ایران در آتش انتقام میسوزد. اعدام نوید افکاری خشم و بیزاری همه مردم شرافتمند را در خود گرفته است. نگاه ها و کلمات در هر جمع و هر رهگذر حکایت از حسرت سوزان برای به آتش کشیدن دودمان نکبت جانوران اسلامی سرمایه دارد. کیست که خود را بجای زندانیان تحت شکنجه نگذارد؟ کیست که درد جانکاه خانواده اعدام شده گان را به دل نگیرد؟ کجاست که پژواک صدای معترضین آبان ماه به گوش نرسد؟ امروز جامعه ایران، با تن های در هم کوفته از تباهی و بهره کشی در تب مشترکی به خود میپیچد: مرگ یک بار شیون یکبار!
چرا، این کدام طلسم بر گردن مردم زحمتکش و آزادیخواه است که ما را در به زیر کشیدن بساط سرکوب و ارتجاع ناکام میگذارد؟ مگر نه این است که زندانهای بیشمار حکومت همواره مالامال از پاکباختگان راه آزادی است؟ مگر نه این است که بارها خیابانها تا یک قدمی فتح مراکز قدرت در قرق لژیون های سرا پا شور و شجاعت در آمده است؟ ... چرا دست های ما مردم زحمتکش هنوز خالی است، چرا عزیزانی که باید سرمشق نبردهای بی مهابای باریکاردهای خیابانی باشند، با گردنهای شکسته برای درس عبرت سر از بالای چوبه دار در میاورند؟
مردم ایران کِی میخواهند بپا خیزند؟
این یک سوال نیست، یک حکم دروغ است. سوال سمج و جان سخت فضای سیاست ایران این است که آزادیخواهی کی میخواهد و چطور میخواهد پیروز بشود؟ درد آزایخواهی در ایران در آنست که قدر نبردهای کوچک خود، قدر پیروزی های کوچک خود را نمیداند، درد آزادیخواهی علیه جمهوری اسلامی در آنست که "نمیجنگد"، از این جبهه به جبهه بعدی شمشیر میزند بدون آنکه خود را برای جنگ نهایی آماده کند.
کافی است یکبار دیگر جمهوری اسلامی را با همه عصاره تبهکارانه آن برانداز کرد. بدون وقفه، همواره، و در رسوایی و ضعف اتفاقا بیش از هر وقت دیگر در حال تعرض به صف مردم ناراضی هستند، دو قورت و نیم شان باقی است؛ چرک و کثافت و شکنجه از سر رویشان میبارد، چُسی اصلاحات تمامی ندارد؛ سر تا پا دزد و مافیایی، منت عدالت میگذارند؛ اقتصادشان ورشکستگی و سرگردنه دستمزد زیر خط فقر معوقه است، در عوض دسته دسته کارگر صنعتی را با معرکه خصوصی سازی و کارگر بومی به بازی میگیرتد. این حکومت دشمن خونی مشترک همه ما است اما بین زن و مرد اختلاف میاندازد؛ خود مبنای مصیبت است، از کیسه ما دکان مصیبت امامان را گرم نگه میدارد...
آزادیخواهی کی میخواهد و چطور میخواهد پیروز شود؟
یک روز نفرت لجام گسیخته مردم جان به لب رسیده جغرافیای ایران را شخم خواهد زد. مردم کارد را از استخوانها بیرون کشیده به دندان میگیرند، هر سنگ را در هر رهگذر در پی هر نشان از پنجاه سال نکبت توحش اسلامی سرمایه زیر و رو خواهند کرد. بدون چشم انداز چنین روزی روح طوفانی بشری در آن دیار هرگز رنگ آرامش نخواهد گرفت، زخم های شرافت و وجدان انسانی التیام نخواهد گرفت؛ غرور و عزت و حق طلبی در مقابل این درجه از دریوزگی سر بلند خواهد کرد. اما، تاریخ وقوع چنین روز موعود را نمیتوان به انتظار نشست. برای چنین روزی باید آماده شد. برای چنین روزی باید تدارک دید. باید بشکه های باروت را با انبار کینه در زیر زمین ها و در قلب خود روی هم چید...
اما چه کسی گفته است که تا رسیدن این روز رستاخیز شیرین رهایی باید به دست درازی و توطئه های این حکومت تن داد؟ نکبت این حکومت، استبداد آن فقط در زندانها نیست، عزیزان ما را فقط با چوبه دار نمیکشند ،پایمال آزادی و حرمت انسانها در ابعاد میلیونی در کارخانه ها و بر اثر فقر و فقدان مسکن و بهداشت در مقابل چشمان ما در جریان است. تبعیض جنسی علیه زنان، اخلاقیات و فرهنگ مردسالارانه، تفرقه ملی و تحقیر زحمتکشان افغانی چیزی کمتر از اعدام ارزش های انسانی نیست. زورگویی و باجگیری شهرداری و مدارس به اندازه بازجوی سیاه چال اوین منکوب میکند.
و سوال اینست که چه چیزی مانع پیروزی های محلی و مقطعی ما است؟ چرا نباید محلات را در قرق خود در آوریم؟ چرا نباید کارخانه بعد از کارخانه را در کنترل کارگران بگیریم؟ چرا نباید در زندگی روزمره فعالانه قوانین و اتوریته های حکومتی را نشکنیم؟ چه کسی گفته که ما نمیتوانیم، چه چیزی مانع است که کارگران و مردم زحمتکش بارقه های یک روابط و یک جامعه مبتنی بر عدالت و همبستگی و تعاون را بنیاد بگذارند؟ چه کسی گفته است از همین امروز نمیتوان "دولت"، کابینه و اتوریته های کارگری و انقلابی را در جامعه جا انداخت و برسمیت شناخت؟ چه چیزی مانع است هر روز یکبار این جمهور بردگی را به خاک بسپاریم؟
یک خیزش و یا قیام اگر بخواهد با پیروزی همراه باشد مستلزم وجود یک جنبش خودآگاه، یک نهضت عمومی در جامعه است. یک جریان مبارزاتی که هر کس خود را بخشی از آن میداند، از آن نیرو میگیرد و خود فعالانه در آن سهیم میشود. این جنبش آزادیخواهانه بطور گسترده وجود دارد.
باید آنرا شناخت و شناساند.
قدر لحظات آنرا دانست. باید این جنبش بصورت مقاومت فردی در مقابل ماموران و مراجع دولتی به چهره روزانه جامعه اضافه بشود.
کینه و خشم انباشته را باید بسوی عاملین و کارگزاران تف کرد. بدون مقاومت عقب ننشست و از هر فرصتی برای تعرض گذشت نکرد. جان به لب رسیده، از هر فرد باید یک نارنجک از اعتراض و پرخاش و مقاومت بسازد. باید آفتابه لگن امنیتی حکومتی را به سخره گرفت، باید کلافه کرد، باید ماموران را به ذله در آورد.
زمانی باستیل در بلندی تپه مشرف بر شهر در میان برج و بارو و سرنیزه و نقاب پوشان غیر قابل تصرف مینمود، سمبل تسلیم بود. امروز تمام دستگاه حکومتی در محاصره ما ست. هر روز هزاران نفر از کنار دیوار اوین میگذرند. هر روز در پارلمان آژیر خطر شورش غیر قابل کنترل مردم ناراضی به صدا در میاید. هر شب در پادگانها در تکرار بی پایان مانور آمادگی برای مقابله با هجوم مردم عاصی در پشت بام ها، با لگد خواب بر آجودانهای بینوا حرام میشود...
هیچ کس به اندازه توده زحمتکش و آزادیخواه برای خلاصی از هنبونه اسلامی سرمایه عجله ندارد. این خلاصی باید کامل و غیر قابل بازگشت باشد. باید آماده بود، باید متحد شد، باید جا برای صغیر و کبیر، زن و مرد آزادیخواه باز کرد.
گفته میشود آینده سیاسی جامعه را نمیشود پیش بینی کرد. چرند میگویند. در فردای سیاسی ایران اثری از جمهوری اسلامی نخواهد بود. آزادی و برابری خاک آن خطه را به توبره خواهد کشید.مصطفی اسدپور