در حاشیه خبر تحویل یک پ کاکایی به ترکیه، توسط دولت اقلیم کردستان
اخیرا صفحات فعالین ناسیونالیست کرد حاوی خبر تحویل یک فرد عضو پ ک ک، توسط دولت اقلیم کردستان به ترکیه بود، که گویا میت ترکیه آنرا اعلام کرده بوده است. به همین مناسبت بحثی در مورد علت نبود اتحاد "کورد" در منطقه، و معضل خیانت "کورد" به "کورد"، در جریان بود.
نوشته زیر به همین مسائل می پردازد. بخش اول این نوشته علت غیبت اتحاد در میان "کورد" است. بخش دوم مقاله ای قدیمی در مورد مسئله "خیانت احزاب کورد" به مبارزه مردم است.
نویسنده :محمد فتاحی
بخش اول؛
علل عدم تمایل "کورد" به اتحاد
مقدمتا توضیحی در مورد کاربرد عبارت کردی "کورد" به جای کرد در مباحثات مشابه لازم است؛ استفاده ناسیونالیست های کرد از عبارت مذکور جهت اشاره نه به مردم کردستان که به مجموعه احزاب ناسیونالیست کرد در یک کشور یا چندین کشور است که موجودیت جنبش آنها را شامل میشود.
چرا احزاب کرد متحد نمی شوند، یا به زبان ناسیونالیست ها، چرا "کورد" متحد نمی شود؟ جواب این سوال را تا این تاریخ، کسی از ناسیونالیست های کرد نشنیده است. علت هم این است که کسی که سراغ این مشکل برود، بعداز روئیت آن در تمام احزاب متعلق به جنبش کردایتی، ناچار میشود از خصوصیات و ویژگی های رهبران و ناکارآمدی این و آن حزب بگذرد و اصل این جنبش را مورد مطالعه و ارزیابی قرار دهد. چنین شیوه ای برای یافتن حقیقت، خط قرمز آنهاست. برای ما که معرفی ماهیت این جنبش به کارگر و زحمتکش را داریم، ناچاریم از خط قرمز آنها عبور کنیم.
احزاب کرد در کشورهای منطقه، نمایندگان طبقه سرمایه دار ناراضی کرد هستند که به دنبال شریک شدن در حاکمیت، به همراه دول حاکم اند.اینها میخواهند همراه حاکمین فعلی کشورهای شان، در استثمار طبقه کارگر شریک شده و مانند بقیه سرمایه داران، میدانی برای کسب سود و جارو کردن پول پیدا کنند؛ نمونه ای که در عراق امروز می بینیم. نتیجتا مبارزه این احزاب، مبارزه بخشی از بورژوازی کشور مربوطه است. برای مثال، طبقه سرمایه دار کرد در کردستان ایران، بخش انتگره طبقه سرمایه دار حاکم بر کشور ایران است. نتیجتا در معامله و بند و بست خویش با دولت حاکم، بطور اتوماتیک ناچار است سیاست و تاکتیک متناسب با شرایط سیاسی سیاسی اقتصادی این کشور اتخاذ کند. به همین ترتیب بورژوازی کرد در کردستان عراق، به سیاست و تاکتیک ویژه شرایط سیاسی اقتصادی آن کشور نیازمند است. به این دلیل ساده که استراتژی رسیدن به قدرت در کشور عراق، و نه ایران، مد نظر است. بورژوازی کرد، برای رسیدن به هدف، به فشار سیاسی اقتصادی به حاکمین کشور مربوطه نیازمند است. این فشار از دو طریق ممکن است؛ یکی اتکا به قدرت های منطقه ای و اختلافات منطقه ای برای فشار به حاکمین کشور محل زیست خود، و دیگری فشار مستقیم جنبش و زور سیاسی نظامی خود. در اولی، باید از طرف دولت و قدرت معینی به بازی گرفته شود تا در متن آن بازی، از حاکمین کشور مربوطه اش امتیاز بگیرد. نمونه این، پروژه "راسان" توسط حزب مصطفی هجری بود که در معامله با عربستان قرار بود نقش حوثی های یمن در کردستان ایران را به نفع عربستان، علیه جمهوری اسامی بازی کند. نمونه دوم جنبش مصطفی بارزانی بود، با حمایت شاه ایران، در دوره جنگ سرد، که بسیار قدرتمند شد. اما طبیعی بود که حمایت شاه برای منافع خویش بود، و آن جنبش را در دوران قدرت خویش با صدام حسین معامله کرد.
در هر دو نمونه، این احزاب و پروژه های شان، به قیمت خدمات به دولت حامی بود. در مورد مصطفی هجری، لازم بود خون پیشمرگان خود را پیشکش سعودی ها کند و با پ ک ک هم که متحد جمهوری اسلامی است،شاخ به شاخ شود. در مورد دومی هم، ترور و کشتار مخالفین شاه در کردستان عراق، یکی از شرط های حمایت شاه بود.
نتیجه همین دو نمونه این میشود که نا اتحاد بارزانی با جنبش سلیمان معینی ممکن بود، نه وحدت حزب مصطفی هجری با پ ک ک. نه فقط این بلکه دشمنی اینها با رقبای ناسیونالیست کرد، جزو ضروریات دریافت حمایت از دو قدرت منطقه ای، یعنی دول ایران و عربستان بود.
به شهادت تاریخ، این تنها مسیری است که تا به امروز، ناسیونالیسم کرد پیموده است.
فاکتور دیگری که مانع اتحاد "کورد" میشود، دوران حاضر است که دنیا در پروسه تقسیم مجدد بین قدرت های جهانی و به طبع آن رقابت های منطقه ای برای گرفتن سهم بیشتر است. در بطن این شرایط، ناسیونالیست های کرد در هر کشوری، طبق منافع خود، جانبداری از یکی از قدرتهای جهانی و منطقه ای را گزیده اند. نتیجتا احزاب ناسیونالیست کرد در کشورهای مختلف، با بلوک های رقیب اشتراک منافع دارند؛ برای پ ک ک، تا اطلاع ثانوی، به صرفه است، با جمهوری اسلامی باشد. برای بارزانی به صرفه است در رکاب ترکیه حرکت کند، چون بورژوازی کرد در منطقه او از رابطه و معامله با ترکیه است که حساب بانکی اش تقویت میشود. حزب خانواده جلال طالبانی و احتمالا سرمایه دار سلیمانیه ای هم فکر میکنند در کنار جمهوری اسلامی، امکان دسترسی شان به پول و قدرت، بیشتر است. این یعنی تا زمانی که رقابت های منطقه ای در جریان اند، عین همین رقابت ها و دوستی و دشمنی ها وارد رابطه احزاب ناسیونالیست کرد هم میشود. این یعنی با وجود وابستگی جنبش کرد به وجود چنین رقابت هایی، میان "کورد" و "کورد"، اتحاد بی اتحاد!
راه چاره ای البته شاید ممکن باشد؛ پایان رقابت های منطقه ای که در متن آنها رقابت و خصومت در خانواده "کورد" ضروری میشود.
اما این راه حال، برای "کورد"، ویرانگر است! به این دلیل ساده که اگر بین همه طرف های رقیب منطقه ای تخاصم به پایان برسد، آنوقت خانه "کورد" از پایه ویران، و "شورش و جنبش و انقلاب کورد" تا اطلاع ثانوی، تعطیل میشود. به این دلیل ساده که شکاف منطقه ای و یا جهانی، تنها محل زیست اینهاست. بدون دخالت و حضور دول رقیب در شکل دهی به یک حرکت "کورد"، تولد جنبش ناسیونالیستی از دل یک اعتراض توده ای مستقل، جزو داده های غیر ممکن است. پول و اسلحه و امکانات تدارکاتی تحویل گرفته شده از دول متخاصم، تنها سنگ بنای خانه "کورد" است.
متوجه میشویم اگر جنگ و رقابت های منطقه ای برای زندگی مردم چیزی جر کشتار و فقر و ناامنی ندارد، برای "کورد"، شروع هر جنگ و کشمکش و بحرانی بین دول منطقه، منبع رزق و نان و حساب بانکی های مالامال از پول برای مسئولین است.
با همه اینها، سماجت ما نیز هم عرض سماجت ناسیونالیست های موئمن برای دستیابی به فرمولی برای "اتحاد کورد" است. حالا که دنیای واقعی راهی برای وحدت "کورد" به ما نشان نمیدهد، به دنیای ذهن پناه ببریم؛ بیائید فرض بگیریم یک روزی تمام احزاب ناسیونالیست کرد، از هر طریقی، دولت های مستقل کرد در منطقه شده و جزو دول منطقه شده اند؛ یعنی دقیقا مانند عرب، کورد هم صاحب دول متعدد شده باشد. آیا در آن شرایط، "اتحاد کرد" و تشکیل یک دولت واحد کرد ممکن است؟ کسی که به این فرضیه بی پایه عقیده دارد، میتواند از خود سوال کند که اگر چنین چیزی ممکن است، چرا از میان دهها دولت عرب، کسی حتی در خلوت خویش به اتحاد دنیای عرب در یک کشور واحد فکر نمی کند؟ چرا کسی در کشورهای متعدد انگلیسی زنان و یا فرانسوی زبان و یا پرتقالی و اسپانیایی زبان، به فکر وحدت کشورهای دارای زبان واحد، نمیرود؟ در غیبت خرافه و جهالت ملی میتوان پذیرفت که طبقه حاکمه در تک تک این کشورها منافع ویژه ای را تعقیب میکند که در حالت اتحاد با بورژوازی کشور دیگری، احتمالا امکان پذیر نیست.
اگر میان ناسیونالیست های عرب و انگلیسی و فرانسوی و پرتقالی و اسپانیایی زبان، چیزی به اسم ضرورت وحدت ملی بین اینها متصور نیست، چرا بین کرد زبانان کشورهای متعدد، هنوز بحث اتحاد کرد، میتواند جایگاهی در ذهن ناسیونالیست کرد داشته باشد؟ این بحث برای بعد!
ادامه این نوشته، یک مقاله چهار سال قبل است که به مقوله خیانت در خانواده کرد، یا به زبان آنها "مالی کورد" پرداخته است؛
داستان "خیانت" در جنبش ناسیونالیسم کرد
محمد فتاحی
این یادداشت به تشابه عینی عملکرد ناسیونالیسم کرد در ایران و عراق و ترکیه می پردازد، و در متن آن به داستان "خیانت" در جنبش های کردی می پردازد.
آهنگ بسیار محزون "کرد خائینو"(کرد خائن است.زبان کردی کورمانجی، شاخه ای از زبان کردی) با صدای "کاویس آغا" متعلق به نیمه اول قرن پیش است که ناسیونالیسم کرد در بدو شکل گیری در منطقه است. خارج از سیاست و تئوری و شناخت امروز از این جنبش، طنین آهنگ های این چنینی در متن شکست و عقب نشینی های جنبش کردایتی آنهم در دوران مدرن این جامعه، یک نشان حاشا ناپذیر در وجود مولفه تولید خیانت در این جنبش با هر حزب و سازمانی در تمام تاریخ خود و در تمام کشورهای منطقه است. نتیجتا اطلاق خائن به یکی و شورشگر و غیرخائن به دیگری، یک بی انصافی در حق شکست خوردگان این جنبش و یا حامی یان آن است.
از تک تک روشنفکران و قلم بدستان و الیت اهل مطالعه این جنبش علت ریشه ای وجود عنصر خیانت در سرتاسر تاریخ جنبش شان را سوال کنید. بی جوابی صد در صدشان به این سوال ظاهرا مهم در جنبش شان، دیدنی است. آنها هم که در مقاطع ناامیدی به سیم آخر میزنند، به این نتیجه میرسند که کرد همیشه به خود خیانت میکند! اصرار کنید چرا؟ پاسخ میگیرید که از تاریخ درس نمی گیرد! سوال کنید چرا در تمام کشورها، در تمام احزاب و در تمام دوره های تاریخی؟ سوال تان بی پاسخ است.
بگذارید سراغ مفهوم خیانت برویم؛
خیانت یعنی پشت کردن به منافع هم طبقه ای ها و خودی هایی که همگی منافع مشترک و واحدی دارند. اگر این تعریف و یا مشابهش را می پذیریم، سراغ پاسخ این سوال برویم که جنبش یا حزب ناسیونالیستی به کدام خودی خیانت کرده است؟ ناسیونالیسم کرد مانند همه ناسیونالیست های دنیا، خود را جنبش همه مردم معرفی میکند. این حقه بازی یکی از سرچشمه های پیدایش تئوری خیانت در حق مردم است. شما در نظر بگیرید مثلا در میان آنها که توهمی به جمهوری اسلامی ندارند، کسی مدعی خیانت خمینی به مردم نیست. همانطوریکه در مثلا عراق و ترکیه فرد بی توهم به دولت بحث خیانت آنرا به منافع سیاسی طبقاتی خود طرح نمی کند. مشکل آنجا پیدا میشود که کسی یا کسانی و یا مردمی احساس کنند که فلان دولت و یا حزب با او هم منفعت و از این زاویه به او و اهداف سیاسی او خیانت کرده است. در جنبش ناسیونالیستی مشکل فقط ادعاهای ناسیونالیست ها مبنی بر نمایندگی تمام مردم نیست. مشکل دیگر مردمی اند که به دلایل متعدد، همانطوریکه تسلیم باور به خدایان میشوند، توسط ناسیونالیسم هم دقیقا مانند مذهب تحمیق میگردند و صاحب عقیده ای خواهند شد که طبق آن کارگر و سرمایه دار کرد زبان منفعت مشترکی دارند. با چنین عقیده عهد عتیقی معلوم نمی شود که اگر منافع کارگر و زحمتکش کرد عراقی با امثال مام جلال و کاک مسعود و بقیه میلیاردرهای کرد یکی است، چرا در حالیکه در سایه دولت اینها یک طرف مرتب دلار جارو میکند، طرف دیگر بعداز نزدیک به سه دهه حکومت اینها، هنوز برای تامین آب آشامیدنی و ابتدایی ترین نیازهای زندگی شهری باید بجنگد؟ عین این مسئله در هر نقطه ای از این کره خاکی صدق میکند. همه جای این دنیا منافع اقتصادی و سیاسی دو طبقه سرمایه دار و کارگر منافع متضادی اند و پیشروی هرکدام از این طبقات به معنی عقب نشینی طرف دیگر است. هر جایی در این دنیا وقتی دستمزد کارگر پرداخت نمیشود، این جیب سرمایه دار است که پرتر میشود. سرمایه دار در امر عدم پرداخت دستمزد کارگر به سادگی به پول و دارایی و ثروت خود اندوخته و از نان کارگر و خانواده اش زده است. رابطه این دو طرف رابطه دو دشمن طبقاتی در مقابل هم است. نتیجتا ادعای ناسیونالیسم کرد به معنای ایدئولوژی طبقه بورژوا، در امر هم منفعتی کارگر و سرمایه دار کرد، یک ادعای بی پایه، عوامفریبانه و حقه بازانه است. این دو طبقه به جز دشمنی به منافع هم، مطلقا هیچ منفعت مشترکی ندارند. نتیجتا بورژوا و ناسیونالیسم کرد در معامله و بند و بست خود با دولت های معین، به کارگر و مردمان زحمتکش خیانتی نکرده و یکراست سراغ منافع سیاسی و طبقاتی و جنبشی خود رفته است. اگر در این وسط سر کارگر و مردمان ستمدیده کلاهی رفته است، مشکل عقاید ملی آنهاست که به آن گرویده اند.
اگر از این زاویه یه تاریخ گذشته بنگریم، تمام آنچه که "خیانت" عنوان میشود، به سادگی پاسخ دارند؛ بگذارید تاریخا حساب کنیم؛ حزب مسعود بارزانی که همان حزب دمکرات کردستان عراق است، در سال ١٣٥٨ که کمونیست ها و آزادیخواهان را در کردستان ایران تهدید به قتل میکرد، مشغول خیانت به کسی نبود، چون اولا همانطوریکه امروز هر ژورنالیست و روشنفکر مخالفی را به قتل میرساند و از جنبش خود در مقابل دیگران دفاع میکند، آنروز هم با تهدید آنها هدف بستن دهان شان را داشت تا ماهیتش برای بقیه مردم روشن نشود، در ثانی در مقابلش هم حمایت بیشتر جمهوری اسلامی از جنبش خود را می خرید. همانطوریکه با کشتن امثال سلیمان معینی در سال ١٣٤٧ و تحویل جنازه اش به شاه ایران، حمایت شاه از جنبش خویش رامیخرید. یا همکاری همین حزب با جمهوری اسلامی در جریان حمله این رژیم به کردستان در جریان جنگ سالهای دهه شصت شمسی در ایران، حمایت این رژیم از جنبش خود را میخرید. پیوستن نوبتی این حزب و حزب جلال طالبانی به رژیم صدام حسین برای جلب همکاری آن در کشمکش و رقابت این دو نیرو، حمایت آنرا از جنبش های خود می خریدند. در این میان، فقط دو طرف دعوا همدیگر را به خیانت متهم میکردند، وگرنه تا جایی که به منافع مردم مربوط میشود، اینها منافع مردم را نمایندگی نکرده اند تا به آنها خیانت کرده باشند. در دوره اخیر هم که هرکدام از این دو نیرو به قطبی در کشمکش های منطقه ای تعلق دارند، هرکدام منافع جنبشی خود را در بند و بست با یک قطب پی میگیرند و مشغول تقویت جنبش خود در مقابل دیگری اند و بس. زمانی هم که کشمکشی جدی در منطقه غایب است، تقلاهای اینها متوجه بند و بست و معامله با دولت مرکزی است.
علت ضرورت حمایت دولت های منطقه ای برای ناسیونالیسم کرد در ماهیت اهداف آنهاست. ناسیونالیسم کرد یک جنبش برای سهیم کردن بورژوازی کرد در قدرت سیاسی حاکم در هر کشوری است. برای رسیدن به این هدف، از آنجائیکه به فشار به دولت مربوطه نیاز دارند، مبارزه خود را به کشمکش دول رقیب گره میزنند تا از این طریق دولت و حاکمیت کشور مربوطه را ناچار به شریک کردن خود در قدرت کنند.
این مسئله در همه کردستان ها صادق است؛ به پ ک ک نگاه کنیم؛ پ ک ک زمانی در کنار سوریه و در شکاف این دولت با دولت ترکیه زیست میکرد. کشمکش دولت های ارمنستان و یونان هم به نوبت محل زیست سیاسی پ ک ک بوده اند. در دوره سالهای اخیر هم طبق رهنمودهای عبدالله اوجلان، کمپ شیعه یا جمهوری اسلامی و دول سوریه و عراق محل اطراق پ ک ک بوده است تا با اتکا به رقابت منطقه ای جمهوری اسلامی و ترکیه کسب امتیاز کنند.
دوره ای هم اختلاف روسیه و ترکیه پناهگاه پ ک ک شد و بعداز سرنگونی هواپیمای روسی توسط ترکیه، به تشویق روسیه در عرض یک هفته شیر شدند و اعلام کردند که جنگی سرتاسری علیه دولت اردوغان سازمان خواهند داد و طبق رهنمودهای روسیه فشار نظامی اش به ترکیه را افزایش داد و "قیام" در منطقه جزیره را سازمان داد تا از آن طریق از نیروی مردمان ستمدیده هم برای فشار نظامی بر ترکیه استفاده کند، که با معامله ترکیه و روسیه و معذرتخواهی اردوغان قضیه خوابید و قضیه جنگ سرتاسری علیه دولت پوچ شد و حاصل این بازی تنها ویرانی بخشی از شهرک جزیره و کشتار و آوارگی مردمان بیدفاع آنجا بود. قبل از این "قهرمانی های" پ ک ک، همه به یاد دارند که مقطعی هم مذاکره با دولت ترکیه در جریان بود، که در طول آن مدت کردستان این کشور در متن اعتراضات سراسری ترکیه، به یمن نفوذ سیاسی پ ک ک، ساکت ترین و تسلیم شده ترین بخش جامعه ترکیه در مقابل دولت اردوغان بود. شانس پ ک ک در آن مقطع در این واقعیت نهفته بود که در ترکیه نیروی رقیب ناسیونالیستی در مقال پ ک ک وجود نداشت تا افشاگری علیه داستان این "خیانت" را رواج دهد.
کردستان ایران هم در کل دوره گذشته محل رشادت های این چنینی ناسیونالیست های کرد بوده است؛ کوشش برای بند و بست با رژیم اسلامی بویژه در دوره سالهای اولیه به قدرت رسیدن خمینی و جنبش اسلامی آن، هدف اصلی حزب سنتی ناسیونالیسم کرد یعنی حزب دمکرات کردستان بود. اینها در مقطع مذاکرات اولیه با رژیم اسلامی از ترس فشار مردم به شرکت در "هیات نمایندگی خلق کرد" با شرکت کومه له و سازمان فدایی تن دادند ولی در تمام طول مذاکره اینها مشغول مذاکره مخفیانه با رژیم اسلامی برای بند و بست بودند. در این راه به هر خواست و خفتی تن دادند تا حمایت رژیم را جلب و در قدرت محلی در کردستان جناح کردی این رژیم شوند، که برایشان میسر نشد. در تمام آن دوره، یک پای تبلیغات شان متهم کردن کومه له به جنگ افروزی در مقابل دولت امام خمینی بود. مصاحبه های اعضای کمیته مرکزی این حزب در روزنامه های تحت تسلط اسلامیون علیه کومه له یک پای رشادت های اینها در آن دوره بود. توده ای های درون این حزب، امثال کریم حسامی در معرفی کومه له به سبک حزب توده، در این کار، پیشروان "کرد" بودند. هدف شان از این کار مطمئن کردن رژیم از دشمنی اینها با کمونیست ها و رسیدن به حساب شان، در صورت قبول شرکت شان در قدرت بود. داستان اسکورت نیروهای ارتش به پادگان مهاباد برای تقویت پادگان و آمادگی رژیم برای حمله بعد از مذاکرات را همه میدانند، که با افشاگری و مخالفت کومه له روبرو شد. حمله جوانان به تشوق کومه له به ستون ارتش اسکورت شده رژیم در ورودی شهر، در هفدههم دیماه ١٣٥٩ و خلع سلاح بخشی از آن و فراری دادن بقیه ستون به عقب و به طرف ارومیه، دروازه همکاری های علنی نظامی دمکرات با جمهوری اسلامی را بست. دمکرات مثل حزب برادر آن روزهایش، حزب توده، تنها زمانی از این تقلای کردانه دست کشید که مورد قبول رژیم اسلامی واقع نشد. مشابه چنین تقلاهایی را سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی هم سالهای بعداز دوم خرداد به خرج داد و به جایی نرسید. داستان قهرمانی اینها برای ملاقات یک اطلاعاتی دست چندم در آن دوره توسط محافل خودشان مرتب به بیرون درج میکرد. در تمام نزدیک به چهار دهه گذشته، ناسیونالیست های کرد یک پای شان فشار به جمهوری اسلامی از طریق پادویی برای دول رقیب این رژیم و یک پای شان در رفت و آمد برای قبول مذاکره مخفی توسط داعش های حاکم بر ایران بوده است. عبدالرحمان قاسملو به عنوان قهرمان ملی اینها، سرش را در همین راه مقدس معامله مخفیانه با جنایتکاران فدا کرد و منت را هم گذاشتند بر مردمی که گویا قبول این پستی ها در راه تامین حقوق مردم بوده است!
وقتی هم از بی میلی رژیم اسلامی برای پذیرش خویش مطمئن بوده اند، شغل شان ظاهر شدن در کنار جانی ترین های جهان و منطقه برای بازی داده شدن و فشار به جمهوری اسلامی برای گرفتن امتیاز بوده است. تمام "قهرمانی های" اینها برای "ملت کرد" در سایه بی توجهی حکومت اسلامی به پذیرش شان بوده وگرنه امروز به عنوان مقامات کرد داعش های ایران مشغول جارو کردن میلیاردی به سبک برادران خود در سلیمانیه و اربیل می بودند.
داستان خیانت دولت ها
سرتاسر جهان را بگردید، هیچ نیروی سیاسی از هیچ جنبشی را این چنین عقیم پیدا نمی کنید. هر زمان اینها زیر بغل دولت و قدرتی، جنبشی را فراهم کرده اند، آخر سر شکست شان را هم به پای همان دولت های حامی نوشته اند. به قاضی محمد شوروی خیانت کرد و شکست خورد، به ملا مصطفی بارزانی شاه ایران خیانت کرد و شکست خورد، این دفعه هم به حساب مسعود بارزانی همه دنیا به او خیانت کرد و شکست خورد. معلوم نیست کدامین روز اینها مسئولیت شکست های خود را به عهده میگیرند. این یعنی نیرویی که پیشروی های اینها را ممکن میکنند باید خود همان نیروها پاسخگو باشند! روزی شاه ایران پیشروی اینها را ممکن کرد و آخر سر هم او مسئول شناخته شد. حالا هم که امریکا پیشروی اینها را در سال نود و یک میلادی ممکن کرد، باید پاسخگوی خیانت هایش به "کرد" باشد!
با این حساب، فردا که بر سر پ ک ک که در قطب جمهوری اسلامی و هلال شیعه در منطقه است، و ناسیونالیست های کرد ایرانی و ناسیونالیسم بارزانی که در جبهه عربستان و اسرائیل حضور دارند، اگر معامله ای بین دو قطب علیه کل اینها شکل گرفت، لابد از امروز جمهوری اسلامی و عربستان و اسرائیل مسئول محسوب میشوند!
البته این قهرمانان کردایتی در اربیل و سلیمانیه در دولت داری و حکومت داری هم به همین اندازه زرنگ و رشید و کارآمد اند؛ دستمزد و حقوق نمی پردازند و مدعی میشوند دولت مرکزی در بغداد مسئول است. امنیت را تامین نمی کنند و هر از گاهی جنازه روشنفکر و انسان شرافتمند مخالف اینها گوشه ای پیدا میشود، میگویند نمیدانند کار کیست. زنان را به اتهامات ناموسی پشت سر هم کشتار میکنند، در مقابل خود را به کوچه علی چپ میزنند. یعداز بیست و شش سال حاکمیت معلوم نیست مسئول تامین آب آشامیدنی مردم به عنوان اولین و ابتدایی ترین عنصر خدمات شهری کیست. برق نیست و مسئولش معلوم نیست. پول میلیاردی نفت هر ماهه در حساب بانکی های شان ذخیره میشود و ادعا میکنند نمیدانند کجا میرود. سرمایه داران و میلیاردرهای هم طبقه شان روز به روز چاق تر تشریف دارند، سر ماه هم میگویند برای پرداخت ماهانه معلمان چیزی دم دست نیست. در فساد اداری جزو بدترین های جهان امروزند، اما از نظر آنها معلوم نیست چه کسی مسئول است. با این داده ها، به این حاکمیت واقعا چه باید گفت؟
خلاصه کنم؛ ناسیونالیسم کرد تاریخا و در تمام مناطقی که حضور داشته است، عین همین ها بوده که در سلیمانیه و اربیل مشغول کردایتی و جارو کردن پول و ثروت های جامعه اند. تفاوت اینجاست که امروز با وجود سوسیال مدیا و حضور دوربین و تلویزیون در پایتخت های اینها در سلیمانیه و اربیل، و افشاگری های اینها علیه همدیگر، موجودیت اینها تمام قدتر نمایان است.
خطاب من به کارگر اما؛
امید کارگر کرد زبان به این نوع نیروها نه از روی عشق شان به دولت مستقر در اربیل و فلان شهر، که از روی نیازشان به یک زندگی مرفه و شادتر و آزادتر است که گویا دولت "خودی" با خود می آورد. امروز کارگر در کردستان میتواند حساب کند در بیست و شش سال گذشته حاکمیت دولت کردی در کردستان عراق، چه اتفاقی برای جامعه افتاده است. از روی همین کپی از دولت کردی میتواند حساب کند که در آینده هم زیر سایه دولت ناسیونالیستی کرد در هر جای جهان آسمان همین رنگ خواهد بود. اصلا میتواند حساب کند ناسیونالیسم ایرانی و دولت خودی ایرانی چه گلی به سر کارگر فارس زبان زده است تا نوع کردی اش بزند؟ دولت ترک برای کارگر ترک چه غلطی کرده است تا نوع کردی این ناسیونالیسم بکند؟ دولت عرب در عراق برای کارگر عرب چه دارد، دولت عرب سوریه برای مردم چه دارد، تا دولت کرد در کردستان داشته باشد؟ این کدامین جهالت است که به کسی میفهماند که دولت ناسیونالیست خودی با بقیه ناسیونالیست های دنیا تفاوت دارد؟ چگونه کارگر نمی تواند درک کند که در حکومت مستقل و خیلی با قدرت و با ابهت کردی هم اوضاع او همانند کارگر ترک و عرب و فارس زیر چکمه های دول عرب و ترک و فارس است؟
چه زمان میشود فهمید و پذیرفت که رهایی از فقر و بردگی بر شانه ناسیونالیسم از هر نوع آن فریب و توهم کشنده است. چه وقت میشود فهمید که مقابله با فقر و محرومیت و مقابله با استبداد و تامین زندگی بهتر در گرو بریدن کامل از افکار و خرافات ناسیونالیستی از هر نوع آن است؟ نه در حاکمیت هیتلر آلمانی و تسخیر بخشی از جهان و نه در حاکمیت ناسیونالیسم ایرانی و تسخیر بخشی از خاورمیانه و نه در حاکمیت بارزانی و طالبانی و سرمایه های عظیمی که کسب کردند و نه در فردای حاکمیت ناسیونالیسم کرد در ایران سهم کارگر کرد زبان به جز سربازی و جان دادن در راه قدرت گیری آنها چیزی جز جز همان زندگی همین امروزش نیست. تمام رشادت ناسیونالیسم ایجاد تفرقه در صفوف کارگر به اسم کرد و فارس و ترک و عرب و عجم است و بس.
آنها در این انشقاقات و با وجود این شکافهای قومی و ملی نیرو میگیرند و با ایجاد این شکاف و تفرقه ملی صفوف ناسیونالیست های مقابل را هم قدرتمند میکنند. یک نگاه به حاکمیت جنایتکارانه دولت فاشیست و الترا ناسیونالیست و مذهبی اسرائیل به همه ما نشان میدهد که سرکوبگری آن چه کمکی به ناسیونالیسم فلسطین و حماس کرده و توده میلیونی فلسطینی را زیر چطر آنها برده است. جنگ حزب دمکرات کردستان و دارودسته ملاحسنی ارومیه در شهر نقده چه خدمتی به ناسیونالیسم کرد و جریان اولترا ارتجاعی شیعه و ترک با ایجاد دشمنی میان مردم محروم کرد. در تمام دنیا نقش ناسیونالیست ها تا جایی که به کارگر و انسان زحمتکش میرسد، چیزی جز کاشت تخم نفاق و نفرت قومی و ملی نیست، همانطوریکه نقش مذهب ایجاد کینه و نفرت به مردمان منتسب به مذاهب مختلف است.
کارگر باید متوجه شود که افکار و عقاید ناسیونالیستی همچون مذهب، برای طبقه سرمایه دار پول آور است. برای کارگر اما به عنوان طبقه ای که تحت استثماران و دولت آنهاست، هیچ راهی جز خلاصی از دست اینها و جارو کردن عقاید عهد عتیقی اینها از دور و بر خویش و از جامعه نیست.
٤ نوامبر ٢٠١٧