از آنجایی که جهان چندقطبیتر میشود، بسیاری از کشورها احتمالاً همسوییهای انعطافپذیر را به اتحادهای ثابت ترجیح میدهند و شبکهای بسیار پیچیدهتر از روابط را ایجاد خواهند کرد. دوران ائتلاف ها فرا رسیده است. در سال های اخیر، جهان شاهد اهمیت روزافزون ائتلاف هایی مانند کواد (استرالیا، هند، ژاپن و ایالات متحده)، آکوس (استرالیا، بریتانیا، و ایالات متحده)، بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی)، چیپ (ژاپن، کره جنوبی، تایوان، و ایالات متحده)، و بسیاری دیگر بوده است.
تهمینه غمخوار؛ گروه بین الملل
ظهور ائتلافها ممکن است به عنوان ضربه ای در سوابق تاریخی به نظر برسد، اما امری تصادفی نیست. در عوض، ائتلاف ها پاسخ طبیعی به سه تغییر در نظم بین المللی هستند: از جهان تک قطبی به سوی چند قطبی، از اتحاد به همسویی و از چندجانبه گرایی به جانبه گرایی حداقلی که در این بخش از گزارش، به دو بخش اول پرداخته خواهد شد.
از جهان تک قطبی به سوی دنیای چند قطبی
گذشت سالهای متمادی نشان می دهد که جهان در حال دور شدن از عصر تک قطبی و یکجانبه گرایی آمریکا است؛ در حالی که این دور شدن از پایان جنگ سرد مشهود بوده است. در این میان، برخی از دلایل ساختاری و طولانی مدت مانند رشد جمعیت و توسعه اقتصادی وجود دارند که اهمیت کشورهایی مانند هند، چین و دیگر کشورها را افزایش داده است.
دلایل دیگر به بحران بی اعتمادی، نگرانیهای بین المللی در مورد جهت گیری و قابلیت اطمینان در امریکا مربوط می شود که در سال های اخیر به طور قابل توجهی افزایش یافته است. در نتیجه، جهان تک قطبی اکنون در مرحله پایانی قرار دارد. اینکه چه جهانی جایگزین تک قطبی خواهد شد، هنوز چندان روشن نیست؛ در حالی که ایالات متحده و چین نیمی از کل ثروت جهان را در مجموع اختیار دارند.
بنابراین، برخی پیشبینی کردهاند که واشنگتن و پکن بلوکهای رقیبی را ایجاد خواهند کرد و یک سیستم دوقطبی مشابه آنچه در دوران جنگ سرد وجود داشت، خواهند ساخت. اما این فرضیه در حال حاضر بعید به نظر می رسد. تا جایی که رهبران آمریکا و چین به طور فزاینده ای غیرقابل پیش بینی و متمرکز بر درون تلقی شده و ایجاد جهانی چند قطبی با تعداد بیشتری از قطب ها و مراکز قدرت رقیب را تشویق می کنند.
به نوبه خود، ایالات متحده توسط بسیاری در سراسر جهان به عنوان یک ابرقدرت نامتوازن شناخته می شود، زیرا دونالد ترامپ از اتحاد متنفر بود و جو بایدن از ایحاد اتحادها و ائتلافها استقبال می کند. از طرفی، واشنگتن زمانی مدافع تجارت آزاد بود و اکنون اکثریت دو حزب از سیاست های حمایت گرایانه حمایت می کنند. در همین راستا، سؤالات در مورد سلامت نهادهای دموکراتیک آمریکا، جایگاه امریکا را در خارج از کشور تضعیف می کند. نتیجه این است که تعداد کمی از کشورها از جمله بسیاری از متحدان قدیمی امریکا، تمایل دارند تا آینده خود را کاملاً بر روی آینده ایالات متحده شرط بندی کنند.
در حالی که چین در موقعیت برتر برای بهره مندی از کاهش اعتماد به ایالات متحده قرار داشته، اما در سال های اخیر جایگاه جهانی خود را تضعیف کرده است. سوء مدیریت دولت چین در خصوص وضعیت اقتصادی کشور، بسیاری را به طرح این پرسش سوق می دهد که آیا چین همچنان موتور رشد جهانی خواهد بود و آیا از نظر اقتصادی از ایالات متحده پیشی خواهد گرفت؟ در عین حال، تمرکز رئیس جمهور چین بر قدرت موجب شده تا سیستم سیاسی شکننده تری ایجاد شده و ظهور دیپلماسی گرگ جنگجو برای مقابله با امریکا به جایگاه دیپلماتیک چین از استرالیا تا لیتوانی و از کره جنوبی تا هند آسیب رسانده است.
به طور خلاصه، در حالی که از یک دهه گذشته، بسیاری از کشورها به ایالات متحده برای امنیت و به چین برای رشد اقتصادی چشم دوخته اند، امروز به نظر نمی رسد که هیچ کدام عوامل و شروط مطمئنی محسوب شوند. در نتیجه، کشورها به دنبال ترتیبات امنیتی جدید و منابع رشد اقتصادی هستند.
در حالی که برخی در پکن و واشنگتن از «جنگ سرد جدید» صحبت میکنند، بسیاری مفاهیم سادهسازی را رد میکنند. در عوض، آنها به دنبال خودمختاری بیشتر یا به دنبال پیوند دادن خود با کشورهای دیگر فراتر از دو قدرت بزرگ جهان هستند. این جهان چند قطبی در حال ظهور بسیار پیچیده تر از هر چیزی است که در گذشته نزدیک وجود داشته است؛ صرفاً به این دلیل که احتمالاً مراکز قدرت بسیار بیشتری وجود دارد. در میان کشورها، هند در حال ایجاد موقعیت منحصر به فرد خود است، در حالی که اتحادیه اروپا و برخی از کشورهای عضو آن نیز در حال طی کردن همین روند هستند.
در تمام این مدت، قدرت هایی مانند برزیل، نیجریه و اندونزی نیز در حال افزایش جایگاه خود هستند. بر همین اساس ما شاهد هستیم که پیچیدگی این جهان بسیار فراتر از هر چیزی در قرن گذشته است و سیاستگذاران در هر پایتختی را برای ارائه رویکردها و استراتژی های جدید به چالش می کشد.
حرکت به سوی همسویی ها
تغییر از جهان تک قطبی به چند قطبی موجب می شود اتحادهای ثابت برای بسیاری از کشورهای جهان جذابیت کمتری داشته باشند. از طرفی، سیستمهای چندقطبی کمتر ساکن هستند و منجر به تغییرات مکرر در ایجاد هم ترازی ها خواهند شد. از سوی دیگر، اتحادها به شدت رسمی هستند و به فرآیندهای طولانی، پرزحمت و قانونی مذاکره نیاز دارند. اما از آنجایی که رهبران به دنبال انعطاف بیشتر در ترتیبات بین المللی خود هستند، جذابیت اتحادهای جدید احتمالاً کم رنگ خواهد شد.
این بدان معنا نیست که اتحادهای معاهدات ثابت از بین خواهند رفت. در واقع، برخی از اتحادها در خارج از آسیا، مانند ناتو، حتی با پذیرش سوئد و فنلاند در حال گسترش هستند. بنابراین، با توجه به جنگ روسیه و اوکراین و تمایل کشورها به ایجاد تعادل در برابر تهدیدهای آشکار این موضوع امری منطقی ست، در حالی که در سال های آینده، این امر به احتمال زیاد استثنا خواهد بود و نه یک قاعده.
یکی از تفاوت های عمده بین اتحادها و همسویی ها، دامنه آنهاست. اتحادها گسترده تر از آن چیزی هستند که بسیاری تصور می کنند. اگرچه اتحادها معمولاً بر همکاری نظامی متمرکز هستند، اما حقیقت این است که اتحادهای متعدد به صراحت شامل اجزای اقتصادی، فناوری و دیپلماتیک هستند. در نتیجه، اتحادها اغلب نشان دهنده تعهد کل دولت یا حتی کل جامعه توسط یک کشور به کشور دیگر است.
با این حال، هم ترازی یا صف بندی ها به احتمال زیاد از موضوعی به موضوع دیگر تغییر خواهند کرد. ماهیت موضوع خاص همسویی ها نشان می دهد که کشورها می توانند با مجموعه های مختلف کشورها در موضوعات مختلف هماهنگ شوند. به عنوان مثال، هند همسویی نزدیک اقتصادی خود را با روسیه حفظ می کند و در عین حال همسویی امنیتی خود را با ایالات متحده افزایش داده و به سیاست عدم تعهد خود در سایر زمینه ها ادامه می دهد. به همین ترتیب، بسیاری از کشورهای اروپایی همسویی امنیتی خود را با ایالات متحده حفظ کرده در حالی که رویکردهای مستقل تری را برای مسائل اقتصادی و فناوری اتخاذ می کنند.
یکی از پیامدهای تغییر به سمت همسوییها این است که زیرمجموعهای از اتحادهای موجود که بر پایههای ضعیف ساخته شدهاند، ممکن است تحت فشار جدی قرار گیرند و حتی به طور بالقوه سقوط کنند. بارزترین مورد برای فروپاشی در آسیا، اتحاد ایالات متحده با تایلند است. دو طرف دیگر مجموعه مشابهی از تصورات تهدید را با یکدیگر ندارند. در حالی که ایالات متحده به طور فزاینده ای چین را بزرگترین چالش برای منافع خود می بیند، رهبران تایلند با پکن راحت تر بوده و برخورد می کنند.
علاوه بر این، تفاوتهای حاکمیتی خطری واقعی برای اتحاد ایجاد میکند. به عنوان مثال، کنگره ایالات متحده محدودیت هایی را اعمال کرده که مانع از هدایت وجوه کمک های خارجی به دولت های در قدرت به دلیل کودتا می شود به طوری که همین امر روابط ایالات متحده و تایلند را مختل کرده است.
افزون بر این، تفاوتهای مشابهی در درک تهدید و مدیریت داخلی با چندین شریک قدیمی ایالات متحده در خاورمیانه وجود دارد که میتواند نشاندهنده این مسئله باشد که همسوییها در آنجا نیز نزدیک است. در بیشتر موارد، همسوییهای جدید با شبکههای اتحاد، همزیستی خواهند داشت و ترتیبات منطقهای و جهانی را پیچیده خواهند کرد.
به عنوان مثال، چین و روسیه ممکن است متحدان رسمی نباشند، اما به وضوح در بسیاری از زمینه ها همسو هستند. ژاپن و استرالیا نیز علیرغم عدم وجود یک پیمان رسمی با یکدیگر، با یکدیگر همسویی دارند. با تحقق این همترازیهای انعطافپذیر، اغلب تفسیر بیش از حدی از آن ها صورت می گیرد، زیرا کارشناسان اغلب هم سویی های موضوعی خاص را با اتحادهای فراگیر ترکیب میکنند.