معمولا گفته می شود که قدرت کارگر در اعتصاب است. اما این تمام حقیقت نیست. اعتصاب آخرین انتخابی است که به طبقه کارگر تحمیل می شود. وقتی همه ی راه ها بسته می شود، وقتی ابزار قدرت واقعی و پایدار طبقه کارگر وجود نداشته باشد، کارگر مجبور به اعتصاب است. اما اعتصاب تنها راه قدرت نمایی طبقه کارگر نیست. تا زمانی که کارگر متشکل نیست، سازمان توده ای ندارد، تا زمانی که ابزار قدرتش را نساخته است، اعتصاب هم اجتناب ناپذیر می شود.
اما حتی اگر اعتصاب به خیابان هم بیاید باز قدرت واقعی اش را نشان نمی دهد. ولو اعتصاب دستاوردی داشته باشد و حقی کسب شود، باز قدرت واقعی کارگران اعمال نشده است.
میزان گستردگی و فشردگی اعتصابات کارگری در چهار دهه ی اخیر حاکمیت جمهوری اسلامی با هیچ کشور دنیا قابل مقایسه نیست. بیشترین اعتصابات کارگری دراین مدت طولانی بر سر معوقه ها بوده است. حتی گرفتن دستمزد کاری که کرده برای کارگران معضلی بوده و هنوز هم هست. طبقه کارگر ایران ده ها معضل جدی و فوری دارد. تنها بخشی از آن عبارتند از:
- واگذار کردن تعیین حداقل دستمزد سالانه و مزایا به کارفرماها و نهادهای دولتی
- عدم امنیت شغلی با قراردادهای موقت و تن ندادن کارفرماها و دولت به قرارداد کار ثابت ودایم
- آزاد گذاشتن کارفرما برای اخراج کارگران بهر بهانه و دلیلی
- تقسیم و متفرق کردن کارگران در شرکت ها و طرح های پروژه ای متعدد و جدا از هم
- باز گذاشتن دست صاحبان هر پروژه برای اجرای مقررات دلبخواهی حتی در تعیین دستمزد و مزایای کارگران - ناامنی محیط کار و ده ها تعرض دیگر به مزد کارگر و سفره ی خانواده اش است.
آیا می توان هر روز برای تغییر هر کدام از این بیحقوقی و به دست آوردن حقی، اعتصاب کرد؟ آن وقت کارگران باید بیشتر هفته ها و ماه های سال در اعتصاب باشند. باید راهی وجود داشته باشد که اعتصاب آخرین انتخاب کارگران باشد.
رابطه ی کار و سرمایه و کارگر و کارفرما بعنوان فروشنده و خریدار نیروی کار، مثل هر معامله ی دیگر چانه زنی است. کارگران بدون تشکیلات و سازمان توده ای توان چانه زنی ندارند. در نتیجه، این معامله همیشه یک طرف دارد و آن کارفرما است که خودش می برد و می دوزد. طبقه کارگر چگونه می تواند این معامله و معادله نابرابر و خشونت و زور علیه خود را تغییر دهد.
یک مثال: پایان هرسال و آغاز سال جدید، فصل تعیین حداقل دستمزد سال است. ولی تا کنون طبقه کارگر نقشی در این معامله جدید و تعیین حداقل دستمزد که از زاویه ی منفعت کارگران حیاتی ترین موضوع رابطه ی کار و سرمایه است و برای سرمایه داران و کارفرماها راهی برای افزایش سود، نقشی ندارد.
دلیلش بسیار ساده و روشن است. تصور کنید طبقه کارگر متشکل و صاحب سازمان توده ای خود است، تشکیلات به معنای ابزار قدرت و اتحاد سازمانیافته ی خود برای دخالت و فشار بر کارفرما و دولت را دارد. درچنین شرایطی چه اتفاقی می افتد؟ اولین اتفاقی که می افتد و قبل از این که کار به اعتصاب بکشد، توازن قوایی ایجادمی گردد که دو نیرو بر سر هر موضوع و خواست کارگری مقابل هم قرار می گیرند. هیچ کارفرمایی نمی تواند نیروی سازمانیافته ی توده ای کارگران را نادیده بگیرد و یا آن را دور بزند. راه فراری ندارد جز این که در مقابل تشکیلات کارگری و مطالباتش پاسخگو باشد. کارفرما اختیار تام ندارد. تصمیم گیرنده ی مطلق نیست. یکطرفه نمی تواند مقررات یا تعرضی را به کارگر تحمیل کند. مجبور است صف آرایی کارگران در تشکل توده ای شان را بحساب بیاورد و پاسخگو باشد.
تا کنون اینچنین نبوده است. کارفرما تعرض کرده و کارگر هم اگر توانسته باشد از سر اجبار دست به اعتصاب زده است. اعتصابی که آغاز و پایانی دارد و علاوه بر سرکوب، در شرایط فلاکتبار دستمزد و معیشت کارگران هم، نمی تواند طولانی مدت باشد. در نیتجه بدون نتیجه و یا اگر شانسی داشته باشد و خواستی حداقلی را کسب کرده باشد بر سر کار برمی گردد. بدلیل همان شرایط نابرابر که گفتم در 90 درصد این رویارویی و اعتصاب، کارفرما برنده است. یا به حداقلی تن داده و با وعده های دروغین و وقت کشی سر و ته قضیه را هم آورده است.
این که طبقه کارگر بحکم موقعیتش در کار و زیر یک سقف و پروژه ی معین در ابعاد کوچک چند ده نفری تا صدها و هزاران کارگر، بخودی خود جمع هم منفعتی را تشکیل می دهند، یک واقعیت است. همین موقعیت مشترک و منفعت مشترک است که کارگران را یک طبقه کرده است و این موقعیت است که امکان اعتصاب را هم فراهم می کند. اما کارگران بحکم این موقعیت واحد در یک شرکت و کارخانه، بطور خودبخود متحد و متشکل نیست. این همگرایی و هم سرنوشتی الزاما اتوماتیک و خودبخود به تشکیلات و قدرت تبدیل نمی شود.
بر سر راه ابراز وجود قدرتمند و موثر و کارساز طبقه کارگر موانع متعددی وجود دارد. یک جنبه اش سرکوب پلیسی است. اما این تمام مشکل نیست.
موضوع اصلی خودآگاهی طبقه کارگر به منبع قدرتش است. می بینیم که چه در درون کارگران و چه بیرون از آن، انواع ایده ها و به اصطلاح راهکارها و نصایح و اوامر و پروپاگاند مطرح می شوند. یکی می گوید شورا تشکیل دهید، دیگری می گوید نمی شود یا هنوز وقتش نشده. امنیتی های نظام حاکم هم می گویند شورا کمونیستی است. یکی می گوید سندیکا بسازید، دیگری می گوید سندیکا درست نیست، رفرمیستی است. نهادهای حکومتی هم سندیکا را سنت استکبار جهانی می نامند. هستند کسانی هم که می گویند اصلا کارگران بحکم کار مشترک و حضور جمعی شان در زیر یک سقف خودبخود متشکل اند. مگر نه این که دستجمعی دست به اعتصاب می زنند!
این بلبشو از عوامل مهم بازدارنده و سردرگمی و بی اعتمادی کارگران به نیروی خود و مانع جدی بر سر راه اتحاد واقعی کارگری است.
اما برای دستیابی به اتحاد واقعی و تشکل توده ای کارگری برخلاف آشفته فکری و سردرگمی از طرفی و تشکل های زرد دولتی- کارفرمایی ضد منفعت طبقه کارگر از طرف دیگر، راه سر راست و مشخص و بسیار عملی و در دسترس وجود دارد. مجمع عمومی کارگری، نه تنها در شرایط امروز بلکه از چند دهه قبل هم ظرف و ابزار قدرتمند توده ی کارگران است.
جنبش مجمع عمومی منظم کارگری تنها ابزاری است که:
- کلیه ی کارگران یک محیط کار را متحد و متشکل می کند.
- امکان دخالت مستقیم همه ی کارگران را در تعیین سرنوشت خود فراهم می سازد.
- قابل تعطیل شدن و ممنوع کردن از جانب دولت و کارفرما نیست.
- تشکیل آن بسیار ساده است و نیازی به پیچیدگی های تشکل هرمی و بوروکراتیک ندارد. تنها ابزاری است که تصمیم گیری در رابطه ی کار و سرمایه و مزد و ساعت کار و مزایا و رفاه را به دست چند نفر با هر نامی مثل هیات مدیره و غیره نمی سپارد وخود به خانه بر نمی گردد.
- تنها ابزاری است که تصمیم گیری جمعی را تامین می کند. عضوگیری و اسم نویسی و دفتر و دستک شیوه های اداری و بوروکراتیک را ندارد. همه ی کارگران هر مرکز کارگری عضو دایمی مجمع عمومی اند.
- تنها ابزار در دسترسی است که هر زمان و برای هر گونه تصمیم به مبارزه و اعتراض و مذاکره، آماده است.
- تنها ابزاری است که تمام قدرت کارگری را به نمایش می گذارد...
ما در تجمعات و اعتراضات و حتی اعتصابات کارگری مکرر این چند دهه هیچ وقت شاهد حضور تمام و کمال هر بخش و مرکز کارگری نیستیم. یک بخش می آیند و بخش دیگر غایبند. دلیلش به واضحی این است که بخش کارگران غایب یا قانع نشده اند و یا ترسیده اند. کارگر محافظه کار به این فکر می کند که همکارانش توانایی بیش از چند روز اعتصاب را ندارند و سر کار بر می گردند، فکر می کند ممکن است شغلش را از دست بدهد، اخراج شود و نان سفره خانواده اش قطع گردد...
ما با طبقه ای روبروئیم که اکثرا بدون پشتوانه ی مالی اند و ده روز اعتصاب بدون اینکه به نتیجه برسد، کمرشان را میشکند. یعنی به این سادگی نیست که جنبش کارگری آماده مبارزهای باشد که چند ماه طول میکشد. او میخواهد در همان وهلههای اول به یک نتیجه ملموس و مادی برسد. طبقه کارگر می خواهد شرایط کار و زندگیش بهبود پیدا کند. برای این که این اتفاق بیفتد باید ابزار قدرتش را بسازد. ابزاری که اگر جمهوری اسلامی مانع بهبود شرایط کار و زندگیش شد توان پس زدنش را داشته باشد.
چگونه باید تضمین کرد که کارگران در هر اعتصاب دست خالی برنگردند و اعتصاب قدرتمند و موثر باشد؟ برای این که کارگران پس از هر اعتصابی متحد تر، قدرتمندتر و طلبکارتر از اعتصاب بیرون بیایند و کارفرما را مجبور به رعایت قوانین بازی کارگران کنند باید به پشتوانه ی محکم و استوار سازمان و تشکل توده ای تکیه کند و استوار بایستد.
تنها در مجمع عمومی کارگری است که امکان قانع کردن همه ی کارگران و یا اکثریت بزرگ کارگران وجود دارد و تنها در مجمع عمومی کارگری است که کارگر محافظه کار اعتماد به نفس پیدا می کند و قدرت جمعی همکارانش را با چشمان خود می بیند و نگران اخراج و از دست دادن کارش نیست. در مجمع عمومی، هر کارگری با هر اندازه سواد و آگاهی می تواند بیاید و حرف بزند، استدلال کند، قانع کند و قانع شود. قدرت جمعی کارگران هیچ جایی برای ترس باقی نمی گذارد. چرا که کلیه کارگران یک مرکز است که تصمیم می گیرند مبارزه ای را سازمان دهند. فعالین و رهبران عملی کارگری خود عضو مجمع عمومی اند و از پشتوانه ی توده کارگران برخوردارند. در هر تک کارگری قدرت جمعی توده ای متبلور است. تنها در چنین شیوه و سنتی است که مبارزه و اعتصاب قدرتمند کارگران با تکیه بر قدرت مستقل و توده ای مجمع عمومی امکان پیروزی وجود دارد. در چنین شرایطی است که همه ی مراکز کوچک و بزرگ کار به یک جنبش سراسری طبقاتی "جنبش مجامع عمومی منظم و پایدار کارگری" دست پیدا می کند. جنبشی غیر قابل سرکوب و غیر قابل ممنوع شدن.
جنبش مجمع عمومی ظرفی است و زمینه ای است برای آموزش سوسیالیستی و تشکل و تحزب سوسیالیستی طبقه، مبلغ و رهبر کارگری در مجمع عمومی میگوید قدرت سیاسی باید دست کارگرها باشد. برای اینکه جامعه روی دوش کارگرها است. بخاطر اینکه کارگرها هیچ نقشی جز آزادی بشر ندارند. به هر مصیبتی که فکر میکنی وقتی حل میشود که قدرت سیاسی دست کارگرها باشد. تا حالا قدرت دست تاجرها و بوروکرات ها و تکنوکرات ها و بانکدارها و دکتر مهندس های بورژوا و انگل های جامعه بوده، حالا باید دست کارگرها باشد. این مضمون تبلیغ رهبر کارگری و کارگر سوسیالیست در مجمع عمومی است. مجمع عمومی بهترین ظرف آگاهی بخشی طبقاتی کارگری است.
کارگر کمونیست مرکز فعالیتش را این قرار میدهد که جنبش کارگری بعنوان یک نیروی مستقل به صحنه بیاید. مرکز کارش سازمان دادن و ایجاد تشکلهای واقعی و پایدار کارگری برای امروز و برای دوره اعتلاء سیاسی است. جامعه ی ما بارها با خیزش ها و عصیان نان و برای ازادی و رفاه روبرو بوده است. بهر درجه جنبش شورایی کارگری و مجامع عمومی کارگری برای یک مبارزه سیستماتیک طبقاتی وجود داشته باشد، به اعتبار آن می توان به گشایش سیاسی و اعتلا و سرنگونی و قیام و آلترناتیو سازماندهی جامعه ی آزاد و برابر رسید.
دست گذاشتن روی کمبود جنبش طبقه کارگر صمیمانه ترین و سیاسی ترین عمل و رفتار با طبقه است. خوش باوری های کاذب دوستی خاله خرسه با طبقه کارگر است. وظیفه ما جواب دادن به یک خلأ اساسی در جنبش کارگری و طبقاتی یعنی نداشتن استخوانبندی وحدت و تشکیلات برای هر نوع فعالیتش است. سئوال در مورد وضعیت طبقه کارگر و نقشش و وظایفش در مبارزه امروز و در آینده است. صحبت بر سر این است که طبقه کارگر جنبش مستقل خودش را راه بیندازد، حرف مستقل خودش را بزند، با این دورنما که نهایتا شرایط و توازن قوا به نفع طبقه کارگر منجر شود.
طبقه کارگری که اتحادیه ندارد، شورا ندارد، در همه ی زمینه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ضربه پذیر است. پیروزی اعتصابش هم تضمین نیست. طبقه کارگر اتم های جدا از همدیگر نیست. یک طبقه واحد است. این طبقه باید شکل اتحاد و اعتراض و اعتصاب و مبارزه اش را تعریف کند. و ان این است که یا جنبش مجمع عمومی راه می افتد یا کارگران می روند پشت سر نهادهای ارتجاعی... راه وسطی نیست!
چیزی که طبقه کارگر نه از امروز بلکه در طول همه ی این سال ها کم داشته و دارد ابزار قدرت و ابراز وجودش بمثابه طبقه اجتماعی است. این ابزار جنبش مجمع عمومی است. جنبشی که به اتکا به آن می تواند چه در شرایط اختناق و چه زمانی که جنبش های اجتماعی در میدان هستند، اعتصاب کند، خواستار رفع سرکوب شود، خواستار آزادی زندانیان سیاسی شود، خواستار رفع تبعیض جنسیتی شود و...
جنبش مجمع عمومی یک ابزار کلیدی طبقه کارگر است. مجمع عمومی امروز مثل قلعه ای است که طبقه کارگر در آن میایستد، اعمال قدرت می کند و در نهایت هم ابزار حکومت کردنش است.
جنبش مجمع عمومی جنبش آلترناتیو کارگران برای هر رفرم و بهبودی در شرایط کار و زندگی و در قبال قدرت سیاسی است.
جنبش مجمع عمومی ابزار استقلال طبقه کارگر است. امروز اگر طبقه کارگر بخواهد اعتراض سیاسی، اقتصدای و فرهنگی اش معنی داشته باشد باید جنبش مجمع عمومی راه بیندازد. و راه میافتد. نمی توانند جلوش را بگیرند.
وقتی حرف از اتحاد و تشکل است منظور بیان عمومی شعاری نیست که گفته شود "چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است". این را همه می دانند. معنی این چاره جنبش مجمع عمومی است. جنبشی که از جایی شروع می شود و به سرعت در میان بخش های مختلف طبقه گسترش می یابد و تکثیر می شود. انوقت می توانیم بگوییم که چند مرکز مهم کارگری مثل نفت، پتروشیمی ها، فولاد، هفت تپه، ماشین سازی ها 6مجمع عمومی منظم و پایدار تشکیل شده اند. قابل شمارش است.
قدرت طبقه کارگر در موقعیت طبقاتی اش در تولید و اقتصاد است. در چرخاندن چرخ های جامعه از نان تنور تا خوراکی ها و دارو و خدمات درمانی و خدمات شهری و صنایع و ماشین آلات و حمل و نقل و مسکن سازی و ... است. این موقعیت، فردی نیست، اجتماعی است. موقعیت فردی هر تک کارگری نیست. اگر بود طبقه کارگر نامیده نمی شد. اگر بود طبقه نبود. آحاد یا بخش ها یی از کارگران جدا از هم بود که هر کس و هر بخش بایستی خود گلیمش را از آب بیرون بکشد.مظفر محمدی: اعتصاب آخرین انتخاب کارگران است
پیروزی اعتصاب در گرو جنبش مجمع عمومی است!
معمولا گفته می شود که قدرت کارگر در اعتصاب است. اما این تمام حقیقت نیست. اعتصاب آخرین انتخابی است که به طبقه کارگر تحمیل می شود. وقتی همه ی راه ها بسته می شود، وقتی ابزار قدرت واقعی و پایدار طبقه کارگر وجود نداشته باشد، کارگر مجبور به اعتصاب است. اما اعتصاب تنها راه قدرت نمایی طبقه کارگر نیست.
تا زمانی که کارگر متشکل نیست، سازمان توده ای ندارد، تا زمانی که ابزار قدرتش را نساخته است، اعتصاب هم اجتناب ناپذیر می شود. اما حتی اگر اعتصاب به خیابان هم بیاید باز قدرت واقعی اش را نشان نمی دهد. ولو اعتصاب دستاوردی داشته باشد و حقی کسب شود، باز قدرت واقعی کارگران اعمال نشده است.
میزان گستردگی و فشردگی اعتصابات کارگری در چهار دهه ی اخیر حاکمیت جمهوری اسلامی با هیچ کشور دنیا قابل مقایسه نیست. بیشترین اعتصابات کارگری دراین مدت طولانی بر سر معوقه ها بوده است. حتی گرفتن دستمزد کاری که کرده برای کارگران معضلی بوده و هنوز هم هست. طبقه کارگر ایران ده ها معضل جدی و فوری دارد. تنها بخشی از آن عبارتند از:
- واگذار کردن تعیین حداقل دستمزد سالانه و مزایا به کارفرماها و نهادهای دولتی
- عدم امنیت شغلی با قراردادهای موقت و تن ندادن کارفرماها و دولت به قرارداد کار ثابت ودایم
- آزاد گذاشتن کارفرما برای اخراج کارگران بهر بهانه و دلیلی
- تقسیم و متفرق کردن کارگران در شرکت ها و طرح های پروژه ای متعدد و جدا از هم
- باز گذاشتن دست صاحبان هر پروژه برای اجرای مقررات دلبخواهی حتی در تعیین دستمزد و مزایای کارگران - ناامنی محیط کار و ده ها تعرض دیگر به مزد کارگر و سفره ی خانواده اش است.
آیا می توان هر روز برای تغییر هر کدام از این بیحقوقی و به دست آوردن حقی، اعتصاب کرد؟ آن وقت کارگران باید بیشتر هفته ها و ماه های سال در اعتصاب باشند. باید راهی وجود داشته باشد که اعتصاب آخرین انتخاب کارگران باشد.
رابطه ی کار و سرمایه و کارگر و کارفرما بعنوان فروشنده و خریدار نیروی کار، مثل هر معامله ی دیگر چانه زنی است. کارگران بدون تشکیلات و سازمان توده ای توان چانه زنی ندارند. در نتیجه، این معامله همیشه یک طرف دارد و آن کارفرما است که خودش می برد و می دوزد. طبقه کارگر چگونه می تواند این معامله و معادله نابرابر و خشونت و زور علیه خود را تغییر دهد.
یک مثال: پایان هرسال و آغاز سال جدید، فصل تعیین حداقل دستمزد سال است. ولی تا کنون طبقه کارگر نقشی در این معامله جدید و تعیین حداقل دستمزد که از زاویه ی منفعت کارگران حیاتی ترین موضوع رابطه ی کار و سرمایه است و برای سرمایه داران و کارفرماها راهی برای افزایش سود، نقشی ندارد.
دلیلش بسیار ساده و روشن است. تصور کنید طبقه کارگر متشکل و صاحب سازمان توده ای خود است، تشکیلات به معنای ابزار قدرت و اتحاد سازمانیافته ی خود برای دخالت و فشار بر کارفرما و دولت را دارد. درچنین شرایطی چه اتفاقی می افتد؟ اولین اتفاقی که می افتد و قبل از این که کار به اعتصاب بکشد، توازن قوایی ایجادمی گردد که دو نیرو بر سر هر موضوع و خواست کارگری مقابل هم قرار می گیرند. هیچ کارفرمایی نمی تواند نیروی سازمانیافته ی توده ای کارگران را نادیده بگیرد و یا آن را دور بزند. راه فراری ندارد جز این که در مقابل تشکیلات کارگری و مطالباتش پاسخگو باشد. کارفرما اختیار تام ندارد. تصمیم گیرنده ی مطلق نیست. یکطرفه نمی تواند مقررات یا تعرضی را به کارگر تحمیل کند. مجبور است صف آرایی کارگران در تشکل توده ای شان را بحساب بیاورد و پاسخگو باشد.
تا کنون اینچنین نبوده است. کارفرما تعرض کرده و کارگر هم اگر توانسته باشد از سر اجبار دست به اعتصاب زده است. اعتصابی که آغاز و پایانی دارد و علاوه بر سرکوب، در شرایط فلاکتبار دستمزد و معیشت کارگران هم، نمی تواند طولانی مدت باشد. در نیتجه بدون نتیجه و یا اگر شانسی داشته باشد و خواستی حداقلی را کسب کرده باشد بر سر کار برمی گردد. بدلیل همان شرایط نابرابر که گفتم در 90 درصد این رویارویی و اعتصاب، کارفرما برنده است. یا به حداقلی تن داده و با وعده های دروغین و وقت کشی سر و ته قضیه را هم آورده است.
این که طبقه کارگر بحکم موقعیتش در کار و زیر یک سقف و پروژه ی معین در ابعاد کوچک چند ده نفری تا صدها و هزاران کارگر، بخودی خود جمع هم منفعتی را تشکیل می دهند، یک واقعیت است. همین موقعیت مشترک و منفعت مشترک است که کارگران را یک طبقه کرده است و این موقعیت است که امکان اعتصاب را هم فراهم می کند. اما کارگران بحکم این موقعیت واحد در یک شرکت و کارخانه، بطور خودبخود متحد و متشکل نیست. این همگرایی و هم سرنوشتی الزاما اتوماتیک و خودبخود به تشکیلات و قدرت تبدیل نمی شود.
بر سر راه ابراز وجود قدرتمند و موثر و کارساز طبقه کارگر موانع متعددی وجود دارد. یک جنبه اش سرکوب پلیسی است. اما این تمام مشکل نیست.
موضوع اصلی خودآگاهی طبقه کارگر به منبع قدرتش است. می بینیم که چه در درون کارگران و چه بیرون از آن، انواع ایده ها و به اصطلاح راهکارها و نصایح و اوامر و پروپاگاند مطرح می شوند. یکی می گوید شورا تشکیل دهید، دیگری می گوید نمی شود یا هنوز وقتش نشده. امنیتی های نظام حاکم هم می گویند شورا کمونیستی است. یکی می گوید سندیکا بسازید، دیگری می گوید سندیکا درست نیست، رفرمیستی است. نهادهای حکومتی هم سندیکا را سنت استکبار جهانی می نامند. هستند کسانی هم که می گویند اصلا کارگران بحکم کار مشترک و حضور جمعی شان در زیر یک سقف خودبخود متشکل اند. مگر نه این که دستجمعی دست به اعتصاب می زنند!
این بلبشو از عوامل مهم بازدارنده و سردرگمی و بی اعتمادی کارگران به نیروی خود و مانع جدی بر سر راه اتحاد واقعی کارگری است.
اما برای دستیابی به اتحاد واقعی و تشکل توده ای کارگری برخلاف آشفته فکری و سردرگمی از طرفی و تشکل های زرد دولتی- کارفرمایی ضد منفعت طبقه کارگر از طرف دیگر، راه سر راست و مشخص و بسیار عملی و در دسترس وجود دارد. مجمع عمومی کارگری، نه تنها در شرایط امروز بلکه از چند دهه قبل هم ظرف و ابزار قدرتمند توده ی کارگران است.
جنبش مجمع عمومی منظم کارگری تنها ابزاری است که:
- کلیه ی کارگران یک محیط کار را متحد و متشکل می کند.
- امکان دخالت مستقیم همه ی کارگران را در تعیین سرنوشت خود فراهم می سازد.
- قابل تعطیل شدن و ممنوع کردن از جانب دولت و کارفرما نیست.
- تشکیل آن بسیار ساده است و نیازی به پیچیدگی های تشکل هرمی و بوروکراتیک ندارد. تنها ابزاری است که تصمیم گیری در رابطه ی کار و سرمایه و مزد و ساعت کار و مزایا و رفاه را به دست چند نفر با هر نامی مثل هیات مدیره و غیره نمی سپارد وخود به خانه بر نمی گردد.
- تنها ابزاری است که تصمیم گیری جمعی را تامین می کند. عضوگیری و اسم نویسی و دفتر و دستک شیوه های اداری و بوروکراتیک را ندارد. همه ی کارگران هر مرکز کارگری عضو دایمی مجمع عمومی اند.
- تنها ابزار در دسترسی است که هر زمان و برای هر گونه تصمیم به مبارزه و اعتراض و مذاکره، آماده است.
- تنها ابزاری است که تمام قدرت کارگری را به نمایش می گذارد...
ما در تجمعات و اعتراضات و حتی اعتصابات کارگری مکرر این چند دهه هیچ وقت شاهد حضور تمام و کمال هر بخش و مرکز کارگری نیستیم. یک بخش می آیند و بخش دیگر غایبند. دلیلش به واضحی این است که بخش کارگران غایب یا قانع نشده اند و یا ترسیده اند. کارگر محافظه کار به این فکر می کند که همکارانش توانایی بیش از چند روز اعتصاب را ندارند و سر کار بر می گردند، فکر می کند ممکن است شغلش را از دست بدهد، اخراج شود و نان سفره خانواده اش قطع گردد...
ما با طبقه ای روبروئیم که اکثرا بدون پشتوانه ی مالی اند و ده روز اعتصاب بدون اینکه به نتیجه برسد، کمرشان را میشکند. یعنی به این سادگی نیست که جنبش کارگری آماده مبارزهای باشد که چند ماه طول میکشد. او میخواهد در همان وهلههای اول به یک نتیجه ملموس و مادی برسد. طبقه کارگر می خواهد شرایط کار و زندگیش بهبود پیدا کند. برای این که این اتفاق بیفتد باید ابزار قدرتش را بسازد. ابزاری که اگر جمهوری اسلامی مانع بهبود شرایط کار و زندگیش شد توان پس زدنش را داشته باشد.
چگونه باید تضمین کرد که کارگران در هر اعتصاب دست خالی برنگردند و اعتصاب قدرتمند و موثر باشد؟ برای این که کارگران پس از هر اعتصابی متحد تر، قدرتمندتر و طلبکارتر از اعتصاب بیرون بیایند و کارفرما را مجبور به رعایت قوانین بازی کارگران کنند باید به پشتوانه ی محکم و استوار سازمان و تشکل توده ای تکیه کند و استوار بایستد.
تنها در مجمع عمومی کارگری است که امکان قانع کردن همه ی کارگران و یا اکثریت بزرگ کارگران وجود دارد و تنها در مجمع عمومی کارگری است که کارگر محافظه کار اعتماد به نفس پیدا می کند و قدرت جمعی همکارانش را با چشمان خود می بیند و نگران اخراج و از دست دادن کارش نیست. در مجمع عمومی، هر کارگری با هر اندازه سواد و آگاهی می تواند بیاید و حرف بزند، استدلال کند، قانع کند و قانع شود. قدرت جمعی کارگران هیچ جایی برای ترس باقی نمی گذارد. چرا که کلیه کارگران یک مرکز است که تصمیم می گیرند مبارزه ای را سازمان دهند. فعالین و رهبران عملی کارگری خود عضو مجمع عمومی اند و از پشتوانه ی توده کارگران برخوردارند. در هر تک کارگری قدرت جمعی توده ای متبلور است. تنها در چنین شیوه و سنتی است که مبارزه و اعتصاب قدرتمند کارگران با تکیه بر قدرت مستقل و توده ای مجمع عمومی امکان پیروزی وجود دارد. در چنین شرایطی است که همه ی مراکز کوچک و بزرگ کار به یک جنبش سراسری طبقاتی "جنبش مجامع عمومی منظم و پایدار کارگری" دست پیدا می کند. جنبشی غیر قابل سرکوب و غیر قابل ممنوع شدن.
جنبش مجمع عمومی ظرفی است و زمینه ای است برای آموزش سوسیالیستی و تشکل و تحزب سوسیالیستی طبقه، مبلغ و رهبر کارگری در مجمع عمومی میگوید قدرت سیاسی باید دست کارگرها باشد. برای اینکه جامعه روی دوش کارگرها است. بخاطر اینکه کارگرها هیچ نقشی جز آزادی بشر ندارند. به هر مصیبتی که فکر میکنی وقتی حل میشود که قدرت سیاسی دست کارگرها باشد. تا حالا قدرت دست تاجرها و بوروکرات ها و تکنوکرات ها و بانکدارها و دکتر مهندس های بورژوا و انگل های جامعه بوده، حالا باید دست کارگرها باشد. این مضمون تبلیغ رهبر کارگری و کارگر سوسیالیست در مجمع عمومی است. مجمع عمومی بهترین ظرف آگاهی بخشی طبقاتی کارگری است.
کارگر کمونیست مرکز فعالیتش را این قرار میدهد که جنبش کارگری بعنوان یک نیروی مستقل به صحنه بیاید. مرکز کارش سازمان دادن و ایجاد تشکلهای واقعی و پایدار کارگری برای امروز و برای دوره اعتلاء سیاسی است. جامعه ی ما بارها با خیزش ها و عصیان نان و برای ازادی و رفاه روبرو بوده است. بهر درجه جنبش شورایی کارگری و مجامع عمومی کارگری برای یک مبارزه سیستماتیک طبقاتی وجود داشته باشد، به اعتبار آن می توان به گشایش سیاسی و اعتلا و سرنگونی و قیام و آلترناتیو سازماندهی جامعه ی آزاد و برابر رسید.
دست گذاشتن روی کمبود جنبش طبقه کارگر صمیمانه ترین و سیاسی ترین عمل و رفتار با طبقه است. خوش باوری های کاذب دوستی خاله خرسه با طبقه کارگر است. وظیفه ما جواب دادن به یک خلأ اساسی در جنبش کارگری و طبقاتی یعنی نداشتن استخوانبندی وحدت و تشکیلات برای هر نوع فعالیتش است. سئوال در مورد وضعیت طبقه کارگر و نقشش و وظایفش در مبارزه امروز و در آینده است. صحبت بر سر این است که طبقه کارگر جنبش مستقل خودش را راه بیندازد، حرف مستقل خودش را بزند، با این دورنما که نهایتا شرایط و توازن قوا به نفع طبقه کارگر منجر شود.
طبقه کارگری که اتحادیه ندارد، شورا ندارد، در همه ی زمینه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ضربه پذیر است. پیروزی اعتصابش هم تضمین نیست. طبقه کارگر اتم های جدا از همدیگر نیست. یک طبقه واحد است. این طبقه باید شکل اتحاد و اعتراض و اعتصاب و مبارزه اش را تعریف کند. و ان این است که یا جنبش مجمع عمومی راه می افتد یا کارگران می روند پشت سر نهادهای ارتجاعی... راه وسطی نیست!
چیزی که طبقه کارگر نه از امروز بلکه در طول همه ی این سال ها کم داشته و دارد ابزار قدرت و ابراز وجودش بمثابه طبقه اجتماعی است. این ابزار جنبش مجمع عمومی است. جنبشی که به اتکا به آن می تواند چه در شرایط اختناق و چه زمانی که جنبش های اجتماعی در میدان هستند، اعتصاب کند، خواستار رفع سرکوب شود، خواستار آزادی زندانیان سیاسی شود، خواستار رفع تبعیض جنسیتی شود و...
جنبش مجمع عمومی یک ابزار کلیدی طبقه کارگر است. مجمع عمومی امروز مثل قلعه ای است که طبقه کارگر در آن میایستد، اعمال قدرت می کند و در نهایت هم ابزار حکومت کردنش است.
جنبش مجمع عمومی جنبش آلترناتیو کارگران برای هر رفرم و بهبودی در شرایط کار و زندگی و در قبال قدرت سیاسی است.
جنبش مجمع عمومی ابزار استقلال طبقه کارگر است. امروز اگر طبقه کارگر بخواهد اعتراض سیاسی، اقتصدای و فرهنگی اش معنی داشته باشد باید جنبش مجمع عمومی راه بیندازد. و راه میافتد. نمی توانند جلوش را بگیرند.
وقتی حرف از اتحاد و تشکل است منظور بیان عمومی شعاری نیست که گفته شود "چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است". این را همه می دانند. معنی این چاره جنبش مجمع عمومی است. جنبشی که از جایی شروع می شود و به سرعت در میان بخش های مختلف طبقه گسترش می یابد و تکثیر می شود. انوقت می توانیم بگوییم که چند مرکز مهم کارگری مثل نفت، پتروشیمی ها، فولاد، هفت تپه، ماشین سازی ها 6مجمع عمومی منظم و پایدار تشکیل شده اند. قابل شمارش است.
قدرت طبقه کارگر در موقعیت طبقاتی اش در تولید و اقتصاد است. در چرخاندن چرخ های جامعه از نان تنور تا خوراکی ها و دارو و خدمات درمانی و خدمات شهری و صنایع و ماشین آلات و حمل و نقل و مسکن سازی و ... است. این موقعیت، فردی نیست، اجتماعی است. موقعیت فردی هر تک کارگری نیست. اگر بود طبقه کارگر نامیده نمی شد. اگر بود طبقه نبود. آحاد یا بخش ها یی از کارگران جدا از هم بود که هر کس و هر بخش بایستی خود گلیمش را از آب بیرون بکشد.
موقعیت قدرتمند کارگران در میزان اتحاد و تشکل مستقل و توده ای شان است. زمانی شوراهای کارگری در شوروی برای مدتی قدرت را به دست گرفتند و حکومت کارگری برپا ساختند.
زمانی اتحادیه های کارگری در غرب ابزار قدرت کارگران برای دفاع از خود در مقابل تعرض سرمایه داران و ابزار مبارزه کارگری برای مطالبات رفاهی بود. طبقه کارگر دستاوردهای بزرگی کسب کرد. 8 ساعت کار، دو روز تعطیلی در هفته، یک ماه مرخصی سالانه با حقوق، بیمه های اجتماعی، بیمه ی درمانی رایگان، بیمه ی بیکاری، امنیت شغلی، ایمنی محیط کار، کمک هزینه ی مسکن. کمک هزینه کودکان، تحصیل رایگان، ازادی تشکل و اعتصاب و ده ها امتیاز دیگر سیاسی و اقتصادی و رفاهی. حتی یک اعتصاب پیروز می توانست دولتی را وادار به استعفا کند.
اما طبقه کارگر جهانی در این نقطه متوقف شد و نتوانست جلوتر برود. در طول زمان که کارگران به احزاب سوسیال دمکرات و کارگر و چپ پیوستند، به تدریج احزاب سیاسی جای طبقه کارگر را گرفتند و کارگران در حاشیه ی احزاب و به رای دهندگان صرف هر چند سال یک بار به احزاب معین برای کسب قدرت بورژوازی تبدیل شدند. در چند دهه اخیر احزاب به نام کارگر و سوسیال دمکرات، خود به ابزارهای حفظ نظام سرمایه و سود در مقابل طبقه کارگر تبدیل شدند. جهانی شدن سرمایه و آزادی افسار گسیخته ی بازار، غول سرمایه و سود را بر کار و زندگی کارگر مسلط کرد و تعرض به دستاوردهای طبقه کارگر شروع شد. تا کنون بخشی از دستاوردهای جنبش طبقه کارگر در کشورهای پیشرفته و در غرب و امریکا پس گرفته شده اند. سرمایه به دنبال کار ارزان مرز نمی شناسد و به بیکاری کارگر در کشور معین و تحمیل کار ارزان و فقر و فشار کار در کشورهای دیگر بی اعتنا است.
در شرایط کنونی ایران تشکل مستقل کارگری شورا یا سندیکا با مانع سرکوب روبرو است. طبقه کارگر باید به پتانسیل و ظرفیت معینی از ابراز وجود قدرتمند رسیده باشد تا توازن قوا را برای ایجاد تشکل های توده ای شورا و سندیکا فراهم و به کارفرماها و دولت تحمیل کند.
جریاناتی که در درون و بیرون طبقه کارگر اعتصاب را تنها راه مبارزه کارگر تعریف می کنند، نه تنها تمام بلکه نصف حقیقت را هم نگفته و نمی گویند. یا شعار بظاهر رادیکال "تنها کف خیابون به دست میاد حقمون"، در واقع صورت مساله را که قدرت طبقه کارگر شاغل و بیکار و بازنشسته در سازمانیابی و تشکل توده ایش است را خط می زند. تعریف و تمجید از اعتصاب بدون پشتوانه ی سازمان توده ای کمکی به طبقه کارگر نیست. اعتصاب بدون چنین پشتوانه ای که کارگران مثل کوه به آن تکیه کنند، هنوز فشار جدی ای نیست و کارفرما را نمی ترساند. او می داند که کارگران مجبورند فردا بسر کار بازگردند، اگر نه پشتوانه ی سرکوب حکومتی را هم دارند.
تنها یک جنبش مجمع عمومی منظم و پایدار کارگری است که سرمایه داران و صاحبان زر و زور را به تسلیم وادار می کند، پای میز مذاکره و مقررات معامله ی خرید و فروش نیروی کار می کشاند و به رعایت قوانین و قاعده بازی مجبور می کند.
جنبش مجامع عمومی منظم کارگری، دروازه ورود طبقه کارگر به توازن قوایی است که کارگران را به مثابه یک طبقه و نه این و آن بخش مجزای کارگری در مقابل نظام سرمایه و دین در ایران قرار می دهد و برای این نظام تبهکار و ضد کارگر و ضد انسان راهی و چاره ای نمی گذارد جز این که حقوق و آزادیهای نه تنها طبقه کارگر بلکه کل جامعه را برسمیت بشناسد. آن زمان است دیگر قاعده بازی عوض می شود. جدالی طبقاتی آغاز می گردد که یک طرف آن صف ده ها میلیونی طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه است و طرف مقابل سرمایه داران و کارفرماها و دولت قرار دارند که یال و کوپال تهدید و سرکوب شان ریخته و مجبور به تمکین به خواست و مطالبات فوری طبقه کارگر و جامعه می شوند. طبقه تبهکاری که دیگر قادر به حفظ نظام بهره کشی برده وار از گرده ی کارگر و به فلاکت کشاندن جامعه و تبعیض جنسیتی و ستم نیست. دیگر اوضاع مثل سابق نیست. دیگر حاکمان نمی توانند مثل سابق حکومت کنند و محکومان و ستمدیدگان نمی خواهند مثل سابق بر آن ها حکومت شود. شرایطی بوجود می آید که طبقه کارگر به سرمایه داران و دولتشان بگوید دیگر نوبت ما است و جامعه ای که آنطور که خود می خواهیم میسازیم. جامعه ای آزاد و برابر و نظمی شاد و مرفه و خوشبخت بدون سایه ی شوم سرمایه و سود و سرکوب و زندان و اعدام و تبعیض و نابرابری.
موقعیت قدرتمند کارگران در میزان اتحاد و تشکل مستقل و توده ای شان است. زمانی شوراهای کارگری در شوروی برای مدتی قدرت را به دست گرفتند و حکومت کارگری برپا ساختند.
زمانی اتحادیه های کارگری در غرب ابزار قدرت کارگران برای دفاع از خود در مقابل تعرض سرمایه داران و ابزار مبارزه کارگری برای مطالبات رفاهی بود. طبقه کارگر دستاوردهای بزرگی کسب کرد. 8 ساعت کار، دو روز تعطیلی در هفته، یک ماه مرخصی سالانه با حقوق، بیمه های اجتماعی، بیمه ی درمانی رایگان، بیمه ی بیکاری، امنیت شغلی، ایمنی محیط کار، کمک هزینه ی مسکن. کمک هزینه کودکان، تحصیل رایگان، ازادی تشکل و اعتصاب و ده ها امتیاز دیگر سیاسی و اقتصادی و رفاهی. حتی یک اعتصاب پیروز می توانست دولتی را وادار به استعفا کند.
اما طبقه کارگر جهانی در این نقطه متوقف شد و نتوانست جلوتر برود. در طول زمان که کارگران به احزاب سوسیال دمکرات و کارگر و چپ پیوستند، به تدریج احزاب سیاسی جای طبقه کارگر را گرفتند و کارگران در حاشیه ی احزاب و به رای دهندگان صرف هر چند سال یک بار به احزاب معین برای کسب قدرت بورژوازی تبدیل شدند. در چند دهه اخیر احزاب به نام کارگر و سوسیال دمکرات، خود به ابزارهای حفظ نظام سرمایه و سود در مقابل طبقه کارگر تبدیل شدند. جهانی شدن سرمایه و آزادی افسار گسیخته ی بازار، غول سرمایه و سود را بر کار و زندگی کارگر مسلط کرد و تعرض به دستاوردهای طبقه کارگر شروع شد. تا کنون بخشی از دستاوردهای جنبش طبقه کارگر در کشورهای پیشرفته و در غرب و امریکا پس گرفته شده اند. سرمایه به دنبال کار ارزان مرز نمی شناسد و به بیکاری کارگر در کشور معین و تحمیل کار ارزان و فقر و فشار کار در کشورهای دیگر بی اعتنا است.
در شرایط کنونی ایران تشکل مستقل کارگری شورا یا سندیکا با مانع سرکوب روبرو است. طبقه کارگر باید به پتانسیل و ظرفیت معینی از ابراز وجود قدرتمند رسیده باشد تا توازن قوا را برای ایجاد تشکل های توده ای شورا و سندیکا فراهم و به کارفرماها و دولت تحمیل کند.
جریاناتی که در درون و بیرون طبقه کارگر اعتصاب را تنها راه مبارزه کارگر تعریف می کنند، نه تنها تمام بلکه نصف حقیقت را هم نگفته و نمی گویند. یا شعار بظاهر رادیکال "تنها کف خیابون به دست میاد حقمون"، در واقع صورت مساله را که قدرت طبقه کارگر شاغل و بیکار و بازنشسته در سازمانیابی و تشکل توده ایش است را خط می زند. تعریف و تمجید از اعتصاب بدون پشتوانه ی سازمان توده ای کمکی به طبقه کارگر نیست. اعتصاب بدون چنین پشتوانه ای که کارگران مثل کوه به آن تکیه کنند، هنوز فشار جدی ای نیست و کارفرما را نمی ترساند. او می داند که کارگران مجبورند فردا بسر کار بازگردند، اگر نه پشتوانه ی سرکوب حکومتی را هم دارند.
تنها یک جنبش مجمع عمومی منظم و پایدار کارگری است که سرمایه داران و صاحبان زر و زور را به تسلیم وادار می کند، پای میز مذاکره و مقررات معامله ی خرید و فروش نیروی کار می کشاند و به رعایت قوانین و قاعده بازی مجبور می کند.
جنبش مجامع عمومی منظم کارگری، دروازه ورود طبقه کارگر به توازن قوایی است که کارگران را به مثابه یک طبقه و نه این و آن بخش مجزای کارگری در مقابل نظام سرمایه و دین در ایران قرار می دهد و برای این نظام تبهکار و ضد کارگر و ضد انسان راهی و چاره ای نمی گذارد جز این که حقوق و آزادیهای نه تنها طبقه کارگر بلکه کل جامعه را برسمیت بشناسد. آن زمان است دیگر قاعده بازی عوض می شود. جدالی طبقاتی آغاز می گردد که یک طرف آن صف ده ها میلیونی طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه است و طرف مقابل سرمایه داران و کارفرماها و دولت قرار دارند که یال و کوپال تهدید و سرکوب شان ریخته و مجبور به تمکین به خواست و مطالبات فوری طبقه کارگر و جامعه می شوند. طبقه تبهکاری که دیگر قادر به حفظ نظام بهره کشی برده وار از گرده ی کارگر و به فلاکت کشاندن جامعه و تبعیض جنسیتی و ستم نیست. دیگر اوضاع مثل سابق نیست. دیگر حاکمان نمی توانند مثل سابق حکومت کنند و محکومان و ستمدیدگان نمی خواهند مثل سابق بر آن ها حکومت شود. شرایطی بوجود می آید که طبقه کارگر به سرمایه داران و دولتشان بگوید دیگر نوبت ما است و جامعه ای که آنطور که خود می خواهیم میسازیم. جامعه ای آزاد و برابر و نظمی شاد و مرفه و خوشبخت بدون سایه ی شوم سرمایه و سود و سرکوب و زندان و اعدام و تبعیض و نابرابری.