چرا چپ خارج کشور پشت منشور حداقلی داخل سنگر گرفته است؟

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

چپها در خارج کشور دلایلی را ارائه میدهند که اعم آنها عبارتند از :
۱.امکان توافق و اتحاد حداقلی حول منشور در جنبش چپ
۲.شکل دادن به یک بلوک چپ به عنوان نیروی فشار جهت ممانعت از سوار شدن بر موج انقلاب. بلوکی که مانع به انحراف بردن انقلاب و ملاخور شدن آن توسط راست بشود.
۳.امکان تحرک عملی و انجام کاری در شرایط حاضر.

نویسنده: مهرنوش موسوی

۱.اول از همه در باره کلیه این دلایل باید گفت که هر سه این دلایل از روی مدل جنبش راست کپی برداری شده است. شابلون کاری است که آنها میکنند. آنها هم سر حداقل ها با هم نشستند، آنها هم در هر نشستی میگویند ماها با هم اختلاف داریم ولی اوضاع مملکت جوری است که این اتحاد را میطلبد.
تنها فرق بسیار مهمی که راستها دارند این است که سیاسی تر از چپ ها هستند. راستها میخواهند با سازش روی حداقل ها آلترناتیو بسازند. میخواهند دولت موقت درست کنند، میخواهند قدرت سیاسی را بگیرند. چپ ها چی؟ از وقتی منشور داخل منتشر شده، ابراز تمایل و دفاع چپ سنتی موجود از این منشور حداقلی، برای آلترناتیو سازی نیست. حتی یک نیم نفر مدافع این منشور ادعا نمیکند که پشت این منشور جمع شدن کدام ایستگاه سیاسی برای استراتژی کسب قدرت میباشد؟ این یعنی اینکه بطور غیر رسمی عملن کسب قدرت سیاسی آل ردی به راست سپرده شده، فوق فوقش در بهترین حالت میخواهند یک گروه فشار خوب بسازند، یا اینکه حتی گروه فشار بشوند برای اینکه در فردای سرنگونی با تعدیلات سیاسی که در رادیکالیسمشان کرده اند، دست اینها را هم به جایی بند کنند. ( به این برمیگردم)

۲.راست میگوید من سر حداقل ها وحدت و ائتلاف میکنم چون پلن حداکثری گرفتن قدرت است. اما اگر جبهه ای از چپها را داشتیم که قر و قاطی، پشت منشور حداقلی دور هم بشیند، وقتی سالهاست کاری به کار قدرت سیاسی ندارد، اصلن قرار نیست آلترناتیو بشود. تلاشی نمیکند، ادعایی ندارد، پس اونوقت این سازش حداقلی در واقعیت واسه چیست؟ آیا به خاطر این نیست که به فرار چپ از یک آرمان و‌ پلن حداکثری رسمیت تاریخی بدهد؟ آیا به خاطر این نیست که چپ ایران را به جدایی دین از دولت تقلیل بدهد و یک اپوزیسیون مینیمالیستی که آزارش به کسی نمیرسد درست کند که وکالت بازسازی کاپیتالیستی آینده ایران را به خاطر همان حداقل ها به عهده بگیرد؟

۳.برای راستهای ایران نشستن دور هم، تشکل و تجمع یک پیشروی محسوب میشود. چرا؟ چون راست ایران پایه فکری اش هیچوقت مثل راست اروپا متکی به جنبش های سیاسی طبقاتی خود، متکی به تشکل و تحزب درونی خودش نبوده است. اینها خودشان در دوره های مختلف حکومت کرده اند. در طی دوران حکومتشان حتی برای طبقه خودشان آزادی بیان و تحزب نگذاشتند. در کشورهای تحت سلطه وقتی شما از دیکتاتوری و اختناق صحبت میکنید، فقط منوط به جامعه، کارگران، زنان و‌ دانشجویان نیست. کل طبقه حاکمه خودش را جوری تمرکز میدهد که کوچکترین رقابت درونی خودش را هم بکوبد مبادا جامعه از آن شکاف استفاده کند. برای همین شاه تشکیل هر گونه حزبی را ولو اینکه ناسیونالیستی هم باشد، ممنوع کرد! الان راستهای ایران انتقاد میکنند که چرا شاه فقط حزب رستاخیز داشت.
لذا اینکه الان راست ایران دور هم می نشیند و میخواهد تشکل بیابد، از منشور صحبت میکند، از سازماندهی و از ائتلاف صحبت میکند، برای بورژوازی عقب مانده ایران که هیچگاه حتی رهبر انقلاب صنعتی هم نشد یک پیشرفت است. فهمیده اند که دوران ارباب رعیتی، شبان/رمه ایی تمام شده است. رضا پهلوی هر چقدر شلنگ تخته فردی انداخت، آخر یقه اش را گرفتند سر ائتلاف نشاندند. چون میدانند که طبقه بورژوازی ایران باید از لحاظ فکری و سیاسی و فرهنگی جلو بیاید.
سوال این است که آیا این مدل برای چپ هم پیشروی محسوب میشود؟ نه! به نظر من آنچه برای راست پیشروی است، برای ما علامت شکست و قهقراست. حتی نمیشود اسمش را قهقرا یا عقب نشینی گذاشت. این یک موج جدید ایدئولوژیکی برای فرار است. فرار از شکستها. فرار از تاریخ. فرار از گذشته. این یک گسست نظری و تاریخی در چپ ایران است. شبیه موجی که در دهه نود میلادی با پایان جنگ سرد ایجاد شد. جنبشی که تحزب پیدا کرد، برنامه داد، منشور سرنگونی داد، الان چه جوری میخواهد به جامعه بقبولاند که چند تا بند یک منشور حداقلی عامل اتحادش شده است؟ خب این جامعه حق ندارد بگوید داری علیه حزب خودت، برنامه خودت، منشور خودت زیر آبی میروی. داری اعلام میکنی شکست خوردی. داری میگویی به درد نمیخورند. نمیتوانی با ابزارهایی که دستت دادند اتحاد ایجاد کنی. راستها جایی نبودند که تو بودی. برای آنها پیشروی است، برای تو عقبگرد هم نیست. رسمن فرار است. از سنگرهایی که خودت ساختی داری فرار میکنی. بعد برای اینکه معلوم نشود پشت این منشور سنگر گرفتی؟
پخش این توهم که گویا جنبش کمونیستی بدون فراخوان جدی سیاسی، تمام دستاوردها و سنگرهای نظری و تاریخی خود را ترک کرده و بر اساس جدایی دین از دولت « متحد» میشود، فقط توهم پراکنی نیست، این خود جزو پروژه فرار سیاسی است. راستها که نمیدانند منشور خوردنی است یا پوشیدنی و برای اولین بار در تاریخ جامعه مجبورشان کرده با زبان پلتفرم حرف بزنند، لابد پیشرفت کردند، اما چپی که در سال ۶۰ دارای تحزب شد، دارای برنامه ای شد که این منشور انگشت کوچیک آن هم محسوب نمیشود، چرا الان به مطالبه جدایی دین از دولت پیروزی میگوید؟ ما در ایران طی ۴۴ سال اخیر قله های مرتفع فکری را فتح کردیم. الان نمیتوانیم در حال عقب نشینی های بدون مانیفستاسیون، خودمان را به خریت بزنیم. ما قله تحزب سیاسی را به عنوان عالیترین شکل اتحاد و تشکل طبقه کارگر ایزان فتح کردیم. الان بیاییم به جبهه متحد خلق حول منشور بگوییم پیروزی؟ ما بودیم که چپ سنتی را شکست دادیم که میگفت الا و بلا بر اساس عقاید استالین و مائو شماها باید صبر کنید تا همه افراد طبقه کارگر آگاه بشوند، بعدن حزب درست کنید. ما تفکرات و نحله های ضد تحزب و ضد تشکل جهان سومی چپ را شکست دادیم و حزب سیاسی ساختیم. حزب تشکیل دادن برعلیه چپ تحزب گریز دهاتی یک دستاورد بود. راستها هنوز هیچی را شکست ندادند. کو تا مدرسه فکری ایجاد کنند. جنم این را ندارند که حداقل از زاویه جمهوریخواهی درون طبقه خودشان، مونارشی را نقد کنند. ما ولی کردیم، ما تفکرات عقبمانده به اسم چپ را شکست دادیم. ما جنبشی شدیم که میگفت برای هر گونه تغییری شما یک حزب سیاسی لازم دارید با برنامه! جنگ کردیم تا برنامه بشود حداقل وفاق و تجمع و تشکل سیاسی. تازه وقتی همان حزب را هم ساختیم. سر اینکه مخفی نباشد. در دسترس باشد. شفاف باشد. علنی باشد. مدرن و غربی باشد، سر اینکه حزب سیاسی ای باشد که مدعی قدرت سیاسی بشود جنگیدیم، تفوق پیدا کردیم و آنها را جا گذاشتیم. الان صدی نود چپی که پشت منشور پنهان شده، اتفاقن همان لایه ای است که جا گذاشتیم. لایه به شدت فرسوده و عقب مانده که از سی سال پیش ما هنوز عقبتر است. آمده دنبال بیگ بنگ جدید بگردد برای پنهان شدن. میدانید مثل چیست؟ الان در انگلستان حزب کارگر وجود دارد. اتحادیه وجود دارد. بعد اتفاقاتی بیفتد. طبقه کارگر این سنگرها را از دست بدهد، بعد یک عده دور هم جمع بشوند به جای کبریت با سنگ چخماق آتش روشن کنند. برویم عقبگرد کنیم تا قبل از جنبش چارتیستها که کارگران لندن برای اعتراض دستگاهها را خراب میکردند، خط تولید را میشکستند. ما نقطه اتحاد سیاسی درونی طبقه کارگر و تعریف پیروزی را نمیتوانیم حداقل ها بگذاریم. سنگر گرفتن پشت منشور یعنی انحلال تحزب سیاسی! همان روندی که طی بیست سال اخیر شروع شد، طی پنج شش سال اخیر به اوج قهقرای خود نزدیک شد. قبل این انقلاب ما افراد و احزابی را داشتیم که دم از برتری شورا به نسبت حزب سیاسی میزدند. احزابی را داریم که درون شورا خودشان را منحل کرده، سماق میمکند. احزابی را داریم که گفتند و نوشتند که باور کنید ما نمیخواهیم قدرت سیاسی را بگیریم. ۱۵۰ سال پیش حتی قبل از انتشار مانیفست، هر جایی کارگران خشمگین بودند، میرفتند دور هم جمع میشدند، چند نفرشان میگفت بیایید حزب تشکیل بدهیم. ۱۵۰ سال بعد از تحزب سیاسی، بعد از دو تا کنگره انترناسیونال، بعد از اینکه در پهناورترین کشورهای جهان احزاب چپ، حال با هر تعبیری قدرت سیاسی را از چنگ بورژوازی خارج کردند، اسم در رفتن از زیر بار تحزب سیاسی شده، پشت مطالبه جدایی دین از دولت پنهان شدن. اسم جنبش درست کردن برای حداکثرها و رادیکالیسم شده اتحاد حداقلی. آنهم در خارج کشور!

۴.منشور حداقل منتشر شد، چون الان واسه داخل کشور از ۸۸ به اینطرف مسجل شده که قیام به قیام از چپ خارج بخاری بلند نمیشود. آخرینش آبان بود. قبل از انقلاب اخیر. آبان بطور شفافی نبود رهبری را فریاد زد. انقلاب مهسا حفره خالی را مسجل کرد. منشور منتشر شد در حالیکه انقلاب در داخل کشور، اسلحه روی شقیقه اش داشت. خواستند لااقل اینجوری از خودشان دفاع کنند. منشور منتشر شد چون چپ کاری نکرد! وجود منشور یعنی شکست چپ سنتی کنونی با همه واریاسیونهایش. چپی که دهها تز و تیوری الان در حال فرار از خودش به جا گذاشته در باره سازش با راستها! چی شد اپوزیسیون اپوزیسیون راست نشویم؟ چی شد تبدیل حزب سیاسی به سندیکا؟ چی شد جایگزنی استراتژی کسب قدرت سیاسی با انقلاب انقلاب یا سماق مکیدن در اعتصابات کارگری؟ چی شد کشتی نگرفتن با دشمنان طبقاتی و تعطیل کردن مبارزه فکری و سیاسی به عنوان یک وجه مبارزه طبقاتی! چی شد تز انقلاب انقلاب بدون حزب، بدون رهبری، بدون تشکیلات! چی شد تیوریهای پست مدرن قدیمی شدن تیوری تحزب؟ مدل جنبش راه انداختن به سبک اوجلان؟ چی شد انقلاب همگانی؟ انسانی و هزار مزخرف دیگری که الان جرئت نمیکنند حتی دوباره چاپش کنند. انتشار این منشور در داخل، به خاطر بی عملی، تسلیم و سازش طبقاتی چپ در خارج بود. برای آنها که اسلحه روی شقیقه شان هست، حداقل ها بسیار بسیار تفاوت دارد تا ما در خارج کشور. این منشور منتشر شد که جای خالی حزب سیاسی چپ مقتدر را با سنگریزه پر کند. در خود این منشور جای آدرس خالی است؟ چه کسی قرار است این مطالبات را به ما بدهد؟ جای آدرس را خالی گذاشتند چون دو دهه هست ادرس چپ از روی صفحه تاریخ پاک شده است. در دیماه آدرس نبود. در آبان آدرس نبود. در انقلاب مهسا در خارج کشور که اصلن اتفاق جدیدی افتاد. سنگر را گرفتند. ارتجاع را مثل ژله ریختند. الان با عکس شکنجه گرها رژه میروند. این منشور منتشر شد، چون برای داخل، حداقل سنگری بود در مقابل بی قدرتی! اما اگر خارج کشور کسانی پشت آن پنهان میشوند که در تحمیل این فاجعه نقش مستقیم داشتند، این دیگر به خاطر اهداف سیاسی دیگری است.

۵.دفاع از منشور برای چپ خارج کشور یعنی چه؟ یعنی دور هم بنشینیم برای منشور دست بزنیم؟ اصلن مگر میشود که چند تا حزب سیاسی خودشان برنامه داشته باشند، خودشان منشور سرنگونی داشته باشند، بعد آنها را با کل دکل و عمارت حزبی جا بگذارند، بعد هلهله دور منشوری بکنند که معذورات سیاسی در محیط مختنق حتی نگذاشته حرف حسابشان را درست حسابی بزنند؟ جای حزب این وسط کجا رفت؟ خب ما اگر جبهه متحد منشوری میخواستیم چرا حزب و سازمان درست کردید؟ چرا اینهمه با هم دعوا مرافعه کردید، از هم انشعاب کردید در حالیکه مجموع شماها الان نقاط اتحاد سیاسیتان ده برابر بیشتر از بندهای این منشور است. چرا منشور سرنگونی خودتان شماها را دور هم جمع نکرد. مذهب زدایی کجا، جدایی دین از دولت کجا؟
دفاع از منشور یعنی تعبیه آدرس! یعنی مردم به تو مراجعه کنند از تو مطالبه طلب کنند. بعد چه جوری شما میخواهی بدون حزب سیاسی، با استنکاف از کسب قدرت سیاسی آدرس جایی بشوی، تو که خودت داری دنبال آدرس میگردی؟ چه جوری میشود به جای کبریت الان بشینید دور هم با سنگ چخماق آتش روشن کنید؟ یک نیم قدم جلوتر بروید که چگونه میشود این حکومت را سرنگون کرد و این مطالبات را به کرسی نشاند، به نقطه سر خط میرسید. مگر شوخی است؟ گذشته را خط بزنی، نقطه وفاق جدید ایجاد کنی بدون پلتفرم؟ بدون استراتژی؟ بدون لجستیک؟

۶.هر کس نمونه عبدالله مهتدی را جلو خودش گذاشته که چپ جدیدی در ایران بسازد که فوقش جدایی دین از دولت میخواهد تا برای ناتو و دول غربی قابل تحمل بشود، کلاهش پس معرکه است. هر کسی فکر میکند منشور یک سرپناهی برای لاپوشانی بی افقی سیاسی تشکیلاتی است، کلاهش پس معرکه است.
۷.چپ ایران را فقط با عروج یک جریان قوی مارکسیستی میتوان سرپا بلند کرد. مارکسیسمی که امتداد تاریخ و نه فرار بزرگ از تاریخ باشد. انقلاب مهسا نیاز به رهبری دارد. به حزب سیاسی که روی مسئله اسلام سازش نکرده باشد. حزبی سیاسی که مسئله زن را نفله نکرده باشد. حزبی که با اپوزیسیون راست سازش نکرده باشد. حزبی که نقطه پیروزی را برای مردم کسب قدرت و ارائه آلترناتیو چپ بگذارد. نه یک چپ شکست خورده مهجور ناامید، بی نقشه، فاقد افق سیاسی و تسلیم شده به چپ سنتی، کارگر کارگری و حاشیه ای.