بهای بنزین که «جلیقه زردها» را به خیابان کشاند هیچ وقت به این افتخار دست نیافت که جزء مطالبات سازمان های چپ باشد. در طبقات مردمی، موضوع های مربوط به سیاست یا سندیکا، فاصله زیادی با دغدغه های آنها دارد.
نویسنده Pierre Souchon برگردان شهباز نخعي
«قیمت بنزین یا سوخت مبارزه طبقاتی»، این عنوان مطلب یک نشریه نزدیک به «حزب جدید ضدسرمایه داری» (NPA) درباره مطالبات اولیه «جلیقه زردها» است که هیچ ابهامی ندارد. با کمی تفاوت مانند «قیام مردمی در ایران» (١) [آبان ١٣٩٨] است. بیانیه های همبستگی چپ سندیکایی و سیاست فرانسه درمورد آن صادر شده است. درمورد ١٠ نفری که روی سنگ فرش های «کوییتو» کشته شدند و صدها مجروحی که چند هفته پیش از آن در اکوادور قربانی شدند نیز وضع به همین صورت است... سرکوب تظاهرات علیه افزایش بهای سوخت. یک سال پیش از آن، همین سازمان ها از انقلاب درحال رخ دادن در سودان ابراز شادمانی می کردند. شمار کمی از آنها به یاد می آوردند که یکی از پیشدرآمدهای این انقلاب هم افزایش شدید بهای سوخت بود که شورشهای سال ٢٠١٢ و ٢٠١٣ را بوجود آورد. اگر یک تاریخ مهم در این فهرست ذکر نشود، می توان گفت که دچار فراموشی شده ایم: در ٢٧ فوریه ١٩٨٩ در کاراکاس هم بهای سوخت افزایش شدید یافت و باعث قیام مردمی «کاراکازو» شد که ٣ هزار کشته بجا گذاشت و مقدمه انتخاب هوگو چاوز در سال ١٩٩٨ بود.
به نظر می آید که میزان حمایت گسترده چپ سیاسی و سندیکایی فرانسه از شورش های علیه افزایش بهای بنزین، تناسب معکوس با فاصله ای دارد که آن را از این اعتراضات جدا می کند. زیرا، درحالی که همان دلیل به خشم آمدن صدهاهزار «جلیقه زرد» را در نوامبر ٢٠١٨ به خیابان های فرانسه آورده بود، اشتیاق آنها فروکش کرد: یک دبیر «کنفدراسیون عمومی کار» (CGT) (٣) در این باره گفت: «فراخوان جلیقه زردها، که در حدی زیاد توسط صاحبان صنایع حمل و نقل حمایت شد و جناح راست و راست افراطی هم از آن حمایت کرد، امروز بازتاب بزرگی در میان طبقات مردمی دارد».
این درحالی بود که پیش از آن که «جلیقه زردها» بهای سوخت را بدل به یک خبر روز کنند، کافی بود که به هر کافه ای در هر روستای فرانسه سر بزنی تا بدانی که، از یک دهه پیش خشم مردم گرد یک موضوع مرکزی شکل می گیرد. این موضوع خودرو، رادارهای پلیس، بنزین، گازوئیل، کنترل فنی و جریمه است. اما چپ سندیکایی و سیاسی آیا در این روستاها سکونت دارد ؟ آیا به این کافه ها می رود ؟ و اگر چنین است، توانسته در حرف های خود چیزی جز نق زدن های کافه ای را بازتاب دهد ؟ برنامه های حزب ها برای انتخابات آینده ریاست جمهوری به این پرسش ها پاسخ می دهد: درباره گرانی خودرو هیچ صحبتی در آنها نیست و براین تأکید شده که می باید از این شیوه حمل و نقل آلوده کننده «خارج» شد: («درباره جابجایی افراد بازاندیشی کرد» [٤] و «از جایگاه خودرو کاست» [٥]، «و ارجحیت را به جابجایی های نرم» داد [٦]).
در ورای بهای حمل و نقل، چه چیز طبقات مردمی را بسیج می کند ؟ درباره یک چیز یقین است: «سیاست بازی سیاستمداران» (مبارزات قدرت و راهبردهای انتخاباتی...)، به ستوه آمدن ها، بالارفتن نرخ عدم مشارکت در انتخابات که در هر انتخاباتی بیشتر می شود. آیا دلیل این امر درست این نیست که دغدغه ها، رنج ها و گرفتاری های طبقات مردمی توسط سازمان هایی که مدعی حرف زدن از جانب آنها هستند شناخته نشده – یا تقریبا نشده- است ؟ ما دست به تحقیق در میان اشخاصی از طبقات مردمی مانند زن خانه دار، مربی مهد کودک، کارگر زنجیره تولید، لوله کش، نصب کننده کفپوش و... زدیم. اکثر آنها زن، جوان، میانه سال و بازنشسته و دارای خاستگاه های متفاوت حرفه ای و از نظر جغرافیایی گوناگون (شهری، روستایی، حومه شهری) بودند.
نخستین شگفتی این بود که اقلیتی از آنها خواهان افزایش دستمزد، که خواست اصلی سازمان های چپ است، بودند. با این حال، همه بر روی گرانی هزینه زندگی، که مرتب هم افزایش می یابد، تأکید می کردند. در خانواده های ملاقات شده، عموما زنان هستند که حساب دخل و خرج را نگه می دارند. این کار که وقت گیر و اضطراب زا است، آنها را به مقایسه کننده های سرسخت قیمت ها بدل می کند. در زندگی روزمره، خشم آنها ناشی از نگرانی درمورد کیف پول است که هرروز که آن را می گشایند می بینند با سرعت بیشتر خالی می شود. خواست آنها روشن است: چهارچوب بندی و کنترل قیمت محصولات و نیازهای اولیه. این که بتوانند یخچال خود را بدون دغدغه گرانی پرکنند، بدون آن که قیمت ها را مقایسه کنند و برچسب ها را زیر نظر بگیرند. بدون آن که مجبور باشند ساعت های دراز خسته کننده را در اینترنت بگذرانند. افزایش حقوق ؟ «پس از آن قیمت همه چیز افزایش می یابد و چیزی باقی نمی ماند!». به یاد داشته باشیم که قیمت ها در فرانسه از سال ١٩٨٧ آزاد شده است... در مورد مدیریت قیمت محصولات پایه ای مورد نیاز، افرادی که از آنها تحقیق کرده ایم می افزایند که سقف بندی قیمت هایی که باید کنترل شود شامل گاز، برق، نرخ بهره و غیره است تا «نگرانی دایمی بازکردن صندوق پستی» که همه دارند از بین برود.
شگفتی دوم: مدرسه است. سازمان های سندیکایی و سیاسی محور گفتمان خود را بر نقص های خدمات عمومی قرار می دهند. در این مورد هیچ نکته ای توسط کسانی که از آنها تحقیق می کردیم ذکر نشد. درعوض، همه از گرانی و سنگینی هزینه مدرسه خشمگین بودند. مهد کودک، مرکز تفریحات، غذاخوری، لوازم تحصیلی عملا بر بودجه این خانواده ها فشار وارد می کند. با آن که بیشتر این هزینه ها مربوط به فعالیت های فرادرسی است، اما نتیجه تحقیق حاکی از این است که «مدرسه» بخش زیادی از هزینه ها را تشکیل می دهد. می توان گفت که گفتمان درباره امکاناتی که باید صرف آموزش ملی شود، ناشنیده باقی می ماند و بخصوص این که این گفتمان همراه با هشدارهایی از این نوع باشد که: «ما داریم به سوی مدرسه به شیوه آمریکایی می رویم». فرزندان طبقات مردمی هم اکنون نیز در چنین وضعیتی هستند، بدون آن که از آینده آنها، که بی نهایت تیره و تاریک است صحبتی شود: «اگر دانش آموزان بخواهند بیش از سطح دیپلم دبیرستان ادامه تحصیل دهند، پرداخت هزینه هایشان غیرممکن خواهد بود».
«ساخت یک سازمان با افرادی مثل خودمان»
اما فرزندان طبقات مردمی فقط درس نمی خوانند: آنها تفریح نیز می کنند و این کار غالبا از طریق فعالیت های فوق برنامه ای است که مدرسه تدارک می بیند. در اینجا هم به همان مانع یعنی پول برمی خورند. ورزش، سینما، تئاتر، کتابخانه، همه این سرگرمی ها «قیمت هایی گزاف» دارد. بر صفحه تلفن، رایانه، نشریات و دفتر های حساب یک حکم جاری است و آن ممنوعیت سرگرمی ها به خاطر هزینه بالای آنها است. ارتباط مستقیمی بین حضور همه جانبه صفحه های نمایش وجود دارد: «نمی شود از خانه بیرون رفت، خیلی گران است. بنابراین به صفحه تلویزیون اکتفا می شود. بچه ها را مشترک (آبونه) بازی های نتفلیکس می کنیم...».
به علاوه طرح پرسش درباره کار، منجر به صحبت کردن درمورد اختلالات عضلانی- استخوانی، آرتروز، کمردرد، باد فتق، پوکی استخوان، دیسک کمر، و معلولیت های موقت یا دایمی می شود. کار یدی، که در همه جا رواج دارد بدن را فرسوده می کند و این شامل بدن جوان ها نیز می شود. این خواست غالب، که در برنامه های سازمان های چپ جای آن خالی است، وجود دارد که دستمزد کار بدنی با کارهای ذهنی می باید همتراز شود و برای کارهای سخت دوره کاری ضروری برای بازنشستگی باید خیلی کوتاه درنظر گرفته شود «مانند ارتش یا پلیس، زیرا نمی توان بیشتر کار کرد». همه اقدامات دیگر بیهوده است: «بازنشستگی در ٦٠ سالگی مسخره است، در ٥٠ سالگی هم توان و نیرو ازبین رفته است». به علاوه، ادعای بازنشسته شدن افراد از جمله حقه های کوچک اداری است چون شغل هرروزه بازنشسته ها این است که برای دریافت کمک به این در و آن در بزنند. بنابر این، محوری مطالباتی ظاهر می شود که «کمک های اجتماعی» به همان سهولتی داده شود که نهادهای مختلف به صورت خودبخود طلب های خود را از حساب همین مردم، حتی درصورت نداشتن موجودی، برمی دارند. نرخ عدم برخورداری از کمک های اجتماعی که به یک سوم کسانی که واجد شرایط دریافت هستند می رسد و رقم آن بالغ بر ١٠ میلیارد یورو می شود (٧)، نشان می دهد که این حرف کاملا هم بی پایه نیست. سرانجام، درپایان تحقیقات معلوم شد که موضوع های عدم امنیت و مهاجرت در شمار دغدغه های کسانی که مورد پرسش قرار گرفتند نیست. ظاهرا، دلیل آن این است که صحنه سیاسی با بحث هایی در مورد این موضوع ها اشباع شده، درحالی که موضوع های دیگر چندان مطرح نمی شود. درواقع، پرسش های ما درمورد دغدغه هایی بود که بازتاب سیاسی یا سندیکایی نمی یابد.
برای تحقق این پیشنهادها به سازمان هایی نیاز است. کدام سازمان ها ؟ مشکل در این است که همه سازمان های چپ اعتبار خود را نزد مردم از دست داده اند. دلیل اصلی این است که زبان مغشوش آنها «به زبان ما شباهت ندارد»، جاذبه های نوشتاری در تناقض با اقدامات مشخص و اثرات عملی و فوری محسوس است. همچنین، سازماندهی ها به شکل یک نظام دایمی حفظ غرور، پول، افتخار و جایگاه است. علاوه بر همه اینها، همه این باورها از یک بی علاقگی عمیق تر تغذیه می کند که مبتنی بر این واقعیت است که با یقین ابراز می شود: «به هر صورت، سیاست زندگی را تغییر نمی دهد». زن جوان آرایشگری که این احساس مشترک همه ما را در یک جمله خلاصه کرد، این را نمی دانست که بلندپروازی «تغییر زندگی» وام گرفته شده از آرتور ریمبو و شعاری چپ بود که گسست را توصیه می کرد.
از آن پس، فقدان راه حل جایگزین عملی و نظری موجب شده که دستیابی به هدف با علاقمندی، سرمایه گذاری و تعهد در سیاست بیهوده شود «چون هیچ چیز تغییر نمی کند و همیشه همان بدی ها و نابکاری ها تکرار می شود». اما، تاریخ این را ثابت کرده که دقیقا از همین جا است که ضرورت تغییر آشکار می شود. بی اعتباری عمومی ای که تشکل های چپ در آن دست پا می زنند، راهی را نشان می دهد که خود ذینفع ها گشوده اند: «ساختن یک سازمان با افرادی مانند خودمان». مانند خودشان از نظر جامعه شناسی و سیاسی، بدون هدف انتخاباتی – دستکم در زمان آغاز. سازمانی که دغدغه اش مشخصا زندگی مردم، محتوای یخچال های خالی (کمک غذایی)، هزینه تحصیل (ایجاد مدارس یارانه ای و حمایت تحصیلی)، کاستن از بهای تفریحات و سرگرمی ها (سینمای همبسته و تفریحات بیرون از خانه با بهای اندک) و غیره باشد.
باید باورکرد که این نوع برنامه ها دیگر مانند پیش مورد علاقه سازمان های چپ نیست. به این ترتیب، پس از «جلیقه زردها» دیده می شود که اتفاق نظری تقریبا بی سابقه در میان «چپ ها» که علیه خصوصی سازی فرودگاه پاریس مبارزه می کنند به وجود آمده است. در همه جا توضیح داده می شود که این امر حرکت در مسیر تاریخی «جلیقه زردها» با برگزاری همه پرسی ای بوده که همه میدان های کشور را به تصرف درمی آورد و غیره. اما کسی به این اهمیت نمی دهد که بیشتر اشغال کنندگان همان میدان ها(جلیقه زردها) برای این آنها را اشغال کرده بودند که دیگر نمی توانستند از خودروهای خود استفاده کنند و غالب آنها کسانی بودند که در عمر خود سوار هواپیما نشده بودند... و در جامعه شناسی انتخاباتی درخواست همه پرسی در مورد خصوصی سازی فرودگاه به نظر می آمد «امضا کننده فردی باشد که به چپ رأی می دهد، آموزش عالی دارد و از سرمایه فرهنگی مهمی برخوردار است (٨)». کارزارهای بزرگ «مردمی» زمان های اخیر، توسط همین سازمان ها و با همین مبارزان علیه 5G و آمازون- با استدلال های زیست محیطی ای که به ندرت با دغدغه های مردم همخوان است- موفقیت بزرگی در این سو و آن سوی کشور نداشته است. درعوض، در سال ٢٠٠٩ لیاناج کونت پووفیتاسیون * (LKP علیه زیاده روی در استثمار) ٤٤ روز فلج کردن گوآدلوپ را سازماندهی کرد. جرقه این کار ؟ افزایش بهای بنزین بود...
*اتحادیه ای گوآدولوپی است که ٥٠ سندیکا، تعاونی، سازمان فرهنگی و سیاسی را گردهم آورده است و در سال ٢٠٠٩ اعتصاب عمومی را سازمان داد.
١- Révolution permanente, 20 novembre 2019.
٢- « Contre le gouvernement des riches, bloquer l’offensive, taxer les profits, augmenter les revenus », NPA (Nouveau Parti anticapitaliste), 13 novembre 2018.
٣- M. Fabrice Angeï, cité par Libération, Paris, 12 novembre 2018.
٤- « L’avenir en commun. Le programme pour l’union populaire », La France insoumise, 18 novembre 2021.
٥- « Vivant. Liberté, égalité, fraternité, biodiversité. Projet pour une République écologique », Europe Écologie - Les Verts, 16 mars 2020.
٦- « Construisons la France en commun », Parti communiste français, 12 juin 2020.
٧- Dominique Esway, « Au moins 10 milliards d’euros d’aides sociales ne sont pas réclamés », France Bleu, 15 juin 2018.
٨- Étienne Girard, « Référendum ADP : qui a signé et qui s’en fout ? Sociologie du RIP », Marianne, Paris, 19 juillet 2019.
اگر به حرف طبقات مردمی گوش داده می شد
شخصی سازی فونت
- کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
- Default Helvetica Segoe Georgia Times
- مدل خواندن