کنفرانس ورشو، کنفرانسی با دستور و بهانه "صلح در خاورمیانه" با "محوریت تقابل با ایران"، که در واقع به منظور دیگری سازماندهی و برگزار شد، به پایان رسید. این کنفرانس که با استفاده ازمورد و بهانه ایران، و در حقیقت برای حل و فصل توازن قوا و آرایش قدرتهای جهانی بین خودشان در مسابقه بر سر قدرت، ترتیب داده شده بود سرانجام با همه حواشی و کشمکشهای قبل و بعد از آن، تمام شد.
مبتکر این کنفرانس هیئت حاکمه امریکا و ترامپ بود. این کنفرانس با اهدافی چون: یکم، تضعیف رقبای امریکا در اتحادیه اروپا و دامن زدن به اختلاف در اروپای واحد و میان کشورهایی مانند لهستان و مجارستان با آلمان و فرانسه، و دوم: تقویت موقعیت امریکا در خاورمیانه در مقابل گسترش نفوذ روسیه و متحدینش، شکل دادن به ائتلافی از متحدین خود در منطقه، پیشبرد طرح دفتر ترامپ برای نزدیکی متحدین عربی خود با
اسرائیل و بالاخره فشار به اروپا برای قبول سیاست امریکا در قبال ایران و خاورمیانه ترتیب داده شده بود و عملا هم حول این مسائل برگزار شد. مابقی حاشیه و پارازیت های محورهای اصلی این نشست بود.
کنفرانس علیرغم پروپاگاند تبلیغاتی کر کننده قبل از آن، عملا در سکوت و بی تفاوتی و بدون "دستاورد" تمام شد.
اعلام نشست کشورهای عربی و اسرائیل در یک سالن بعنوان مهمترین دستاورد این کنفرانس و پیروزی ترامپ و نتانیاهو مسخره تر از آن است که حتی راست ترین سیاستمداران به آن دل خوش کنند. راست ترین ژورنالیستها هم امروز اذعان میکنند که اهمیت نشست سران کشورهای عربی و اسرائیل صرفا از زاویه حل مسئله فلسطین است نه تقابل مشترک شان با حکومتی دیگر منجمله جمهوری اسلامی ایران.
این کنفرانس نه فقط در متحقق کردن اهداف ماکروتر خود، که حتی در نزدیک تر شدن شرکت کنندگان آن به هم زیر پلاتفرم مشترک "دفاع از صلح در خاورمیانه" هم، کاملا ناموفق بود.
اما حاشیه های این کنفرانس مهمتر از خود کنفرانس، شرکت کنندگان و "دستاوردهایش" بود. حاشیه هایی چون علنی شدن حرفهای شیوخ کشورهای حاشیه خلیج توسط نتانیاهو، تشدید کشمکش میان اسرائیل و لهستان و.... امروز مهمتر از مباحث کنفرانس دو روزه ورشو است.
اما تا جائیکه به اپوزیسیون راست در ایران برمیگردد، مهمترین حاشیه این کنفرانس تجمعات مجاهدین و طرفداران سلطنت در ورشو، رقابت این دو جریان، و تلاش شان برای تبدیل شدن به "ستاره" این نشست بود.
از همان روزهای اول اعلام این کنفرانس، نیروهای راست در اپوزیسیون ایران با اشتیاق زیادی آنرا تعقیب و لانسه کردند. روی این کنفرانس و بخصوص روی تغییر سیاست امریکا از"تغییر رفتار" حکومت ایران به "رژیم چینج" ناتویی، سرمایه گذاری کردند. هیاهو راه انداختند که امروز وقت حساب باز کردن روی "اپوزیسیون دمکرات" (اسم رمز اپوزیسیون پرو غرب)، است! امروز روز برسمیت شناخته شدن آنها، بعنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی توسط این کنفرانس و اساسا امریکا است. این شاخص تلاشها و تبلیغات و رایزنی ها و .... این طیف بود.
مسابقه ای سخت در صف این اپوزیسیون راست برای به رسمیت شناخته شدن بعنوان تنها آلترناتیو توسط امریکا به راه افتاد. مسابقه ای اساسا میان مجاهدین و طیف طرفداران سلطنت، البته بدون حضور رضا پهلوی و حزبش فرشگرد!
مسابقه این دو طیف در شکل تجمع های اعتراضی شان در حاشیه کنفرانس ورشو تجلی پیدا کرد. نتیجه این "دوئل" و کشمکش پس از آن اما از خود مسابقه رقت بار تر است.
روز اول کنفرانس ورشو از طرفی تجمع مجاهدین را داشتیم که با استقبال و حمایت دولت لهستان و رسانه ها روبرو شد. حضور "رودی جولیانی"، یکی از حامیان امریکایی مجاهدین، در این تجمع و اعلام رسمی حمایت خود از مجاهدین و مریم رجوی بعنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی و خامنه ای "آس" این تجمع بود.
در مقابل و در رقابت با مجاهد، تجمع طرفداران سلطنت اما با بی مهری مطلق دولت لهستان و رسانه ها روبرو شد. تجمع این طیف، اگر بشود نام آنرا تجمع گذاشت، نه شکوهی داشت و نه جلالی! نه پیامی از"شاهزاده" داشت و نه حامیان شان در کنگره و سنای امریکا قدم رنجه کرده و به ورشو آمدند تا "شاهزاده" را تنها "آلترناتیو قانونی و وارث آینده ایران" بنامند! علاوه بر آن سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه امریکا اعلام کرد که از هیچیک از نیروهای اپوزیسیون ایرانی بطور مشخص حمایت نمیکنند. این شاید بزرگترین شوکی بود که در ایندوره به این طیف وارد شد.
مجاهدین بدون کمترین توهمی اهمیت این تجمع را نه در حضور وسیع نیروی شان در ورشو، که در قدرت لابیسم خود، در سخنرانی حامی شان، جولیانی، اعلام مجدد حمایت از آنها بعنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی و انعکاس خبری آن و پایگاه نظامی شان در آلبانی، و جنس سناریو سیاهی شان که قدرت اجیر کردن تفنگدار و تکیه به ناتو تمام سرمایه شان است، میدانستند.
در مقابل طرفداران سلطنت که پس از خیزش دیماه و بویژه فشارها روی این طیف در رابطه با امید بستن به ترامپ، لابیسم با امریکا و حمایت شان از تحریمها و ..."چرخش به چپی" داشتند و "مردمی" و"معترض به بالایی ها" شده بودند، سرخورده و تحقیر شده از ورشو بازگشتند.
این طیف با این امید که شانس خود را در بسیج از پائین، در دست بردن به روشهای اعتراض "پائینی" ها، در نشان دادن پتانسیل خود در"توده ای" و رنگ "پائینی" ها گرفتن را در ورشو امتحان میکند، در ناباوری به عقیم بودن خود در این شکل از مبارزه، به ناتوانی در دست بردن به شکلهای "غیر سنتی" طیف خود پی برد.
اپوزیسیونی که تکیه بر حمایت امریکا، امید به این حمایت و بالیدن بر این حمایت ترجیع بند هر گفتارشان است. اپوزیسیونی که بدون این حمایت نه امیدی به آینده خود دارد و حمایت امریکا و سایر قدرت های جهانی، هم استراتژی و هم تاکتیکی اش است، نیرویی که تنها راه قدرتمند شدنش حمایت مالی و سیاسی دولت های غربی است و تنها شانس به قدرت رسیدنش دست بدست شدن قدرت از بالا است! نیرویی که سنت "اعتراض" اش لابیسم، دیپلماسی و دست به دامن قدرتهای بین المللی است! جریانی که در اولین تلاش خود برای روی آوردن به سنتی دیگر از اعتراض، به سنت "اعتراض از پائین"، سنت "فشار از پائین" با شکست سختی روبرو شد! پس از سرخوردگی با ناباوری، مات و مبهوت به این شکست، دلایل و عواقب آن نگاه میکنند و فریاد میزنند که از پشت خنجر خوردند! که دولت امریکا و لهستان به آنها خیانت کرد! دلایل شکست را در بی مهری "دوستان" خود میبینند نه در شترگاوپلنگ شدن خود! شترگاوپلنگی که هم بدون چشم امید به غرب زنده نیست و تحت فشار رادیکال شدن اوضاع تلاش میکند در مقابل همین بالا "بایستد"!
ناتوانی این طیف از دیدن یک واقعیت، ریشه این گیج سری و دست و پا زدن این بخش از طرفداران سلطنت است.
این واقعیت که دوره انقلاب مخملی، رژیم چینج از راه "رفراندم" و "انتخابات" و صدور "فرهیختگان" بومی اما غربی برای گسترش دمکراسی، دوره صادر کردن چلبی ها تمام شده و بازگشت سلطنت به اتکا به چنین سناریوهایی، علاوه بر بی پایه بودن آن در ایران، امروز در دستور امریکا نیست.
امروز دوره سیاست "دخالتهای بشردوستانه"، سازمان دادن "ارتش آزاد"ها متشکل از باندهای قومی و عشیره ای و مذهبی و خاورمیانه قومی - مذهبی است. به همین دلیل مجاهدین و باند زحمتکشان و فرشگرد که روشن و بدون توهم به "پائینی ها" ، آماده اجرای هر سناریوی ضد انسانی و میلیتاریستی اند شانس بیشتری دارند تا نیرویی که هنوز در دنیای پیش از داعش سیر و سیاحت میکند.
در مقابل، قطبی شدن فضای سیاست در ایران، هژمونی طبقه کارگر و رادیکالیسم آنرا نه فقط در مطالبات و افق و اعتماد به نفس و اعتماد به قدرت پائینی ها، که در روش مبارزه، در رادیکالیسم مبارزاتی به همراه داشته است.
آینده ایران صحنه تقابل دو نیرو، دو جنبش راست افراطی با تمام ظرفیت اولترا ارتجاعی خود و کمونیسم و کارگر با تمام ظرفیت رادیکال، انسانی و عدالتخواهانه خود است.
تقابل در افق، در سیاست، در معنای سعادت انسان، در معنای آزادی، عدالت و بالاخره تقابل در شکل و سبک کار مبارزه، مشخصه امروز ایران است!
در این جدال نیرویی که در دنیای سیاست راست است، به سرعت به دامن جنبش مادر خود خواهد خزید. آینده این بخش از طرفداران سلطنت و دمکراتها و سکولارها و .... هم همین است. بخش زیادی از کسانی که به امید آزادی و رفاه پشت این جنبش ایستاده اند، میتوانند و میتوانستند که بعنوان حامی طبقه کارگر و قدرت مردمی از پایین، از این سرنوشت فاصله بگیرند.
آذر مدرسی
۱۸ فوریه ۲۰۱۹