یازده سپتامبر بیست سال قبل برای نسل جوان جهانی که از دنیای پیش از آن خاطره ای ندارد، شروع جنگی بود که امروز و بخصوص با بازگشت دوباره طالبان به قدرت در افغانستان، تشخیص صف برنده ها و بازنده های آن فاجعه و فجایع جهانی بیشمار دیگر پس از آن، برایش گنگ و مبهم است!
ابهامی که بسرعت و با نگاهی سریع و گذرا به رویداهای پیش و پس از آن، برطرف میشود و جهانیان به عینه می بینند که برنده آن "جنگ تروریستها" هر دو قطب تروریست و بازنده آن مردم بیگناه در اقصی نقاط جهان و بخصوص در خاورمیانه اند و منجلاب جهانی که بر سرشان خراب شده است!
نویسنده: آذر مدرسی
از سرباز آمریکایی و بریتانیایی که حب خونریزی "اجتناب ناپذیر" را قورت داده بود، تا جوانان فلسطینی بی گناهی که ارتجاع اسلامی دهه ها از مصآيب آنها برای خود در تخاصمات جهانی سرمایه سیاسی ساخته بود، تا شهروند اسرائیلی که برایش از بمباران خانه و مدرسه مردم بیگناه غزه سنگر"دفاع از خود" ساخته بودند، بیست سال پس از یازده سپتامبر، "جنگ تروریستها" جنگی برای اتلاف خون و جان و انسانیت بود! موج برگشتی که ناچار است بپذیرد که جنگ با تروریسم، دولتی و غیردولتی، میلیتاریستی یا انتحاری، تنها و تنها کار بشریت متمدن، کار جنبش های مترقی و مردمی و کار جنبش سوسیالیستی است!
جنایت تروریستی ۱۱ سپتامبر سوت ورود جهان به دوره ای سیاه و ویرانگر، دوره رشد میلیتاریسم و تروریسم در شکل دولتی و غیر دولتی آن، رشد باندهای تروریستی اسلامی، گسترش ناامنی و کشتار و ویرانی در چهار گوشه جهان بود.
طرفین این جنگ ارتجاعی، یکی به نام مبارزه ضد قدرتهای امپریالیستی بعنوان اشغالگران و مسببین و بانیان اصلی مصائب مردم خاورمیانه و دیگری به نام "مبارزه با تروریسم"، خاورمیانه را به صحنه کشتار و قتل عام، به میدان تاخت و تاز مجهزترین ارتشهای جهان و باندهای قومی و مذهبی تبدیل کرده و با کشتار میلیونی، آوارگی، زندگی و مدنیت بخشی از این جغرافیا را به نابودی کامل کشاندند.
ارتجاع اسلامی که در منطقه و بویژه در ایران، با فشار اجتماعی مردم آزاده در ایران و در سراسر جهان روبرو بود، برای تغییر موقعیت خود از جنبشی رو به افول به جنبشی "مشروع" و "ضدامپریالیستی" و تقویت خود بعنوان "یکی از شرکای قدرت در خاورمیانه"، به این جنگ و رودررویی نیاز داشت. این جنگ برای تررویسم اسلامی جنگی برای بقاء و بهبود موقعیت رو به افول خود بود. امری که به قیمت تخریب چندین جامعه انسانی و کشتار های دستجمعی مردم بیگناه در شهرها و روستاهای خاورمیانه و در کشورهای غربی، از یک طرف در کالبد بی جان جنبش مشرف به موت اش، نفسی دمید و به طول عمر آن اضافه کرد و از طرف دیگر برکتی در دامان تروریسم دولتی و میلیتاریسم گذاشت و جهانی را دو دهه میدان جنگ و کشتار و ویرانی کرد.
طرف دیگر این جنگ، امریکا، برای تثبیت موقعیت خود نه در مقابل اسلام سیاسی و باندهای تروریست آن، که در مقابل رقبای غربی خود، برای تثبیت موقعیت "ابرقدرتی" خود و در ادامه "نظم نوین جهانی"، با اتکا به میلیتاریسم عریان و لجام گسیخته، با پرچم "جنگ علیه ترور" و "جدال مدنیت با تروریسم"، توانست غرب و قدرتهای جهانی را به تمکین و قبول قدرقدرتی و بویژه قدرقدرتی نظامی امریکا بکشاند.
سخنرانی های جرج بوش و اعلام شروع "جنگی جدید"، "جنگی بدون مرزهای روشن و محدودیت زمانی"، "جنگی که تا ریشه کن کردن تمام گروههای تروریستی در جهان پایان نخواهد یافت" و تقسیم جهان به دوستان و دشمنان امریکا، اینکه "جنگی که در آن هر ملت و هر منطقه ای باید انتخاب کند که آیا با امریکا است یا با تروریستها"!! را جهانیان به یاد دارند. بیست سال پس از آن فریب و تحمیق، با برنده شدن هر دو قطب تروریسم جهانی، موج برگشته است، ناچار است برگردد!
توحش تروریستهای اسلامی و سیاهی سایه هراس، ناامنی و رعب و وحشت به حق از ظرفیت جنایتکارانه آنها، مستمسک و توجیه ایدئولوژیک و اخلاقی برای اعلام "جنگ علیه ترور" و حمله به افعانستان و پس از آن عراق، پاکستان، لیبی، سوریه، یمن و سومالی، توجیهی برای تعرض به حقوق مدنی و آزادی های سیاسی در غرب و بالاخره توجیهی برای مشروعیت دادن به میلیتاریسم و حمله نظامی و کشتار و قتل عام بعنوان تنها راه تغییر در خاورمیانه و منطقه، از طرف امریکا و متحدینش شد. بی دلیل نیست که با افتخار اعلام میکردند که "کشور مقابل (دشمن) را با بمب به عصر حجر برمیگردانیم!" اما برکات این تعرض که محصول آن بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان است، در سراسر جهان با مقاومت بشریت متمدن مواجه شده است.
"جنگ علیه ترور" امریکا و حمله نظامی به افغانستان، تبدیل نه فقط افغانستان که کل منطقه به صحنه جنگ و کشتار، آوارگی و بی خانمانی و يک تراژدى انسانى عظيم و همانطور که قول داده بودند، سرآغاز بازگرداندن منطقه به عصر حجر و احیا ارتجاعی ترین و گندیده ترین نیروهای قومی و مذهبی در منطقه و سهیم کردن آنها در دولتهای موزائیکی قومی، مذهبی و عشیره ای بود. عصری که امروز بسرآمده است. این را مقاومت زنان در افغانستان و صدای فریاد جهانی علیه عصر حجر ساخته دست "جهان آزاد" نشان داده اند.
علاوه بر این در جهان غرب، "جنگ علیه ترور" به "جنگ مدنیت غرب و توحش شرق" معنی شد و بهانه ای برای تعرض سیاسی و ایدئولوژیک، دست راستی و ارتجاعی به ارزشها، فرهنگ و اخلاقیت انساندوستانه مردم شد. تعرضی که از همان ابتدا با مقاومت بشریت متمدن روبرو شد. مقاومتی که خود را در اعتراضات میلیونی به حمله به عراق، به "دخالت بشردوستانه" در سوریه، به "کمک به انقلاب" لیبی و به سیاستهای میلیتاریستی غرب و در راس آن امریکا در جهان خود را نشان داد.
نتیجه بیست سال جنگ تروریستها تا امروز، نزدیک به ۹۲ هزار بمباران هوایی مردم بیگناه در عراق، افغانستان، پاکستان، سوریه، لیبی، یمن و سومالی، یک میلیون کشته و ۶۲ میلیون آواره جنگی، نابودی مدنیت در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و سومالی، تباهی زندگی دو نسل و تبدیل تروریسم اسلامی و دولتی به بخشی ثابت از زندگی بشریت از بغداد تا پاریس و از کابل تا لندن است. نتیجه بیست سال "جنگ علیه ترور" لجام گسیختکی دولت فاشیست اسرائیل در تعرض به جان و میلیونها نفر از مردم فلسطین، اشغال مناطق بیشتر و قدرتگیری راست افراطی در اسرائیل است.
جهان پس از "جنگ علیه تروریسم" و جدال دو قطب تروریسم اسلامی و تروریسم سازمان یافته امریکا، جهانی نا امن تر و میلیتاریزه شده است. شکست امریکا در عراق، شکست "نظم نوین جهانی"، سپردن افغانستان به طالبان و القاعده، که قرار بود در "جنگ علیه ترور" توسط چکمه پوشان امریکایی نابود شوند، نه فقط تثبیت قدرقدرتی امریکا در جهان را دود کرد، که تمام حق به جانبی ایدئولوژیک امریکا در این جنگ و سیاست میلیتاریسم و حمله نظامی بعنوان مطلوب ترین راه هر کشمکش و جدالی را در چشم جهانیان زیر سوال برد. بشریت امروز که بیست سال این توحش و جنایت را زندگی و تجربه کرده است، بیدار و خودآگاه تر از بیست سال پیش دیوار فریب "گسترش دمکراسی"، "جنگ علیه ترور" و .... را به زیر کشیده است.
بیداری که امروز به موجی از خشم و نفرت در کشورهای غربی از هزینه های هنگفت مالی و انسانی، از تاثیرات این سیاست در گسترش دامنه عمل تروریسم اسلامی از جهان سوم به قلب اروپا و امریکا، از تبدیل شدن جنگ، کشتار و بربریت به بخشی از زندگی بشریت، تبدیل شده است. بشريت متمدنی که سالها زير آوار تبلیغات و مغزشويى در غرب خفه شده بود، مردمی که زیر پروپاگاند "ضد امپریالیستی" و مهمتراز آن زیر سرکوب و ارعاب در شرق به سکوت کشیده شده بود، امروز به میدان آمده اند.
قدرتگیری مجدد طالبان در افغانستان پیروزی کوتاه مدتی برای این نیروی ارتجاعی خواهد بود. همانطور که جمهوری اسلامی در حاکمیت با جنبشی اجتماعی و توده ای علیه حاکمیت و حیات خود روبرو است و شمارش معکوس حیاتش شروع شده است، طالبان و القاعده، بعنوان حاکمیت در افغانستان از همین امروز با جنبشی علیه توحش و بربریت اسلامی روبرو است که زنان در راس آن قرار گرفته اند. "پیروزی" قطب ارتجاع اسلامی طول عمری کمتر از یک "دم و باز دم" در رویداهای سیاسی دارد و در واقع مرده بدنیا آمده است!
خروج نیروهای نظامی امریکا از خاورمیانه، رها کردن خاورمیانه به دست نیروهای منطقه ای، همزمان که دور جدیدی از تنشها میان قدرتهای منطقه ای را بوجود می آورد اما امکان و میدان را برای جنبشهای آزادیخواهانه، رادیکال و سوسیالیستی در خاورمیانه، را هم مهیا میکند. این جنبش بعنوان بخش جدی "نیرویی منطقه ای" میتواند و باید مهر خود را بر تحولات آتی در خاورمیانه بزند. بشریت متمدن، جنبش های مترقی و مردمی و جنبش کارگری- سوسیالیستی برای کوتاه کردن دست تروریستهای دولتی و غیر دولتی، برای خلاصی از بربريت کاپيتاليستى خود را آماده میکنند.