صدا و سیمای جمهوری اسلامی در روزهای اخیر ویدیوهای مختلفی از چند مبارز سیاسی گذشته و امروز منتشر کرده است. یکی از این ویدیوها متعلق به "بهروز کریمی¬زاده"، مبارز چپ دهه هشتاد هجری شمسی است. پس از گذشت یک دهه جمهوری اسلامی با دوباره مطرح شدن مسئله " حزب" چپ در درون مرزهای حاکمیت ملی¬اش تصور می¬کند که آس دیگری را رو کرده که برای آلوده کردن اذهان انسان¬ها به ضرر جریان¬های سیاسی چپ موثر و
مفید است. در ویدیوی " اعترافات" بهروز کریمی زاده صحنه ای شبیه به یک میزگرد وجود دارد و گویا تمام اعضای تشکل دانشجویان " آزادی خواه و برابری طلب" پشت میز نشسته¬اند. تمام چهره¬ها مات و شطرنجی هستند به جز چهره کریمی-زاده. معنایی که جمهوری اسلامی تلاش کرده از آن صحنه بسازد و منتقل کند، مفهوم " فریب" است. در این صحنه سازی کریمی زاده را در جایگاهی قرار داده¬اند که مسئولیت فریب جوانان را بپذیرد. کریمی¬زاده هم می¬پذیرد، اما چگونه؟
باید به نحوه اعتراف کردن کریمی¬زاده با دقت و ریزبینی نگریست تا شهریاری او را دریافت. در سرتاسر این فیلم کریمی-زاده هرگز خودش را گول¬خورده حکمتیسم معرفی نمی¬کند. هرگز در مقام ضعف و با بیانی ظعف¬آمیز اعتراف نمی¬کند. برای "تصور غلیظ" خود نسبت به جمهوری اسلامی به دنبال توجیهی عامه¬پسند که قدرت جمهوری اسلامی را از خلال آن در سطح گفتاری تقویت کند، نیست. او نمی¬گوید قدرتهایی بالاتر او را به این مسیر کشانده¬اند، بلکه مادام اعلام می-کند که او فلان و بهمان کار را کرده¬ است. بدین ترتیب حتی حالا که به تمامی در چنگ جمهوری اسلامی است، قدرت خودش را همچنان به رخ می¬کشد. حالا که در برابر دوربین¬های اعتراف او را نشانده¬اند، با زیرکی از واژه¬های نخ¬نما شده¬ای که مقبول جمهوری اسلامی و ایادی اوست می¬گریزد و پیام خودش را، چه بسا به نسل¬های بعد منتقل می¬کند. مثلا آنجا که درباره تصورات دوره فعالیت خویش صحبت می¬کند، نمی¬گوید متاسفانه یا بدبختانه، یا چیزی شبیه به این، که دچار تصورات غلیظ نسبت به جمهوری اسلامی بوده است. او در ابتدای صحبت خود می¬گوید " من راستش یک تصور غلیظ و به تمام معنی نسبت به جمهوری اسلامی داشتم. در این قضیه من هیچ تعارف و رودربایستی نمی¬کنم. تفکر گذشته من واقعا سرنگونی جمهوری اسلامی بود." او با اهمیت زیاد به نحوه استفاده از کلمات، در اینجا و جاهای دیگر، برای اهداف چند سویه خود، از صیغه گذشته افعال استفاده می¬کند. باورها و تصورات خود را به گذشته نسبت می¬دهد اما درباره زمان حال خود سخن نمی¬گوید. این اقتضای موقعیتی است که فرد مبارز درون آن قرار گرفته است. موقعیتی که در امتداد همان مبارزه است و مبارز در همان موقعیت در می یابد که چگونه دست به عمل بزند. موقعیتی که فرد مبارز را از موقعیت دگرگونی این ساختار به جایگاه حفظ وضع موجود و همکاری با جانیان نمی¬راند. آرمان حزبی-اش را قربانی مصلحت¬های زبون نمی¬کند. تنها با جابجایی صیغه ها و ضمایر و گزینش کلمات، با معامله کردن جزئیات، بر ضرورت مبارزه با کلیت تاکید می¬کند. به ویژه در جای دیگر فیلم، او درباره شرایط زندان صحبت می¬کند. او می-گوید: " حرف¬های شدیدی بیرون بود. بحث این بود که در وزارت اطلاعات، در بند 209 اوین که معروف به بند وزارت اطلاعات است، شدیدترین شکنجه¬ها اعمال می¬شود. صحبت¬های بسیار مختلفی بود. بیرون تبلیغات شدیدی درباره تجاوز، درباره شکنجه فیزیکی وجود داشت." سپس او ادامه می¬دهد: " من واقعا فکر می¬کردم اگر سیستمی هست، اگر نظامی هست که چنین اعمالی مرتکب می¬شود، پس باید روی این حساب مقابلش ایستاد و گفت بله، من مخالف این نظام هستم." کریمی¬زاده با گفتن همین حرف پیامش را بی کم و کاست به نسل بعد منتقل می¬کند. نسلی که امروز صحبت¬های او را در قالب اعترافات ندامت، به سعی مذبوحانه حکومت، از رسانه¬های ملی تماشا می¬کند. سپس داستان بازجوی خود را در زندان تعریف می¬کند که با او رفتار خوبی داشته¬است. او با کرنش نسبت به تاثیر خاص گزینش کلمات در مورد یک جزء، استخوانی جلوی حکومت می¬اندازد و کماکان در بیرون این سیکل معیوب اظهار ندامت و پشیمانی، پرچمش را بالا نگاه می¬دارد. در اینجا در واقع این دوربین جمهوری اسلامی است که در برابر کسی چون کریمی¬زاده به دنبال گرفتن مشروعیت و حقانیت خودش است. این کریمی زاده است که در جایگاه قدرت نسبت به جمهوری اسلامی قرار دارد و جمهوری اسلامی دارد مشروعیت خودش را از گفته¬های او می¬گیرد. حکومت او را وا داشته است که جلوی دوربین¬ اعلام کند جمهوری اسلامی مهربان است و به کسی سخت نمی¬گیرد.
در پاسخ، کریمی زاده با تایید این کار در قالب تعریف یک داستان کاملا جزئی، اصل ایده را منتقل می¬کند: " من واقعا فکر می¬کردم اگر سیستمی هست، اگر نظامی هست که چنین اعمالی مرتکب می¬شود، پس باید روی این حساب مقابلش ایستاد و گفت بله، من مخالف این نظام هستم." بهروز کریمی¬زاده شهریاری بود که هیچ جنگ زبونانه¬ای علیه او از هر سو، نتوانست تصویر واقعی مبارز او را برای همیشه از تاریخ پاک کند. و آن بستر واقعی مبارزه در دهه هشتاد بود که در کنار کریمی-زاده مبارزان دیگری به عرصه تاریخ وارد کرد، که تا وقتی جمهوری اسلامی پا برجاست، در هر دوره بحرانی، تاریخ و سنت مبارزاتی خویش را به رخ می¬کشد. در سرتاسراین فیلم هر آنجا که کریمی¬زاده از زبان خویش سخن می¬گوید، به دوربین خیره می¬شود و آنچه در سر "داشته" را بیان می¬کند. آنجا که نوبت به صحبت¬هایی است که دستگاه امنیتی و ماموران آن، به وسیله شکنجه او را وادار به گفتن آن کرده¬اند، لبخند دو پهلویی بر لب¬هایش می¬نشیند. او با لبخندی که ورای آن معنایی است که فقط ممکن است خام¬اندیشان استنباط ¬کنند، ایده جعلی و حقیقی را در سرتاسر فیلم از هم تفکیک می¬کند. او تمام اقدامات " مخربه" اش را در برابر دوربین فهرست می¬کند. او همه این اقدامات " مخربه" را انجام داده است. در ابتدای هر یک از موارد این فهرست، از ضمیر فاعلی من استفاده می¬کند: " من هر فعالیت مخربه¬ای را که ممکن است به ذهن بیاید، به سمتش رفته بودم. در اقدام گروگانگیری شرکت کرده بودم، در شعارنویسی خیابانی شرکت کرده بودم، ارتباط با احزاب خارج از کشور داشتم، پول گرفته بودم، تشکیلات مخفی در تهران درست کرده بودم و این همه جوان را در این زمینه فعال کردم." فقط شهریاران دیگری مانند او می توانند جلوی دوربین نظام فقر و سرکوب از توانایی¬ها و قدرت خویش به این شکل صحبت کنند. پس به راستی، آیا جمهوری اسلامی گمان کرده با انتشار این فیلم مخالفانش را بی اعتبار کرده است؟
رواست که بپرسیم آیا این جمهوری اسلامی بود که مبارزی چون کریمی¬زاده را واداشت که علیه خود در برابر دوربین-های حکومت زبان باز کند یا مبارزی چون کریمی زاده بود که از هر موقعیتی، حتی موقعیت زندان و اعتراف تلویزیونی، در حالی که اکثر اعضای سازمانش دستگیر شده¬ بودند، به سود تعمیق و امتداد معنای خاصی از مبارزه در تاریخ بهره برد؟
نادیا کبود
نشریه گام