان در ترکمن صحرا و آن آذرخشانی که سینه هایشان آماج گلوله های فاشیسم و ارتجاع قرار گرفت شکنجه شدم و در هجوم تفنگها به روستای قارنا و قتل عام کودکانی که تفنگها کودکیشان را نشانه رفته بود (۱)و با یحیی ماهیگیر جوان زحمتکش بندر انزلی برای لقمه ای نان به خون نشستم(۲)و در همهمه ی تلاشهای دزدان یقه سفید دولت موقت و بزرگشان بازرگان نامی که همچو اطرافیانش در دارالتجاره ی آزادی در مصادره کردن آن قیام شکوهمند هیچ دریغ نکردندحتی وقتیکه کردستان با درخشش۵۸ستاره بر آسمانش سراسر گلوله و بمباران شد و در پادگان سنندج من هم شکنجه و تیرباران شدم

#من_هم_شكنجه_شدم