استیون ای. کوک-فارن پالیسی/ سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه در حدود یک سال اول ریاست جمهوری دونالد ترامپ همان روند همیشگی مورد پذیرش هر دو حزب دموکرات و جمهوری خواه بود که حمایت از اسرائیل، سخت گیری به ایران و سایر کشورهای خارج از ائتلاف شرکای منطقه ای آمریکا و حمایت از این شرکا صرف نظر از رژیم حاکم بر آنها را شامل می شد.
اکنون که چهار سال ریاست جمهوری ترامپ به پایان خود نزدیک شده، تنها عبارت مناسب برای توصیف سیاست خارجی او در منطقه «عدم انسجام استراتژیک» است. انسجام در سیاست خارجی برای هر دولتی دشوار است، و مشکل رویکرد ترامپ در خاورمیانه در واقع عدم انسجام آن نیست، بلکه کیفیت متفاوت برخورد او با منطقه است.
وقتی رئیس جمهوری ورای هر چیزی به غرایز خود اتکا می کند، و روند مشورتی سیاست خارجی را نادیده می گیرد، همین می شود. آنچه شرایط را وخیم تر کرده، سیاست گذاری جسته و گریخته خارجی اوست. او یک روز به سوریه می پردازد، یک روز تلنگری به ناتو می زند، روز دیگر درگیر عراق، کره شمالی یا یک جای دیگر در جهان می شود. البته، در رابطه با سرگردانی و آشفتگی در رابطه با خواسته های آمریکا در خاورمیانه، ترامپ در واشنگتن تنها نیست. ورود و خروج های ناگهانی دولت ترامپ به مسائل منطقه، به بی ثباتی بیشتر انجامیده است. ترامپ می گوید که می خواهد از جنگ های ابدی خارج شود و به همین منظور، حضور آمریکا در عراق و افغانستان را کاهش داده است. او در عین حال یک فشار اعمال فشار حداکثری بر ایران را دنبال کرده که ورطه مشکلات بیشتر بوده و مخاطره تشدید تنش و درگیری را افزایش داده است.
اگرچه رئیس جمهوری آمریکا در میانه تشدید تنش ها در منطقه خلیج فارس در نیمه سال 2019 توانست از رویارویی نظامی با ایران اجتناب کند، اما در اوایل سال 2020 با ترور سردار سلیمانی، فرمانده نیروهای قدس ایران، به شدت به درگیری نزدیک شد.
بعد از آن هم مساله «معامله قرن» مطرح شد که قرار بود نتیجه ای را تحقق بخشد که هیچ رئیس جمهوری دیگری در ایالات متحده موفق به رسیدن به آن نشده بود: توافقی برای پایان جنگ بین اسرائیلی ها و فلسطینی ها. چند ماهی تنها موضوع رسانه های غربی طرح صلح ترامپ / کوشنر بود که البته به جایی هم نرسید، چون مستلزم موافقت فلسطین با مذاکره بر سر تسلیم تمام عیار و ننگین بود که هیچ کسی با آن موافقت نمی کرد. مقاومت در برابر اشغال اسرائیل و استوار ماندن تحت فشار این اشغال از اجزای مهم هویت فلسطین است. وقتی مشخص شد فلسطینی ها علاقه ای به چنین معامله یک طرفه ای ندارند، رئیس جمهوری آمریکا هم علاقه خود را به آن از دست داد.
مرحله بعدی، تبلیغات گروه ترامپ در زمینه «شکست دادن» تروریسم بود و بعد هم رئیس جمهوری وعده بازگرداندن نیروهای آمریکایی را داد. نیروها هنوز به آمریکا برنگشته اند، اما تعدادشان کمتر شده است. برای نمونه، گروه محدودی در سوریه باقی مانده که دلیل آن هم مشخص نیست. به گفته رئیس جمهوری، آنها آنجا مانده اند تا از «نفت» محافظت کنند یا ایرانی ها را تحت نظر داشته باشند یا بر روس ها برتری یابند - یا ترکیبی از هر سه مورد. لازم به یادآوری است که این نیروها در شرایطی در سوریه مانده اند که ترامپ دو بار به رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری ترکیه، وعده خروج آنها را داده است. رئیس جمهوری همچنین به رغم نقش پررنگ متحدان کرد سوری آمریکا در جنگ با داعش، موافقت ضمنی خود را با حملات ترکیه به آنها اعلام کرد. وقتی ترک ها به شمال شرقی سوریه وارد شدند، نیروهای اصلی آنها را آندسته از شبه نظامیان سوری تشکیل می دادند که برخی با افراط گرایان مانند القاعده در ارتباط بودند. اما آن زمان دیگر توجه ترامپ از سوریه به جای دیگری معطوف شده بود.
در همه این چرخش ها در سیاست خارجی، ظاهرا حقوق بشر بی ارزش ترین مورد برای ترامپ بوده، چرا که در چهار سال گذشته تقریبا هرگز توجه ترامپ را جلب نکرده است. ترامپ در دفتر بیضی بزرگ ترین بستر در جهان برای ابراز حمایت از اخلاقیات در امور جهانی را دارد، اما در مقابل، عبدالفتاح السیسی، رهبر مصر، را «دیکتاتور محبوب» خود خوانده است. سخاوتمندانه ترین تفسیر از این اظهارات، صمیمیت بی ادبانه رئیس جمهوری بود که البته با توجه به شدت سرکوب ها در مصر تحت کنترل سیسی جای تعجب نداشت. اما بهانه ترامپ برای حمایت از محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، در رابطه با قتل جمال خاشقچی داستان بهتری نبود. اینکه منافع ایالات متحده احتمالا در همکاری با رهبران اقتدارگرا را بوده، قابل درک است؛ آنچه قابل درک نیست، دوستی و حمایت و نادیده گرفتن مسائل حقوق بشری و سیاست گذاری های آنها در حجم گسترده است.
جالب این است که در میانه این آشفتگی ها، ترامپ موفقیت های جسته و گریخته داشته و از روابط خود با دیکتاتورهای خاورمیانه برای آزادی برخی از آمریکایی های گرفتار در منطقه استفاده کرده است. توافق آبراهام بین امارات متحده عربی و اسرائیل و عادی سازی روابط بین اسرائیل و سودان هم تحت نظارت ترامپ اتفاق افتادند. البته، نباید فراموش کرد که نقش کاخ سفید در توافق آبراهام در واقع، باج دادن به کشورهای عربی خلیج فارس به صورت توافق تسلیحاتی بوده است. دومی هم که ظاهرا نوعی زورگیری بوده: ایالات متحده با تهدید به متوقف کردن کمک های اقتصادی سودان را به تغییر رفتار وا داشته است. وزارت امور خارجه برای مذاکرات مرزی دریایی بین اسرائیل و لبنان هم تلاش کرده که می تواند زمینه را برای گفت و گوهای گسترده تر فراهم آورد؛ اما تمایل لبنان به گفت و گو بیش از هر چیزی با وضعیت اقتصادی آنها ارتباط مستقیم دارد.
موفقیت در خاورمیانه با هر تعریفی، دشوار و شاید انتظار بیش از حد باشد؛ اما رئیس جمهوری ایالات متحده باید دست کم یک استراتژی مشخص برای این منظور داشته باشد. از این نظر، دولت ترامپ پس از چهار سال شکست خورده است. توجه موقت به هر مساله ای که به طور ناگهانی جلب توجه می کند، نمی تواند نتایج خوبی به بار آورد. هیچ دلیلی برای امیدواری به حصول نتایج بهتر در چهار سال دوم ترامپ وجود ندارد. - See more at: http://www.rahenou.ir/fa/news/188598/%d9%81%d8%a7%d8%b1%d9%86-%d9%be%d8%a7%d9%84%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%85%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%ab-%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%85%d9%be-%c2%ab%d8%b4%da%a9%d8%b3%d8%aa%c2%bb-%d8%af%d8%b1-%d8%ae%d8%a7%d9%88%d8%b1%d9%85%db%8c%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa#sthash.7NiSJpRY.dpuf