این مطلب صرفا نظرات نویسنده است و الزاما دیدگاه یورونیوز را منعکس نمیکند. انسان ها هنگامی که چهارمین دهه زیستن خود را به پایان میرسانند و در آستانه ورود به دهه پنجاه زندگی خویش قرار می گیرند، با چالش چهل سالگی مواجه می شوند؛ چالشی که آدمی طی آن به این می اندیشد که چقدر زمان را از دست داده، ولی موفق نشده به اهدافش جامه عمل بپوشاند و در این میان این سوال ذهنش را مشوش می کند که آیا رویاهای من با مرگی تدریجی مواجه خواهند شد؟
به اعتقاد «هانا آرنت» فیلسوف آلمانی، زندگی آدمی تحت تاثیر رویدادهای سیاسی قرار داد که در کانون آن قدرت سیاسی قرار گرفته است. با این نگاه به نظر می رسد تشعشعات یک انقلاب را بتوان تا دهه ها بی واسطه در سپهر زندگی یک ملت جستجو کرد؛ رخدادی که می تواند همچون یک رنگین کمان آسمان ملتی را روشن سازد و امید و پویایی را در جامعه رقم بزند و یا همچون ابرهایی تاریک، تنها کور سویه هایی از تلالوی روشنایی را باقی بگذارد تا ملتی در حسرت فروغ، چشم امید به چراغی داشته باشند که دیگران در دست دارند.
هانا آرنت بر این باور است که ظهور توده های فقیر در انقلاب فرانسه، آن انقلاب را تابع استبداد طبیعت و ضرورت معاش کرد و در نتیجه آزادی تسلیم ضرورت اجتماعی و اقتصادی شد. سرنوشتی که برای انقلاب روسیه نیز وجود داشت و طی آن بلشویک ها از جریان رخداد انقلاب فرانسه تقلید کردند و در نتیجه قربانی ایدئولوژیک آن شدند. محمد رضا شاه پهلوی اگرچه اصلاحات اقتصادی را در جامعه آن سالهای ایران رقم زده بود، اما به نظر می رسد فقدان اصلاحات سیاسی به پاشنه آشیل آخرین پادشاه ایران تبدیل شد؛ وضعیتی که سبب شد تا همه سلیقه ها و طیف ها کنار یکدیگر سوار بر کشتی مقابله با نظام شاهنشاهی باشند؛ مرکبی که به امید عبور از امواج استبداد، شریعتی و شاملو، خمینی و طالقانی، بازرگان و رجبی، بنی صدر و هاشمی رفسجانی و بسیاری از افراد که تنها اشتراکشان بارقه هایی از آزادی در فضای سیاسی کشور بود را کنار هم قرار داده بود. انقلابی که اگرچه همه طیف ها در آن سهیم بودند، اما روحانیت توانست با تکیه بر پابرهنگان به کام خود تمام کند تا امروز ناگزیر باشد که بیش از هر جرگه و انجمن دیگری در بحران چهل سالگی به این پرسش پاسخ دهند که چرا رویاهای ملتی با مرگ تدریجی مواجه شده است.
بسیاری از بزرگان که میان این سالها بر مسند قدرت تکیه زده اند مشکلات را معلول گذشته می دانند و در مقابله با هر مشکلی رجعتی تاریخی می کنند و با آوردن نام یکی از شاهها از سلسه پهلوی، قاجار و... درصدد هستند که ریشه مشکل را به بی تدبیری دوران حکومت او نسبت دهند. به عبارتی میتوان این گزاره را مطرح کرد که شهریاران امروز، حتی در چهل سالگی انقلاب خود نیز همچنان بسیاری مشکلات را به فرصت سوزی های نظام شاهنشاهی گذشته نسب می دهند. اگر چه باید توجه داشت که حاکمان امروز تنها مشکلات خود را به گردن پادشاهان دیروز نمی اندازند و همواره بر توطئه دشمنان خارجی نیز تاکید دارند.
در میانه ادعای این مدعیان، اما این پرسش وجود دارد که چه می شود که این انقلاب چهل ساله در موضوعاتی به دوران پیش از میلاد خود نزدیک شده؛ موضوعاتی که پنج دهه قبل منجر به ظهور یک انقلاب شد و اینک این نهضت بار دیگر به حوالی همان نقطه بازگشته است. قیامی که گفته می شد پابرهنگان صاحبان آن هستند، تنها به کام افراد پیاده ای بود که بر مسند قدرت جلوس کردند تا کوخ هایشان به کاخ تبدیل شود و آرام آرام دین را از اسب چموش قدرت پیاده کردند تا استیلای خویش را سوار بر مرکب دین کنند و مردم سالاری دینی در کنار بسیاری از مفاهیم بنیادی جامعه مدنی با المانها و معیارهای مدینه النبی، تحت تفسیر والیان حکومتی قرار بگیرد و حکومت دینی که در ابتدا شعار آن داده شده بود، گاه با طمانینه و گاه سراسیمه در مسیر دین حکومتی گام بردارد.
اگرچه در ابتدا مردم سالاری دینی مهمترین رکن سیاستگذاری حاکمان انقلاب بود، اما آرام آرام مقبولیت جای خود را به مشروعیت داد و حفظ قدرت آن قدر اهمیت پیدا کرد که هر کجا لازم بود، دین در راستای حفظ نظام تفسیر شد؛ شریعت ابزاری شد تا در حریم خصوصی و عقاید شخصی افراد ورود کنند و دین را ابزاری برای کیش و مات مخالفان خود در بازی های سیاسی قرار دهند؛ منتهی هیچ گاه خود را مورد بازجویی قرار نداند که خداوندگار کجا و چگونه این مشروعیت را به ما اعطا کرده است.
تحقق این روند سبب شد تا جامعه ای مبتنی بر اخلاق و ارزش های مذهبی که پیش از انقلاب ادعای حکومت دینی نداشت، آرام و خاموش در مسیر دیگری گام بردارد و اندک اندک فضیلت ها جای خویش را به رذیلت ها دادند تا فرومایگی نظیر دروغ، سپهر جامعه را در بر بگیرد. در سبک زندگی دهه چهارم، اختلاس و دزدی بیش از آنکه زشتی باشد، رجحان و هنری به شمار می آید و تزویر یکی از مهمترین سنگ بناها در دستگاه ها دولتی به شمار می آید. چنان برداشت های گزینشی از اندیشه ماکیاولیسمی در دستگاه قدرت بروز کرده است که برخی تاریخ را ورق می زنند و روایت امروز جامعه را با قرون وسطی و حاکمیت کلیسا بر جامعه قرن چهاردهم میلادی قیاس کنند و در پی رنسانس و نوزایی در آینده می گردند. میان این سال ها بسیاری از این حکومت رخت بر بستند و یا گریختند؛ برخی والیان و وزیران با پول هایی از بیت المال؛ بسیاری جوانان با مغزهایی پر ز تفکر و اراده هایی استوار؛ و عده ای قابل توجه از مردمی که که به امید کورسویه هایی از امید، غیرقانونی به سوی غرب و شرق آواره شدند. در این میان حاکمان و والیانشان بر گروه اول که روزگاری سر سفره آنها میهمان و دعاگو بودند،چشم بر بستند؛ اما هر آنکس که نقدی بر این ساختار وارد کرد را ضد انقلاب خواندند و هیچ گاه به این نیاندیشیدند که چه بسیار امیران، حکمرانان، والیان، شهریاران و فرماندارانی که برای تثبیت قدرت خویش در مسیر دین حکومتی گام بر می دارند؛ از سفره انقلاب ارتزاق می کنند و ذره ای به آن باور ندارند.
و این گونه بود که در چهل سالگی یک انقلاب که خاستگاه آن اصلاحات سیاسی و عدالت اجتماعی بود، ملتی که در داخل و یا خارج از مرزها سخن از آرمان های ایام انقلاب به میان میآوردند، ضدانقلاب شناخته می شوند و پابرهنگانی که پس از یک چله تبدیل به الیگارش های قدرتمند و ثروتمندی شده اند، انقلابی.
نویسنده: احمد وخشیته
euronews