چه کسي واقعا وزارت امور خارجه فرانسه را هدايت مي کند؟
Marc ENDEWELD
احترام گذاشتن به اتحادها، بدون دنباله روي آمريکا شدن: راه خاص ديپلوماتيک فرانسه که توسط ژنرال دوگل ترسيم شد، تا زمان رياست جمهوري ژاک شيراک تداوم يافت. از آن پس، با آمدن ديپلومات هاي محافظه کارنو به وزارت امور خارجه، آقايان سرکوزي و اولاند اين راه را رها کردند. آقاي ماکرون تأکيد مي کند که مي خواهد، به ويژه دربرابر روسيه، به ميراٍث دوگل بازگردد، اما بدون آنکه ابزارهاي لازم براي انجام اين کار را مهيا کند.
در پاييز ٢٠١٩، رييس جمهوري امانوئل ماکرون تصميم گرفت که ديپلومات هاي خود را شگفت زده کند. او با پذيرفتن آنها در کاخ اليزه، به مناسبت «کنفرانس سنتي سفيران» از وجود يک « دولت پنهان»، [لايه هاي زيرين و مياني بدنه حکومت که با تغيير رييس جمهوري، نخست وزير و وزيران تغيير نمي کند] در وزارت امور خارجه ابراز ناخرسندي کرد: او در ابتدا توضيح داد که: «بنابراين، من نيز چنان که برخي از نظريه پردازان خارجي مي گويند باور دارم که ما يک "حکومت عميق" داريم و از اين رو، گاه رئيس جمهوري چيزي مي گويد و بعد ديگران مي توانند بگويند: "او اين را گفت ولي بالاخره ما حقيقت را مي دانيم و به کاري که هميشه مي کرده ايم ادامه مي دهيم"». او سپس اخطار داد که «اين راه نبايد ادامه يابد» (١). بلافاصله، صداي چند خنده ناشي از ناراحتي درميان سفيران شرکت کننده در کنفرانس شنيده شد. اين کارکنان عالي رتبه، که رفتارشان در جمهوري مانند رفتار اشراف در نظام سلطنتي است، چندان به اين که به اين صورت با ايشان بدرفتاري شود عادت ندارند. درواقع، اين اقتدارنمايي – که برخي آن را نشانه ضعف مي دانند – به مذاق همه خوش نمي آيد. يکي از ديپلومات هاي حاضر در کنفرانس به ما گفت: «اين گفته رئيس جمهوري بازتاب خيلي بدي در وزارت امور خارجه داشت».
آقاي پي ير سلال، که امروز وکيل مشغول به کار در دفتر حقوقي اگوست دبوزي، واقع در «مثلث طلايي» پاريس (٢)، در دوقدمي بانک هاي بازرگاني روتشيلد و لازار است، وزارت امور خارجه را به خوبي مي شناسد زيرا از سال ٢٠٠٩ تا ٢٠١٤ دبير کل آن بوده است. او که همچنين، مدتي طولاني نماينده دائم فرانسه در اتحاديه اروپا بوده، مي گويد که مطلبي که آقاي ماکرون گفته را درک نمي کند: «من از کاربرد عبارت " دولت پنهان " شگفت زده شدم. وزارت امور خارجه صادق ترين دستگاه حکومت و عميقا به امتيازات ويژه رياست جمهوري پايبند است. تداوم ارزش هايي مشترک بين رئيس جمهوري و سفيران وجود دارد. سياست خارجي، کلام حکومت از زبان رئيس جمهوري است». در جمهوري پنجم، رئيس جمهوري که فرمانده کل قواي مسلح است، تمشيت سياست خارجي را نيز به عهده دارد و چيزي را به وجود مي آورد که آن را «عرصه خاص» در زمينه ديپلوماسي و دفاع مي نامند. با اين حال، کريستيان لوکسنه، يک کارشناس خوب وزارت امور خارجه و استاد «مرکز پژوهش هاي بين المللي علوم سياسي» يادآوري مي کند که «ديپلومات ها شگردهاي غيرمستقيمي براي مقاومت و کش دادن کارها دارند (٣)».
يک هفته پيش از اين موضع گيري رئيس جمهوري، آقاي ماکرون ميزبان ولاديمير پوتين رئيس جمهوري روسيه در قلعه برگانسون، اقامتگاه تابستاني رئيس جمهوري فرانسه واقع در وار(Var) بود. اين دعوتي تازه پس از ژوئن سال ٢٠١٧ در قصر ورساي بود و اهميت بيشتر آن دراين بود که درست پيش از برگزاري نشست G7 در بياريتز انجام شد که مسکو از سال ٢٠١٤ از آن (G8) کنار گذاشته شده بود. در چنين زمينه اي، آقاي ماکرون تصميم گرفت ديپلومات هاي خود را ترغيب کند که «درباره رابطه با روسيه (...) بازانديشي کنند» و با آن به گفتگو بپردازند زيرا «بيرون راندن روسيه از اروپا يک اشتباه عميق راهبردي است چون يا روسيه را به انزوا مي رانيم، که موجب افزايش تنش ها مي شود، يا آن را به دنباله روي از ديگر قدرت ها مانند چين وامي داريم، که اين به هيچ وجه به نفع ما نيست». ماکرون پيشتر در کتاب «انقلاب» خود که در زمان کارزار انتخابات رياست جمهوري منتشر شده بود، قصد خود را درمورد «کارکردن با روسيه، تثبيت رابطه با اوکراين و امکان برداشته شدن تدريجي تحريم ها از اين يا آن سو (٤)» اعلام کرده بود. در کاخ اليزه، امروز يک مشاور به ما يادآوري مي کند که «چرخش ١٨٠ درجه اي نسبت به روسيه وجود ندارد» و مي افزايد «به هيچ وجه مسئله بخشيدن اين کشور مطرح نيست».
پرونده امنيت جمعي اروپا بسيار حساس است. کوسوو، گرجستان، اوکراين و سوريه حدود ٢٠ سال است که عرصه رودررويي هاي گوناگون با مسکو هستند (٥)، و روسيه وعده هاي انجام نشده درمورد گسترش «سازمان پيمان اتلانتيک شمالي» (ناتو) در شرق اروپا را هضم نکرده است (٦). آمريکايي ها از مزيت هايي حداکثري تا سطح خروج يک جانبه در سال ٢٠٠٢ از توافق ضد موشک باليستيک (ABM) استفاده کرده اند. بعد، در فوريه ٢٠١٩ از توافق نامه نيروهاي هسته اي با برد متوسط (FNI) که در سال ١٩٨٧ امضاء و موجب حل بحران موشکي اروپا شده ( و به کاربرد موشک هاي اس اس ٢٠ اتحاد شوروي و پرشينگ آمريکا پايان داده بود) خارج شدند.
ازسرگيري گفتگوي دوجانبه بين فرانسه و روسيه، که از زمان بروز بحران اوکراين در سال ٢٠١٤ قطع شده بود، موجب انتقادهاي پي درپي برخي از شريک هاي اروپايي فرانسه شد که چندان نسبت به اين که فرانسه آنها را دربرابر عمل انجام شده قرارداده بود خشنود نبودند. مانند کارشناسان و تحليل گران آن سوي اتلانتيک که نسبت به روسيه خصومت دارند و در فرانسه نيز کم نيستند. برونو ترتريس، معاون «بنياد پژوهش راهبردي»، بدگماني خود را چنين ابراز مي کند: «درمورد موضوعي که به سراسر اروپا مربوط مي شود، فرانسه تک روي را برگزيده است... نتيجه اين که: نه، اين کار به هيچ چيز مشخصي منجر نخواهد شد. اين امر به معناي آن نيست که او [آقاي ماکرون] در آزمودن آن اشتباه کرده است. دستکم ديگر کسي نمي تواند به ما ايراد بگيرد "که به قدر کافي با روسيه گفتگو نکرده ايم"». اين امر تا حدي است که در دستگاه ديپلوماتيک فرانسه برخي در انتظار ازسرگيري گفتگو بودند. ارزيابي آقاي سلال اين است که «بخش بزرگي از وزارت خارجه فرانسه، دلتنگ داشتن يک سياست مشخص دربرابر روسيه است، سياستي که تا حد اِعمال تحريم کاهش يافته است. اگر عواملي از مقاومت وجود داشته، در جايي ديگر و درميان "سازمان هاي غير دولتي" (ONG) و رسانه ها بوده است».
«سياست عربي» يا «خانواده غربي»
آقاي ماکرون با پرونده روسيه در ژانويه ٢٠١٦، هنگامي که وزير اقتصاد بود و به مسکو سفر کرد آشنا شد. او در آن زمان همراه با آقاي ژان- پي ير شِوِنمان بود که ٤ سال پيش از آن به سمت نماينده ويژه فرانسه در روسيه، در چهارچوب «ديپلوماسي اقتصادي» برگزيده شده بود. اين دو، که براي يکديگر ارزش قائل بودند، به سرعت گفتگوهاي مربوطه را آغاز کردند. آقاي شونمان يادآوري مي کند که در پايان سال هاي دهه ١٩٩٠، آقاي ماکرون که جوان تر بود، به حزب «جنبش شهروندان» (MDC) او پيوسته بود. اين وزير سابق مي گويد مأموريت آنها اين بود که روسيه را به طور کامل به «شوراي اروپا» - نهادي فرادولتي که ٤٢ کشور را دربر مي گيرد و شامل سراسر اروپا بجز بلاروس است – جذب کنند. اين کار در ژوئن ٢٠١٩ انجام شد و روسيه با بازيافت حق رأي ازدست داده پس از الحاق کريمه در مارس ٢٠١٤، به اين شورا بازگشت و آقاي شونمان مي گويد که مقاومت هايي عليه اين کار در وزارت امور خارجه فرانسه وجود داشته است: «هنگامي که رئيس جمهوري ماکرون با احترام کامل مرا پذيرفت، خيلي سريع حس کردم که کساني با اين کار مخالفت دارند. من با همه مدارج اين " دولت پنهان " برخورد پيدا کردم. همه پيشنهادهاي من با مخالفت مسئولان وزارت امور خارجه روبرو مي شد. از زمان وزارت برنار کوشنر [سال هاي ٢٠٠٧ تا ٢٠١٠]، و انتصاب هايي که در آن زمان انجام شد، خط مشي محافظه کاران نو درمورد اين پرونده اِعمال مي شد».
در سال هاي دهه ١٩٧٠، «محافظه کاري نو» جريان تفکري در ميان روشنفکران چپ آمريکايي بود که در آن زمان از «رئال پوليتيک» هنري کيسينجر انتقاد مي کرد. اين تفکر که ضد کمونيست، هوادار دفاع تهاجمي از «ارزش هاي» غربي و برتري جويي آمريکا بود، به جمهوري خواهان پيوست و دوران شکوفايي اش در زمان رياست جمهوري جرج دبليو بوش، بين سال هاي ٢٠٠١ و ٢٠٠٩ بود. در اين مسير، در سال ٢٠٠٣، مخالفت قاطعانه رئيس جمهوري ژاک شيراک با جنگ آمريکا در عراق – با تهديد به وتو در شوراي امنيت سازمان ملل متحد – در فرانسه موجب بسيج روشنفکري، رسانه اي و ديپلوماتيک شبکه محافظه کاران نو شد که خواهان قطع رابطه با ميراث دوگل و «سياست عربي» فرانسه بود. ديپلومات هاي شاغل به ويژه در واشنگتن، تل آويو يا در ناتو، به دستاويز همبستگي دو سوي اتلانتيک «خانواده غربي»، حقوق بشر يا حق مداخله، از جنگ هواداري مي کردند.
ايوز اوبن دولا مسوزير، رئيس بخش آفريقاي شمالي و خاورميانه وزارت امور خارجه در سال هاي ١٩٩٩ تا ٢٠٠٢ و سفير پيشين فرانسه در عراق، به ياد مي آورد که: «ژرار آرو در آن زمان [آغاز سال هاي دهه ٢٠٠٠] مدير امور راهبردي بود. هنگام برگزاري نشست ها با پي ير سلال، که در آن زمان رئيس دفتر اوبر ودرين [وزير امور خارجه وقت] بود، سخنراني هايي تند و شديد درباره حماس و حزب الله ايراد مي کرد. همين روند در اطراف ترز دلپش، رئيس امور راهبردي در کميسارياي انرژي اتمي نيز وجود داشت. به نظر آنها، مي بايد با آمريکايي ها همراهي مي شد. هنگام صرف يک شام با ترز دلپش، درحالي که او برايم توضيح مي داد که عراق به ساختن بمب نزديک شده، من پاسخ دادم که عراقي ها توانايي ازسرگيري برنامه هسته اي خود را ندارند. اما پيش از سال ٢٠٠٣، نمي بايد از اين روند جانبداري مي شد». آقاي آرو، که در آن زمان نزديک به آمريکا توصيف مي شد، بازنشسته شد و به انتقاد از خود درمورد همه آن دوران، که بدون خود استهزايي نيز نبود، پرداخت: «من آنقدر پست نيستم که رئيس محافظه کاران نو باشم (٧)». اين ديپلومات که فکر مي کرد بايد دربرابر جرج دبليو بوش کوتاه آمد، امروز تأکيد مي کند که: «با بازانديشي، مي گويم که من، به خلاف شيراک و ويلپن، اشتباه مي کردم».
ترز دلپش، ديپلومات تا زمان مرگ خود در سال ٢٠١٢، مدتي طولاني يار تاريخ دان ضد کمونيست فرانسوا فوره بود که در اطراف او گروهي از کارمندان عالي رتبه وزارت امور خارجه، متخصص در امور راهبردي و مبارزه عليه گسترش سلاح هاي هسته اي به وجود آورد. آن دوران همچنين دوره «حلقه خطابه»، انديشکده اي بود که پس از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ تشکيل شده بود و آشکارا از جنگ با عراق هواداري مي کرد. از آن زمان، اين ديپلومات ها به ويژه پس از بازگشت فرانسه به فرماندهي کامل ناتو، به تصميم رئيس جمهوري سرکوزي در سال ٢٠٠٨ (که در پايان دوره ٥ ساله ژاک شيراک تدارک ديده شده بود)، همواره نفوذي فزاينده داشتند. پس از آن، جانشين سرکوزي، فرانسوا اولاند تصميم گرفت که سياست خود در خاور نزديک را با سياست پادشاهي سعودي هماهنگ کند. در پرونده هسته اي ايران، آقاي لوران فابيوس، وزير امور خارجه او از همين خط که سخت تر از موضع دولت اوباما بود حمايت مي کرد. ازنظر دولت هاي راست و چپ، آنها يک «فرقه» بودند. در زمان برگزاري کنفرانس سفيران در سال ٢٠١٩، آقاي ژان- ايو لودريان، وزير امور خارجه نسبت به ترز دلپش اداي احترام کرد و در سخنراني خود گفت که او کتاب «نجات جهان» را در سال ٢٠٠٥ نوشته است. يادآوري اي که درست دو روز پس از ابراز نظر رئيس جمهوري درمورد «دولت پنهان » انجام شد...
آقاي اوبر ودرين، وزير امور خارجه در سال هاي ١٩٩٧ تا ٢٠٠٢، در زمان همزيستي ژاک شيراک با ليونل ژوسپن و کسي که امروز با آقاي ماکرون گفتگو مي کند، با ناراحتي مي گويد: «در مدت ١٥ سال، اين ديپلومات هاي "غرب گرا" که به نظرشان فرانسه مي بايد از "ارزش هاي غربي" دفاع مي کرد و نمي توانست يک سياست خارجي خيلي مستقل داشته باشد، سکان هدايت سياسي و راهبردي وزارت امور خارجه را در دست گرفتند». در ٢٠ سال، تناسب نيرو در وزارت امور خارجه دگرگون شد. کريستيان لوکسنه، پژوهشگر مي گويد: «در آن زمان بزرگان وزارت امور خارجه هوادار عرب ها بودند، اکنون، شاگردان پيشين مدرسه ملي مديريت مشغول به کارند».
«فرقه» کمي از فوق العاده بودن خود را ازدست مي دهد
با تمرکز قدرت در چند سمت کليدي در مديريت وزارت امور خارجه، تغيير و تحول شتاب يافت: آقاي دولا مسوزير توضيح مي دهد که: «مديريت جغرافيايي قدرت کمتري از پيش دارد و اکنون وابسته به مديريت [کل امور] سياسي و امنيتي است که بر وزارت امور خارجه حکم مي راند و اين امر وضعيت را دگرگون کرده است». به اين امر يک پديده نسلي نيز افزوده شده است. آقاي لو کسنه مي افزايد: «ديپلومات هاي ٤٥ تا ٥٥ ساله غرق در غرب گرايي هستند. اين به ويژه به خاطر اين است که از سال هاي دهه ٢٠٠٠، آموزش روابط بين المللي در علوم سياسي – که به اغلب ديپلومات هاي آينده فرانسه داده مي شود -، دانشجويان را رودرروي ديگر نمايه هاي سياست خارجي فرانسه مانند استقلال و مرتبه قرار مي دهد». از ٢٠ سال پيش، در محافل ديپلوماتيک، ناظر جنگي شديد بين هواداران «دوگل- ميتران»، که به نظرشان فرانسه بايد ويژگي خاص خود را حفظ کند، دربرابر هواداران ايالات متحده و محافظه کاران نو، که دغدغه اين را دارند که فرانسه بهترين شاگرد اردوگاه غرب گرايي شود، هستيم.
پس از کنار رفتن آقايان اولاند و فابيوس، «فرقه» کمي از فوق العاده بودن خود را از دست داد. اين درحالي بود که آقاي آرو يادداشت هايي براي گروه ماکرون در دوران رياست جمهوري ايجاد کرده بود، چنان که آقاي واييس، رئيس سابق «مرکز تجزيه و تحليل، پيش بيني و راهبرد» (CAPS) که توسط آقاي فابيوس منصوب شده بود، اين کار را کرده بود. سرانجام، آقاي فيليپ اتين، سفير پيشين فرانسه در آلمان، يک چهره کلاسيک بود که به سمت مشاور ديپلوماتيک کاخ اليزه منصوب شد. يکي از مشاوران پيشين مي گويد: «او بين گروه هاي مختلف وزارت امور خارجه در طول کارزار انتخاباتي صلح برقرار کرد». در کنار او، يکي از نزديکان آقاي ماکرون، آقاي اورلين لشواليه، متخصص خاورنزديک هم منصوب شد. اما، در سال ٢٠١٥ تغيير و تحول هاي ديپلوماتيک ديگري رخ داد: آقاي لشواليه سفير فرانسه در آفريقاي جنوبي شد، آقاي اتين هم به سفارت در ايالات متحده منصوب و جانشين آقاي امانوئل بن، مشاور پيشين رئيس جمهوري اولاند شد. کمي بعد، آقاي فيليپ اررا، مدير پيشين دفتر آقاي کوشنر و سفير پيشين در ناتو به سمت مديرکل امور سياسي و امنيتي وزارت امور خارجه منصوب شد و آقاي نيکولاس روش، سفير پيشين در واشنگتن رئيس دفتر وزير، آقاي ژان- ايو لودريان شد. آقاي مارتن برينز در سمت رئيس دفتر خانم فلورانس پارلي، وزير دفاع باقي ماند. اين درحالي بود که آقايان اررا، روش و برينز در دوران رياست جمهوري به شدت آتلانتيک گراي آقاي سرکوزي سمت هاي کليدي داشتند.
رئيس جمهوري به چه دليل اين انتصاب ها را پذيرفت و بعد از و جود يک « دولت پنهان » انتقاد کرد؟ يک ديپلومات با ناخشنودي مي گويد: «ماکرون نتوانست ابزارهاي لازم براي دردست گرفتن کنترل دستگاه حکومت را به دست آورد. او درعين حال هم دربرابر دولت و هم حتي در کاخ اليزه تنها است». اعتبار فرانسه از اين امر آسيب مي بيند. آقاي پوتين اين درهم ريختگي را در همايش بين المللي والدايي در پائيز ٢٠١٩، – در پاسخ پرسش پاسکال بونيفاس، کار شناس ژئوپوليتيک فرانسوي که نظرش را درمورد گفته آقاي ماکرون پرسيده بود-، گفت: «من نمي دانم که " دولت پنهان " چيست. در روسيه يک حکومت وجود دارد که از رئيس جمهوري اطاعت مي کند».
در آغاز دوره رياست جمهوري امانوئل ماکرون، از بسياري از اقدامات فرانسه درمورد روسيه توسط وزارت امور خارجه جلوگيري شد. به اين خاطر، آقاي ماکرون آقاي اررا را در کاخ اليزه به حضور پذيرفت تا درمورد صداقت و صميميت او درباره پرونده روسيه اطمينان يابد و يک مدير جديد اروپاي قاره اي (مسئول امور بالکان، روسيه و همسايگان قفقاز جنوبي و آسياي مرکزي) به نام آقاي فردريک موندولوني، سفير پيشين در بلگراد، که پيشتر معاون ميشل اليوت- ماري وزير دولت شيراک بود تعيين کرد. يک ديپلومات به ما مي گويد: «او به اتاق ديپلوماسي اليزه دسترسي مستقيم دارد». پيش از ابراز نظر رئيس جمهوري در ماه اوت ٢٠١٩، دفتر خانم پارلي [وزير دفاع]، رئيس ستاد ارتش را از رفتن به مسکو منع کرده بود، اما امروز ديگر چنين نيست. آقاي لودريان که ما از طريق دفترش درخواست پاسخگويي به پرسش هايمان را کرديم، حاضر به انجام اين کار نشد.
سرانجام، گفتگو با همه
در زمان جنگ در عراق، آقاي دومينيک دو ويلپن، وزير امور خارجه و ديپلومات حرفه اي با چنين مقاومت هايي روبرو شد. او به ما اطمينان مي دهد که: «اين شبکه هاي غرب گرا در ميان نظاميان فرانسوي بسيار نيرومند هستند و در فعاليت هاي اقتصادي نيز دست دارند. روحيه آنها آنگلوساکسون است». ژاک شيراک در خاطرات خود مي نويسد: «از مدف [جنبش کارفرمايان فرانسه] و برخي از روساي CAC٤٠ پيام هايي موکد به من مي رسيد که توصيه مي کردند نرمي بيشتري دربرابر ايالات متحده نشان دهم (٨)».
از ژوئن ٢٠١٧، به محض اين که آقاي ماکرون انتخاب شد، در مصاحبه اي با نشريه فيگارو قول داد: «دوران رياست جمهوري من، پايان شکلي از محافظه کاري نو است که از ١٠ سال پيش به فرانسه وارد شده است. دموکراسي از خارج و در غياب مردم اِعمال نمي شود. فرانسه در جنگ در عراق شرکت نکرد و حق هم داشت و اشتباه کرد که به اين صورت به جنگ در ليبي پرداخت. نتيجه اين مداخلات چه بود ؟ حکومت هايي از هم پاشيده که در آنها گروه هاي تروريست رشد مي کنند. من چنين چيزي را براي سوريه نمي خواهم (٩)». درمورد سوريه، رئيس جمهوري جديد ديگر خواهان کنار رفتن بشار اسد به عنوان پيش شرط نشد. با خواندن اين مصاحبه، برونو ترتريس، از «بنياد پژوهش راهبردي» دچار بهت شد و توييتي منتشر کرد: «سوريه، اوکراين. موضع گيري رئيس جمهوري موجب بهت زدگي و عدم تفاهم – اگر نه حس هايي شديدتر- است».
آقاي ماکرون قصددارد گفتمان درباره «ارزش ها» را رئال پوليتيک جا بزند. او مي خواهد با همه گفتگو کند. قصدش چنين است، زيرا در نخستين گام هايش در صحنه بين المللي، اقدامات حادي انجام داد، از دونالد ترامپ در ١٤ ژوئيه پذيرايي کرد، سپس به مجادله با او درمورد توافق اقليمي پاريس در اينترنت پرداخت و برنامه هاي بزرگي براي اروپا، در سوربن يا دربرابر معبد پانتئون در آتن مطرح کرد... آقاي ودرين اطمينان مي دهد که: «نظر امانوئل ماکرون اين نيست که فرانسه بايد کوتاه بيايد. او ايده يک فرانسه ذوب شده در ملقمه اي غربي را نمي پذيرد و بلندپروازي ايفاي يک نقش را دارد» و مي افزايد: «او هوادار دکترين "دوگل- ميتران" محافظه کار نو نيست. ترکيب ماکروني از همه جريان ها نشان دارد». عمل گرايي دوگلي يا فرصت طلبي عوام گرا ؟ برتران بادي، سياست دان و متخصص روابط بين المللي به نوبه خود مي گويد: «اين يک ديپلوماسي غيابي است». «مانند يک شاگرد خوب علوم سياسي به نوعي تداوم دوگل- ميتران گرايي است که برخي از محتواي محافظه کاري نو را نيز درخود دارد. همه اينها برمبناي نوگرايي خيلي ضعيف نرم افزار ديپلوماسي ما قرار دارد».
از سال ٢٠١٦، رئيس جمهوري آينده در کتاب «انقلاب» خود تأکيد مي کرد که بايد «تجديد تعادلي در روابط ما» با ايالات متحده ايجاد شود اما از آن پس، آقاي ماکرون نتوانست مبناي استدلال دوگل گرايي – که فرانسه اي متحد ولي غير دنباله رو است- را مال خود کند. در فوريه ٢٠١٩، فرانسه شتابزده خوآن گوآيدو، سرسپرده واشنگتن را به عنوان «رئيس جمهوري شاغل» (نقل قول) ونزوئلا به رسميت شناخت. در ژانويه گذشته، درحالي که يک پهپاد آمريکايي قاسم سليماني، سردار سپاه پاسدران را کشته بود، او با ايالات متحده ابراز «همبستگي کامل» کرد و ايران را به خودداري از «هرگونه تشديد درگيري نظامي»... فراخواند. در خاورنزديک، خارج از روابط با امارات متحده عربي، که روابط ديپلوماتيک خود با اسرائيل را عادي کرده، فرانسه کاملا غايب است. اقاي دولا مسوزير تأکيد مي کند که: «امانوئل ماکرون بينشي درمورد بحران هاي منطقه ندارد. درمورد مسئله اسرائيل- فلسطين، که بسيار اساسي است، اظهار نظر نمي کند و دنباله روي سياست آمريکا است». در نوامبر ٢٠١٩، آقاي ماکرون درباره تهاجم ترکيه به شمال شرق سوريه عليه کردهاي تحت حمايت فرانسه دربرابر عمل انجام شده قرار گرفت، بدون آن که هيچ گونه هماهنگي بين متحدين، جز پذيرش آقاي ترامپ وجود داشته باشد. رجب طيب اردوغان، رييس جمهوري ترکيه، در پاسخ رئيس جمهوري فرانسه که در يک مصاحبه با نشريه اکونوميست از «مرگ مغزي» ناتو انتقاد کرده بود (١٠)، در يک سخنراني در دانشگاه استانبول گفت: «من از ترکيه سخن مي گويم و روي سخنم با ناتو نيز هست، شما بايد در درجه اول مرگ مغزي خودتان را بررسي کنيد (١١)».
همين دوگانگي در پرونده روسيه نيز ديده مي شود. آقاي دو ويلپن اطمينان مي دهد که: «هنگامي که بازي مي کنيد ولي آن را درست و عميق انجام نمي دهيد، حريف گرايش به اين پيدا مي کند که شما را دور بزند. درواقع، بقيه دنيا به قدر کافي در بازي شرکت ندارد و ترجيح براين است که حريفي مرکزي يعني ايالات متحده وجود داشته باشد. من به ياد مي آورم که در سال ٢٠٠٣ درمورد عراق، ماه ها وقتم صرف متقاعد کردن پوتين به اين شد که ما جدي هستيم، يعني آمادگي داريم که در شوراي امنيت موضوع را وتو کنيم. امروز مشکل اين است که، درمورد بسياري از موضوع ها، پوتين ترديد دارد که فرانسه آماده پرداختن بها باشد. آيا ما جدي گرفته مي شويم ؟ ترديد ها و آسايش اتلانتيکي ما را در وضعيتي قرار مي دهد که در همه صحنه ها بازنده مي شويم».
درمورد مسئله اوکراين، تنها يکي از ٩ نکته مورد توافق در آخرين نشست موسوم به «نورماندي» (اوکراين، روسيه، آلمان و فرانسه)، که در دسامبر ٢٠١٩ در پاريس برگزار شد اجرايي شده و آن تبادل زندانيان بين کي يف و دونباس است (١٢). اين درحالي است که وقت تنگ است زيرا مسکو ممکن است بخواهد از فراز سر اروپا بپرد. پي ير ويمون، ديپلوماتي که به عنوان نماينده فرانسه در امور روسيه منصوب شده در سنا يادآوري مي کند که: «ما ناظر انجام گفتگوهاي مستقيم برفراز سرمان بين روس ها و آمريکايي ها، درمورد مسايلي که مربوط به امنيت حکومت هاي اروپايي است هستيم و اين کمي مرا آزار مي دهد. اروپايي ها بايد از منافع خود دفاع کنند (١٣)».
از سال ٢٠١٧، آقاي ماکرون خواستار ايجاد يک دفاع اروپايي واقعي، از راه «گفتگوي راهبردي با آلمان» بوده است. پائيز گذشته، او بر اين بلندپروازي تأکيد کرد و گفت مي خواهد که اروپا «استقلال راهبردي» خود را به دست آورد. اما، از بيم تحريک مخالفت فوري بسياري از اعضاي اتحاديه اروپا، به ويژه اروپاي مرکزي، نمي خواهد اين برنامه را در ناتو اجرا کند.
با اين همه، آيا کارها شروع به تکان خوردن کرده است ؟ ٢٠ ماه مه گذشته، هنگام برگزاري يک کنفرانس در «مرکز مطالعه و پيش بيني درازمدت اقتصادي» (CEPS)، ژنرال ونسان دپورتز، مدير پيشين «مدرسه جنگ» بي پروا از ناتو انتقاد کرد: «اين سازمان اکنون بيش از آن که مفيد باشد خطرناک شده، زيرا به اروپايي ها احساس تصنعي امنيت مي دهد». او افزود: «به عبارت تند و خشن و شوکه کننده تر، ناتو حتي در حالت "مرگ مغزي" است و به صورت تهديدي براي امنيت فرانسه و اروپا درآمده است». حرف هايي تند از زبان يک نظامي که هرگز تمايل خود نسبت به ايالات متحده را پنهان نکرده است. اين دقيقا به خاطر آن است که واشنگتن از قاره اروپا دور مي شود و بايد از آن درس گرفت. ژنرال دپورتز چنين ارزيابي مي کند که: «براي اروپا گره زدن سرنوشت راهبردي با قدرتي که منافع راهبردي اش بيش از پيش با منافع اروپا متفاوت است، کاملا نامعقول است».
چشم اندازي که فرانسوا اولاند، رئيس جمهوري پيشين آن را رد نموده و مي گويد: «اگر فرانسه از ناتو خارج شود، اروپاي دفاعي وجود نخواهد داشت. ما بايد رعايت شريک هايمان را بکنيم». در فوريه گذشته، آقاي ماکرون دربرابر «مدرسه جنگ» خواستار انجام «گفتگوي راهبردي با شريک هاي اروپايي که آماده ايفاي نقش در زمينه بازدارندگي هسته اي فرانسه در امنيت جمعي هستند» شده بود. يکي از نزديکان خانم آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان گفته بود: «اروپايي ها بايد از اين پيشنهاد استقبال کنند». اما آقاي اولاند از اساس واقعيتي سخن مي گويد که به نظرش قابل چشم پوشي نيست: «نه فرانسه و نه آلمان آماده گرفتن تصميمي مشترک در زمينه بازدارندگي هسته اي نيستند».
دودوزه بازي پاريس در ليبي
به نظر آقاي ماکرون، امروز خطر از سوي ديگر مديترانه مي آيد. رئيس جمهوري فرانسه از آغاز دوره ٥ ساله رياست جمهوري خود، به مداخله در مسئله ليبي پرداخته و خواهان کسب موفقيت در کاري بوده که رئيس جمهوري هاي پيشين در آن شکست خورده بودند: آقاي سرکوزي فرانسه را در مخاطره مداخله نظامي عليه معمر قذافي انداخت و آقاي اولاند پيامدهاي فاجعه بار اين عمليات را با دادن اجازه به وزير امور خارجه اش، لوران فابيوس، براي حمايت از رئيس جمهوري فايز سراج و دولت تريپولي – تحت حمايت ترکيه و به رسميت شناخته شده توسط سازمان ملل- مديريت کرد. اين در زماني بود که آقاي لودريان، وزير دفاع از مارشال حفتر – مورد حمايت مصر، امارات متحده عربي و عربستان سعودي- پشتيباني مي کرد و نيروهاي ويژه به شرق ليبي مي فرستاد. اين عدم تجانس و حتي دودوزه بازي همچنان ادامه دارد و در اين مورد به انزواي فرانسه مي انجامد. با آن که آقاي ماکرون در ژوئيه ٢٠١٧ موفق شد آقايان حفتر و سراج را در قصر لاسل سن کلود در ايولين، پاي ميز مذاکره بياورد، اين کار درخشان که توسط چند تن در کاخ اليزه و بدون شرکت وزارت امور خارجه سازماندهي شده بود، هيچ پيامد و نتيجه ديپلوماتيکي نداشت. اين کار بدون هماهنگي انجام شده، سوء تفاهم هاي بسياري بين فرانسه و ايتاليا برانگيخت. در بهار ٢٠٢٠، آقاي اردوغان از وضعيت استفاده و از کنترل هاي دريايي فرانسه گذر کرد و سلاح و مزدور به تريپولي فرستاد (مقاله هاي « ليبي ، زمين بازي روسيه و ترکيه » و « هجوم بي سابقه در تاريخ مزدوران » در همين شماره را نيز بخوانيد).
همچنين، فرانسه در تعيين دقيق رابطه خود با چين نيز مشکل دارد. يک ديپلومات ارزيابي مي کند که: «موضع ماکرون مبهم است، او مي خواهد با چين مشارکتي واقعي داشته باشد و درعين حال به آن اطمينان ندارد و يک راهبرد منطقه حفاظتي عليه پکن درپيش مي گيرد». رئيس جمهوري فرانسه رويکرد راهبردي به سوي منطقه «هند- اقيانوس آرام (١٤)»، که فرانسه ازطريق دريا بخشي از آن است را مطرح مي کند و اقدامات متعددي درمورد استراليا، هند و ژاپن انجام مي دهد. بادي مي گويد: «فرانسه غالبا چين را گاه به عنوان يک خطر، و گاه به عنوان يک بازار مي نگرد. ماکرون مانند رئيس جمهوري هاي پيشين براي شريک هاي غيراروپايي و غير غربي ارزشي قايل نيست و درک بدي درمورد قدرت هاي منطقه اي دارد». با اين همه، با گسيل ديپلومات هاي فرانسوي به سوي کشورهاي G٢٠ (چين، برزيل، آفريقاي جنوبي، هند و غيره)، مي بايد سهم داشته ها در اين منطقه را از ١٣ درصد کنوني به مجموع ٢٥ درصد تا سال ٢٠٢٥ برساند. آقاي سلال با لبخند يادآوري مي کند که: «هنگامي که من در سال هاي دهه ١٩٧٠به وزارت امور خارجه آمدم، مديريت آسيايي امري مربوط به کشورهاي دوردست به نظر مي آمد و اساسا برمدار مسايل فرهنگي کار مي کرد».
به نظر مي آيد که بازي ديپلوماتيک به نفع نگرشي دقيق و بدون واسطه از دنيا براي جنگ و مجازات هاي بازرگاني به عنوان ابزار سياست خارجي مزيت قائل است. آقاي دو ويلپن مي گويد: «از زمان سرکوزي، وزارت امور خارجه دستخوش نظامي گري ديپلوماسي فرانسه شده و بسياري از امکانات خود در دنيا، به ويژه در آفريقا را ازدست داده است. فرانسه ديگر پيشرو نيست، بلکه درگير مديريت زيرساخت ها است». لوران بيگو، ديپلومات پيشين که مدتي طولاني در آفريقا کارکرده، از اين بابت متاسف است: «ديپلومات ها ديگر توانايي تجزيه و تحليل و تدوين يک راهبرد را ندارند. در ساحل [آفريقا]، تنها دستگاهايي که کارشان بازده دارد وزارت دفاع و "مديريت کل امنيت خارجي" (DGSE) هستند. نظامي ها فضاي خالي را پر کرده اند»(١٥). «بازهاي» وزارت امور خارجه هم به نوبه خود يتيم به نظر مي آيند. آقاي ودرين مي گويد: «آنها خيلي از دست آقاي ترامپ ناراحت هستند، زيرا او به ارزش هاي ايالات متحده وقعي نمي نهد و کاري در اين مورد انجام نمي دهد». آنچه مي ماند اين است که وجود يک فرد، حتي اگر رئيس جمهوري باشد، براي ترسيم راه فرانسه در ميان همه ملت ها کافي نيست. اما آيا او به راستي اين را مي خواهد ؟
در ادامه مقاله مطلب داخل کادر را در زیر بخوانید
١- Discours du 27 août 2019.
٢- Voir notre carte « Lieux de pouvoir à Paris », Le Monde diplomatique, février 2019.
٣- Christian Lequesne, Ethnographie du Quai d’Orsay, CNRS Éditions, coll. « Biblis », Paris, 2020.
٤- Emmanuel Macron, Révolution, XO éditions, Paris, 2016.
٥- Cf. Maxime Lefebvre, « La Russie et l’Occident : dix contentieux et une escalade inévitable ? », Fondation Robert Schuman, 25 janvier 2016.
٦- مقاله « ناتو ذره ای دیگر به سوی شرق گسترش نخواهد یافت»، لوموند دیپلماتیک ، سپتامبر ٢٠١٨ https://ir.mondediplo.com/article30...
٧- Alexandre Duyck, « Gérard Araud, l’ambassadeur pas toujours très diplomate », Le Monde, 20 septembre 2019.
٨- Jacques Chirac (en collaboration avec Jean-Luc Barré), Le Temps présidentiel. Mémoires, vol. 2, NiL, Paris, 2011. Lire également Serge Halimi, « Mémoires du président Chirac », Le Monde diplomatique, novembre 2011.
٩- « “L’Europe n’est pas un supermarché” », Le Figaro, Paris, 22 juin 2017.
١٠- « Emmanuel Macron warns Europe : NATO is becoming brain-dead », The Economist, Londres, 7 novembre 2019.
١١- Hürriyet, Istanbul, 28 novembre 2019.
١٢- Lire Igor Delanoë, « Qui veut la paix en Ukraine ? », Le Monde diplomatique, février 2020.
١٣- Audition de Pierre Vimont, le 19 février 2020, devant la commission des affaires étrangères, de la défense, et des forces armées du Sénat.
١٤- Discours du 3 décembre 2019.
١٥- Lire Rémi Carayol, « Sahel, les militaires évincent le Quai d’Orsay », Le Monde diplomatique, juillet 2019.
مطلب داخل کادر:
رفتن ديپلومات ها به بخش خصوصي
آقاي نيکولا سرکوزي درجريان کارزار انتخاباتي خود در سال ٢٠٠٧ (١) گفت: «زمان آن رسيده که خود را از دست وزارت امور خارجه خلاص کنيم. چند سال بعد، يک ديپلومات شاغل گفت: «وزارت امور خارجه غالبا دربرابر عمل انجام شده قرارمي گيرد. تصميم درباره اموري مانند کارهايي که درمورد ليبي شده را در نشريه اليزه مي بينيم. درعين حال، کم نيست مواردي که مشاوران ساده فني اليزه مستقيما تصميم هاي مديريتي وزارت امور خارجه را نقض مي کنند. نتيجه اين که با درخواست هاي فوري درمورد مسايل عميق، درمورد آنچه انجام مي گيرد فکر نمي شود و بعد، هربار که ماکرون مداخله مي کند، کسي نمي داند که او چه خواهد گفت: اين بي ثبات کننده است. به فقر بيش از پيش کشيده شدن سومين شبکه ديپلوماتيک جهان نيز توضيح گر اين مسئله است: به رغم داشتن ١٧٨ سفاارت و نمايندگي دايمي و ٨٨ کنسولگري، بودجه وزارت امور خارجه کمتر از ١ درصد کل بودجه کشور است. در ٣٠ سال، وزارت امور خارجه ٥٣ درصد از آنچه داشته را ازدست داده که يک سوم آن در ١٠ سال اخير بوده است. درسال ٢٠١٨ اين وزارت خانه در مجموع ١٣٧٩١ تن را به طور تمام وقت در استخدام داشته است.
آقاي آلن ژوپه، وزير امور خارجه در سال هاي ١٩٩٣ تا ١٩٩٥ و سپس در سال هاي ٢٠١١ تا ٢٠١٢، به ياد مي آورد که: «هنگامي که به وزارت امور خارجه رفتم، آن را تيره و غم انگيز يافتم. ديپلومات هاي ما مستعد ابتلا به اضطراب و باور به اين بودند که اين حرفه سودمندي خود را ازدست داده است. پس از دوره وزارت رولان دوما، من کوشيدم به ديپلومات ها توجه نموده و به حرفشان گوش کنم. هرروز خود را ملزم به خواندن حدود ٥٠ تلگرام ديپلوماتيک مي کردم و بر آنها يادداشت مي نوشتم». آقاي ژوپه يکي از وزيراني بود که براي افزايش بودجه وزارت امور خارجه مبارزه کرد: «مشکل اصلي که با آن برخورد کردم مسئله امکانات بود. نظر وزارت اقتصاد همواره اين بوده که سفيران کار مهمي انجام نمي دهند. درطول سال ها، با وزارت امور خارجه بدرفتاري شد. مسئله عدم کفايت امکانات و نبود تناسب بين آن و بلندپروازي داشتن نفوذ جهاني هرگز حل نشد».
به اين ترتيب، گروه هاي بزرگ خصوصي و اهداء کنندگان توسط سفارت خانه ها فراخوانده شدند تا بيش از پيش تأمين مالي امور فرانسه در خارج از کشور را به عهده بگيرند (٢). در آفريقا، آژانس نيرومند فرانسوي توسعه (AFD) با تأمين نزديک به ١.٦ ميليارد يورو براي اجراي برنامه هاي توسعه در ساحل [آفريقا] نسبت به وزارت امور خارجه دست بالا يافت . رمي ريو، رئيس آن با خشنودي مي گويد: «موسسات فرانسوي براي سرمايه گذاري در برنامه هاي توسعه پايدار به آفريقا آورده مي شوند». او گاه به عنوان وزير دوم امور خارجه فرانسه شناخته مي شود. علاوه بر امکانات، اولويت هاي قائل شده درسال هاي اخير، به ويژه توسط آقاي لوران فابيوس به «ديپلوماسي اقتصادي»، فشار ارقام را بر سفيران بيشتر کرده است. نتيجه اين شده که بيش از پيش کساني به فکر فروش خدمات خود در پايان کار حرفه اي مي افتند. دبيرکل پيشين وزارت امور خارجه، آقاي ژرار اررا به گروه مالي بلاکستون و اپراتور تلفني چيني، شرکت هوآوي مشاوره مي دهد. آقاي ژان- داويد لويت، که پيشتر مشاور ديپلوماتيک ژاک شيراک و نيکولا سرکوزي بود، به عنوان مشاور ويژه به استخدام «راک کريک گلوبال ادوايزر»، يک شرکت مشاوره اي تأسيس شده توسط آقاي جوشوا بولتن، مدير پيشين دفتر رئيس جمهوري جرج دبليو بوش درآمده است. همين اواخر، آقاي ژرار آرو، سفير پيشين در تل آويو و واشنگتن به شرکت ارتباطات آقاي ريشار آتياس، که امروز نيمي از سهام آن به يک بنياد حکومتي سعودي تعلق دارد، پيوست.
١- Cité dans le récit de campagne de Yasmina Reza, L’Aube le soir ou la nuit, Flammarion, Paris, 2017.
٢- Cf. Vincent Jauvert, La Face cachée du Quai d’Orsay. Enquête sur un ministère à la dérive, Robert Laffont, Paris, 2016.