امه سرگشاده حسن صادقی، زندانی سیاسی؛ شکنجه را تکذیب کنند، واقعیت که تغییر نمی کند. خبرگزاری هرانا – حسن صادقی، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج که از بهمن ماه ۹۴ تحمل حبس میکند، نامهای سرگشاده با عنوان “من هم شایعه..!!” در حمایت و خطاب به اسماعیل بخشی، فعال کارگری، نوشته است. آقای صادقی در بخشی از این نامه میگوید “خواستم در همراهی و همدردی با شما «شایعاتی» که من هم در زندان تحمل کردهام را بنویسم تا بدانید که تنها نیستید.
من سال ۶۰ در حالیکه ۱۶ سال داشتم به جرم داشتن شور و شوق آزادی برای مردم و کشورم دستگیر شده و به اوین منتقل شدم. آن موقع شایعات به بیرون درز نمیکرد و در همان زندان مکتوم میماند. دفعات متوالی تحت شایعه و هر بار ۱۵۰ یا ۲۰۰ ضربه کابل و چوب به کف پاهایم میزدند و سپس ۱۲ ساعت، بله ۱۲ ساعت به شکل قپانی٬ آویزان نگه میداشتند”.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حسن صادقی، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج که از بهمن ماه ۹۴ تحمل حبس میکند، در زمان بازداشت توسط ماموران وزارت اطلاعات مورد شکنجه قرار گرفته است. این شکنجهها عامل بروز بیماریهای متعددی از جمله گلوکوم یا آبسیاه چشم و فشار چشم شده است.
چشم راست وی پیشتر مورد عمل جراحی قرار گرفته است اما به دلیل از بین رفتن عصب چشم احتمال نابینایی برای این زندانی وجود دارد. همچنین به دلیل ضربات وارد شده به وسیله کابل و شلاق بر کف پا در زمان شکنجههای متحمل شده دهه شصت، استخوانهای هر دو پاشنه پای آقای صادقی در آن زمان شکسته است و هم اکنون محلهای مورد اشاره با درد زیادی همراه است. آقای صادقی جهت راه رفتن باید از کفشهای طبی و ژلهای استفاده کند. بیماری دیگری که این زندانی در دوران حبس به آن دچار شده، عفونت در انتهای معده و ابتدای روده کوچک و زخم شدید معده است.
حسن صادقی، با نگارش نامهای سرگشاده خطاب به اسماعیل بخشی، فعال کارگری، که در جریان اعتراضات کارگران نیشکر هفت تپه بازداشت شده بود، با اشاره به برخی شکنجههایی خود متحمل شده است در بخشی از نامه خود میگوید: “هرچقدر میخواهند شکنجه را تکذیب و “شایعه” قلمداد کنند. واقعیت که تغییر نمی کند. شکنجه و زندان و بعد وقاحت تکذیب آن چیزی نیست که ماندگار بماند و اینها علائم ظلم است و جور و ماندگار نمیماند. به این خاطر که من کاسب شکنجه دیده٬ تو کارگر شکنجه دیده٬ معلم و دهقان شکنجه دیده همه یک صدا همراه مردم و جوانان مان یک فریاد بیشتر نداریم که « هیهات مناالذله»…”
متن کامل این نامه که جهت انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته در ادامه میآید:
من هم شایعه..!!
با سلام و درود به دوست و درد آشنایم آقای اسماعیل بخشی٬ دوستی که البته هیچ گاه ندیدهام ولی گویا که سالهاست می شناسم و علت آن هم نقطه اشتراکمان یعنی شکنجه و زندان است.
از زندان رجایی شهر (گوهردشت کرج) برایت مینویسم. از آنجا که زندان رجایی شهر را برای زندانیان سیاسی تبدیل به قبرستان مجسم کردهاند از اخبار حکومتی راجع به شما شنیدم و حرفهای قاضی القضات جور که میگفت: “چرا رسانه های داخلی این شایعات (شکنجه) را دامن میزنند…!!!” قاضی که حکم خود را پیشاپیش با نامگذاری «شایعه» صادر کرده٬ الحق که صلاحیت رسیدگی را دارد..!؟؟؟
خواستم که در همراهی و همدردی با شما٬ «شایعاتی» که من هم در زندان تحمل کردهام را بنویسم تا بدانید که تنها نیستید. من سال ۶۰ در حالیکه ۱۶ سال داشتم به جرم داشتن شور و شوق آزادی برای مردم و کشورم دستگیر شده و به اوین منتقل شدم.آن موقع شایعات به بیرون درز نمی کرد و در همان زندان مکتوم میماند.
دفعات متوالی تحت شایعه و هربار ۱۵۰ یا ۲۰۰ ضربه کابل و چوب به کف پاهایم می زدند. و سپس ۱۲ ساعت …بله ۱۲ ساعت به شکل قپانی٬ آویزان نگه میداشتند.
توضیح اینکه در آن لحظات و ساعت چه بر سر فرد می آید کار سادهای نیست. بعد هم خونریزی کف پا و عفونت و… و عوارضی که در پا و چشم خودش را نشان میدهد.
سال ۶۱ چشم راستم آب مروارید آورد (این در زندان عمومی بود. برای همه که کابل میخوردند) و هر دو کتفم را شکسته بودند. البته همهی اینها شایعه بود ولی عوارض این شایعات برای من آب مرواریدی بود که تبدیل به آب سیاه شد و بینایی چشمم را گرفته و تومورهای استخوان کف هر دو پا که امکان راه رفتن را هم از من سلب کرده…
به همین خاطر وقتی میگویند آنچه که تو گفتی شایعه بوده من و همهی مردم که این حکومت را ۴۰ سال تجربه کردهایم به خوبی میدانیم که موضوع چیست. حتی اگر خودت هم مجبور به تکذیب بشوی بین زندانیان (و الان همه ایران) ولی به ویژه در میان زندانیان سیاسی اصل بر این است که هیچ چیز را باور نمیکنیم مگر اینکه توسط سخنگوی دولت٬ قوه قضاییه و وزارت اطلاعات تکذیب شود و مدعای تو هم تکذیب شد…!
الغرض سال ۹۱ هم دوباره دستگیر شدم ولی اینبار با همسرم (فاطمه مثنی) و پسرم (ایمان). در اتاق بازجویی صدای کتک خوردن پسرم و نالههای همسرم را می شنیدم یعنی میخواستند که بشنوم. البته که اینها شکنجه نبود!!! الان هم در سن ۵۳ سالگی به علت توده های اضافی استخوان های کف پایم نه میتوانم بایستم و نه حرکت کنم. از طرفی خودم در زندان رجایی شهر٬ همسرم در زندان اوین و بچههایم بی سرپرست و آواره. حتی حکم مصادره خانه و مغازه پدریم را هم صادر کردهاند.
با این اوضاع حتی اجازه تلفن زدن و خبردار بودن از بچههایم را هم ندارم. البته که اینها شکنجه نیست رأفت است! ملاقات همسرم را هم ممنوع کردهاند. درمان و اعزام به بیمارستان را هم به دلیل امنیت نظام ممنوع کردهاند. همانطور که می بینی اینها همه شایعه است. اینکه الان در زندان و در همدردی با تو می نویسم هم لابد شایعه است…!!!
هرچقدر میخواهند شکنجه را تکذیب و “شایعه” قلمداد کنند. واقعیت که تغییر نمی کند. شکنجه و زندان و بعد وقاحت تکذیب آن چیزی نیست که ماندگار بماند و اینها علائم ظلم است و جور و ماندگار نمیماند. به این خاطر که من کاسب شکنجه دیده٬ تو کارگر شکنجه دیده٬ معلم و دهقان شکنجه دیده همه یک صدا همراه مردم و جوانان مان یک فریاد بیشتر نداریم که « هیهات مناالذله»…
حسن صادقی جمعه ۲۸ دی ۹۷، زندان رجایی شهر کرج”.
در ارتباط با نویسنده این نامه گفتنی است که حسن صادقی در سال ۶۰ و در سن ۱۶ سالگی بازداشت و پس از ۶ سال از زندان آزاد شد، وی در حین بازداشت مورد اشاره مورد ضرب و شتم “ضربات کابل و شلاق” قرار گرفته، شدت ضربات به حدی بوده که قسمتی از سر دچار فرو رفتگی و بروز مشکلات جسمی شده است.
آقای صادقی مجددا به همراه همسرش فاطمه مثنی در بهمن ماه سال ۹۱ به دلیل برگزاری مراسم ترحیم برای پدر آقای صادقی که از مخالفان حکومت جمهوری اسلامی ایران بود، به صورت خانوادگی به همراه دو فرزند ۱۹ و ۱۰ سالهشان بازداشت و درب منزلشان نیز پلمب شد. دختر آنها پس از گذشت سه روز و پسرشان نیز پس از یک ماه و نیم بازداشت از زندان آزاد شدند.
آقای صادقی و خانم مثنی پس از گذشت یک سال بازداشت با قرار وثیقه تا زمان برگزاری دادگاه از زندان آزاد شدند و در نهایت شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ماشاالله احمدزاده برای هر یک از این زندانیان حکم ۱۵ سال حبس تعزیری و مصادره اموال شامل (شش دانگ مغازه و منزل) صادر کرد که این حکم در دادگاه تجدیدنظر نیز عینا تایید شد.
فاطمه مثنی در تاریخ ۸ مهرماه ۱۳۹۴ در منزل بازداشت شد و همسرش حسن صادقی نیز در تاریخ ۱۸ بهمنماه همان سال زمانی که برای ملاقات با همسر خود به سالن ملاقات زندان اوین رفته بود، بازداشت و جهت تحمل حبس به زندانی رجایی شهر کرج منتقل شد.