در سالگشت کمون پاریس، پاسخ به این پرسش که: آیا حکومت کارگری در ایران با تکیه بر اهرم شوراهای مردمی ممکن است، از اهمیت بیشتری برخوردار میشود. بن بست نظام “دمکراسی پارلمانی” در سطح جهان و انگیزه برای جستجوی افقی که دخالت مستقیم مردم در امر سیاست را تامین کند، توجه ها را به سمت حکومتی از نوع کمون پاریس جلب میکند و بدین لحاظ، برپا کردن حکومت کارگری در قرن ۲۱ را الزامی میکند.
در مقایسه با سایر نقاط دنیا، در ایران اهمیت طرح این پرسش وعطف توجه به آن، بیشتر است. به این دلیل که در روند سرنگونی جمهوری اسلامی که ناقوس آن آشکارا از دیماه ۹۶ تا امروز بصدا درآمده، دو آلترناتیو اصلی در مقابل هم صف آراٸی کرده اند: ۱- اداره شورایی جامعه یکی از راه حل های سرپا، محکم و مطرح شده از طرف سوسیالیستها و طبقه کارگر و ۲- راه حل های مهجور و نچسب “دست راستی” تحت عنوان کودتا یا “انقلابات مخملی” در تبانی با بخشهایی از بازماندگان حاکمیت فعلی!
به این اعتبار، کمونیستها و حزب ما بطور جدی درباره ملزومات پیروزی انقلاب کارگری و عروج حاکمیت شورایی و آنچه میتواند و باید در تقابل با اپوزیسیون راست به جای جمهوری اسلامی قدرت سیاسی را بگیرد و آن را حفظ کند، موانع سر راه اين امر را يکي پس از ديگري کنار مي زنند.
مهمترین مولفه در ممکن بودن حکومت کارگری در ایران اینست که طبقه کارگر و جامعه ایران در خلال انقلاب ۵۷ تا مقطع سال ۶۰، صاحب تجربه تشکیل شوراها و اعمال قدرت توده ای از پایین بوده است؛ این توان اعمال قدرت سیاسی و کنترل اجتماعی از پایین، یکی از بیادماندنی ترین و مهمترین سکانس ها و صحنه هایی در تاریخ معاصر است که ذهنیت طبقه کارگر و جامعه ایران را به نسبت تعابیری که از کمونیسم در گذشته ایران رایج بوده، تغییر داده است؛ بخشا، بلوغ و خودآگاهی امروز طبقه کارگر و کمونیسم اش در ایران را باید بر متن این مولفه تاریخی دید. بلوغی که پرسپکتیو کسب قدرت سیاسی و اداره کمونیستی جامعه را طرح میکند و برای رسیدن به این هدف اعلام آمادگی کرده است؛ این کمونیسمی است که چه بلحاظ فرم و چه محتوا، از جنس کمونیسم قدیم اردوگاهی، چینی یا چریکی آمریکای لاتین نیست. این کمونیسم بلحاظ سیاسی بر شانه های تجربه کمون پاریس و انقلاب اکتبر ایستاده است و بلحاظ فرهنگی ریشه در سنت و فرهنگ آوانگارد جوامع اروپای غربی دارد.
در کادر دوربین کمونیسم معاصر، از آرمانهای تکه پاره ناسیونالیسم و جنبش ملی – مذهبی خبری نیست. صحنه ای از حسرت رشد و ترقی بورژوازی وطنی پیدا نمیکنید؛ شناسنامه این کمونیسم، “مانیفست کمونیست” است؛ “رشد نیروهای مولده” و “استقلال از امپریالیسم و وابستگی” نیست؛ این کمونیسم، از ترویج فرهنگ و عقاید دهقانی و بومی جان نمیگیرد؛ سیویل و شهری است؛ دیوار و مرزی در مقابل جهان بیرون از خود بپا نمیکند؛ دیوارها را فرو میپاشد؛ وسعت دید و حرکت شناور این کمونیسم چنان هوشمندانه است که تمامیت انسان و مناسبات اجتماعی و تولیدی زمانه اش را در مرکز ماجرا قرار میدهد؛ کمونیسمی که هم اکنون در بعد سیاسی، فکری و جنبشی از مارکس، انگلس و لنین و مبارزات طبقه کارگر در جوامع صنعتی مایه گرفته است؛ این کمونیسمی است که بر شانه های تجربه کمون، انقلاب اکتبر و انقلاب ۵۷، آگاه است که چگونه از تکرار شکست انقلاب آتی جلوگیری کند؛ آگاه است که جایگاه فرد و آزادی فردی، ارتباط مستقیمی با آزادی و پیشرفت جامعه دارد؛ میتواند سوسیالیسم را در یک کشور به پیروزی برساند بدون اینکه به ناسیونالیسم و مذهب کمترین آوانسی بدهد. بین خود و جهان بیرون از خود، دیواری نمیکشد؛ و از بلوکه کردن جهان جلوگیری میکند.
این کمونیسم، معرف یک سیستم فکری، یک فلسفه و طرز نگرش به جهان و زندگی و راه های مبارزه برای تغییر است. کمونیسمی که جهانی آزادتر و مرفه تر از جوامع غربی با وسیع ترین آزادی ها را به جغرافیای اجتماعی جهان امروز می افزاید. به خلاقیت های هنری شهروندان جایگاه ویژه ای اختصاص میدهد؛ از تقسیم کاذب هنر رسمی و دولتی و هنر غیر رسمی و غیر دولتی جلوگیری میکند؛ این کمونیسم به محض سر کار آمدنش، همان روز اول، برابرى زن و مرد، لغو مجازات اعدام، آزادى بى قید و شرط بیان، آزادى فعالیت رسانه هاى جمعى، آزادى مطبوعات، آزادى انتخابات و آزادى تشکیل احزاب را اعلام میکند و “بیانیه حقوق جهانشمول انسان” را، بعنوان سند قانون اساسی حکومت کارگری تصویب میکند. این کمونیسم در قدم اول، آموزش و پرورش، مسکن و وسایل خانه، بهداشت و لباس، انرژی و سوخت، ترانسپورت و اینترنت را بسرعت و بخش به بخش از دایره مناسبات تولیدی سرمایه داری خارج کرده، ساعات کار را کاهش داده، و این اقدامات را پایه های اصلی سامان یابی کمونیستی در جامعه خواهد کرد.
این کمونیسم، تک پلان نیست؛ پلان ها دارد؛ با پیروزی این کمونیسم، تبعیض و نابرابری لغو میشود. کشوری که مطلقا نژادپرست نیست و در گام نخست “پناهجویان” مقیم ایران را شهروندان متساوی الحقوق قلمداد خواهد کرد. با پیروزی این کمونیسم، ستمکشی زن لغو میشود و زنان یک نیروی وسیع و قدرتمند در دفاع از حکومت کارگری خواهند بود. با پیروزی حکومت کارگری در ایران، انترناسیونالیسم و دستاوردهای طبقه کارگر جهانی که دویست سال برای آن جنگیده، تثبیت میشود و قابل بازپس گیری نیست. با پیروزی این کمونیسم، تعرض بورژوازی بین المللی به حق و حقوق طبقه کارگر در جهان، افسار زده میشود.
اکنون به دنبال خیزش های دیماه ۹۶ و آبان ۹۸، و به دنبال تحولات اجتماعی عظیمی که در خاورمیانه از عراق تا لبنان علیه دول مرتجع حاکم بر این کشورها در جریان است، کمونیسم و کارگر در ایران، در یک موقعیت ویژه قرار دارند که شاید کمتر در جاهای دیگر جهان چنین چیزی ببینیم. فرصتی به طبقه کارگر ایران و راه حل سوسیالیستی دست داده است که در مسیر سرنگونی جمهوری اسلامی، از انترناسیونالیسم و آزادمنشی دفاع کند و نیروی وسیعی را نه تنها در ایران بلکه در کل منطقه خاورمیانه و جوامع غربی به حمایت و سمپاتی عمیق از آرمانهای خود جلب کند. این مولفه، یعنی پیروزی حکومت کارگری در ایران و بدنبال آن، اعمال هژمونی توده ای کمونیسم در خاورمیانه، در واقع رابطه حکومت کارگری در ایران با جهان بیرون و با غرب را تعیین میکند. چنین کمونیسم قدرتمندی در خاورمیانه، قطعا مورد حمایت پیشروترین بخشهای طبقه کارگر جهانی خواهد بود که بر شانه های مارکس، انگلس، لنین و لوگزامبورگ ایستاده اند؛ به این اعتبار، حکومت کارگری و شورایی ما از جهان معاصر خود منزوی نیست! خصلت عام و جهانشمول حکومت کارگری است که اتفاقا بورژوازی بین المللی را در برخورد بدان محتاط و دست به عصا میکند.
حکومتی ایجاد خواهد شد بر اساس انترناسیونالیسم و حقوق جهانشمول انسان، که انسان آزادیخواه و افکار عمومی جوامع متمدن به آن احساس نزدیکی میکنند. حکومتی که بجای تقديس ناسیونالیسم و مذهب، به نیوتن و داروین و مارکس و لنین احترام میگذارد. به هنر آوانگارد و فرهنگ پیشرو احترام میگذارد. مذهب زدایی از جامعه را شروع میکند؛ به جنبش کارگری احترام میگذارد. در سلایق و روابط خصوصی شهروندانش فضولی نمیکند.
حکومت کارگری در ایران نه تنها در امور کشورهای همسایه خود دخالت نمیکند بلکه درها را باز خواهد گذاشت تا به یک صلح پایدار و عمیق با مردم منطقه برسد. این نقطه عزیمت حکومت کارگری خواهد بود که هیچ کشوری در خاورمیانه از آن برخوردار نخواهد بود. اگر این اراده شورایی با پرچم این کمونیسم به قدرت برسد، خاورميانه دگرگون ميشود، توطئه دول غربی و حمله به آن به سختی عملی شود. افکار عمومی در جهان علیه اش بسیج نخواهد شد. حکومت کارگری، دیپلماسی مخفی نخواهد داشت. قانون مخفی کردن اطلاعات نخواهد داشت که دنیا فکر کند که مشغول توطئه است. همه اطلاعات قابل دسترس خواهد بود. از بانکسی گرافیست تا راجر واترز پینک فلوید، جهان را در دفاع از این سوسیالیسم خواهند شوراند! و جولیان آسانژ ویکی لیکس را شهروندان خود خواهیم کرد. این سنتی است که فلسفه مارکس و نقد او در کتاب کاپیتال را با اوضاع فعلی و متغیر جهان ما تکامل داده است.
برای کمونیسم معاصر در ایران، تاریخ سیر اتفاقات اجتناب ناپذیر نیست، بلکه عمل و اراده انسانهای زنده است که میتواند محرک پیشبرنده و یا باز دارنده جامعه به سوی تعالی یا قهقرا باشد. این کمونیسم، اعتقادی به پروسه خود بخودی سیر تکامل تاریخ ندارد، برعکس اراده انسانها و نقش دخالتگرانه کمونیستی است که میتواند جهان را به آنسوئی سوق دهد که بشریت طالب آن است.
به قدرت رسیدن این کمونیسم، نه تنها یک راست شرایط خاورمیانه را دگرگون خواهد کرد، بلکه قلمروهای فکری و جنبشی سوسیالیسم در اروپا را نیز شخم خواهد زد. هم اکنون جنبش عظيم ضد کاپيتاليستي و ساختارشکنانه در اروپا و آمريکا که از سر بي تحزبي و ناچاري یک روز پشت جرمی کوربین سنگر میگیرد و روز دیگر پشت برنی سندرز و انتخابات یونان ميرود، با نخستین گامهای پیشروی انقلاب کارگری در ایران، به بستر اصلی خود بازخواهد گشت و جان تازه میگیرد. تنزل دادن سوسیالیسم به اقتصاد دولتى و تلاش براى فائق آمدن به تناقضات سرمایه دارى به کمک دخالت دولت در اشکال مختلف، محتواى واحد کل سوسیالیسم غیر پرولترى در اروپا از سوسیال دموکراسى و اوروکمونیسم تا چپ نو بوده است. امروز این محتواى واحد است که بى اعتبار اعلام شده است. روش و دورنمائى که قرار بود حلال تناقضات سرمایه دارى موجود باشد خود با رشد این سرمایه دارى به تناقض رسیده است وتوسط رقابت و بازار به حاشیه رانده شده است.
این سوسیالیسم پارلمانی، فاقد افق، راه حل و حتى تمایل براى قرار گرفتن در موضع قدرت است. ترقى خواهى و “انقلابى گرى” این سوسیالیسم با از کف رفتن مدل اقتصاد ونظام اجتماعى متکى به دولت، بیمعنا و ورشکسته شده است. این جریان حتى در مبارزه براى اصلاحات فاقد یک خط مشى و جهتگیرى تعریف شده است و بناگزیر هر بار عرصه مبارزه براى قدرت سیاسى و ایجاد آلترناتیو اقتصادى را به جناح راست خود می بازد و به گروه فشارى براى تعدیل عملکرد سرمایه دارى موجود در راستاى حقوق بشر، حفظ محیط زیست و صلح تنزل مییابد. سوسیالیسم بورژوائى دیگر سوسیالیسمى فاقد آرمان اجتماعى و لاجرم فاقد فراخوان سیاسى است. این معضل خود را به اشکال مختلف در سرنوشت احزاب اصلی سوسیال دمکراسى مانند حزب کارگر در انگلستان و برنی ساندرز در آمریکا آشکار میکند.
بقدرت رسیدن حکومت کارگری در ایران و هژمون شدن کمونیسم در خاورمیانه، بلاواسطه بر مسٸله مبارزه طبقاتی در اروپا و آمریکا تاثیر گذار است؛ سوسیالیسم و جنبش عدالت طلبی در غرب را از کنترل دولت بر اقتصاد و انتقاد از موضع دمکراتیک و انسانگرایانه نسبت به سرمایه داری، رها میکند؛ مارکسیسم را در موضع طبقاتی و اجتماعی خاص خود قرار می دهد و سوسیالیسم نه در پارلمان بلکه بعنوان یک جنبش وسیع و توده ای معطوف به یک انقلاب کارگری، علیه کار مزدی با همه جهان نگرى و تبیین طبقاتى اى که مارکس در قلب این تفکر قرار داده بود، قد علم میکند. بقدرت رسیدن کمونیسم و حکومت کارگری در ایران، به طور مستقیم، جنبش کارگری در جهان را به آرمانهای تاریخساز سوسیالیسم مارکس و آن نقد بنیادین و رادیکال که بر جهان معاصر داشت و رسالتی که برای خود قاٸل بود، دوباره مسلح میکند.
اما این پراتیکى است که از مجموعه پیش شرط هاى عینى براى موفقیت برخوردار است. انقلاب کارگرى به تنها شکل ممکن رادیکالیسم در جهان بدل شده است. هیچ دوره – زمانه ای مانند امروز، شرایط براى تبدیل تئورى کمونیسم به یک نیروى مادى – اجتماعى فراهم نبوده است. هیچ زمانی مثل امروز طبقه کارگر به کمونیسم و فقط به کمونیسم نیاز نداشته است. و هیچ زمانی چون امروز شرایط مادى براى تبدیل کمونیسم کارگرى به یک انقلاب کارگری پیروزمند، به زنده ترین وقدرتمندترین جریان اعتراضى در جهان مهیا نبوده است. رشد و توسعه تولید سرمایه دارى، قدرت عظیم پرولتاریا در تولید در مقیاس جهانى، ورشکستگى سیاسى تمام جریاناتى که کارگران را از انقلاب علیه کل نظم موجود برحذر میدارند، همه گویاى پتانسیل عظیم طبقه کارگر و کمونیسم کارگرى است. به این اعتبار، انقلاب کارگری در ایران و پژواک آن در جهان، نیازمند بقدرت رسیدن این نوع کمونیسم است؛ کمونیسمی که پراتیک عاجل طرفداران پرشور کمون پاریس و انقلاب اکتبر را طلب میکند.
هم اکنون، در ۱۴۹مین سالگشت کمون پاریس، این شبح کمونیسم و انقلاب کارگری است که بار دیگر بر فراز جهان، از ایران و خاورمیانه تا فرانسه و شیلی، آغاز به درخشیدن کرده است؛ شبحی که در طول دو قرن اخیر، بعنوان يگانه پيشتاز پایان دادن به نظام بردگی مزدی، در حرکت بوده است؛ شبحی که بر خاکستر کمون و تکيه بر آرمان سرخ کموناردها، یک دم از میل به تغییر اساسی جهان و برپایی یک دنیای بهتر، غافل نمانده است.فواد عبداللهی