بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان، این طاعون اسلامی عصر جاهلیت، مومیایی که به قدرت هیئت حاکمه آمریکا مجددا زنده شد، از کلاه معرکه گیری تیم "ترامپ- بایدن" بیرون جهید و کار نسل های قبلی، کار "کارترها" و "ریگان ها" و "بوش ها" را بسرانجام رساند، جهانی را مضطرب، هراسان و خشمگین کرده است!
نویسنده: ثریا شهابی
بازگشت دوباره این گانگسترهای سیاسی -اسلامی به مرکز تحولات سیاسی، ناگهان دهانه حفره سیاه بزرگی به وسعت سراسر افعانستان را باز کرد. بار دیگر آرایش جدید قدرت های جهانی و منطقه ای، برای ایفای نقش در منجلابی که مناسب ترین محیط رشد و ارتزاق باندهای جنایی قومی و مذهبی است، همه و همه بار دیگر آینده این کشور و منطقه را در هاله ای از ابهام فروبرد.
با بازگرداندن طالبان به حکومت در افغانستان، قدرت جهانی نشسته بر مسند کرسی ریاست "جهان آزاد"، مخزنی از تفاله دهه ها انباشت شده خود در داعیه دروغین آزادیخواهی، را بر سر مردم و بخصوص زنان و دختران در افغانستان تخلیه کرد و بر چهره بشریت هزاره سوم چرک و عفونتی غیرقابل تحمل پاشید! امروز بشریت خشمگین، در سراسر جهان با چشمان حیران آنچه که روزانه در کابل و هرات میگذرد را مستقیم مشاهده و تلاش میکنند به هر شکل ممکنی برای "بهبود اوضاع" کاری بکند!
اما در پس همه معادلات سیاسی، در ذهن دختر نوجوانی که در کابل و هرات درس میخواند، کار میکرد، و برای آینده نسبتا قابل پیش بینی خود نقشه زندگی آینده میریخت، برای نسلی که نبض ش با نبض هم نسل های خود در فرانسه و ایتالیا و آمریکا میزند و رویاهایش همراه رویاهای آنها به پرواز درمیآید، نسلی که خاطره ای از "حاکمیت" بیست سال قبل طالبان بر سر مادران خود ندارد، نسلی که به حقوق نیمه کاره خود تحت حکومت اسلامی-قومی و موزائیکی افغانستان رضایت نمیداد، "ظهور" امروز طالبان نه واقعیت، که کابوسی است که میتوان فردا و در بیداری از شر آن رها شد! مگر میتوان ناگهان او را از مدرسه و خیابان و کوچه بیرون کرد، به کنج مطبخ و "جهاد نکاح" و مقنعه و رونبده کشید و در کوچه و خیابان شلاق زد! برای آن نسل، این کابوس هولناک نامربوط تر و غیرممکن تر از آن است که بتوان از هیچ گوشه ای از آن نقبی به دنیای واقعی امروز زد!
نسلی که شدت وزش طوفان چرک، امید و آرزویش به کابوس بودن اتفاقات مقابل چشمانش، را بسرعت برباد میدهد! بیدارش میکند و متوجه میشود که این منجلاب واقعیتی است که اگر به قدرت خود تغییرش ندهد، اگر به قدرت خود ریشه آن را نخشکاند، اگر متوهم در انتظار عقب نشینی های قدم به قدم و از سر مصلحت روز طالبان و به امید نسل جدید "شاه مسعود ها" و الطاف قدرت های جهانی و منطقه ای دیگر، چین و ایران و پاکستان و هند و اروپا و ... بماند، آینده میتواند از کابوسی که تصور میکرد آن را تنها در خواب دیده است، هولناک تر و ماندگاتر باشد! میتوان او و چندین و چند نسل بعدش را، هزاران سال به عقب و به همان تحجر و بربریتی بازگرداند که تصورش دیروز، برای او غیرممکن بود! امری که چهل و دو سال قبل، هم نسل هایش در ایران، آن را در دل یک هالوکاست اسلامی و در دل یک مقاومت و جدال روزانه تن به تن و خونین سه نسل و طی چهار دهه، تجربه کرد!
طالبان های ایران، عقب نشینی های تاکتیکی زیر فشار ناتوانی شان در اعمال حاکمیت بر یک جامعه امروزی قرن بیستمی و پوشاندن لباس اسلامی بر تن آن، رنگ عوض کردن هایشان به خاطر ناتوانی در ساکت کردن و ساکت نگاه داشتن مردم، زنده ماندنشان در دل شکاف های بین المللی و منطقه ای، برکت الهی جنگ و تحریم و میلیتاریستی شدن خاورمیانه و بهانه دشمن خارجی و ..واقعیت زندگی لحظه به لحظه نسل های قبلی مردم ایران است. این واقعیت، تجربه ایران، تجربه هم سرنوشتان امروز مردم افغانستان، زنان و دختران و کودکان آن، اگر به کار گرفته شود میتواند مانع بقا حتی یک روز فاشیسم اسلامی در افغانستان شود.
کابوس چهل سال قبل مردم در ایران، به بهای یکی از خونین ترین و طولانی ترین جدال های نابرابر تاریخ معاصر میلیونها مردم گرفتار در چنگال یک فاشیسم تمام عیار اسلامی، به واقعیتی تلخ و تباه کننده تبدیل شد. واقعیتی که چهار سال است تنها با بپاخواستن سراسری مردم در ایران و به قدرت متحد و متشکل خود و با کوباندن میخ "دیگر بس" است بر تابوت جنازه آن فاشیسم، علیه قدرتی که گذشته آنها و پدران و مادران شان را تباه کرد، برای نجات آینده خود و فرزندانشان تغییر کرد. آن فاشیسم عقب و عقب تر نشست و امروز قادر به ادامه حیات و تحمیل فقر و فلاکت و بی حقوقی بیشتر، قادر به سرکوب، نیست! این واقعیت دریچه ای است به سوی آینده ای مرفه، شاد و انسانی برای همه مردم، هم در ایران و هم در افغانستان و هم در کل منطقه.
در ایران نوبت همه نیروهای مخرب بین المللی و منطقه ای و قومی و مذهبی، تمام شد! نوبت نیروی جدید، نیروی مردمی، طبقه کارگر، زنان رادیکال و متحد و متشکل در انواع سازمان های مردمی، کارگری، معلمان، دانشجویان و دانش آموزان و پرستاران و بازنشستگان و ... فرارسیده است. در افغانستان هم، تنها و تنها نیروی جدید، نیروی مردمی متشکل و متحد، کارگری، غیرمذهبی و غیرقومی، چپ و سوسیالیستی میتواند ورق را برگرداند. تجربه ایران، اگر به کار گرفته شود میتواند مانع بقا حتی یک روز فاشیسم اسلامی در افغانستان شد و امروز شاهد مناسب ترین شرایط برای عقب راندن ارتجاع اسلامی نه تنها در افغانستان و ایران که در کل منطقه و در سراسر جهان هستیم. زمینه های آن هرگز به اندازه امروز آماده نبوده است!
* یک رکن آمادگی شرایط، عقب نشینی نژادپرستی مهوع ایرانی علیه افغانستانی ها در ایران است٬ که دهه ها زندگی سه نسل از مهاجرین و پناهندگان افغانستانی را لگدمال کرد. واقعیتی که در اعتراضات در ایران و شرکت در جدال مردم و بخصوص جدال زنان در افغانستان، شاهد آن هستیم. بخش بزرگی از شهروندان در ایران، پیشینه افغانستانی دارند! همسایه و همکار و هم سفره کارگر و کارکن و کودک در ایران اند. امروز علیرغم عمکرد نژادپرستی ضد "خارجی" در ایران، در روانشناسی بخش پیشرو جامعه که امروز سکان حرکات اعتراضی را در دست دارد، شهروند با پیشینه افغانستانی، هماننند کرد و ترک و بلوچ و عرب و فارس و ... شهروند متساوی الحقوق ایران است. شکاف تاریخی دست ساز بین مردم دو کشور، امروز در حال پرشدن است. مردم ایران به این دلیل و بخصوص به دلیل تجربه مشترک تاریخی، خود را هم سرنوشت مردم امروز در افغانستان می دانند! درد آنها را دردخود میدانند! بیانیه های متعدد حمایتی از طرف تشکل های کارگری و مردمی و حرکات اعتراضی حمایتی از زنان در افغانستان و علیه طالبان، تنها یک جلوه از این واقعیت است.
میراث تجربه ایران را باید بدست گرفت. اسلام طالبانی در ایران، امروز پس از چهل سال به قدرت و نیروی مردمی شکست ایدئولوژیک سرنوشت سازی خورده است! شکست سیاسی کامل نظام که به زور تخاصمات جهانی و منطقه ای به تعویق افتاده است، اما در راه است. این واقعیت بی تردید کار طالبان امروز، برای اعمال حاکمیت در افغانستان، برای تعرض افسار گسیخته قرون وسطایی به زنان را اگر غیرممکن نکند، بسیار دشوار خواهد کرد. هم سرنوشتی مردم در افغانستان و ایران، علاوه بر هر نزدیکی جغرافیایی و تاریخی و طبقاتی، از واقعیت تاریخ معاصر سر چشمه می گیرد! از ملزومات عروج اسلام سیاسی در دل جنگ سرد شرایط روز افول اسلام سیاسی در جهان امروز، که تجربه مشترک مردم دو کشور است، سرچشمه می گیرد!
* یک رکن دیگر زمینه های دخالت سریع قدرت مردمی، صدای متفاوت بشریت در سراسر جهان است که آن را هرروز جهانیان می شنوند و شنیده اند! این نه صدای سنتی بالایی ها از جوامع غربی برای "رسیدگی" به مردم فقر زده و محروم یا قربانی جنگ و ..زنان و کودکان و پناهنده و فراری، در این و آن گوشه دور از "مرکز" و دور از"تمدن"، که صدای جدید و متفاوتی است! طالبان باید به گورهایی که از آن برخواسته است، باز گردد! این هیولا نه ساخت مردم افغانستان و منطقه که ساخت پنتاگون و "سی آی ای" و "سی ان ان" و وزارت خارجه و دولت های متعدد راست و چپ پارلمانی آمریکا و کشورهای غربی است. این خودآگاهی٬ امروز صدای اعتراض جدیدی است! فریاد اینکه جنگ و ویرانی خاورمیانه٬ بیش از هرچیز محصول ارتش های "خود ما" است، "تمام ش کنید"، حرف شهروند آمریکایی و اروپایی است! افغانستان و زنان "گرفتار هیولای طالبان" ممکن و شدنی نیست! ما نمی گذاریم! نمی خواهیم! این جنگ و جدال خود این جوامع هم هست! بیرونی نیست! درونی است! صدایی است که دیوارهای ترک برداشته ریا و فریبکاری دنیای سیاستمدارن "متمدن غربی" و رسانه هایشان که بهتر از طالبان برای مردم افغانسان "سوغاتی" برجای نگذاشتند، را شکسته است! شکاف "غرب متمدن" و "شرق چرکین" برای شهروندان جهان دیگر شکافی طبیعی نیست! ساختگی است! این فریب و تحمیق که سهم و "انتخاب" مردم در جغرافیاهای متفاوت به خاطر "مذهب" و "فرهنگ" متفاوت است، اینکه اسلام و طالبان و خمینی و .. انتخاب "خود" مردم این کشورهای است، پوچ شد! "نسبیت فرهنگی" و فخر فروشی نژادپرستی و استاندارد دوگانه حقوق " نسبی” انسانی در مقابل و علیه “حقوق جهانشمول” او٬ با به نمایش درآمدن مهوع ترین شکل "آزادیخواهی" دروغین بورژوایی جهانی، دود شد و برباد رفت!
رفت و آمد دوطرفه طالبان و آمریکا در افغانستان، به قدرت رسیدن مجدد طالبان در افغانستان توسط امریکا، باخت و شکست سیاسی پیشتر تروریسم دولتی غرب در خاورمیانه را، با شکست ایدئولوژیک امروز آمریکا و متحدین اش، تکمیل کرد. داعیه های دروغین طرفداری شان از "حقوق بشر" و صلح و آزادی و مبارزه با تروریسم و ..در چشم خود شهروندان در غرب، پوچ شد!
امروز شکست ایدئولوژیک عمیق بورژوازی غرب در اعمال حاکمیت بر جهان، نزد مردم در افغانستان و منطقه و بعلاوه در خود در جوامع غربی، پژواک عظیمی یافته است و به موج برگشتی دامن زده است. این واقعیت، به تحرک مردمی در خود کشورهای غربی برای دخالت و پایان دادن به فریب و ریا و تحمیق دهه ها، دامن زده است! دیوارهای جداسازی "شرق" و "غرب" در اذهان خود این جوامع و مردمان آنها، در حال فروریختن است.
در دل این فاجعه٬ افغانستان، زندگی و سرنوشت زنان و کودکان آن، به جهان وصل شد و با ایران جاده ای مستقیم و دو طرفه ای ساخت. هر حمله و تعرض طالبان به حق زن، برای تحمیل حجاب، علیه حق شادی، حق شنیدن موسیقی و خواندن و نواختن و علیه هر جلوه ای از زندگی انسانی متمدنانه بشر قرن بیست و یک، امروز نه فقط در افغانستان با مقاومت وسیع زنان و جوانان روبرو است! که بعلاوه پژواک آن در ایرانی که مردم آن بیش از چهل سال مشغول جنگ هر روزه با طالبانهای خود و مقابله با حمله به ماهواره و آنتن تلویزیون ها و دیش ها و تحمیل حجاب و خفه کردن زنان و جوانان بود، به مراتب وسیع تر است.
در این گفته که موتور تاریخ همواره به جلو حرکت میکند، حقیقتی وجود ندارد. تا وقتی قدرت دست آنها باشد، این موتور میتواند قرن ها و قرن ها به عقب بازگردد و سهم اکثریت بشر کره خاکی جز فقر و ستم و سرکوب قرون وسطایی نباشد!
این منجلاب اجتناب ناپذیر نبود! نه در ایران و نه در افغانستان! این منجلات سناریو و ساخته نیروهای ارتجاع اسلامی و خالقین آن در پنتاگون و سی آی ای و ...برای به تباهی کشاندن زندگی میلیونها انسان است و میتواند باز تکرار شود٬ اگر پتانسیل قدرتمند مردمی موجود٬ به قدرت خود دست نبرد و پاسخ خود را تحمیل نکند.
اگر این قدرت به میدان بیآید٬ موتور تاریخ نه فقط در خاورمیانه که در جهان به جلو حرکت خواهد کرد و سرفصل جدیدی در تاریخ بشریت آغاز خواهد شد! ایران، طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهانه آن نقشی تعیین کننده در باز کردن این فصل جدید ایفا میکند و دریچه آینده ای روشن و آزاد را باز میکنند.