آیا هنگام آن نرسیده است!

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

ثریا شهابی: پاسخ به یک موضوع و چند سوال پیرامون آن، که این روزها برای بسیاری از فعالان سیاسی، بخصوص چپ، مطرح است، محور این نوشته است. موضوع و سوال هایی که اگر دیروز امری نظری بود و پلمیکی “غیرفعال”، بود، امروز در میان این طیف بحث روز و پلمیک ”اکتیو”ی است.
یکی از سوال ها این است که: آیا وقت دست بردن مردم به اسلحه و شروع مقاومت و جنگ مسلحانه مردم در مقابل حکومت، ایران، عراق، لبنان، نرسیده است. آیا فراخواندن مردم، مشخصا مردم ایران، برای دست بردن به اسلحه، امروز زودرس، خطرناک و غیرمسئولانه نیست؟ آیا شرایط انقلاب و قیام در دستور است که مردم نیاز باشد دست به اسلحه ببرند؟ مشخصا در مورد ایران، چه راه کاری درست است.

پاسخ: طبعا صحبت بر سر جنگ چریکی و پارتیزانی، سنتی که در چپ آمریکای لاتین و تجربه ایران دوران اختناق آریامهری، وجود داشت و یا عملیات نظامی باند مجاهد و سایر باندهای سیاه قومی و مذهبی درون و برون حکومتی، نیست! صحبت بر سر مقاومت و جنگ توده ای و اجتماعی مردم است.
ابتدا بگویم که بنظر من فاکتور اسلحه و مقاومت و مبارزه مسلحانه مردمی. به اینکه شرایط انقلاب و قیام هست یا نیست، الزاما مربوط نمی شود. در فلسطین و کردستان ایران و عراق و بسیاری مبارزات و مقاومت های توده ای قرن حاضر، (مستقل از نتایج این اعتراضات و مبارزات) مردم مسلح شده و مسلحانه مقاومت و مبارزه کرده اند، و حق شان بوده است که دست به اسلحه ببرند، بدون اینکه فاکتور قیام و انقلاب الزاما در دورنمای نزدیکی بوده باشد. بخصوص در کردستان عراق و ایران، مبارزه مسلحانه توده ای، چه توسط کمونیست ها چه احزاب ناسیونالیست کرد، سنت و تاریخی دارد و تا جایی که در مقابل سرکوبگری دولت های مرکزی مقاومت کرده اند، بسیار هم اعتبار دارد. دو نمونه در انقلابات “بهار عربی” را نگاه کنید. در انقلاب مصر مردم دست به اسلحه نبردند، ارتش کودتا کرد و آن را به شکست کشاند و “فاکتور اسلحه” توسط بورژوازی “عمل کرد” و در انقلاب تونس، “فاکتور اسلحه” آن نقش را نداشت و آن انقلاب به اهداف و آرمان هایش نرسید!
میخواهم بگویم که اولا، دست بردن به اسلحه الزاما از شرایط انقلابی و قیام استنتاج نمی شود. دوم اینکه، بطور کلی و بعنوان یک اصل قابل تعمیم، وارد کردن یا نکردن “فاکتور اسلحه”، هرچند مهم و گاها در این و آن مقطع سرنوشت ساز باشد، اما این نمی تواند تنها فاکتور شکست و پیروزی هیج تحرک توده ای و اعتراضی باشد. در یک مورد، تحت شرایط خاص و توازن قوا خاصی، میتواند کمک، و کمک تعیین کننده، به یک پیروزی باشد و در مورد دیگر مانع یک پیروزی و موجب تحمیل یک جنگ زودرس و عقب گرد!
فاکتور اسلحه را، فقط انقلابیون و کمونیست ها و اپوزیسیون های ناسیونالیست وارد نمی کنند. این فاکتور را نیروهای حاکم، باندهای قدرت خارج از حاکمیت، کوچک یا بزرگ جهانی و منطقه ای و بین المللی٫ و امروز انواع باندها قومی، ملی و مذهبی و باند سیاهی، هم می توانند اضافه میکنند. در خیزش مردمی در اعتراض علیه گرانی بنزین، شما شاهد بودید که تک تیراندازهای لباس شخصی حکومت، در قطع اینترنت و آن “خاموشی تاریخی” در خفا چه بر سر مردم بی گناه آوردند. دیدیم که چگونه عوامل بسیج و باندهای لباس شخصی حکومت، سازمان یافته و با آمادگی از پیشی مردم را به گلوله بستند و اعلام کردند که کار مجاهد و رضا پهلوی بوده است! مهم نیست مجاهد هم تا چه اندازه “مطرح شدن” باند ش به این شکل را دستمایه پروپاگاند و تبلیغات زننده کرده است و یا آقای پهلوی چگونه بخواهند از رفتن زیر نورافکن تحولات در ایران به این شکل، بهربرداری تبلیغاتی بکنند. از یکی از رئیس جمهورهای نظام بشنوید که میگوید: میرحسین موسوی «آدمکشان سال ۵۷ نمایندگان یک رژیم غیردینی بودند، و ماموران و تیراندازان آبان ۹۸ نمایندگان یک حکومت دینی. آنجا فرمانده کل قوا شاه بود و امروز اینجا ولی فقیه با اختیارات مطلقه.»
تک تیراندازها و عوامل انفجارها را مردم شناسایی کرده اند که عوامل بسیج و سپاه و لباس شخصی های باند سیاهی خود حکومت بوده است. این مثال ها به روشنی بیانگر این است که “باید یا نباید” و “زمان” و “مکان” وارد کردن “فاکتور اسلحه” در مبارزات مردمی را این و آن سازمان، یا این و آن فرد، تعیین نمی کند. روند اوضاع، توازن قوا، فشار پایین، خلا حضور نیروهای مترقی که بتوانند این خلا را پرکنند و دهها و دهها فاکتور محلی، منطقه ای و جهانی، در این و آن گره گاه مبارزاتی، میتواند موجب “عمل کردن فاکتور اسلحه” امروز یا فردا بشود یا نشود!
نگاهی امروز به اوضاع جهانی، بخصوص خاورمیانه، به روشنی نشان میدهد که اسلحه، اگر روزی برای جنبش های چپ نشان انقلاب و انقلابی گری بود، امروز میتواند هم نشان میلیتانسی انقلابی باشد و هم ضدانقلابی. این خود به تنهایی بنظر من نمی تواند عامل شکست و پیروزی هیچ تحول بزرگی باشد! شرایطی که بر متن آن، اقدام مسلحانه این و آن حزب و سازمان و …صورت میگیرد است که تعیین میکند “فاکتور اسلحه” چه نقش و جایگاهی می یابد، نه برعکس. یک جنبش رو به عروج، با یا بدون اسلحه، ممکن است بارها و بارها در این و آن جبهه موفق نشود و ناچار به عقب نشینی شود و این سنگر و آن سنگر را خالی کند و این منطقه و آن منطقه را تحویل دشمن دهد، اما شکست نخورد. برعکس جنبش دیگری علیرغم این ها، شکست بخورد. مثلا جنبش سبز، جدا از ماهیت طبقاتی و درون نظامی آن، بدون دست بردن به اسلحه، شکست میخورد.
در سوریه “فاکتور اسلحه” را قدرت های بین المللی وارد جدال در جامعه کردند. اما امکان سبز شدن چون قارچ دستجات پروناتو و سناریو سیاهی و راه اندازی جنگ نیابتی و تخریب سوریه، را نمی توان تنها به این یک فاکتور گره زد و آن را تنها عامل شکست جامعه و مردم سوریه اعلام کرد. گویا اگر این یک فاکتور عمل نمی کرد، نیرو و قدرت معینی در سوریه وجود داشت که ورق را برگرداند. نمی خواهم بگویم، گویا جبر تاریخ است. اما دادن تصویر یک بعدی، استاتیک - غیردینامیک از رویدادها، که گویا برشی از این و آن نقطه ثابت در تحولات سیاسی، جدا شده و مستقل از همه فاکتورهای دیگر، مستقل از روندهای پیش و پس از واقعه، میتواند مبنایی برای قضاوت در مورد سرنوشت تحولات بزرگ باشد، بنظر من بسیار ساده انگارانه است.
امروز کردستان سوریه، که نه تنها وارد جنگ نیابتی نشد و “فاکتور اسلحه” علیه دولت بشار اسد عمل نکرد، ومقاومت متمدنانه و خلاف جریانی از خود نشان داد، را نگاه کنید که پس از شکست و عقب نشینی آمریکا در کیس سوریه، دچار چه فاجعه انسانی شده است. چه قتل عامی را تجربه کرد. تا جایی که کسی چون چامسکی، این شخصیت سرشناس چپ ضدامپریالیست آمریکا، در مواضع سیاسی ش چرخش میکند و اعلام میکند که ترامپ نمی بایست نیروهای آمریکایی را از سوریه خارج میکرد، تا مانع قتل عام مردم در کردستان سوریه شود! نام آن را هم اتخاذ “موضعی انسانی” ناشی از “واقع بینی” سیاسی میداند!
یا در جنگ جهانی اول، فاکتور اسلحه و جنگ را قدرت ها و رقبای جهانی به زندگی مردم کشاندند! اما در دل همان جنگ، انقلاب بلشویکی هم صورت میگیرد. از این هم نمی توان نتیجه گرفت که همیشه و در همه حال، بعنوان یک اصل کلی و قابل تعمیم، هر جنگی را میتوان به انقلاب تبدیل کرد. چنین برداشتی را چپ سنتی ایران و جهان، تا مدت ها بعنوان اصل و آیه، بر سر در سازمان ش حک کرده بود. مثلا “سازمان پیکار” در ایران، که تا قبل از جنگ ایران و عراق شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را نمی داد، با شروع جنگ ایران و عراق، شعار تبدیل جنگ به انقلاب و سرنگونی داد و میخواست جنگ را به انقلاب تبدیل کند. در حالیکه سیاست “مارکسیسم انقلابی”، که متکی بر این اصل بود که جنگ ادامه سیاست است به شیوه دیگر، و چون سیاست آن روز دفاع از دستآوردهای انقلاب و تعمیم و گسترش آن بود، چنین موضع ذهنی و آکادمیک، آنارکوپاسفیستی، اتخاذ نکرد.
بنظر من اغلب بحث های “تئوریکی” در میان متفکرین چپ، استنتاجات تئوریکی و از پیش، در مورد اینکه دقیقا چه وقت هنگام دست بردن مردم به اسلحه است یا نه، نقل این و آن مبحث از تجربه بلشویک ها، نقل قول از لنین و متفکرین مارکسیست، و غالبا الگوبرداری های دلبخواهی، بیش از اینکه راه گشا باشد، نشانگر ابهامات و سردرگمی و ندانسته های متفکرین است تا کمک به تعیین تاکتیک روز. آنچه که واقعی است این است که جنگ ادامه سیاست است به طریق دیگر! اگر سیاست یک سازمان سرنگونی یک نظام به قوه قهر پایین است، خواه این قهر نظامی باشد یا غیرنظامی، مدنی و جنبشی و … بنابراین یک روز هم میتواند به جنگ مسلحانه و قیام روی آورد.
بی تردید باید از تاریخ آموخت، اما رویدادهای هر مقطعی از تاریخ، داده های خود را دارد که الزاما نعل به نعل با داده های این و آن انقلاب کلاسیک یا تجربه معین پیروزی و شکست بورژوازی یا طبقه کارگر، میتواند خوانایی نداشته باشد و غالبا ندارد.
هیچ متفکر مارکسیست یا بورژوا یک قرن پیش، به داده های امروز، جهان اتمی، ارسال هواپیما ها و بمب ها و سلاح های بدون سرنشین، انقلابات صنعتی سوم و چهارم و پنجم تاثیرات آن بر سوخت و ساز زندگی مردم، … اساسا فکر نکرده بود و اساسا فرهنگ “نسل هزاره” در دستگاه فکری آن نمی گنجید. این ها، بر تاکتیک های روز هر جریان سیاسی اجتماعی، چپ یا راست، بورژوایی یا پرولتری، که پا بر زمین سفت واقعیات دارد، تاثیر دارد. تاکید میکنم بر تاکتیک های روز تاثیر دارد و “فراخوان دست بردن به اسلحه” تاکتیک روز است نه استراتژي. اگر سه قرن پیش منتظر زمستان شدن و آب و هوا و … ، مثلا میتوانست در تعیین پیشروی در جبهه جنگ، فاکتور مهمی باشد، امروز مطلقا آن اهمیت را ندارد! اگر تعداد پیاده نظام و جمعیت و .. میتوانست روزی در پیشروی و عقب نشینی و .. تاثیرات تعیین کننده ای داشته باشد،‌ امروز قطع اینترنت یک کشور، میتواند برای بورژوازی تاکیتک روز باشد و چون بستن همه راههای حمل و نقل آذوقه و سلاح و … عمل کند. “میدیا” و “دوربین ها”، چون سلاح های عمل میکنند! جنگ نیابتی و جنگ سایبری و ماهوراه و .. پدیده های دنیای امروز است که هیچکدام در ذهنیت متفکرین یک قرن پیش جایی در محاسبات تاکیتکی شان نداشت و طبیعی هم بود که نداشته باشد.
دست بردن به اسلحه، توسط یک سازمان سیاسی و فراخواندن مردم به دست گرفتن اسلحه، یک تاکتیک و تاکتیک روز است. میتواند درست یا نادرست باشد! ملزومات درستی و نادرستی، به موقع و بی موقع بودن آن را، نه تیوری های از پیشی، که داده های روز، تقابل های معین سیاسی، توازن قوا و فاکتورهای غیرقابل پیش بینی که “احتمالات کم” را یک روز و بسرعت میتواند “ممکن کند”، تعیین میکند.
مارکسیسم علم است! خاکستری و قدیمی و قران نیست! آموخته هایش را در آکادمی های برجسته تدریس میکند. تا بتوانند به اتکا بنیادهای علمی آن، در مقابل راه حل های سیاسی و طبقاتی و تاکیتک های روز منتج از آن، سد ببندند. با جنبش های سیاسی و خرافه و گرو گرفتن نان مردم، مانع دسترسی طبقه کارگر به آن شوند. چه چیزی برای بورژوازی از آن بهتر که این علم تبدیل به احکام جزم و خشکی شود که چون قرآن تکرار شود. نه اینکه چون علم به کار گرفته شود تا هر روز موضوع تغییر را کشف و باز تعریف کرد! مارکسیسم نقد جهان موجود است، برای تغییر آن. در نتیجه باید جهان موجود را امروز شناخت و به ملزومات و مقتضیات پیشروی طبقه کارگر در دل آن، پاسخ روز را داد.
به سوال و کیس ایران بازگردم: من هم خوف دارم امروز “فاکتور اسلحه” وارد بشود. نه به این دلیل که وقت اش رسیده است یا نه! “چرخ فلک” و تحولات جهانی حول “خوف” من و شما نمی چرخد. من هم “خوف دارم” به این دلیل که شرایط مادی هم مهیا باشد، امروز جنبش محرومین فاقد رهبری سازمانیافته خود است. همیشه وقت دست به اسلحه بردن برای دفاع از خود و غلبه بر دشمنی که تا مغز استخوان مسلح است، رسیده است. وقت آن که مردم در مقابل همه قدرت های حاکم مسلح، برای دفاع دست به اسلحه ببرند، هیچ وقت زود نیست.
اگر بیان آرزوها “هزینه” نداشت، من امروز آرزو می کردم که مردم در محلات زندگی و در محل های کار، در شوراهای محلی شان که متکی به مجامع عمومی است، به هرشکل، و حتی مسلحانه، نیروهای حاکم را عقب میزدند! خلع سلاح میکردند، عملا قدرت دوگانه ایجاد میکردند و فردایش قیام میکردند و تکلیف قدرت را، همین امروز، یک سره میکردند. تا امروز برای این کار بسیار بسیار تاخیر هم شده است. آرزو میکردم حزب ما در چنین موقعیت قدرتمندی بود که میتوانست مبارزات مردم را هدایت کند و بلافاصله فرمان قیام دهد!
اما واقعیت این است که امروز در ایران هیچ حزب و سازمانی، نه چپ و نه راست، در چنین موقعیتی نیست و چیزی که خطرناک است، نه زود بودن ورود فاکتور اسلحه، که این خلا است. این خلا است که روزی که پایین برای دفاع از خود و پیشروی نیاز به دفاع مسلحانه دارد، روزی که توازن قوا تغییر کرده است و فشار پایین زمان بدست گرفتن اسلحه را تعیین کرده است، رهبری خود را نداشته باشد. اینجا است که شانس نیروهای غیراجتماعی دستجات باند سیاهی حاشیه ای قومی و مذهبی، هم در درون خود نظام و هم باندهایی چون مجاهد و زحمتکشان و محافل کنده شده از نظام در سپاه و بسیج و بیت های این و آن مرجع تقلید، میتوانند سوار بر این شرایط، یک سناریو سیاه را تحمیل کنند. شرایط را این ها نیافرینده اند! شرایط بوجود میآید و در فقدان قدرت شما و جنبش شما، این ها میتوانند میدان دار شوند. در چنین شرایطی کار ما، بعنوان یک حزب کمونیستی این است که از پیش مخاطرات حضور دستجات باند سیاهی را بگوییم و خود، جنبش مان و طبقه کارگر و جامعه را برای مقابله با مخاطرات چنین شرایطی، برای به حداقل رساندن صدمات آن و برای باز کردن راه پیشروی خود، آماده کنیم.
از این رو برای کمونیست ها، طبقه کارگر و دست اندرکاران مبارزات مردمی، پاسخ گویی به نیاز جنبش و تامین فوری رهبری، امر حیاتی روز است. راه عقب نشینی وجود ندارد! نسخه نجات بخش و در عین حال خنثی کردن شانس دستجات نظامی باند سیاهی در اپوزیسیون و در قدرت، فقط و فقط پیشروی است. پیشروی و کشاندن اعتراضات به مراکز کار و تحصیل و سازمان دادن اعتصابات کارگری در مراکز بزرگ تولیدی و خدماتی، متحد و متشکل کردن خود در شوراها و مجامع عمومی و بدست گرفتن کنترل در محلات کار و زندگی، و خنثی کردن و حاشیه ای کردن تحرکات دستجات باند سیاهی در درون نظام و در اپوزیسیون و مقابله با سناریوهای مخرب نظامی و سرکوب گرانه باندهای قدرت در درون خود رژیم، است. این حداقلی است که برای پیروزی به آن نیاز داریم. 
۳۰ نوامبر ۲۰۱۹