بسیاری بر این باورند که تفاوتی اساسی بین نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری 1400 وجود ندارد. این باور موجب کاهش مشارکت مردم در انتخابات خواهد شد. گیرم یکی از نامزدهای اصولگرایان محمدباقر قالیباف و اصلاحطلبان محمدجواد ظریف باشد.
سردبیر روزنامه شرق
اصلاحطلبان همواره بر این نکته تأکید کردهاند که اصولگرایان از این فرصت بهوجودآمده نهایت استفاده را کرده و به آسانی بر مسند ریاستجمهوری تکیه خواهند زد. اغراق نیست اگر بگویم قالیباف از هماکنون خود را پیروز بلامنازع این انتخابات میداند؛ البته این تصور چندان دور از واقعیت هم نیست. مردم در این فضا و وضعیتِ موجود دلبسته و پایبند رأی خود نیستند و به آرای «اقبالی» روی خواهند آورد. این آرا در نهایت به نفع قالیباف تمام خواهد شد؛ چراکه هر رأی اقبالی در کنار آرای ایدئولوژیک به نفع اوست. مردم تاکنون دو شیوه رأیگیری را آزمودهاند: «سلبی و ایجابی». آنان در دوم خرداد 1376 به شیوهای ایجابی به سیدمحمد خاتمی رأی دادند و در سال 1392 به شیوهای سلبی آرای خود را به نفع حسن روحانی به صندوق ریختند. سال 84 و انتخابات آن دوره یکی از مهمترین انتخاباتهای ایران است. مردم در دور دوم این انتخابات به چهرهای ناآشنا و گمنام رأی دادند تا از دست بوروکراسی و چهرههای سیاسیای که نظام پارلمانی را به نفع خود قبضه کرده بودند، خلاص شوند. رأی مردم، رأی علیه بوروکراسی سیاسی بود که تجلی آن را در هاشمیرفسنجانی و اصلاحطلبان و جناح سنتی راست میدیدند. از همین منظر ادعای احمدینژاد که خود را وامدار اصولگرایان نمیدانست چندان بیراه نیست. او بیش از هرکسی مولود رؤیای تغییری بود که مردم در سر میپروراندند. انتخابات 84 ایران نیز بیشباهت به انتخابات 2016 آمریکا نیست. در آمریکا هم هرکس دیگری روبهروی هیلاری کلینتون قرار میگرفت پیروزی دشواری نداشت. رأی مردم آمریکا، رأی علیه بوروکراسی بود. رأی علیه سرمایهداران آمریکایی که آمریکا را به گروگان گرفته بودند و هیلاری کلینتون نماینده و حافظ منافع آنان به شمار میرفت. رأی 84 هم بیشباهت به 2020 نیست؛ رأی علیه بوروکراسی که اصلاحطلبان خواسته یا ناخواسته با هاشمی خود را قیم آن میدانستند. البته با این تفاوت که انتخابات 2020 آمریکا نشان داد جمعیتی بالغ بر 73 میلیون هنوز علیه این بوروکراسی سیاسیاند. بوروکراسیای که شبکههای درهمتنیده سرمایهداری آن را مدیریت میکند. ترامپ با آگاهی بر این نکته بود که شائبه تقلب را پیش کشید و توانست انتخابات آمریکا را با بحرانی بیسابقه روبهرو کند. بسیاری از این 73 میلیون درست یا نادرست هنوز بر این باورند که بایدن رئیسجمهور آنان نیست و این کار را برای بایدن و دموکراتها سخت خواهد کرد. به راستی چه تفاوتی بین ترامپ و بایدن وجود دارد؟ مگر نه اینکه هر دو حافظان منافع سرمایهداری و نظام سرمایهداریاند. اما ترامپ کودک ناقصالخلقه سرمایهداری است که مطلوب آنارشیست است و این بر مردم خوش میآید.
آیا احمدینژاد هم یک آنارشیست سیاسی نبود که علیه بوروکراسی زمانه خودش در یک دوره چهار ساله –دوره اول ریاستجمهوری- خود میدانداری کرد؟ اگر احمدینژاد در پایان دوره چهارساله اول خود کنار میرفت، چه اتفاقی میافتاد؟ با اینکه سیاست، منازعه اگرها و مگرها نیست، اما باید گفت تداوم دوره احمدینژاد شورش علیه بوروکراسی را به یأس بدل کرد و وضعیت امروز حاصل دوره چهارساله دوم احمدینژاد و حسن روحانی است. اینک حتی مردم خواهان شورش علیه بوروکراسی نیستند چراکه به این باور رسیدهاند راهی برای تغییر جدی وجود ندارد و به همین دلیل است که درست یا نادرست فکر میکنند تفاوتی بین قالیباف و ظریف وجود ندارد. اصولگرایان نباید از این وضعیت پیشآمده که به پیروزی آنان منجر میشود، خرسند باشند؛ چرا که این وضعیت رؤیاها و منافع کوتاهمدت آنان را محقق میکند، اما در میانمدت موجودیتشان را به خطر میاندازد. شاید کنارهگیری و حاشیهنشینی برخی اصلاحطلبان از همین روست. برخی از اصلاحطلبان و حتی اصولگرایان بهخوبی میدانند احیای دوباره سیاست، کار دشواری است. پیروزی همواره پیروزی نیست؛ چهره دیگر شکست است و همین چهره ژانوسی انتخابات 1400 است که آنان را منفعل نگاه داشته است. دیگر، آرای سلبی و ایجابی کارکردی ندارد و نوع دیگری از احمدینژاد و شورش علیه بوروکراسی نیز چندان خریداری ندارد؛ حداقل در میان اصلاحطلبان و بقایای طبقات متوسط و نخبگان. البته به نظر میرسد در هر دو جناح اصولگرایان و اصلاحطلبان این امیدواری وجود دارد که با رویکارآمدن بایدن بتوان کشور را آسانتر مدیریت کرد. این دیدگاه در مقایسه با دوران ترامپ دور از واقعیت نیست اما نمیتوان انکار کرد که بایدن پیروز آرای طرفداران خود است و پیروز قاطع انتخابات بماهو انتخابات نیست. بیتردید او بیش از آنچه خودش در گذشته فکر میکرد در رابطه با ایران باید دستبهعصاتر باشد. ازهمینرو، عملکرد او در برابر ایران در آینده غیرقابل پیشبینی خواهد بود. در اوضاع کنونی برای جناحهای سیاسی ایران یک راه بیشتر وجود ندارد؛ بازگشت به احیای سیاست. کار دشواری که فعلا همه از آن سر باز میزنند با اینکه میدانند راه سومی وجود ندارد.