دانشگاه و معضل چپ ناسیونالیست

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

امروز بورژوازی در بن بست اقتصادی گیر کرده و با بی‌ثباتی و بحران سیاسی دست به گریبان است، و کرونا در کنار تحریم‌های اقتصادی آمریکا و فساد افسارگسیخته بورژوازی، طبقه کارگر ایران را تحت فشار مضاعف قرار داده است.

نویسنده: سروش مهرجو

این شرایط با توجه به جلو آمدن طبقه کارگر در جدال‌های طبقاتی و موقعیت تعرضی آن علیه یورش بورژوازی و جمهوری‌اسلامی به معیشت‌شان، امکان عروج دوباره اعتراض‌های کارگری و مردم بی‌حقوق با شدت و حدت بیشتری از آبان نود و هشت، آژیر قرمز آماده‌باش برای بورژوازی و دولتش، تا جریان‌های سیاسی بورژوایی در اپوزیسیون و خارج از حکومت را به صدا در آورده است. در نتیجه علاوه بر تبلیغات رسمی هیأت حاکمه‌ ایران، انواع گوناگون از نیروها و جریان‌های سیاسی بورژوایی و گرایش‌های غیر کارگری و خرده‌بورژوایی و پوپولیستی را وادار کرده تا در مقابل گرایش کمونیستی طبقه کارگر پاسخ دهند و در برابر جنبش رو به اعتلای کارگری و رادیکالیسم جامعه، بکوشند منافع بورژوازی را به افق طبقه کارگر مبدل کنند.

اعتراض‌های کارگری و شورش دوباره محرومان و بی‌حقوقان جامعه در راه است؛ اما برخلاف "مدرسین" کاپیتال مارکس در دانشگاه‌ها و توهم‌های چپ ناسیونال‌رفرمیست، پیروزی سوسیالیسم اجتناب‌ناپذیر نیست، بلکه به ارده کمونیست‌ها، تحزب کمونیستی و کارگری و آمادگی ذهنی طبقه کارگر بستگی دارد.

اعتراض‌های دانشجویی، از واقعیت تا تحریف

تحرک‌های اعتراضی در دانشگاه و فعالیت‌های دانشجویی با نتیجه جدال‌های سنت‌های فکری و جریان‌های سیاسی مختلف، متضاد و متفاوت مرتبط اند؛ چراکه جایگاه اعتراض‌های دانشجویی به دست بالا داشتن یک افق سیاسی و آلترناتیو یک جنبش اجتماعی بستگی دارد. دانشگاه بخشی از یک جامعه طبقاتی است، که کشمکش‌های گرایش‌های سیاسی و سنت‌های فکری و جنبش‌های اجتماعی، از راست تا چپ را با یکدیگر، رو به جامعه نشان می‌دهد. در حقیقت اعتراض‌های دانشجویان بیانگر امیالی هستند، که در جنبش‌های متعدد و گوناگون طبقاتی جریان دارند و از سوی جریان‌ها و احزاب سیاسی پیگیری می‌شوند. در این مطلب لازم است که ابتدا برای بررسی معضل «چپ ناسیونالیست» و «جنبش ناسیونال‌رفرمیست» در برخورد با جایگاه دانشگاه و نقش بخصوص دانشجو در جامعه استبداد زده ایران، همچنین برای بیان دقیق‌تر راه‌کارهای کمونیستی برای چگونگی فعالیت‌های دانشجویی، یک اغتشاش ذهنی و تحریف پوپولیستی را درباره مضمون واقعی اعتراض‌های دانشجویی رفع کرد.

در جامعه طبقاتی و در دنیای واقعی، مفهوم «جنبش دانشجویی» به عنوان یک پدیده واحد، واقعیت ندارد. این «جنبش علی العموم» به همان اندازه در مکانیزم فعالیت‌ها در دانشگاه مفهومی غیر واقعی است، که جنبش «مردم» در جوامع طبقاتی معنی ندارد. نقطه شروع بحث این مانع ذهنی و این عنوان گمراه کننده «حنبش دانشجویی» آنجا است، که این مضمون نه تنها کمکی به خارج شدن مبارزات دانشجویی از قالب‌های ایدئولوژیک بورژوایی نمی‌کند، بلکه باعث آشفتگی فکری می‌شود. نشانی اشتباه «جنبش دانشجویی»  پنداری خیالی می‌آفریند، که گویا آحاد دانشجویان یک منفعت مشترک و متمایزی از دیگر بخش‌های جامعه دارند؛ گویا این «منافع مشترک» که از درون عنوان «جنبش دانشجویی» استخراج شده، دانشجویان را با تفسیر و توضیحی پوپولیستی هم‌طراز جنبش کارگری و یا مثلا جنبش رهایی زن می‌کند. روشن است که مبارزه طبقه کارگر با بورژوازی، حول منافعی واحد شکل می‌گیرد. تلاش برای بهبود معیشت، ایجاد کردن شرایطی که برای فروش نیروی کار به کرامت انسانی خدشه‌ای وارد نشود و حتی جدال همیشگی برای دریافت دستمزدهای پرداخت نشده و...، پایین‌ترین سطح جدال پرولتاریا با نظام سرمایه‌داری است و ابتدایی‌ترین نمونه‌های منافع مشترک یک طبقه اجتماعی است، که موقعیت متمایزی از دیگر طبقات اجتماعی دارد. تبعیض‌های مشخص جنسیتی و نابرابری زن و مرد و حاکمیت زن ستیز ایران و فرهنگ حاکم مردم سالارانه نیز ، واقعیت‌های نوع زندگی بخشی از جامعه هستند که حقوق از دست رفته مشترکی دارند و خواست‌های معین پایه‌ای را نمایندگی می‌کنند. محیط‌های دانشگاهی و فعالیت‌های دانشجویی این خصوصیت های متمایز از دیگر بخش‌های جامعه را ندارند. دانشگاه دارای همان مشخصاتی است که جامعه طبقاتی دارد. همانطور که گرایش‌های سیاسی مانند لیبرالیسم و ناسیونالیسم و کمونیسم، توده‌هایی که در جنبش‌های اجتماعی متمرکز هستند و جنب و جوش دارند را رهبری می‌کنند، در دانشگاه نیز به عنوان برشی برجسته از جامعه، همین صف‌بندی‌های سیاسی و رفت آمدهای جنبش‌های اجتماعی دیده می‌شوند، اما به صورت علنی و میلیتانت. گرایش‌های فکری و سنت‌های سیاسی-اجتماعی، که متفاوت و متضاد و متخاصم با یکدیگر هستند، اهداف و منافع طبقاتی جنبش‌های اجتماعی که در سطح وسیع‌تر جامعه حرکت می‌کنند را در میان نسل جوان دانشجو، در هیأت‌های اجتماعی و به شکل سازمان یافته‌ و متحزب پیش می‌برند.

مفهوم انتزاعی «همه با هم» که نارضایتی عموم انسان‌های جامعه را سرهم بندی می‌کند، وجود واقعی ندارد، همانطور که اعتراض‌های دانشجویی نیز نمی‌توانند پدید آورنده «جنبشی» یک دست باشند. جنبش‌ها به طبقات اجتماعی مربوط می‌شوند که منافع واحدی دارند، یا به بخش‌هایی از جامعه که تحت تبعیض‌های عینی و حقیقی هستند، باز می‌گردند. منافع مشترک دانشجویان و هر آنچه که به زیست دانشجویی ارتباط دارد، بسیار محدود اند؛ این منافع که صرفا مسائل «صنفی» را در بر می‌گیرند، مطمئنا نمی‌توانند سازنده یک جنبش اجتماعی باشند؛ حتی اگر دانشجویان در دوره‌ای فقط بر امر «صنفی» و مطالبات در خود پافشاری کنند، این جدال نیز بر پایه‌های سیاسی ریشه دار در جامعه ایستاده است و به طبع به سمت اعتراض‌های سیاسی می‌رود. موقعیت ویژه دانشگاه و نقش خاص دانشجویان در ایران استبداد زده، در سال‌ها سرکوب بی‌امان و وحشیانه سازمان‌ها و جریان‌های سیاسی اپوزیسیون و احزاب مخالف رژیم، و همچنین خفقان فرهنگی و کنترل شدید تفکر مستقل از جناح‌های حاکمیت ریشه دارند.

در نتیجه اعتراض‌های دانشجویی و فعالیت‌های آنان اغلب دارای محتوای سیاسی هستند، یا به دلیل خصوصیات روبنایی نظام کاپیتالیستی ایرن، سرکوب‌های خونین آزادیخواهان و کشتار دسته جمعی کمونیست‌ها، قتل‌های فجیع دگراندیشان و جنایت‌های بی‌شمار دیگر علیه کارگران و انسان‌های بی‌حقوق که کارنامه سیاه چهار دهه حکومت جمهوری‌اسلامی هستند، به سرعت در هر تلاطمی شکل سیاسی می‌گیرند. اما لازم به تاکید است، که دانشجویان یک منفعت واحد یا خط سیاسی مشخص را نمایندگی نمی‌کنند و از اساس به واسطه دانشجو بودن، دانشگاه‌ها «سنگر آزادی» یا اردوگاه آزادیخواهان نیستند، و همیشه به کلوپ جوانان مترقی تعلق ندارند! این آلودگی فکری از مفهوم پوپولیستی «جنبش دانشجویی» پدید آمده است. تنها کاربرد این مضمون غیر واقعی، ساخت تصویری کاذب از دانشگاه و اسطوره سازی از دانشجو است، که البته کل چپ بورژوایی و ناسیونالیست از آن به نفع جنبش‌های بورژوایی بهره می‌گیرند. گویا دانشجو پدیده‌ای قائم به ذات است و «جنبش دانشجویی» نیز رویدادی غیر طبقاتی و ماورای طبیعی است. از زاویه گرایش چپ جنبش ناسیونال‌رفرمیست، دانشجویان به طور ذاتی «انقلابی» آزادیخواه و مترقی هستند! اسطوره سازی و نگاه انتزاعی به مناسبات اجتماعی در جامعه سرمایه‌داری، معضل اساسی خرده‌بورژوازی و چپ بورژوایی است، که پرولتاریا را نیز از دیگر طبقات اجتماعی ناراضی جدا نمی‌دانند و همه اقشار «تحت ستم» را به گمان خود یک کاسه می‌کنند!

کنار زدن گرد و خاک‌هایی که سر راه پیشروی‌های طبقه کارگر قرار گرفته اند و رفع موانع ذهنی این چنینی که چپ ناسیونالیست و دیگر جریان‌های سیاسی بورژوایی پرورش داده اند، از کارهای مهم نسل جوان کمونیست در دانشگاه‌ها و جامعه است. چرا که تنها مانع انقلاب کارگری، موانع فکری و تولیدات ایدئولوژیک و فرهنگی طبقه‌ حاکم است. «حنبش دانشجویی» یک اغتشاش فکری است، که به نام دفاع از کارگر و با اعتبار «چپ» و سوسیالیسم تبلیغ می‌شود. تاریخ سیر اعتراض‌های دانشجویی در زمان حکومت دیکتاتوری جمهوری‌اسلامی گواه این ادعا است، که دانشگاه در دوره‌ای حتی علیه جمهوری‌اسلامی هم باشد، الزاما به نفع طبقه‌ کارگر و گرایش کمونیستی آن نیست. تاریخ فعالیت‌های دانشجویی، سیری از کشمکش‌های نیروها و جریان‌های سیاسی گوناگون و به تبع به بررسی تغییر مداوم توازن قوای میان جنبش‌های اجتماعی متضاد بوده است. زمانی دانشگاه تحت یورش وحشیانه حزب‌الهی‌ها و «دانشجویان خط امام»، از آزادیخواهان و سوسیالیست‌ها خالی شد و جامعه نیز صحنه جدال‌های جریان‌های مخالف رژیم و سازمان‌های چپ کمونیست‌ها با ضد انقلاب جمهوری‌اسلامی را نشان می‌داد. دوره‌ای هم دوم خردادی‌ها و انجمن اسلامی‌ها دست بالا را داشتند، که پس از جدال‌های نظری و میدانی دانشجویان کمونیست دهه هشتاد (داب) با جریان‌های راست و باندهای مرتجع قومی، محیط‌های دانشجویی مرکز رشد و نمو مارکسیسم و سنت‌های کمونیستی شدند؛ همچنین روزهایی را شاهد بودیم که پس از سرکوب جنبش آزادیخواهی و برابری‌طلبی، ارتجاع بر دانشگاه حاکم شد. آنچه که تاریخ مبارزه‌های جریان‌های سیاسی و جنبش‌های اجتماعی در دانشگاه می‌گوید، نه یک جنبش واحد، بلکه حوزه‌ای را معرفی می‌کند، که فضای به نسبت بازی دارد و به این دلیل فعالیت‌های فکری و تحرک‌های سیاسی در دانشگاه علنی و خیره کننده هستند. اینکه کدام نیرو و گرایش سیاسی-اجتماعی در دوره‌های معین و تاریخی هدایتگر اعتراض‌های دانشجویی است، واقعیت‌های سیاسی در جامعه و منافع روشن طبقاتی را هم رو به جامعه نمایش می‌دهد.

دانشگاه قسمتی از جامعه است که موقعیت ویژه‌ای در ایران استبداد زده دارد و نه اینکه منافع مشترکی را نمایندگی می‌کند. این وضعیت خاص و این محیط نسبتا باز سیاسی، به دانشجو فرصت و امکانی می‌دهد که برای دخالت سیاسی و فعالیت‌های فکری و فرهنگی شرکت علنی داشته باشد. همانطور که گفته شد، در جوامعی که زیر سلطه حکومت‌های دیکتاتوری هستند، فعالیت‌های احزاب اپوزیسیون و جریان‌های مخالف رژیم جرم بسیار سنگینی به حساب می‌آیند و با اعدام و شکنجه و زندان پاسخ می‌گیرند، دانشگاه‌ها تا اندازه‌ای می‌توانند جای خالی فعالیت‌های علنی متحزب و سازمان یافته‌ را پر کنند و بر کانون سیاسی جامعه تأثیر گذار باشند.

اعتراض‌های دانشجویان از آنجا که به معنای یک «جنبش» مصداق واقعی ندارد، یک صف مشخص سیاسی نیز تشکیل نمی‌دهند یا مدافع منافع طبقه‌ معینی هم نیستند. در نتیجه بنا به تعریف، دانشجو نه لیبرال و کمونیست، نه انقلابی و رفرمیست و نه آزادیخواه و مرتجع است. امروز، علی‌رغم شرایط بحرانی اقتصادی بورژوازی، فاجعه اجتماعی کرونا و تاثیر آن بر زندگی کارگران و مردم محروم و سیاست‌های تهاجمی دولت سرمایه به طبقه کارگر برای تن دادن به استثمار بیشتر و بی‌حد و حصر، که به تبع زیست اکثر دانشجویان را تحت تاثیر قرار داده، اما دانشجوی لیبرال پروغرب یا بسیجی «عدالت خواه»، حتی اگر از لایه‌های پایین جامعه هم باشند، در مبارزات «صنفی» که بر بنیان‌های سیاسی جمهوری‌اسلامی دست ببرند و علیه چارچوب قوانین بورژوازی ایستاده باشند، در این جدال حداقلی هم شرکت نخواهد کرد. منظور این است که از فحوای «جنبش دانشجویی» شبهه‌ای بیرون می‌آید، که گویا دانشجو به‌طور ذاتی خصلت متمایز طبقاتی دارد یا دارای منافع مشترک جنسیتی است، یا خط سیاسی مشخص، «پیشرو» و یکسانی دارد. این اغتشاش ذهنی در جنبش کارگری نیز ریشه دارد؛ روشنفکران مجوز دار معترض و تحصیل کردگان ناراضی و طرفدارن «ایران صنعتی»، تا «ملل تحت ستم» را با طبقه‌ کارگر یکی می‌کند و اعتراض‌های اقشار مختلف مخالف رژیم را به نام «سوسیالیسم» و برچسب اعتراض کمونیستی طبقه‌ کارگر جعل می‌کند. عنوان خیالی و غیر طبقاتی «جنبش دانشجویی» را باید به نوعی نقطه شروع حرکت سیاسی-اجتماعی چپ ناسیونالیست و سر آغاز سبک کار پوپولیستی مبتنی بر جنبش «همه با هم» در دانشگاه دانست.

مراکز تحصیلی عالی و محیط‌های آکادمیک در جوامعی مانند ایران، دریچه‌های بزرگی هستند رو به جامعه که تصویری از واقعیت‌های سیاسی جاری، صف‌بندی‌های نیروها و احزاب سیاسی و توزان قوای جنبش‌های اجتماعی را به گستره وسیع‌تر جامعه نشان می‌دهند. پنجره‌هایی که به افق‌های جنبش‌های اجتماعی و آلترناتیوهای سیاسی باز می‌شوند. دانشگاه‌ها و تحرک‌های دانشجویی مورد توجه عموم جامعه قرار دارند؛ چراکه تناسب قوا میان سنت‌های فکری و جریان‌های سیاسی-اجتماعی مختلف، و همچنین توازن قوای میان دولت سرمایه با اپوزیسیون و مخالفان آن را مقابل چشمان جامعه منعکس می‌کنند. آزادی بیان، حق اعتصاب و اعتراض و آزادی تشکل‌ها و انجمن‌های مستقل کارگری و مردمی، قبل از اینکه به هر طبقه‌ای از جامعه مربوط باشد، چون نان شب برای طبقه کارگر اهمیت دارد. از این زاویه دانشگاه جبهه مهمی است که کمونیست‌ها باید در اختیار خود داشته و آن را نگه دارند.

فضای مختنق جامعه ایران، هر روزنه‌ای را برای فعالیت‌های اجتماعی و تحرک‌های علنی سیاسی بسته و احزاب و سازمان‌های غیر رژیمی و مخالف جمهوری‌اسلامی به شدت «غیر قانونی» هستند. به طبع در چنین اتمسفری استبداد زده و کنترل شده، روشنفکران قانونی جای شکل‌گیری و گسترش تفکر مستقل از قدرت و جدا از قالب بورژوازی را اشغال می‌کنند. دانشگاه برای کمونیست‌ها و نسل جوان سوسیالیست مهم است؛ این امکان را دارند در فعل و انفعالات سیاسی و اجتماعی پیشرو و رادیکال در جامعه دخالت کنند و بر آنها مؤثر باشند و تاثیر بگیرند. از این منظر در دست داشتن محیط‌های دانشجویی به منظور توسعه ادبیات مارکسیستی و مبارزه با تمام داده‌های ایدیولوژیک و فرهنگی و ذهنی بورژوازی، اولین سنگری است، که برای رفع این موانع فکری مانند رفرمیسم و ناسیونالیسم و قوم‌گرایی از سر راه حرکت‌های رو به جلوی پرولتاریا و دگرگونی بنیادی جامعه طبقاتی، باید فتح شود. کنار زدن سنت‌های غیر کارگری و عقب راندن سبک کار طبقات دیگر، باتوجه به شرایط امروز جامعه ایران و اوضاع خاورمیانه، ضروری است، و دست بالا داشتن کمونیست‌ها و گرایش سوسیالیستی طبقه‌ کارگر در دانشگاه‌ها و محلات و کارخانه‌ها حیاتی است.

چپ ناسیونالیست؛ میل به ابراز وجود یا شوق ناکامی

گرایش سیاسی چپ ناسیونالیست که یکی از طیف‌های اصلی جنبش ناسیونال‌رفرمیست ایرانی است، در مقام فرزند خلف خانواده بزرگتر توده-اکثریتی و در ادامه جنبش ملی-اسلامی، گاهی با زبان بی‌زبانی و اکثر اوقات هم با فصاحت کلام، از روی اعتماد به نفس سرشار یا از سر شرمندگی از «ناکامی»، بارها در طول تاریخ این چند دهه اعلام کرده است، که پیرو مصدق و میرزاکوچک‌خان و مرید «پدر طالقانی» و شریعتی است، و کیمیاگر دل باخته‌ای است که به دنبال «دمکراسی ناب» و «بورژوازی ملی» و «قانون اساسی» و مذهب مترقی و «حق تعیین سرنوشت» می‌گردد. این گرایش مانند اسلاف خود، همچنان به آیین‌های چپ سنتی متعهد مانده و هنوز هم شیفته ناسیونالیسم شرقی است. در هر دوره‌ای که جنبش کارگری و مردم بی‌حقوق بنیان‌های نظام سرمایه‌داری را تکان می‌دهند، یا کمونیسم طبقه کارگر در دانشگاه‌ها و جدال‌های طبقاتی دست بالا را دارد، این گرایش بورژوایی مشتاقانه ابراز وجود می‌کند و با نمایشی پوپولیستی، به استقلال طبقاتی پرولتاریا تعرض کرده و تلاش میکند جنبش طبقه کارگر را به بی‌راهه ببرد. برای این چپ بورژوایی که بنابر اصول یک سنت ملی-رفرمیستی شکل گرفته و بر شالوده‌های یک جنبش ناسیونالیستی و محدودنگر پرورش یافته است، برای این چپ ناسیونالیست شرق زده، هویت‌های کاذب ملی، قومی و مذهبی هم‌طراز هویت طبقاتی است؛ کما اینکه در نزد این گرایش اغلب «ستم ملی» و تبعیض مذهبی بر ستم طبقاتی اولویت دارند.

طیف چپ جنبش ناسیونال‌رفرمیست، علاقه زیادی به تقسیم بندی‌های ساختگی دارد. کشف تضادهای واهی در جامعه طبقاتی، بر مبنای «ستم دیدگی» و مشروعیت دادن به «فرهنگ» مهجور مانده اقلیت‌های قومی و مذهبی، به "ملت"‌های «کرد» و «فارس» و «عرب» و ...، گویا چپ ناسیونالیست ایرانی را در «مرکز» قرار می‌دهد، چون «فارس» به حساب می‌آید! جایگاه غیر طبقاتی که چپ ملی در این جدا سازی برای خود تعیین کرده است، دفاع از «ملل» دیگر را بر او واجب می‌کند. این گونه از «آزادیخواهی» رفرمیستی، در کنار اصرار بر روابط صمیمانه با ملت‌های به اصطلاح «کوچک‌تر» برای جلوگیری از نفوذ «تجزیه طلبان» در  «جنبش‌های مردمی»، منوال همیشگی ابراز وجود چپ ناسیونالیست در چندین سال گذشته بوده است. چپ ناسیونالیست ایرانی، برای قرار گرفتن در مقام رفیع مدافع «ملت‌های تحت ستم»، طبقه کارگر را تکه تکه کرده در شقه‌های «کارگر کرد» و «کارگر عرب» و... بسته بندی می‌کند. اگر ناسیونالیسم ایرانی بر طبل عظمت‌طلبی می‌کوبد و در مقابل جریان‌های ناسونال‌بورژوای قومی، «نژاد» و قومیت و «ملیت» را برای تحمیق کارگران و مردم بی‌حقوق جار می‌زنند و تبلیغ می‌کنند، در سمت دیگر نیز چپ ناسیونال‌رفرمیست، قبل از هر جریان راستی، وظیفه صادر کردن شناسنامه‌های قومی و ملی و مذهبی را داوطلبانه بر دوش گرفته است. تشدید تفرقه‌های ارتجاعی قومی و مذهبی، با تاکید بر مطالباتی_که در هر جامعه‌ای که تحت سیطره بورژوازی و دولت سرمایه قابل اجرا و شدنی است مانند «آموزش زبان مادری»_ و با تأیید «فرهنگ» و «هنر» ملت‌های «ستم دیده»، این «چپ» را در کنار راست‌ترین جریان‌ها و احزاب ناسیونالیست قرار می‌دهد. «حق تعیین سرنوشت» هم استراتژی هم تاکتیک، سیاست چپی است که در ادبیات سیاسی ناسیونالیست‌های کرد و عرب و رهبران مذاهب اهل سنت و «دراویش گنابادی» به‌طور متداول تکرار می‌شود.

میل شدید چپ ناسیونالیست به رفرمیسم و تسخیر نهاد‌های غیر مستقل و دولتی، از ترم «دفاع از اقوام تحت ستم» ناشی می‌شود؛ این «چپ» عدم داشتن اختیار «ملل» دیگر در «تعیین سرنوشت» و «کوچک شدن مردم» به دست حکومت غیر متعارف «مرکزی» را به مثابه زمینه‌های نامساعد برای پایه ریزی «دمکراسی» در ایران می‌داند. این گرایش که در تاریخ مبارزه‌های سیاسی_اقتصادی طبقه کارگر، در دوره‌هایی که بورژوازی گرفتار بحران‌های سیاسی و اقتصادی شده، و امکان عروج طبقه کارگر آماده بوده، این چپ در کنار یکی از جریان‌های اصلی و جنبش‌های بورژوایی ایستاده است. نوستالژی «بورژوازی ملی» و ترومای جفای حزب توده و خیانت جبهه ملی به مصدق، این «قهرمان ملی»، تا «ضدیت با امپریالیسم» و حمایت از بورژوازی ملی_صنعتی و قومی کردن مسایل سیاسی و اجتماعی در جدال طبقاتی، نمونه‌هایی از تاریخ عملکرد و شیوه ابراز وجود چپ ناسیونالیست هستند. در نتیجه استفاده از عناوین غیر واقعی مانند «جنبش ملل» یا «جنبش دانشجویی»، اصلا اشتباه‌های لپی نیستند؛ بیگانگی این چپ با مارکس و انگلس و لنین و نزدیکی‌شان با مزاروش و ژیژک نیز اتفاقی نیست! چپ ناسیونالیست با سیاست، سبک کار و پراتیک بورژوازی به میدان فعالیت به نام «دفاع از کارگر» و «سوسیالیسم» آمده است.

«مردم» یا «ملل تحت ستم» یک ظرف واحدی است که آحاد انسان‌های جامعه طبقاتی را که ناراضی از وضع موجود و خواهان «تغییر» بطور کلی  هستند، به‌جای نقش ماتریالیستی طبقه کارگر در انقلاب و رها کردن انسان‌ها از استبداد و استثمار را قاطی و آنان را جنبشی یک دست به نام «مردم» یا «توده» و از این قبیل عناوین قلابی برساخت می‌کند. جنبش‌های متعدد بورژوایی در طول برهه‌های مختلف مبارزات طبقه کارگر با نظام سرمایه‌داری، با ایجاد موانع ذهنی و تولید مفاهیم غیر طبقاتی مانند «خلق» و «ملل» و «جنبش دانشجویی» و عباراتی از این دست، استقلال طبقاتی پرولتاریا را مخدوش و تخطئه کرده و طبقه کارگر را به نیروی پیاده جنبش‌های طبقه حاکم و سیاهی لشکر جریان‌های سیاسی راست و ارتجاعی تبدیل کرده‌اند.

چپ ناسیونال‌رفرمیست، تشکیل «دولت ملی» را نتیجه «سوسیالیستی» و نهایت آزادیخواهی و انسان دوستی یک ناسیونالیست منصف ایرانی می‌داند! اما پاسخ کمونیست‌ها به ستم ملی، مبارزه با نفس ستم گری ملی و رفع این ستم گری است نه تقسیم مردم با پوشاندن لباس ملی و زدن مهر ابدی این هویتها بر پیشانی آنها به عنوان مشخصه آنها و تقسیم طبقه کارگر میال این "ملل" مهندسی شده است کار که ناسیونالیسم میکند. رفع اغتشاش‌های فکری و داده‌های ایدیولوژیک که سد راه پیشروی‌های طبقه کارگر هستند، بر عهده کمونیست‌های طبقه کارگر و نسل جوان کمونیست قرار دارد. افشای این رگه از جنبش ناسیونال‌رفرمیست که با نقاب دفاع از مبارزات اقتصادی کارگران، محدودنگری و سیاست هراسی را میان نسل جوان جویای آزادی و برابری و عدالت و رفاه رواج می‌دهد، از جدال‌های میدانی و نظری دانشجویان کمونیست در دانشگاه‌ها است.

جنبش ناسیونال‌رفرمیست برای روشنفکران منتقد به وضع موجود و تحصیل کردگان ناراضی مناسب‌ترین کانون اجتماعی برای فعالیت‌های صرفاً «ضد امپریالیستی» و برقراری روابط دوستانه با «ملل تحت ستم» جمهوری‌اسلامی، در چارچوب مناسبات نظام کاپیتالیستی و قوانین بورژوازی است. چپ ناسیونالیست نیز در دانشگاه و جنبش‌کارگری، به‌عنوان اردوگاه غیر مارکسیستی، ناسیونالیستی و فقط ضد دیکتاتوری است. این گرایش، جریانی ریشه دار است، که از فضای خالی ایجاد شده از کم کاری حزب توده در دفاع از ناسیونالیسم ایرانی و زوال جبهه ملی پدید آمده است. به عبارت دیگر از نقد خیانت و شکست پدران خود در جریان توده-اکثریت در وفاداری به ناسیونالیسم ایرانی متولد شده است. این نوع از چپ بورژوایی که به نوع زندگی طبقه کارگر ربطی ندارد و با مناسبت کارگران و خانواده‌های‌شان بیگانه است، محیط‌های روشنفکری، عمده‌ی تحرک‌های مجوز دار فکری و فرهنگی آنان را در خود محدود می‌کنند.

ابراز وجود طیفی از تحصیل کردگان مجاز و روشنفکران آکادمیک، تا جرگه‌هایی از دانشجویان، تکرار تاریخ چپ ناسیونالیست در این زمانه است. محدودنگری و اتحادیه‌گرایی در فعالیت‌های دانشجویی و جنبش‌کارگری و سیاست گریزی از شاخص‌های بارز امروز این گرایش در دانشگاه و حاشیه جنبش کارگری است. کل نقد چپ ناسیونالیست در این دوره به کمونیست‌های طبقه کارگر و سنت کمونیسم دخالتگر و اجتماعی، همان است که جناح راست این جنبش می‌گوید: متحزب و تاثیر گذار بودن گرایش سوسیالیستی طبقه‌ کارگر در مبارزات سیاسی. چپ ناسیونالیست، کمونیسم متحزب طبقه کارگر را «وابسته» و «سکتاریست» معرفی می‌کند و از آن هویت می‌گیرد، تا پا در هوایی سیاسی و جایگاه غیر طبقاتی و ماورای طبیعی خود را «چپ مستقل» نام گذاری کند. «چپ مستقل» همان پرچم رفرمیستی این گرایش است، که فعالیت‌های دانشجویی و اعتراض‌های کارگری را در محدوده قوانین بورژوازی می‌فهمد. درحالیکه کمونیسم طبقه کارگر اعتراض‌های دانشجویی را بر اساس توازن قوای موجود میان جمهوری‌اسلامی و طبقه حاکم با طبقه کارگر و مردم بی‌حقوق به نظام کاپیتالیستی تحمیل می‌کند و با فعالیت علنی و سبک کار اجتماعی، خود را در کانون جدال‌های سیاسی قرار می‌دهد. اما برای چپ ناسیونالیست کار دانشجویی در «زمین سفت انضمامی»، یا همان کار قانونی و «فعالیت مدنی» معنی می‌دهد.

چپ ناسیونالیست دچار آشفتگی‌های فکری است که در ابراز وجود درباره مسایل سیاسی در مواقع بحرانی، سبب گرفتاری آن می‌شود. از همین روی فعالیت قانونی را با کار علنی یکی فرض می‌کند. لازم نیست که تحرک‌های دانشجویان در چارچوب قانون باشند، تا علنی انجام صورت بگیرند. فعالیت علنی بر اساس توازن قوای طبقاتی به بورژوازی و دولت مدافع‌ آن تحمیل می‌شود. این نوع سبک کار چپ ناسیونالیست متعلق به طبقه کارگر نیست. قوانین بورژوایی که چپ ناسیونالیست به آن علاقه دارد، در جامعه ایران که تحت یکی از ارتجاعی ترین حکومت‌ها است، وجود خارجی ندارند. در این چند سال گذشته، اعتصاب‌های کارگران هفت‌تپه، فولاد اهواز، هپکو، آذر آب  و تمام مراکز کار و تولید متعدد دیگر که در این روزها در حال اعتصاب و تجمع هستند، هیچ کدام قانونی نبودند، اما علنی انجام شدند.

 

مبارزه اقتصادی طبقه کارگر ابتدایی‌ترین عرصه کشمکش‌های طبقاتی است و باید آن را گسترش داد؛ چراکه علاوه بر اولین میدان شکل‌گیری پایه‌های تشکل یابی مستقل و آگاهی از قدرت اتحاد طبقاتی است، از طرف دیگر هر درجه از رفرم و آزادی و بهبود شرایط زیست طبقه کارگر، برای‌ گام‌های بعدی و پیشروی‌های جنبش کارگری لازم است. اما حذف مبارزه سیاسی یا جدال اقتصادی، چه با «میانجی» و چه مستقیم، چه از جانب دولت سرمایه و چه از سوی چپ‌های بورژوایی و رفرمیست، سطحی گرایی در فهم چگونگی کشمکش‌های طبقاتی و نامربوطی آنها به طبقه کارگر است. اما امروز جنبش طبقه کارگر که در میدان جدال تمام قد با نظام سرمایه‌داری، مقاومت و پیشروی می‌کند، اعتنایی به چارچوب رفرمیستی و توهم‌های ناسیونالیستی ندارد. امروز جنبش مجامع‌عمومی و گرایش کمونیستی طبقه کارگر نسبت به سنت‌های رفرمیستی مانند سندیکالیسم و اتحادیه گرایی دست بالا را در جنبش طبقه کارگر دارد. پس از اعتراض‌های کارگران و مردم بی‌حقوق در این سه سال اخیر، این جنبش ناسیونال‌رفرمیست را با تمام طیف‌هایش عقب زده است.

دیدگاه «انتقادی» چپ ناسیونالیست به دیکتاتوری، پس از آبان خونین و دوره پسا هفت‌تپه و فولاد اهواز، دچار مشکل اساسی شده است! که چپ ناسیونالیست از آن به نام «از جا در رفتگی» ناشی از «جهش بلند سیاسی» حرف می‌زند. جامعه به سرعت در حال پلاریزه شدن است، و پیشروی‌های طبقه کارگر و گرایش کمونیستی آن، طیف‌های رنگارنگ جنبش ناسیونال‌رفرمیست را شوکه کرده و به سر گیجه انداخته اند. رادیکالیسم جامعه فضا را برای ابراز وجود سنت‌های غیر مارکسیستی و غیر کارگری تنگ کرده است.

فانتزی های مانند جنبش «همه با هم» و «جنبش دانشجویی»، مطالبات و مبارزات مستقل و متمایز طبقه کارگر را با نارضایتی‌های اقشار دیگر به نام «خلق» و «ملل»، در هم ریخته و گرایش رادیکال و سوسیالیستی طبقه کارگر را تخطئه می‌کند. درحالیکه پس از انقلاب ۵۷ و تعرض وحشیانه و همه جانبه ضد انقلاب جمهوری‌اسلامی و بورژوازی به دستاوردهای طبقه کارگر و سرکوب اعتصاب‌های پرشکوه و شوراهای کارگری، دیگر هیچ همه با همی برای پرولتاریای ایران جذابیتی ندارد. به هر حال همیشه یک نیروی سیاسی و جنبش اجتماعی در دانشگاه و جامعه دست بالا را پیدا کرده و مابقی جریان‌ها را کنار می‌زند، و امروز این شانس برای کمونیست‌ها و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی فراهم است.

در نتیجه توجه فعالان کارگری و نسل جوان آگاه، به شعارهای رفرمیستی و تهییج‌های ناسیونالیستی، همراه شدن با جنبش‌های بورژوایی است. کل نقد چپ ناسیونالیست به بورژوازی و دولت آن، آنارشی و بی‌بندوباری اقتصادی و دیکتاتوری حاکمیت و «تمامیت خواهی» بیت رهبری و سپاه است؛ نقدی که از آرزوی روشنفکر جهان سومی و دل داده به دمکراسی موهوم غربی  می‌آید. تاکید بر سطحی گرایی و پافشاری بر محدود نگری، ته مانده نگرش به «دولت متعارف» ملی در مناسبات سرمایه‌داری و اعتقاد به «قانون اساسی» مطابق با استانداردهای جهان غرب است، که با عبارت پردازی‌های لوکس و ایجاد آشفتگی‌های پوپولیستی تزئین می‌شود. در نتیجه خوش باوری است اگر تصور کنیم، چپ ناسیونالیست که به مدافع سرسخت سرمایه‌داری «ملل» در «حاشیه» و بورژوازی ملی مفتخر است، برای انسان‌ها رفاه و سعادت و سوسیالیسم می‌آورد. اما کمونیست‌ها و کارگران رادیکال تجربه‌های تاریخی را با خود حمل می‌کنند؛ تجربه شکست کمون پاریس، به طبقه کارگر و کمونیست‌ها آموخت که دولت را نمی‌توان تسخیر کرد؛ بلکه باید آن را در هم شکست و بر ویرانی‌های آن حکومت کارگری را بنا کرد. مسأله نابودی دولت سرمایه و محو طبقات است، نه اصلاح انگل منشانه آن. چپ‌های بورژوایی از آنجا که دیکتاتوری پرولتاریا را دست نیافتنی و البته غیر دمکراتیک می‌پندارند، حق تشکل مستقل و تحزب برای کارگران و کمونیست‌ها را به رسمیت نمی‌شناسند. در نتیجه تخزب و تشکل مستقل برای دگرگونی سرمایه‌داری، «سکتاریستی» و برای دانشجویان و کارگران قدغن است!

جنبش ناسیونال‌رفرمیست می‌خواهد در این برهه حساس، جنبش طبقه کارگر و اعتراض‌های دانشجویی را در چارچوب قانون و اتحادیه‌های دولتی و مجوز دار نگه دارد. ما کمونیست‌ها از هر امکانی و از هر فرصتی از جمله از امکانات و منفذهای قانون برای پیشبرد اهداف و منافع طبقه کارگر استفاده می‌کنیم، حتی در جامعه‌ای که این چارچوب‌ها در آن بیشتر به منافذ غیر قابل نفوذ می‌ماند! اما کمونیست‌ها و حزب ما "حکمتیست -خط رسمی" حافظ استقلال طبقه کارگر از جناح‌های قدرت و دیگر اقشار ناراضی هستند؛ چراکه مانند چپ ناسیونالیست، طبقه کارگر را نه «صنفی» از دیگر اصناف جامعه، بلکه یک طبقه اجتماعی، دارای منافع مشترک و خصوصیات متمایز می‌دانیم.

آزادی بیان و مبارزه با انواع تبعیض‌های ضد انسانی امر طبقه کارگر و حرف ما است، اما «دمکراسی» را از چارچوب‌های بورژوازی و حاکمیت استبدادی اش طلب نمی‌کنیم؛ بلکه تمام ابزارهای موجود را به کار می‌بریم تا خواست های به‌حق کارگران و اعتراض‌های دانشجویی را به جمهوری‌اسلامی و بورژوازی تحمیل کنیم و محدودیت‌ها را از بین ببریم. برای ما حکمتیست‌ها و کمونیست‌های طبقه کارگر، سرنگونی جمهوری‌اسلامی به دست مردم بی‌حقوق و توده‌های طبقه کارگر، حتی یک رفرم محسوب می‌شود. کمونیست‌ها در پی لغو کار مزدی و از بین بردن استثمار انسان‌ها هستند.

 

دو جناح جنبش ناسیونال‌رفرمیست؛ تقابل یا رقابت

معضل چپ ناسیونالیست در اغراق ابراز وجود و اشتباه عمدی در بیان «ناکامی‌های» خود، از پایه در جهت «بازسازی»، وحدت در همکاری و ترمیم عارضه‌ی «ازجادررفتگی» ناشی از خیزش دی‌ماه و اعتراض‌های آبان نیست؛ مشکل این است، که سیاست‌ها و افق این چپ عاریه است. بخش اصلی از بن مایه‌های فکری و سیاسی چپ ناسیونالیست، به «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» در «دوران طلایی امام» و طیف مستضعف‌پناه دیروز و «عدالت خواه» امروز جمهوری‌اسلامی و خانه‌ی کارگری‌ها تعلق دارد. طیف‌های ملون سیاسی در این جنبش رفرمیستی و ملی، همان جریان‌های اجتماعی پوپولیستی هستند که با جمهوری‌اسلامی متولد شده اند، برای کور کردن افق مبارزه‌های کارگری و در تقابل با کمونیسم طبقه کارگر، تا تغییر اساسی در جامعه را کنترل و محدود کنند. عقب رفتن جمهوری‌اسلامی در برابر خواست‌ها و اعتراض‌های طبقه کارگر و عقب نشینی‌های اجباری در برابر جنبش کارگری، بی‌تردید تحمیل شده و حاصل مبارزه انقلابی کارگران و توده مردم محروم و بی‌حقوق جامعه ایران هستند. درحالیکه این جنبش بورژوایی، مبارزه برای اصلاح و تدارک برای انقلاب کارگری را مهار می‌کند! در این دوره که طبقه کارگر تمام ابعاد نظام کاپیتالیستی را به چالش کشیده، آن جریان سیاسی که به میدان می‌آید، برای شفاعت حقوق انسانی با بورژوازی سازش می‌کند و با توجیه نظام کاپیتالیستی، امتیازهای جزئی را از دولت سرمایه طلب می‌کند، محکوم به شکست است‌. گرایش کمونیستی طبقه کارگر با سیاست روشن و با افق انقلاب کارگری خود، این قدرت را دارد که بدون هیچ واسطه‌ای برای تحمیل کردن این دست از اصلاحات به بورژوازی، وارد جنگ مستقیم شود. برای کمونیست‌ها و جنبش آزادیخواهی و برابری‌طلبی این نوع از رفرم‌ها تنها گوشه‌ای از آن افقی است، که جنبش ما و حزب ما می‌تواند بی‌واسطه محقق کند.

همانطور که گفته شد، چپ ناسیونالیست در لحظه‌های تعیین کننده سیاسی و مواقع بحرانی سرمایه‌داری، همیشه در کنار یکی از جناح‌های بورژوازی ایستاده است. چپ ناسیونالیست نه مارکسیست، که رفرمیست پوپولیستی است که سرمایه‌داری را به عنوان یک ساختار اقتصادی_سیاسی، در یک جغرافیا و جامعه معین متوجه نمی‌شود. انتقادش را به مخالفت با ستم و فقر و ضدیت با امپریالیسم و نئولیبرالیسم خلاصه می‌کند. این چپ وقتی از کارگران به عنوان جزئی از «مردم» ناراضی و یک صنف از اصناف دیگر تحت ستم حرف می‌زند، فقط از محرومیت و ستم دیدگی و فقر زدگی آنان می‌گوید؛ چرا که قدرت طبقاتی را درک نمی‌کند. در دانشگاه هم متوجه جایگاه ویژه دانشجویان و اعتراض‌های آنان نیست؛ بلکه از سر نقد محدود به «پولی سازی» تحصیل، آحاد دانشجویان را با همین شاخص فقیر و دارا، یک جنبش متعین و متمایز، با منافع مشترک به شمار می‌آورد. در تاریخ ابراز وجودهای چپ ناسیونالیست، مثال‌های بسیاری ثبت شده که گویای معضل این چپ در اعلام موضع هستند.

زمانی که شکنجه گران و بازجویان و اطلاعاتی‌های دهه شصت، در اواخر دهه هفتاد، در جنبش «دوم خرداد»، همگی برچسب «لصلاح طلب» و لیبرال و دمکرات بر سینه زده بودند، این چپ ناسیونالیست نیز به همراه اسلاف خود در کنار روشنفکران مجوز دار و سیاهی لشکر دانشگاهیان، تا دیگر ناسیونالیست‌ها و رفرمیست‌های پرورژیمی، به امید آمدن «آزادی اندیشه» و «تمرین کردن دمکراسی» به آخوند‌ خندان که در رأس این جنبش ایستاده بود، خیره شده بودند. در آن زمان هم این چپ بورژوایی در کنار جناحی از بورژوازی قرار گرفته بود، تا شاید بتواند علیه «اقتدار گرایی» جناح خامنه‌ای و برای رسیدن به «جامعه مدنی»، اینگونه وارد میدان سیاسی شده باشد. در آن برهه که جمهوری‌اسلامی از ترس تهدید جنبش سرنگونی به خاتمی و «دانشجویان خط امام» سابق رجوع کرده بود، این گرایش باردیگر مشتاقانه به نام دفاع از کارگر و «زحمت‌کشان» و «چپ»، جامعه را به متمرکز شدن در یک جنبش بورژوایی و ارتجاعی فراخوانده بود. جنبشی که یک سر آن جبهه مشارکت اسلامی و دفتر تحکیم وحدت بود، و طیف دیگرش رگه چپ ناسیونالیست و اکثریتی‌ها و توده‌ای‌ها تشکیل داده بودند.

سرگذشت جنبش‌های بورژوایی و جریان‌های غیر کارگری در مدت زمان کشمکش‌های طبقه کارگر با نظام سرمایه‌داری از آغاز تا امروز، تاریخ واقعیت‌هایی مستند از تلاش بورژوازی و نیروهای سیاسی آن، به‌منظور سربازگیری از طبقه کارگر برای پر کردن صف اول جدال‌های این جنبش‌های ضد کارگری موجود اند. جنبش زنان هم زمانی گرایش آزادیخواهی و برابری طلبی دست بالا را در تحرک‌های آن داشت. جنبش ناسیونال‌رفرمیست با حضور تمام طیف‌های خود، از راست تا چپ، برای به بیراهه بردن مطالبات رادیکال و مترقی چون «لغو حجاب اجباری»، «نه به تبعیض جنسیتی» و «نه به سنگسار» و شعار «رهایی زن رهایی جامعه»، موجی از پروپاگاندای پوپولیستی به راه انداخت، تا با طرح مطالبات سطحی مانند «حق طلاق»، جنبش زنان را محدود به مطالبات قانونی و «مدنی» کند. «کمپین یک میلیون امضا» نام دیگر سنت ناسیونال‌رفرمیست در جنبش رهایی زن بود، که از «شیرین عبادی» و «مریم خراسانی» و بدنه اصلاح‌طلبان حکومتی، همگی می‌خواستند اسلام را با زن آشتی دهند! همانطور که به دنبال «آشتی ملی» بودند؛ تلاش برای تصویب قانون «حق طلاق» و حق ابتدایی در یک جامعه بورژوایی را به عنوان محور اصلی خواست‌ها و فعالیت‌های جنبش زنان کرده بودند، و آن را از مجلس اسلامی طلب می‌کردند.

نمونه مفتضح دیگر از چرخش‌های چپ ناسیونالیست به طیف راست جنبش ناسیونال‌رفرمیست، مهر سبز زدن بر روز جهانی کارگر و دعوت به شرکت در نمازجمعه رفسنجانی، در زمان مشارکت فعال در جنبش سبز است. این چپ در خیمه شب بازی‌های جناح‌های سیاسی بورژوازی و جنبش «همه با هم» سال ۸۸ تنها نبود؛ کل چپ بورژوایی و غیر کارگری در خنثی کردن مبارزات مردم بی‌حقوق علیه کل جناح‌های جمهوری‌اسلامی و تحمیل عقب نشینی به جنبش طبقه کارگر و ضربه زدن به جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی با یکدیگر همراه و سهیم بودند.

فعالیت‌های دانشجویی و صف بندی‌های سیاسی در دانشگاه‌های دهه نود و سیر تحرک‌ها تا قبل از خیزش «گرسنگان» در دی‌ماه ۹۶ و پیش از آنکه پیشروی‌های طبقه کارگر با پرچم «شوراهای کارگری و مردمی» و اعتراض‌های رادیکال و سراسری مردم بی‌حقوق که در آبان خونین کلیت نظام کاپیتالیستی و تمام جناح‌ها و طیف‌های جمهوری‌اسلامی را نشانه بگیرند، آثاری از سیاست‌های غیر مارکسیستی و سبک کار قانونی محفلی از چپ ناسیونالیست، بر خود داشتند. اما دوران پسا هفت‌تپه و فولاد اهواز و پسا آبان ۹۸، طیف‌های جنبش ناسیونال‌رفرمیست را به جنب و جوش انداخته تا برای کشمکش‌های آتی و مبارزه‌های جدی‌تر طبقه کارگر با نظام سرمایه‌داری و دولت آن، خود را آماده کنند و به صف شوند. همنشینی‌ها و نشست و برخاست‌های امروز طیف چپ و راست این جنبش با هم، برای کنترل پیشروی‌های جنبش کارگری و محدود کردن اعتراض‌های دانشجویی انجام می‌شوند.

همسویی رقابت‌آمیز چپ ناسیونالیست در دانشگاه‌ها با طیف «عدالت خواه» جنبش ناسیونال‌رفرمیست، یک اشتباه تاکتیکی نیست؛ حتی یک چرخش قابل اغماض هم نیست! این گفتمان سیاسی یا «چشم انداز»  چپ ناسیونالیست را باید معضل در ابراز وجود در مواقع بحرانی و حساس سیاسی در نظر گرفت. این چرخش به راست چپ ناسیونالیست پس پیشروی‌های جنبش کارگری و کمونیسم طبقه کارگر، ادامه منطقی و طبیعی نمونه‌های تاریخی از سیاست‌های بورژوایی این جریان است. تقابل جنبش «عدالت خواهی» و دانشجویان «عدالت خواه» با چپ ناسیونالیست، دعوای گرایش‌های جنبش ناسیونال‌رفرمیست است، که درون و خارج از حکومت قرار گرفته اند. روبه‌رو شدن چپ ناسیونالیست با طیف مستضعف‌پناه جمهوری‌اسلامی از در ضد رژیمی بودن نیست. حتی اگر شعار مرگ بر خامنه‌ای را اوج ضد دیکتاتوری بودن خود بداند؛ بلکه از روی احساس نزدیکی کردن و هم‌ جنبشی بودن است. چپ ناسیونالیست بنابر جایگاه غیر واقعی و غیر طبقاتی که برای خود تعیین کرده، باردیگر قرابت با یکی از جناح‌های بورژوازی را ترجیح داده تا این‌که «چپ مستقل» بماند! هر دو جناح این جنبش نمی‌خواهند که به بنیان‌های نظام بورژوازی و به اساس مناسبت اجتماعی فعلی دست برده شود. یک طرف این جنبش ناسیونالیستی و رفرمیستی را ارتجاع و تحمیق کنندگان جامعه و عوامل سرکوب و استبداد تشکیل می‌دهند، که امروز تحت فشار جنبش طبقه کارگر و اعتراض‌های رادیکال توده‌های بی‌حقوق علیه وضع موجود، باتوم‌ها و شلوار پلنگی‌ها را در پستوهای مساجد و کمدهای دفاتر انجمن اسلامی‌ها مخفی کردند و به اجبار لباس پرسنلی کارگران را پوشیده ‌اند، و به نام «محرومان» پای امام‌جمعه‌ها را به اعتصاب‌ها و تجمع‌های کارگری باز می‌کنند و از آخوندهای «دمکرات» در میزگردها و مناظره‌های دانشجویی و «انتقادی» رونمایی می‌کنند. به سبک پوپولیسم کودکانه خمینی «خدا را هم کارگر» می‌دانند، که مبادا در رقابت با طیف چپ جنبش ناسیونال‌رفرمیست پرچم را از دست بدهند.

این رودررویی میان دو جریان سیاسی متضاد و متخاصم نیست؛ بلکه رقابت میان دو گرایش، دو جناح از یک جنبش بورژوایی است. اما تقابل چپ ناسیونالیست با دانشجویان «عدالت خواه» در دانشگاه دلیل عمیق‌تری دارد. کل طیف‌های جنبش ناسیونال‌رفرمیست، چه جناح حکومتی آن و چه گرایشی که به زور اپوزیسیون رانده شده است، به قصد تخریب و توقف حرکت «جنبش مجامع‌عمومی» و خاموش کردن افق «شوراهای کارگری و مردمی»، به تقابل از سر رقابت روی آورده اند.

 چپ ناسیونالیست خود را به چه نامی صدا می‌کند، اینکه «چپ مستقل» یا تیتر دیگری انتخاب می‌کند، اهمیتی ندارد. چپ ناسیونالیست، «صنفی‌گرا» یا «عدالت خواه» و هر عنوان دیگری که برای رگه‌ سیاسی ازجنبش که به آن تعلق دارد، کاردش در جنبش کارگری و فعالیت‌های دانشجویی، در واقع متوقف کردن گرایش کمونیستی طبقه کارگر است که آنها را به ابراز وجود چند باره وادار کرده است. چپ ناسیونالیست اگر راس حکومت جمهوری‌اسلامی را نقد می‌کند، برای‌ ساختن زمینه‌های لازم چارچوب‌های رفرمیسم و کنترل کردن فعالیت‌های دانشجویی است. امروز پس از کم‌رنگ شدن گرایش سازش‌گرایی و سطحی نگری در دانشگاه‌ها و بازتعریف نوع فعالیت‌ دانشجویی و صف‌بندی‌های جریان‌های سیاسی در محیط‌های دانشجویی بنابر توازن قوای جدید، نسل جوان کمونیست و هویت آزادیخواهی و برابری طلبی در عرصه اعتراض‌های دانشجویی جلو آمده اند. در نتیجه تقابل دانشجویان«عدالت خواه» با چپ ناسیونالیست در دانشگاه‌ها از روی سیاست‌های مشترک رفرمیستی است، نه از سر ضد رژیمی بودن. واقعیت دارد که کل این ماجراهای اخیر، نصیحت‌های پیشکسوتان چپ ناسیونالیست به رگه دانشجویی این گرایش، همنشینی‌های «انتقادی» با «عدالت خواهان»، همگی تقابل جدی با جنبشی هستند که پایه‌های نظام سرمایه‌داری و جمهوری‌اسلامی را به شدت به لرزه درآورده و میل بالایی برای به‌دست گرفتن امور زندگی و تولید دارد. حمله به کمونیست‌ها و متحدان طبقه کارگر، هم از سوی جناح شبه امنیتی و نظامی «عدالت خواه» و هم از جانب چپ ناسیونالیست، گواه این ادعا است، که مبارزات «انضمامی» در دانشگاه و مبارزات اقتصادی در هفت‌تپه و فولاد اهواز را کمونیسم طبقه کارگر وارد جدال‌های سیاسی کرده، پس دلیل «شکست» و سرکوب کارگران دخالتگری سوسیالیست‌ها بوده است! عجب! پشت این یورش سانتیمانتالیسم پوپولیستی، تضاد جدی و خصمانه‌ی چپ ناسیونالیست با کمونیسم طبقه کارگر و نسل جوان کمونیست‌ها و آزادیخواهان و برابری‌طلبان در دانشگاه‌ها پنهان شده است. در حالیکه عدالت خواهی، آزادی و اصلاحات در جهت بهبود شرایط زندگی طبقه‌کارگر و نابودی اقسام تبعیض‌ها پرچم و سیاست کمونیست‌ها است، که البته به کمونیسم مارکس و انگلس و لنین بر می‌گردد.

نگرانی و هراس از کمونیسم، در جبهه‌های مختلف خود را نمایان کرده‌است؛ از قانون‌گرایی و «صنفی‌گرایی» و مستضعف‌پناهی، تا عربده کشی‌های ترامپیست‌های فرشگردی و راست عظمت‌طلب‌ ایرانی، نشانه‌هایی از احساس خطر کردن بورژوازی از ادامه‌ی حیاتش هستند. البته جریان‌های سیاسی جنبش ملی-اسلامی، بطور مضاعف درحال تلاش هستند.

جریان‌های سیاسی راست و چپ بورژوایی برای جا افتادن در ریل آرایش‌های بازتعریف شده‌ی سیاسی، که پس جابه‌جا شدن توازن قوا به نفع طبقه‌ کارگر و کمونیسم آن تغییر کرده، برای ابقای حاکمیت بورژوازی و حفظ پایه‌های مناسبت موجود طبقاتی، در تلاشی مذبوحانه تجربه‌ای موفق از میدان دار بودن کمونیست‌ها و چپ‌ها در فعالیت‌های دانشجویی و یک دوره از اعتراض‌های سراسری در دانشگاه‌های کشور با پرچم کمونیسم و طبقه کارگر را می‌خواهند، از تاریخ اعتراض‌های دانشجویی پاک کنند. خطر عروج دوباره کمونیسم و رادیکالیسم، پس از کاهش فشار ویروس کرونا در دانشگاه‌ها و مراکز کار و تولید و محیط‌های زندگی طبقه کارگر، کل نیروهای سیاسی بورژوازی از راست تا چپ را برای رویارویی با این تهدید جدی علیه تمام ابعاد نظام کاپیتالیستی ایران به صف کرده است، تا با انقلابی‌گری نیم‌بند، محدودگرایی را به تحرک‌های دانشجویان غالب کنند. البته اعلام پایان کمونیسم و به سر رسیدن دوران انقلاب‌های کارگری و کمونیستی، در ادبیات و سابقه سیاسی نیروهای بورژوازی تکراری و قدیمی است. درحالیکه جنبش آزادیخواهی و برابری‌طلبی و سنت کمونیستی طبقه کارگر از دانشگاه‌ها تا کارخانه‌ها و محلات نفوذ سیاسی و ریشه اجتماعی دارند. برخلاف رویای بورژوازی، کار کمونیست‌ها تمام شده نیست! دلیل دشمنی احزاب ناسیونالیست و طیف‌های جنبش ناسیونال‌رفرمیست، با این سنت مارکسیستی و کارگری کاملا روشن است؛ چراکه پاسخ به مسائل سیاسی و اجتماعی و ابزار رفع موانع ذهنی و کنار زدن نیروهای راست و سنت‌های غیر کارگری، همچنان رجوع به تجربه‌های موفق جوانان کمونیست در دانشگاه‌ها در دهه هشتاد (داب) و گرایش متحزب شدن سوسیالیست‌ها و دستاوردهای تازه و متعدد جنبش کارگری است.

پرچم آزادیخواهی و برابری‌طلبی در دانشگاه‌ها و محیط‌های کار و زندگی همچنان برافراشته است؛ سکوی آغازی برای فعالیت‌های دوباره کمونیستی در سراسر دانشگاه‌های کشور وجود دارد، که می‌تواند چرخه تغییر توازن قوا به نفع طبقه‌ کارگر و کمونیسم آن را امکان پذیر کند.

زیگزاگ‌های سیاسی در فعالیت‌های دانشجویی و تجربه تاکنونی مبارزات در دهه اخیر، نشان می‌دهد که تحرک‌های دانشجویان بدون تشکل مستقل از ساختار قدرت دولت بورژوازی، اجتماعی و متحزب و منسجم، نمی‌تواند اعتراض‌های دانشجویی را سراسری کنند و ادامه دار نگه دارند. شرایط امروز، موقعیت رادیکال طبقه کارگر و توازن قوای فعلی فرصتی را فراهم آورده، تا کمونیست‌ها در محیط‌های دانشجویی و در هر فعالیت و تحرکی در دانشگاه‌ها، از خواست‌های صنفی تا جدال‌های سیاسی دخالت کرده و پیش برنده‌ی آنان باشند. دوره‌‌ی پیش رو، چه برای طبقه کارگر و چه برای کمونیست‌ها و جوانان جویای آزادی و برابری و جنبش زنان، برهه‌ای است که باید برای اتحاد طبقاتی و تلاش برای برقراری زندگی بهتر از آن استفاده کرد. در نتیجه دانشگاه‌ها به‌عنوان یکی از سنگرهای اصلی در مبارزه برای رسیدن به آزادی و برابری، رفاه و آسایش هستند. زمان آن رسیده که این نسل از جوانان کمونیست و فعالان کارگری در همه مراکز تولید و کار و زندگی، با زبان مستقل خود حرف بزنند، و با آلترناتیو خود وارد جدال‌های اقتصادی و سیاسی شوند.

جامعه طبقاتی ایران درحال دوقطبی شدن است؛ جنبش کمونیستی طبقه کارگر برای آنکه انسان‌ها را برای همیشه از شر خرافه و زن ستیز و مذهب و قوم‌پرستی خلاص کند، باید به نام خود، با زبان خود و با پرچم دفاع از سوسیالیسم و طبقه کارگر به عرصه مبارزات طبقاتی وارد شود. بدون شک در غیاب یک آلترناتیو کمونیستی و کارگری، بورژوازی بار دیگر می‌تواند با سرکوب‌های خونین و افق‌های کور و سیاه ملی و قومی و مذهبی، طبقه کارگر، این اکثریت مطلق جامعه را اگر به پشتیبانی از جنبش‌ها و منافع خود نکشاند، حداقل مستاصل کند. این فرصت و امکان برای نسل جوان کمونیست در دانشگاه‌ها آماده است، تا علیه دسیسه‌های بورژوازی و دولت آن دست به‌کار شوند!