سردمداران انقلاب، اطلاعات کافی از حکومتداری نداشتند - لیوان قدرت را شکستیم - با «من بمیرم و تو بمیری»، وحدت برقرار نمیشود. نماینده تهران با اشاره به اینکه مانند بسیاری از انقلابها مراحل را طی نکردیم، تاکید کرد: ما لیوان قدرت را که همان قانون اساسی باشد، شکستیم و هر تکهاش را به یک بخش دادیم که با تکههایش همدیگر را زخمی کردیم. الیاس حضرتی که چندین دوره نمایندگی مجلس را در کارنامه خود دارد، معقتد در ابتدای انقلاب تنها بحث آبادانی کشور مطرح بود و افراد و جناحها جهادی وارد میدان شدند. به باور او انقلاب زندگی مردم را زیر و کرده و به آنها استقلال و آزادی بخشیده اما غفلت مسئولان در برخی از بزنگاهها باعث دلخوری امروز مردم شده است. گفتوگوی ایلنا با نماینده مردم تهران درباره چهل سالگی انقلاب و
چالشهای پیش رو را در ذیل میخوانید:
اعلم در خاطراتش مینویسند در تعجبم چرا ملتی که تا این حد در بدبختی زندگی میکند دست به انقلاب نمیزد
**امروز چهل سال از انقلاب گذشته است، اگر بخواهیم به آن روزها بازگردیم و مولفههایی را برای خیزش مردم بر علیه حکومت پهلوی در نظر بگیریم چه کمبودهایی بود که باعث شد مردم دست به انقلاب بزنند؟
گذشته داستانی دارد که ریشههایش خیزش انقلاب است. اگر گذشته را خوب بررسی نکنید و ندانید، نخواهید فهمید که چرا یک ملت انقلاب کرد. نکته اول در بحث انقلاب، وجود محرومیتهایی بود که در کشور وجود داشت. قبل از انقلاب محرومیتها تبدیل به یک باور شده بود که این سرنوشت ماست، وضعیت روستاها به شدت وخیم و وحشتناک بود.
خاطرات اسدالله اعلم را که بخوانید متوجه خواهید شد که اوضاع چگونه بود. او در خاطراتش مینویسد؛ روزی نزد شاه رفتم و به وی گفتم تنها یک درصد روستاهای کشور آب آشامیدنی دارند و وضع بهداشت خوب نیست انواع بیماریها غوغا میکند. شاه هیچ کاری نکرد. اعلم در خاطراتش ادامه میدهد در تعجب ماندم ملتی که تا این حد در بدبختی و نکبت زندگی میکرد چرا دست به انقلاب نمیزد.
موضوع بعدی وابسته نگه داشتن ما به آمریکا بود؛ مورد بسیار سادهای را مثال میزنم، قبل از انقلاب شاه یک معلم فرانسوی به ایران آورده بود تا زبان فرانسه آموزش دهد، آمریکاییها از این کار باخبر شدند به او اولتیماتوم میدهند که قرار دادش را لغو کند.
وقتی پرسوجو میکنند در پاسخ از آمریکاییها میشنوند که این معلم آغاز وابستگی شما به فرانسه خواهد بود و شاه را مجبور به لغو قرارداد با آن معلم کردند. یک زمانی شاه به آمریکا سفر میکند اما به خاطر این در ظاهر با آن چه مدنظر آمریکاییها بوده تطابق نداشت سران وقت دولت این کشور به او ملاقات نمیدهند و اعلام میکنند تا زمانی که باب میل ما نباشید نمیتوانیم با شما دیدار کنیم.
مردم دوست داشتند آقا خودشان و نوکر خودشان باشند
اینها مطالب کوچک و اندکی است که از لابه لای دلایلی که مردم انقلاب کردهاند میتوان بیرون کشید. هزاران مورد و خاطره وجود دارد که بیان میکند ما دچار وابستگی مطلق به خارجیها بودیم و ارادهای در داخل کشور وجود نداشت که برای مملکت تصمیم بگیرد و روابط خارجی را به گونهای مدیریت کند که ما مستقل باشیم.
لذا از درون همین وابستگیهای شدید نوکر مآبانه شعار استقلال به وجود آمد زیرا مردم فکر میکردند که ریشههای تاریخی و فرهنگی ایران آن قدر ارزش و اعتبار دارد که مستقل باشد به اصطلاح عام مردم دوست داشتند آقا خودشان و نوکر خودشان باشند.
همه فعالیتهای مدنی در زمان قبل از انقلاب محدود بود؛ بخش خصوصی و منتقدان دولت اجازه نداشتند یک روزنامه منتشر کنند، فقط چند روزنامه حکومتی اجازه انتشار داشتند.
هر کتابی که مختصر بوی سیاست داشت، ممنوع میشد
وضعیت چاپ کتاب بسیار بد بود. به یاد دارم هنگامی که انقلاب شد من ۱۶ سال داشتم آن زمان از کتابخانه کتاب به امانت میگرفتم روزی دنبال کتاب مناظره پیر و دکتر مرحوم هاشمینژاد رفتم گفتند نداریم. مسئول کتابخانه که مرد باسواد و محترمی بود به دنبالم آمد و گفت آقای حضرتی شما یک نوجوان هستی پی این کتاب دیگر نباش گفتم برای چه؟ گفت ممنوعه است. گفتم مگر چیست؟ گفت من شنیدم مناظره یک پیرمرد مسلمان با یک دکتر مارکسیست است که در راه مشهد در قطار با یکدیگر صحبت میکنند! کتابهای مرحوم شریعتی هم همین وضعیت را داشت. اینطور بگویم هر کتابی که مختصر بوی سیاست داشت، ممنوع میشد.
دکتر مجتهدی بنیانگذار دبیرستان البرز تعریف میکردند روزی یک سرهنگی به مدرسه آمد و گفت که با فلان دانشآموز کار دارم و شاید وی را با خود بردم، پرسیدم چه شده است؟ سرهنگ در پاسخم گفت این دانشآموز روز گذشته در انشا خود تعرضی به شاه و مملکت داشته که آقای دکتر مجتهدی مقاومت میکند و اجازه نمیدهد که سرهنگ به هدف خود برسد.
قصدم این است که بگویم شرایط به گونهای بود هنگامی که یک نوجوان دبیرستانی انشایی را میخواند و مطالبی را بیان میکرد سرهنگی از ساواک میآمد که او را ببرد.
اصلا یک اصطلاحی بین نسل ما جا افتاده بود مبنی بر این که «خانه دیوار دارد، دیوار موش دارد ، موش هم گوش دارد» یعنی همه جا ساواکیها هستند و مطالب را میشنوند.
در آن زمان احزابی وجود نداشتند که بتوانند پیگیر مطالبات مردم باشند؛ دو حزب اعلم و هویدا وجود داشت که آن دو هم باهم درگیر شدند و شاه دستور داد که هر دوی آنها را منحل کنند و سپس یک حزب رستاخیز را تشکیل داد و گفت هرکس نمیخواهد در این حزب باشد، از کشور برود. اگر این استبداد نیست چیست؟
ساواک شکنجههای وحشتناکی را انجام میداد. امروز آقای بخشی میگوید شکنجه شده است ما او را به فراکسیون امید فراخواندیم گفتیم شما را چه شکنجهای کردند؟ گفتند من جایی بودم که داعشیها را گرفته بودند با آنها رفتاری میکردند من صدایشان را میشنیدم که باعث شد شکنجه شوم.
ساواک یک خفقان بر کشور آورده بود که از دل آن شعار آزادی بیرون آمد و مردم خواستار آن شدند که برای شرکت در سرنوشت خودشان راحت باشند.
شعار بعدی مردم جمهوری اسلامی بود؛ آنان میخواستند به اسلام که دین و مذهبشان بود، توجه شود.
رژیم شاه میخواست جوانان در فساد لول بخورند تا کمتر به سیاست بپردازند
در دهه پنجاه رژیم شاه یک سری فساد و فحشا را به اسم آزادیهای فردی ترویج کرد و قصدش این بود که جوانان در فساد لول بخورند تا کمتر به سیاست بپردازند. مردم این چیزها را متوجه میشدند و بارها از شاه خواستند که به اسلام و اعتقاداتشان احترام بگذارد اما او این کار را نکرد.
تمامی این شرایط؛ وابستگی، خفقان و بی احترامی به دین و مذهب باعث انقلاب شد که این دستاورد کمی نیست و ما باید به این نکته توجه کنیم این آرمانها برای هر جامعهای مهم و در اولویت قرار دارد.
من و نوبخت خدمترسانی به مردم رشت را به چشم مسابقه میدیدیم
***تا این جا دلایل به وجود آمدن انقلاب را بررسی کردیم و سه دلیل خفقان، وابستگی و نادیده گرفتن دین را محورهای مهم انقلاب قلمداد کردید، سوال اینجاست بعداز انقلاب شرایط به چه سمت و سوی پیش رفت؟ این محورها به اضافه محرومیت که در ابتدای بحث مطرح کردید، چگونه برطرف شد؟
بعداز انقلاب توجه به این شد هرکسی هرکاری بلد است خدمترسانی کند. آن زمان روستاهای ما نیاز به رسیدگی داشتند زیرا همانطور که گفتم وضعیت اسفناکی سپری میکردند. نکته مهم بعدی این بود که آن روزها ۶۰ درصد جمعیت کشور را روستائیان تشکیل میدادند که باید به آنها رسیدگی میشد، بنابراین یک هجوم جانانه و ایثارگرایانه تحت عنوان جهاد سازندگی با همت جوانان و دانشجویان به روستاها صورت گرفت.
اکثر روستاها آب، برق، راه، خانه بهداشت نداشتند. به یاد دارم من و آقای نوبخت که امروز رئیس سازمان برنامه و بودجه هستند هر دو نماینده رشت بودیم و خدمترسانی به مردم این شهر را به چشم مسابقه میدیدیم.
امروز زنگنه باید ذرهبین بردارد تا روستاهایی که گاز ندارند را پیدا کند
یعنی اینگونه بود اگر ایشان به روستایی آب میبردند، من کار برقرسانی را انجام میدادم، اگر من راهی را آسفالت میکردم ایشان خانه بهداشت میساختند یک رقابت سخت بین ما وجود داشت و این رقابت تا جایی ادامه داشت که مشکلات مردم این شهر تقریبا حل شده بود. آبرسانی، برقکشی، ساختن خانههای بهداشت و مدرسه صورت گرفته بود و با خود گفتیم که گازکشی کنیم.
مجلس پنجم من و آقای نوبخت مدام به آقای زنگنه فشار میآوردیم و نامه میگرفتیم که بتوانیم به روستاها گازرسانی کنیم. تقریبا امروز آقای زنگنه باید یک ذرهبین بردارد تا روستاهایی که گاز ندارند را پیدا کند.
این کارها و اینگونه رفتارها، باعث شد بدون ادعا کشور به سمت عمران و آبادی رفت. اما متاسفانه در بحث خدمات انجام شده گام انقلاب و سالهای بعد از آن برای نسل جوان کم گفته شده و لذا خیلیها فکر میکنند اصلاً اقداماتی صورت نگرفته است و فقط عدهای کار کردند در صورتی که چنین نیست.
جنگ و مشکلات داخلی باعث شد توان آبادانی کشور در جایی دیگر درگیر شود
***چرا با وجود کارهایی که برای توسعه روستایی از سویی مسئولان در سالهای آغازین انقلاب انجام شد، ما باز هم شاهد هستیم که امروز روستانشینان از وضعیت و زندگی خود ناراضی هستند و از نبود امکانات گلایه میکنند؟
زنجیره توسعه روستایی کامل اتفاق نیفتاد و به همین دلیل بود که روستاییان بیشتر به سمت شهرها آمدند ما برای آنها آب، برق و گاز بردیم اما درآمدزایی برایشان در نظر نگرفتیم.
از سوی دیگر وقفه هشت سالهای که جنگ ایجاد کرد باعث شد آن شتابی که برای آبادانی روستاها صورت گرفته بود، متوقف شود. بعد از انقلا شبانهروز در روستاها کار میشد اما هنگام جنگ مجبور شدیم ۸۰ درصد از نیروها را به سمت جبهه بفرستیم و یا سپاه پاسداران که با هدف خدمترسانی و امنیت برای کشور تشکیل شده بود و قرار بود کولهباری از خدمات را به افراد محروم و مشکلدار برساند درگیر جنگ شد.
مشغلههای جنگ و مشکلات داخلی مانند سازمان مجاهدین خلق باعث شد خدمات و نیروی انسانی که تمام توان و تمرکز خود را برای آبادانی گذاشته بودند در جایی دیگر درگیر شوند.
بعد از ملاقات ما با وزیر ارشاد نوشتند اینها از وزیر باجخواهی کردند
* به استقلال اشاره کردید امروز چقدر آن مفهوم واقعی استقلال که مردم در زمان انقلاب به دنبالش بودند در کشور وجود دارد و ما میتوانیم بگوییم که و در واقع کشوری داریم که مستقل است و نیازمند به هیچ کشور و یا جریانی در خارج از مرزها نیست؟
امروز کسی درباره استقلال و آزادی جمهوری اسلامی ایران نمیتواند حرفی بزند. امروز درست است که ما جزء منتقدان هستیم و از بد بدسلیقگیها گلایه میکنیم اما نمیتوانیم این وضعیت را با قبل از انقلاب مقایسه کنیم زمانی بود که مردم ما در خفقان کامل به سر میبردند و نمیتوانستند حرف بزنند.
امروز فضای مجازی و خبرگزاریها وجود دارند و میتوانند نقدهایی را بیان کنند؛ هرچند که گاهی اوقات بعضی چیزها را رعایت نمیکنند و حتی بعضی جاها تهوعآور رفتار میکنند به طوری که از خداوند باری تعالی گرفته تا از رئیسجمهور، ولایت فقیه، رئیس خبرگان، مدیرکل و استاندار همه را یک جوری میزنند اما این فضا وجود دارد.
مثلا چند روز پیش بنده و چند نماینده دیگر به ملاقات وزیر ارشاد رفتیم و در یک فضای دوستانه با هم به گفتوگو پرداختیم یک پایگاه خبری مینویسد آنها رفتند و از وزیر باجخواهی کردند و وزیر را تهدید به استیضاح کردند خوب این دروغ محض است. ما باید حرف راست و حق را بیان کنیم و از این فضا به درستی استفاده کنیم.
تصویر بدی از اسلام نشان دادیم
*** انتظارات مردم با توجه به شرایطی که بیان کردید امروز چقدر تحقق پیدا کرده و آرمانهایی که در ابتدای انقلاب مطرح میشد در جامعه چه میزان جاری و ساری شده است؟
معتقدم مردم در بعضی از بخشها از مجموعه حرکتشان و انقلابی که انجام دادهاند راضی هستند انقلاب کارش زیرورو کردن است و طبیعی است کسانی که زندگیشان با انقلاب مختل شده ناراضی باشند. در بحث ناراضی بودن چند محور وجود دارد.
دسته نخست افرادی که بیتجربگیهای انقلاب به آنان ضربه وارد کرد و باعث شد حقشان ضایع شود و این طبیعی است که آنان ناراضی باشند. عدهای دیگر کسانی بودند که ایدهآلها، آرزوها و آرمانهایی داشتند و فکر میکردند که آنها محقق شود و امروز معتقدند آنچه که در سر داشتند تحقق پیدا نکرده است.
نکته بعدی این است که ما نتوانستیم واقعاً اسلام را پیاده کنیم؛ یک بخشهایی را از فروعات اسلام با تطابق سختگیرانه و تنگ نظرانه مطرح کردیم و تصویر بدی از اسلام نشان دادیم.
از دهه دوم انقلاب برخی افراد انحرافاتی پیدا کردند
موضوع بعدی که مطرح میشود این است قرار بوده در بخش عدالت و پایین آوردن فاصله طبقاتی ما گسترده و جدی عمل کنیم اما توفیقاتی بدست نیاوردیم.
امروز بعضیها مطرح میکنند انقلاب برای این انجام شد که فساد حکومت قبلی را از بین ببرد اما باز هم نتوانستیم خوب عمل کنیم و فساد برگشته است.
انقلاب آرمانها و تفکراتش خوب بود ولی در میدان عمل از دهه دوم برخی انحرافاتی پیدا کردند و هر چه جلوتر آمدیم انحرافات این افراد بیشتر شد.
ایراداتی وجود دارد و تفاسیر مختلفی هم مطرح میشود اما باید گفت مقصر اینگونه نگاه کردن جامعه افراد و اشخاص هستند، بیعرضگی طمعکاری و فاسد بودن باعث شد که این نگاه به انقلاب وجود داشته باشد .
بر کسی پوشیده نیست که ما یک انقلاب تمام عیار را انجام دادیم، در دنیا چند انقلاب بزرگ مانند فرانسه و روسیه رخ نداده است اما انقلاب اسلامی ایران از همه آنها بزرگتر است زیرا اقشار، افراد، گروهها و گرایشات مختلف در تشکیل آن شرکت داشتند. انقلاب ما آرمانهای خوبی داشت و چون متناسب با خصلت بشری بود همه آن را میپسندیدند و قبولش داشتند.
مانند بسیاری از انقلابها مراحل را طی نکردیم
*** باتوجه به بحثی که مطرح کردید بعضیها معتقدند که انقلاب ما در نوع خودش بینظیر است و انقلابی است که در صد سال اخیر مانندی نداشته، این تئوری گفته میشود که انقلاب ما بسیار زودرس بود، حرکتهایی که از ۱۵ خرداد سال ۴۲ آرام آرام شروع شد و قشر خاصی درگیر آن بودند و بقیه مردم زیر خفقان زندگی خود را میکردند و آرمانی نداشتند، نظر شما در این باره چیست؟
حرکتهای انقلابی از سال ۴۲ ادامه شروع شد و سال ۵۶ با درگذشت آقا مصطفی و مقاله رشیدی در روزنامه اطلاعات یک جرقه به وجود آمد که اوج آن اول مهرماه ۵۷ شروع شد و ۲۲ بهمن ۵۷ به ثمر رسید. در این پنج ماه دولتها پشت سر هم آمدند هر ماه یک کابینه عوض میشد ما مانند بسیاری از انقلابها مراحل را طی نکردیم مثلاً انقلاب نیمه آزاد برگزار کنیم و یا وزرایی را به داخل کابینه بفرستیم و احزاب را تشکیل دهیم همه این کارها خیلی سریع اتفاق افتاد.
سردمداران انقلاب اطلاعات کافی از حکومتداری نداشتند
*** عده ای میگویند انقلاب ما هم خالی از عیب نبود، اگر این را قبول دارید، ایراد کار کجا بود؟
در این مورد باید بگویم آن زمانی که انقلاب پیروز شد سردمداران آن را روحانیون و مبارزانی تشکیل میدادند که با رژیم شاه مبارزه کرده بودند و اطلاعات کافی از حکومتداری نداشتند و برای این کار آماده نبودند تنها کسانی که تا حدودی از دولتداری سر در میآوردند افرادی بودند که هنگام دولت دکتر مصدق در جای مدیر کل بودند و مابقی فاقد تجربه حکومتداری بودند.
تفسیر شعار «نه شرقی و نه غربی» به لحاظ سیاسی غلط بود
میخواستیم با دست خالی و بی تجربگی حکومت تشکیل دهیم
بگذارید نکتهای را بیان کنم هنگامی که انقلاب شد، ما گفتیم نه شرقی و نه غربی به لحاظ سیاسی تفسیرش این است که ما نه تحت سلطه غرب خواهیم بود و نه تحت سلطه شرق که باید بگویم این شعار تفسیر غلطی است. ما میتوانستیم از تجربیات شرق و غرب استفاده کنیم زیرا تجربه این دو بلوک یعنی تجربه کل دنیا. معتقدم این شعار انحرافی به وجود آورد ما میخواستیم با دست خالی و بی تجربگی حکومت تشکیل دهیم.
بنابراین با یک ضربالاجل قانون اساسی تصویب شد البته ناگفته نماند که ما نگران بودیم استبداد برگردد بنابراین تمامی مراحل حکومتداری را به سرعت انجام دادیم.
به تعبیر دیگر بخواهیم این مسئله را بگوییم این است که ما لیوان قدرت را که همان قانون اساسی باشد، شکستیم و هر تکهاش را به یک بخش دادیم که با تکههایش همدیگر را زخمی کردیم.
قانون اساسی ما با تمام خوبیهایش یک عیب اساسی دارد، در بخش ساختار قدرت، هیچ کسی اختیاری ندارد و نمیتواند تصمیم نهایی بگیرد. بیتجربگی و عدم استفاده از تجربه دیگران باعث شد تصمیم بگیریم که خودمان کشف کنیم، در صورتی که برای طراحی یک سیستم خوب و روان باید از تجربیات دیگران استفاده میکردیم و حکومتهای مختلف را مورد مطالعه قرار میدادیم و یک به یک مدل مناسب میرسیدیم اما همه را رها کردیم چون میخواستیم به آن اهداف و آرمانهایی که مد نظر داریم برسیم.
آرمان آدمها و اهداف همگی خوب بودند مقصدی هم که قصد داشتیم به آن برسیم بسیار زیبا بود اما سوار قطاری شدیم که سیستم درستی نداشت بنابراین نمیتوانستیم به آن چیزی که میخواهیم برسیم به تعبیر دیگر سیستم شما را میچرخاند و علیرغم تلاش شبانهروزی که انجام میدهید، غصه میخورید و مبارزه میکنید دوباره به جای اول باز میگردید چون نقشه راه ندارید.
روستاها از رمق افتادهاند
مثلا در همین بحث روستاها ما با دلسوزی جلو رفتیم جاده کشیدیم، آبرسانی کردیم، برق آوردیم و روشنایی دادیم. روستایی هنگامی که فهمید راه کجاست و چون برایش منبع درآمد درست نکردیم و انگیزه ماندن در روستاها را مشخص نکردیم، تصمیم گرفت به شهر بیاید.
امروزه ما ۷۰ درصد شهرنشین و ۳۰ درصد روستانشین داریم، روستاها از رمق افتاده در حالیکه عمران و آبادانی بیشتر شده است به تعبیر دیگر ما بستر خوب و مناسبی طراحی کردیم اما محل معاش روستاییان را در نظر نگرفتیم خوب این سیستم خود به خود تشویقکننده مهاجرت و یا فساد است آن هم در شرایطی که شما ممکن است با فساد مبارزه کنید و سر خود را هم در راه آن بدهید اما چون سیستم درست نیست ناکارآمدیاش بیشتر از فایده آن است.
وقتی به ریال صادر و به دلار وارد میکنند،عدهای دست به فساد میزنند
***راهکار چیست؟ چه باید کرد؟
ما باید یک تصمیم خوب و درست بگیریم ؛ تصمیمهای نادرست است که فساد ایجاد میکند. امروز نمونههای فروانی از این تصمیمهای نادرست در جامعه ما وجود دارد از توزیع سوخت گرفته که با روشهای غلط تبعیض به وجود آوردیم تا وارد کردن کالا با ارز ۴هزار و ۲۰۰ تومان. امروز میگوییم ۱۵۰ هزار گوسفند قاچاق میشود علتش چیست؟ خب وقتی به ریال صادر و به دلار وارد میکنند مشخص است که عدهای دست به فساد میزنند.
به هرکس بر اساس ارادهای که دارد مسئولیت بدهیم
همه این کارها بیانگر آن است که ما ظرف مرتبط با کارهایی که انجام میدهیم، نداریم. باید هرم قدرت ما اصلاح و تصمیمگیران و مسئولان را مشخص کنیم و به هرکس بر اساس ارادهای که دارد مسئولیت بدهیم .
امروز کسانی که بیشترین خدمت را در کشور انجام دادهاند، متهم هستند؛ برخی برجام را با قرار داد ترکمنچای مقایسه میکنند دیگر بحث چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا نیست ؛ بحث خادم و خائن است باید تکلیف اینها روشن شود.
به تبعیض علیه زنان پایان دهیم
راهبرد بعدی این است که ما به تبعیض علیه زنان پایان دهیم. این بسیار زشت است که بعد از گذشت چهل سال هنوز درگیر این باشیم که زنها استادیوم بروند یا نروند؛ نظر امام و رهبری هم در این مورد مشخص است اما عدهای افتادهاند وسط، کار را خراب میکنند.
اینکه چون نفر اول کنکور سنی است کنارش میگذارند، معنی ندارد
بحث بعدی احترام گذاشتن به مذهب مردم است اینکه چون نفر اول کنکور سنی است کنارش میگذارند معنی ندارد باید به همه احترام گذاشت.
نکته بعدی که بسیار مهم است و فکر میکنم باید در اولویت قرار گیرد برخورد یکسان با متخلفان است، فرقی نمیکند الیاس حضرتی تخلف میکند یا آقای قالیباف، باید با هر دو برخورد شود اینگونه نباشد چون یکی متعلق به جناح دیگری است با او برخورد نکنند اما دیگری را ببرند دادگاه و بیاورند.
با من بمیرم و تو بمیری وحدت و اتحاد میان مردم برقرار نمیشود
***به اصلاح ساختار اشاره کردید آیا میتوان این کار را بعد از گذشت چهل سال اجرایی کرد؟
بله میشود؛ ما نظام پارلمانی را پذیرفتهایم اما نظام حزبی را خیر. اروپاییها ۳۰۰ سال جنگیدند و امروز ۲۰۰ سال است که راحت زندگی میکنند چون نظام حزبی را پذیرفتند. هنگامی که فرد از حزب میآید جایی وجود دارد که به مردم پاسخگو باشد و مردم تحت منافع ملی کار انجام میدهند. با من بمیرم و تو بمیری وحدت و اتحاد میان مردم برقرار نمیشود و هرکس کار خود را به خوبی انجام میدهد.