ایران بعد از آبان، جدال بر سر آینده

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

بعد از آبان جامعه ایران وارد دوره ای جدید از حیات سیاسی خود شده است. دوره ای که یک واقعیت را در مقابل بورژوازی قرار داد. اینکه سرنگونی جمهوری اسلامی توسط انقلاب و جنبشی رادیکال و توده ای محتمل ترین سناریوی رفتن جمهوری اسلامی است. دلسوزان نظام هشدار میدهند و یاران خود در این و آن جناح و روسای قوای سه گانه را سرزنش و مخاطرات زیر و رو کننده را گوشزد میکنند. همزمان مردم آزادیخواه بی واهمه اعلام میکنند جمهوری اسلامی را سرنگون میکنیم و این جهنم را به عنوان زندگی بیش از این تحمل نمیکنند.

اعتراضات آبانماه امتداد خیزش دیماه بود با این تفاوت که دو صف متخاصم، صف حاکمیت و مخالفین نظام در جامعه ایران را مصمم تر و بی توهم تر وارد دوره ای جدید از جدال برای شکست و پیروزی یکی بر دیگری کرد. با علم به این حقیقت بود که جمهوری اسلامی تلاش کرد اعتراضات وسیع و شهری را به جنگ و گریز و زد و خورد خیابانی بکشاند، تا مردم را از پیوستن به آن بترساند و مانع گسترش آن به محل کار، محلات، ادارات، مدارس و دانشگاهها و خصوصا مراکز صنعتی و خدماتی و... شده و بعلاوه امکان سرکوب آنرا فراهم کند. با این هدف انواع ترفندها و توطئه ها را به کار گرفت و نهایتا با کشتار وسیع و کشاندن تانک به خیابانها و تسخیر خیابانها توسط نیروهای مسلح خود، خیزش اخیر را از طپش تند خود انداخت. بدنبال همه رسانه های حاکمیت، روسای سپاه، فرماندهان، مسئولین وزارت اطلاعات، بسیج، قوه قضائیه، روحانی و خامنه ای و...، اعلام کردند، اعترضات کار "عده ای معدود" بوده و خاتمه یافته است. از این بی شرمانه تر مدعی شدند، خیزش وسیع آبان کار "عوامل" خارجی و "عوامل" مجاهد و "طرفداران" پهلوی بوده است. همگام با جمهوری اسلامی رسانه های غربی، امثال بی بی سی، نیز عکس رضا شاه و مریم رجویی را در ماه دیدند! جمهوری اسلامی در کنار این تبلیغات دست به تهدید زد، اعلام کردند اعدام خواهد کرد، همه را شناسایی و سراغ همه خواهند رفت و سعی کردند در کنار کشتار وحشیانه و جنایاتی از نوع ماهشهرکه آفریدند، در بسیاری از شهرها حکومت نطامی اعلام نشده را حاکم کرده و تلاش کردند رعب وحشت را بر فضای جامعه گسترش دهند.
اما از قبل معلوم بود که در ایندوره دیگر سرکوب و کشتار قادر به ایجاد ترس در مردم به جان آمده و عقب راندن آنها نیست. معلوم بود دستگاه سرکوب و ماشین کشتار جمهوری اسلامی قادر به مقابله با جنبشی عظیم و میلیونی برای به زیر کشیدن حاکمیت سرمایه نیست و این جنبش حتی اگر موقتا فروکش کند، خاموش کردنش ممکن نیست.
در مقابل این عربده کشی ها و سرکوب خونین نه فقط سایه شکست و نا امیدی و عقب نشینی بر جامعه حاکم نشد، بر عکس جنایات و کشتار معترضین به اشکال مختلف، رسما و علنا از جناب کارگران و مردم آزادیخواه محکوم شد. خواست مجازات عاملین کشتار آبان ماه و آزادی همه دستگیر شدگان، آزادی احزاب سیاسی به راس مطالبات مردم رفت. علیرغم تمام تهدیدها، مراسم سوگورای برای جانباختگان با شرکت وسیع مردم به مراسمهای نفرت از حاکمین تبدیل شد. کارگران هفت تپه، شرکت واحد، معلمین و بازنشستگان و.. طی بیانیه های خود توحش و بربریت حاکمیت و کشتار معترضین را محکوم کردند. همه جای مملکت به اشکال مختلف اعلام شد که عقب نشینی در کار نیست، اعلام شد کارگران و مردم استثمار شده جز رفاه و آزادی به چیزی رضایت نمیدهند و برای تامین آن جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته ای را از سر راه کنار خواهند زد.
جایگاه ١٦ آذر
برگزاری باشکوه ١٦ آذر علیرغم تهدید و عربده کشی های حاکمین و گسیل مزدوران و مزد بگیران مسلح و غیر مسلح به دانشگاهها، علیرغم کشتار آبان ماه، حائز اهمیت بسزایی بود. این واقعه رعد و برقی در آسمان بی ابر نبود. اتفاقات ١٦ آذر انعکاس حقایق عمیق در جامعه ایران و فضا و توازن قوای بعد از آبان بود. تجمعات با شکوه و رادیکال انعکاس توقعات کارگران و مردم محروم و امتداد خواست و مطالبه آنها از زبان نسل جوان تحصیل کرده طبقه کارگر در دانشگاهها بود. وسعت تحرکات در مهمترین دانشگاههای ایران و اشتراک شعارها و مطالبات آن، محکومیت جنایات حاکمیت و خصلت سوسیالیستی و آزادیخوهانه آن، بیان جایگاه و وزن عدالتخواهی، برابری طلبی و آزادیخواهی و مهمتر از آن رادیکالیسم سوسیالیستی در جامعه بود.
١٦ آذر امسال نشان از دست بالا پیدا کردن یک جنبش برابری طلبانه سوسیالیستی در سطح وسیعتری از جامعه بود، جنبشی که از دیماه تا اعتصابات کارگری از هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو، آذر آب و... تا اعتراضات آبان را با پرچم عدالت خواهی طبقه کارگر، علیه استثمار و بردگی به اهتزاز در آورد.
بعلاوه ١٦ آذر امسال همسرنوشتی و همبستگی با اعتراضات کارگران و مردم محروم از ایران، لبنان و عراق تا شیلی و فرانسه را اعلام کرد. اعلام همبستگی و همسرنوشتی با کارگران و مردم آزادیخواه در این کشورها همه مرزهای کاذب ملی و ناسیونالیستی را حاشیه ای و مردود اعلام کرد. اگر نیروهای اپوزیسیون بورژوایی ایران هر کدام دنبال متحدینی در میان دولتهای مرتجع از آمریکا و عربستان تا اسرائیل و... میگردند، و اگر جمهوری اسلامی متحدین و یاران خود را دولتهای سوریه، روسیه، جریانات باند سیاسی مانند حشد الشعبی و حزب الله لبنان و...، تعیین کرده است، نسل جوان طبقه کارگر از دانشگاهها، اعلام کرد که کارگران و مردم محروم درسایر کشورها متحدین ما هستند. اعلام حمایت از مردم آزادیخواه در لبنان و عراق در عین حال دست ردی به سینه ناسیونالیسم ایرانی از پایه ضد "عرب" بود. طرح شعار "از غزه تا لبنان، مرگ بر ظالمان" در مقابل شعار مشهور ناسیونالیستهای ضد "عرب" ایرانی "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران"، بیان امیال یک جنبش برابری طلبانه و سوسیالیستی است که نه تنها با کارگران عراق و لبنان بلکه با استثمار شدگان سراسر جهان خود را هم منفعت و همسرنوشت میداند و مهر باطل به هر نوع تقسیم بندی قومی و مذهبی زد.
١٦ آذر در عین حال در مقابل تبلیغات ریاکارانه جمهوری اسلامی و رسانه های بزرگ نان به نرخ روز خور و ضد کارگر دنیا، که اعتراضات مردم آزادیخواه را به دامن مجاهد و سلطنت طلبان نوشتند، عکس العمل نشان داد و اعلام کرد مجاهد و پهلوی دشمنان آنها هستند. این شعار بیان یک خود آگاهی جدی در میان نسل جوان است که نفس سرنگونی طلبی را کافی نمیداند و خود را در مقابل همه جنبشهای بورژوایی و احزاب و جریاناتش تعریف میکند. این بیان درجه ای از پولاریزاسیون در صف مخالفین جمهوری اسلامی در جامعه ایران است.
۱۶ آذر امسال مهر یک دوره معین از تاریخ سیاسی جامعه ایران، دوره بعد از آبان، را بر خود دارد. ١٦ آذر امسال در عین حال بیان این حقیقت است که جامعه پس از سرکوب آبان ماه، عقب ننشسته است. اعلام این حقیقت است که کارگران و مردم محروم تسلیم نشده و سرکوب و جنایات حاکمیت، اگر چه اعتراضات خیابانی این دوره را موقتا خاموش کرد، اما کارگران و آزادیخواهان در مراکز کارگری، در محلات کارگر نشین، در دانشگاهها، در میان معلمان، بازنشستگان، زنان و... ، سازمانیافته تر ابراز وجود میکنند، متحد میشوند و جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران را قدرتمند تر، متحد تر و هدفمندتر به مصاف میطلبد.
سر نگونی و جدال بر سر آینده ایران
این واقعیت که جمهوری اسلامی رفتنی است، اینکه سرنگونی جمهوری اسلامی به امر جامعه تبدیل شده است، بالای جمهوری اسلامی را به هم ریخته است. جمهوری اسلامی با مشکلات جدی و واقعی طرف است. بحران عمیق اقتصادی و بی جوابی و بی افقی حاکمیت در مقابل آن، موقعیت رو به افول او در منطقه و اعتراضات وسیع و آزادیخواهانه در عراق و لبنان، و از همه مهمتر، اعتراضات وسیع کارگران و مردم محروم در ایران، رادیکال و توده ای تر شدن این اعتراضات، کوتاه نیامدن آنها در مقابل حاکمیت، همگی بیان شروع پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی است. این حقایق جدال در درون جمهوری اسلامی برای نجات از سرنگونی را جدی تر کرده است.
بسیار قبلتر و بعد از دیما پروژه اصلاح طلبی هم از طرف جامعه مهر باطل خورد. اصلاح طلبان حکومتی دیگر آن ابزار و سوپاپ اطمینان برای ممانعت از سرنگونی نیستند و به همین دلیل صف اصلاح طلبان بیش از هر زمان به هم ریخته است. جمهوری اسلامی و در راس آن خامنه ای و روسای سپاه و کلا جناح اصولگرایان و... برای خلاصی حاکمیت، راه یکدست کردن بالا و سرکوب جامعه را برگزیده اند. این گزینه خواسته و ناخواسته بخشی از حاکمیت را به اپوزیسیون میراند.
اما جمهوری اسلامی بر سرکوب هم با معضلات جدی روبرو است. اولا جامعه از جمهوری اسلامی عبور کرده، پشم و پیله جمهوری اسلامی نزد مردم ایران ریخته است، تجربه ابانماه نشان داد دستگاه سرکوب هم قادر به عقب راندن این جنبش نیست و به همین دلیل رژیم خود را برای اعتراضات وسیعتر و مردم خشمگین تر آماده میکند. علاوه بر این جمهوری اسلامی هیچ افق روشنی در مقابل خود ندارد و حتی با برجام هم از حل معضلات اقتصادی ناتوان بود. قدرت جمهوری اسلامی و متحدینش در منطقه، که زمانی پرچم اقتدار رژیم علیه مردم ایران بود، توسط مردم آزادیخواه در عراق و لبنان به چالش کشیده شده. امروز بازگشت به خرداد شصت ممکن نیست و دوره دوره رشد اعتراضات توده ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران است. جمهوری اسلامی برای جوابگویی به ابتدایی ترین نیازهای اقتصادی خود راهی جز تعرض به سطح معیشت طبقه کارگر و اقشار محروم ندارد. اما جامعه در فضای کنونی و در توازن قوای امروز هر تعرضی را با طغیانهای اعتراضی جواب میدهد که میتواند سرنوشت جمهوری اسلامی را زیر و رو کند. افزایش قیمت بنزین توسط حاکمیت اقدامی در خدمت کاهش معضلات اقتصادی جمهوری اسلامی بود و عکس العمل فوری جامعه هم بیان این توازن است که آبان را خلق کرد. اینها همگی بیان محدودیت جمهوری اسلامی و مخاطرات تعرض به معیشت طبقه کارگر و محرومین جامعه برای حل مشکلات جدی اقتصادی حاکمیت است.
لذا پروسه سرنگونی و نوع سرنگونی و ایران بعد از جمهوری اسلامی به محور جدال جنبشهای سیاسی مختلف و احزاب و جریانات آن تبدیل میشود. دوره همه با هم و تکرار انقلابی از نوع ٥٧ با شعار مشترک "شاه باید برود" پایان یافته است و تجربه خود آن انقلاب هم بورژوازی ایران و هم طبقه کارگر را خودآگاهتر کرده است. لذا امروز برای کارگران و مردم آزادیخواه، سرنگونی طلبی و مخالفت با جمهوری اسلامی بیان هیچ درجه ای از آزادیخواهی و حتی ترقیخواهی نیست. در این میدان دو جنبش سیاسی اصلی با افقهای مختلف، در مقابل هم قرار میگیردند که هر کدام خواهان نوع خاصی از سرنگونی و آلترناتیوهای مختلف و متضاد به جای جمهوری اسلامی هستند. دوره جدال جنبش کمونیستی طبقه کارگر با پرچم انقلاب کارگری و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و اپوزیسیون راست با پرچم دست بدست شدن قدرت از بالا و عدم میدانداری طبقه کارگر و مردم محروم زیر نام "مسالمت آمیز و عدم خشونت" است. واضح است افق ما کمونیستها انقلاب کارگری است و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی حلقه ای در این مسیر و پیش شرط آن است.
اپوزیسیون راست
مشکل اپوزیسیون راست این است که امروز بیش از هر زمانی به امیال مردم آزادیخواه ایران نامربوط هستند. آنچه امروز در فضای اعتراضی و سیاسی ایران، در اعتراضات دیماه تا آبان ماه و در اعتصاب و اعتراضات کارگری، معلمین، بازنشستگان، مردم حاشیه شهرها، زنان، نسل جوان در مراکز دانشگاهی، دست بالا را دارد، اعتراض به فقر و نابرابری، استبدا سیاسی و خواست یک زندگی برابر و مرفه است. اپوزیسیون راست راه حل اقتصادی متفاوتی با جمهوری اسلامی و جواب اقتصادی دیگری برای رفاه طبقه کارگر و اقشار کم درآمد جامعه ندارد. اینکه بهبود رابطه سیاسی با امریکا و غرب به معنی بهبود وضعیت معیشتی، به معنی رفاه طبقه کارگر و اکثریت محروم در ایران نیست، را برجام به همگان ثابت کرد. اپوزیسیون راست مستقل از اختلافات و یکدست نبودن آنها، اساسا مخالف ولایت فقیه و حاکمیت "آخوند" است. آنها در استثمار طبقه کارگر و دفاع از حاکمیت بورژوایی اگر از خود جمهوری اسلامی ضد کارگر و استثمارگر تر نباشند، کمتر نیستند. اختلاف این اپوزیسیون با جمهوری اسلامی نه استثمار و استبداد بلکه روبنای سیاسی و در بهترین حالت حاکمیت اسلامی است. مجاهد حتی این را هم ندارد و اسلام نوع فرقه خود را به جای اسلام حاکم جایگزین میکند. تفاوت این نیروها و اختلاف آنها با جمهوری اسلامی بیان نزدیکی آنها به خواست میلیونی کارگران و مردم آزادیخواه آن جامعه که امروز جمهوری اسلامی را به مصاف کشیده اند، نیست.
این اپوزیسیون خواهان عبور از جمهوری اسلامی بدون انقلاب از پایین و بدون دخالت طبقه کارگر و بخش محروم جامعه است. آنها خواهان دست بدست شدن قدرت از بالا و حفظ کل سیستم با ارتش و زندان و همه دستگاه سرکوب به کمک دولتهای غربی و ....هستند. نقطه اتکای این اپوزیسیون برای جایگزینی آنها با جمهوری اسلامی، دولتهای امپریالیستی و دول مرتجع منطقه است. طبقه کارگر و مردم بپاخواسته هر نوع دخالت دولتهای امپریالیستی و دول منطقه را اقدامی علیه خود و انقلاب خود میدانند. الگوهای به قدرت رسیدن این نیروها از قدرتگیری خمینی در ایران تا سیسی در مصر، الگوی دخالتهای بشر دوستانه غرب مانند لیبی و سوریه، الگوی ارمغان دمکراسی در عراق، همه و همه واقعیاتی است که این نیروها را بعنوان نیروهای ضد انقلاب در مقابل جامعه قرار داده است.
بخشی از این اپوزیسیون طرفدار رژیم ساقط شده قبلی ایران هستند و حول رضا پهلوی جمع شده اند. مستقل از ماهیت این طیف، اینها شانسی در آینده سیاسی ایران ندارند. خیزش های این دوره مردم ایران از دیماه تا آبان، جایگاهی برای سلطنت و بازگشت به استبداد شاهنشاهی ندارد. امکانات میدیای و مالی آنها کم نیست، اما کل پروژه و آرزوهای آنها با آنچه امروز در ایران در جریان است در تناقض است. تنها شانس این نیروها برای به قدرت رسیدن دخالت بورژوازی جهانی برای سرکوب انقلاب آتی در ایران است.
مجاهد بر خلاف تبلیغات رسانه های راست در اعتراضات این دوره هیچ جایی نداشت. انقلاب آتی ایران به یمن چهل سال حکومت اسلامی، دوز بالای از ضدیت با اسلام با مذهب و قوانین آن، با آپارتاید جنسی و بی حقوقی زنان را دارد. به اعتباری انقلاب آتی ایران یک رنسانس ضد مذهبی و متمدن را با خود خواهد داشت. چنین پدیده ای که علائم و شواهد آن عیان است، قرار نیست فرش قرمز برای خانم رجویی پهن کند که با لچک و ارتجاع اسلامی مجاهدینیش بر دوش مردم بپاخواسته به قدرت برسد. سناریوی مجاهد سوریه ای شدن ایران و وارد شدن این جریان به عنوان یک نیروی باند سیاهی در رکاب یکی از دولتهای امپریالیستی یا دول مرتجع منطقه است. امیدوارند در چنین اوضاعی با فقر و گرسنگی و استیصال مردم، آوارگی و جنگ و بیخانمانی، امکانی فراهم شود که مجاهد مانند هر جریان کانگستری وارد بازار کثیف خون پاشیدن به انقلاب و زندگی و مدنیت جامعه شود، چند هزار نفر را کرایه کند، بخرد و موی دماغ مدنیت شود. فضای کنونی و اعتراضات توده ای و گسترش آن، آرزوهای گروههای فالانژ مذهبی و قومی و امثال مجاهد را به گور میسپارد.
"شورای مدیریت گذار" که طیف رنگارنگی از ناسیونالیستهای مختلف، عناصری از مهره های از قدرت رانده جمهوری اسلامی، احزاب ناسیونالیست کرد و جریانات و فرقه های قومی و.. را در میگیرند، در حال حاضر جز دوشاخه حزب دمکرات کردستان بقیه جای پای معینی در فضای جامعه ایران ندارند. اینها هم مثل بقیه امید به کمک دولتهای اروپایی، امریکا و هر دولتی که قبولشان کند، بسته اند. بخشی از اینها از جمله دو حزب دمکرات و دو جریان زحمتکشان، تا یک ماه پیش مشغول مذاکره مخفی با جمهوری اسلامی و در تلاش برای توافق با آنها بودند. حزب دمکرات دوره ای جنگ نیابتی در خدمت عربستان را دنبال کرد. تنوع جریانات در برگیرنده این "شورا" و ترکیب و جنس آنها مجمع الجزایری از نیروهایی است که در هر تند پیچی مثل ارتش آزاد سوریه میتواند به شعبات مختلف و دشمن خونین هم تبدیل شوند. چتر "شیرین"، شورای مدیریت گذار" چیزی در مورد درونمایه آنها بیان نمیکند. اینها از سر استیصال و برای مقبولیت از جانب دولتها و برای پول و امکانات و... دوره هم جمع شده اند.
فضای خاورمیانه، خیزشهای لبنان، عراق و ایران، خود آگاهی به همسرنوشتی این جنبشها نقطه پایانی بر دوره قومیگری و عروج جریانات ناسیونالیستی و گروههای فالانژ و باند سیاهی قومی و مذهبی با پرچم انواع قوم و ملت و مذاهب است.
تحولات درونی جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی در هر تحولی و در شرایطی که آینده اش با مخاطره جدی طرف شود، ممکن است از درون انواع جریانات حتی از نوع سرنگونی طلب را هم بیرون بدهد. تلاش امروز برای یکدست کردن بالا که برای مقابله با پایین به آن احتیاج دارند، عملا بخشی از حاکمیت را به اپوزیسیون نمایی رانده است. در دوره ای که خطر انقلاب پایین جامعه نزدیک باشد، پاشیدگی بالای جمهوری اسلامی یک احتمال است. در چنین اوضاعی بخشی از خود جمهوری اسلامی از خیر حکومت اسلامی میگذرد. با غرب حاضر به آشتی است، حاضر است علیه جناح "اصولگرا" و ولی فقیه برای حفظ حاکمیت بورژوایی دست به هر اقدامی بزند تا طبقه کارگر و محرومان جامعه تا کمونیستها و کلا چپ جامعه میداندار نشوند. از هم پاشیدگی درونی جمهوری اسلامی میتواند پروسه ای از جدال و حتی جنگ و کودتا و ضد کودتا را علیه هم و برای حفظ نظام بورژوایی به دنبال داشته باشد. در چنین پروسه ای و در چنین فضایی انواع باندهای قومی و مذهبی از تیپ مجاهد و گروههایی که حتی اسمشان را نشنیده ایم میتوانند عروج و هر کس پرچم یک قوم و مذهبی را بلند و علیه دیگری خون بریزد. خطر خون پاشیدن به جامعه ایران عمدتا از جانب جناح ها و دسته بندی های درون خود جمهوری اسلامی است. شرط پس زدن همه اینها در میدان بودن قدرتمند و سازمانیافته طبقه کارگر با افق و پرچم سیاسی روشن است. شرط ماندن مردم آزادیخواه در میدان و ایجاد امکان دخالت سازمانیافته آنها در شوراهایشان است.
این پیچیده ترین پدیده در پروسه سرنگونی است و باید با چشما باز و مسئولانه به آن نگاه کرد. ما در دوره های مختلف بر مشکلات این پروسه، بر پیچیدگی جمهوری اسلامی و تفاوت آن با رژیم پهلوی تاکید کرده ایم. بهر صورت تحولات درون جمهوری اسلامی و آینده آن و از جمله سرنگونی طلب شدن لایه های از درون حکومت، صف اپوزیسیون راست و صف بندی کنونی را کاملا به هم میزند. در چنین شرایطی کل جنبش ملی-اسلامی ایران از اکثریت و جریانات توده ای و بخش بزرگی از جریانات ناسیونالسیستی در "شورای مدیریت گذار" و راست پرو غرب برای کاهش خطر انقلاب پایین ممکن است به هم بپیوندند. بهر صورت باید هوشیارانه این پروسه و تحولات آن و صفبندی آتی اپوزیسیون را نگاه کرد. یکی از پیچیدگی های جمهوری اسلامی و تفاوت این دوره با دوره حکومت پهلوی از جمله خود جمهوری اسلامی و بافت و موقعیت آن است.
کمونیستها و آینده ایران
فضای تحولات این دوره، خیزشهای توده ای در دیماه و آبانماه، اعتراضات و اعتصابات کارگری، ١٦ آذر و مراسمهای آن، اعتراضات در صف معلمین، بازنشستگان و زنان و...، همگی بلا استثنا مهر یک عدالتخواهی را بر خود دارد. جنبش کارگری و جایگاه طبقه کارگر در تحولات آتی، پرچم عدالتخواهی و برابری طلبی طبقه، نگاه جامعه را به نقش این طبقه و برجسته شدن جایگاه آن، جایگاه رهبران سوسیالیست این طبقه را برجسته کرده است. همه این حقایق تمایل عمیق جامعه به برابری طلبی، به رهایی و عدالت و پایان بردگی و ضدیت با نظام سرمایه داری را بر خود دارد. این حقایق دریچه مهمی را بر روی کمونیستها برای ایفای نقش در این دوره باز کرده است. امروز پدیده کمونیستها، جایگاه آنها به عنوان یک وزنه و یک پدیده در تحولات ایران برای خشک مغزترین جریانات حکومتی و بیروی حکومتی یک واقعیت است.
اما این واقعیت برای تضمین سرنگونی با افق و پرچم عدالتخواهی کارگری و به رهبری طبقه کارگر در تحولات آتی کافی نیست. حقانیت ما و سمپاتی جامعه به آن فاکتور بسیار مهمی است و اما پیروز شدن احتیاج به اتفاقات دیگری و ایفای نقشهای بزرگتری دارد، احتیاج به تامین نیروی این پیروزی و متحد کردن آن و آماده کردن برای جنگ دارد. کسی قدرت را دودستی تقدیم کسی و خصوصا کارگر و کمونیست نمیکند و قدرت را باید گرفت.
پیچیدگی جامعه ایران و اوضاع منطقه، موقعیت کنونی اعتراضات این دوره، موقعیت احزاب و جریاناتی که خود را کمونیست میدانند، بیان وجود فاصله ای جدی با موقعیتی است که بتوان آینده ایران را به نفع کارگر و کمونیسم تضمین کرد. فاکتورهای بسیار مهمی که در جامعه به نفع ما هست و تفاوت موقعیت جنبش ما با جنبشهای بورژوایی، بسیار ارزشمند است که باید روی آن ساخت و پیش رفت نه اینکه دلخوش کرد و ایستاد. به همین دلیل دوره ای که در آن هستیم و هر مدت زمانی که داریم باید بتوان در صفوف طبقه کارگر و مردم آزدایخواه آمادگی کافی، نیروی کافی برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی به رهبری طبقه کارگر و کمونیستها را مهیا کرد. باید این پروسه چنان پیش برود که کارگران و مردم آزادیخواه کمترین هزینه ممکن را بپردازند. سرنگونی جمهوری اسلامی برای طبقه کارگر و کمونیستهای آن، حلقه ای در سیر انقلاب کارگری و اولین قدم در این راه است. باید تلاش کرد در این مسیر موقعیت طبقه کارگر و کمونیستها چنان بهبود پیدا کند که بیشترین امکانات برای انقلاب سوسیالیستی مهیا شود.
جامعه وارد دوره ای جدید از جدال برای سرنگونی شده است که اشاره کردیم. حزب ما و هر جمع و کمیته و جریان کمونیستی، باید حقایق این دوره و پیچیدگی های آنرا برسمیت بشناسد. باید منعطف و واقع بینانه به این دوره و ادامه جدال برای سرنگونی و موقعیت امروز و آینده و تغییرات در صف حاکمیت و اپوزیسیون را نگاه کرد. باید در هر دوره ای بر اساس توازن و واقعیت و موقعیت نیروی خود و دشمن، اتخاذ سیاست و تاکتیک کرد. در تمام این مراحل باید راه پیشروی جنبش خود را روشن کرد و به جامعه اعلام کرد. از امروز تا قیام و روز جنگ نهایی فاصله ای هست و در این فاصله دهها فاکتور جدید ممکن است به میدان بیاید. لذا باید با چشمان باز به اوضاع نگاه کرد، سنجید و عرصه های نبرد را تعیین و نقشه راه را نگاه دوباره کرد. ما برای سرنگونی جمهوری اسلامی احتیاج به پرچم روشن سیاسی و افق و آینده جنبش خود و تامین نیروی این سرنگونی داریم. مردم معترض و جان به لب رسیده را نمیتوان نصیحت کرد و ممکن است اتفاقات دیگر از نوع آبان پیش بیاید. مهم ایجاد آمادگی برای این روزها و تامین نیروی متحد کارگران حول افق سوسیالیستی و پرچم سیاسی این دوره و تاکتیکها و سیاستهای است که اتخاذ میکنیم. هر نوع ساده انگاری، هر نوع کم حساب کردن نیروی دشمن و کارتهایی که در این پروسه ممکن است بازی کند، میتواند هزینه سنگینی برای جنبش ما به همراه بیاورد.
جمهوری اسلامی راحت میدان را خالی و قدرت را تحویل نمیدهد و مانند هر حاکمیت ارتجاعی جنگ نهایی را خواهد کرد. باید به این جدال به عنوان یک جنگ واقعی نگاه کرد و نیروی خود را برای پیروزی آماده کرد. باید هر پیروزی موقتی در هر تحرک کارگری، اعتراضی و... را به سکوی برای بسیج و اتحاد بیشتر در صفوف طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در محل کار تا محلات تبدیل کرد. عبور سالم جنبش آزادیخواهانه مردم ایران، عبور سالم طبقه کارگر و استثمار شدگان از تندپیچهای این دوره، کار سنگین کمونیستها، کار جدی رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر و کار مهم و اساسی حزب ما ، حزب حکمتیست (خط رسمی) است.
اگر حزب حکمتیست (خط رسمی) برای چنین دوره ای منشور سرنگونی جمهوری اسلامی را به عنوان پرچم سیاسی خود برای نوع سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی بلند کرده است، دقیقا برای جواب به دوره هایی از قبیل این دوره است. منشور بیان نوع خاصی از سرنگونی در میان انواع اشکال دیگر و راههای دیگر از جانب جنبشهای بورژوایی برای کنار گذاشتن جمهوری اسلامی است. ما در این منشور بر حضور کارگران و مردم آزادیخواه و انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی، به نیروی سازمانیافته و متحد آنها تاکید کرده ایم. منشور سرنگونی راه و نوع سرنگونی کمونیستها در تقابل به جنبشهای بورژوایی برای دست بدست شدن قدرت از بالای سر مردم است. ما بر دخالت مردم آزدایخواه، بر اعمال اراده مستقیم آنها، بر متحد شدن کارگران و مردم آزادیخواه در شوراها و تشکلات کارگری و در شوراهای مردمی برای دخالت مستقیم و اعمال اراده مستقیم در سرنگونی و حاکمیت بعد از جمهوری اسلامی تاکید کرده ایم. ما به ملیس توده ای و مردم مسلح در مقابل همه نیروهای سرکوبگر از سپاه تا ارتش و همه نیروهای شبه نظامی تاکید و اعلام کرده ایم که ارگانهای سرکوبگر تماما باید منحل شوند. ما بر آزادی های وسیع سیاسی، بر آزادی احزاب و تشکل و اعتراض و بیان تاکید کرده ایم. بر حقوق برابر همه انسانها بر برابری کامل زن و مردم و بر حاکمیت مردم آزادیخوه بر سرنوشت خود و از کانال شوراهای آنها انگشت گذاشته ایم. اینها و بسیاری مفاد دیگر در منشور سرنگونی پرچم سیاسی ما برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است.
یک رکن جدی در موفقیت طبقه کارگر و مردم محروم جامعه در این دوره، تبدیل منشور سرنگونی به پرچم سیاسی آنها و متحد شدن حول مفاد آن به هر شکلی که مناسب توازن کنونی است. منشور باید به پرچم سیاسی کارگران و مردم آزادیخواه، پرچمی که افقی را در مقابل آنها و جامعه باز میکند، درجه ای از خودآگاهی به اینکه ما چه میخواهیم، نوع حاکمیت ما چه خواهد بود، مفاد اولیه قوانین و حقوق مردم بعد از سرنگونی چه هست و... تبدیل شود. باید طبقه کارگر و مردم محروم را حول آن متحد کنیم و نیروی خود را برای سرنگونی و جنگ نهایی با جمهوری اسلامی به میدان آوریم.
بی تردید در این مسیر نقد افقهای دیگر و پرچمهای سیاسی احزاب و جریانات بورژوایی، باز کردن چشم کارگران و آزادیخواهان به حقایق پشت سیاست و افقی که آنها در مقابل جامعه قرار میدهند، یک رکن جدی در کار این دوره خواهد بود.
بر کسی پوشیده نیست که بخش بسیار بزرگی از مردم معترض که به خیابانها ریختند، هم در دیماه و هم در آبانماه کارگران و نسل جوان و فرزندان این طبقه بود. اما در این نباید شک کرد، که قدرت اصلی طبقه کارگر به عنوان افراد و اتمهای انسانی و شراکت آنها در اعتراضات و خیزشهای توده ای نیست. قدرت کارگران در تولید اجتماعی در این جامعه است. این قدرت در ابراز وجود متحد آن به عنوان یک طبقه است که میتواند، نه تنها چرخ تولید و زندگی در جامعه را که بعلاوه ماشین سرکوب حاکمیت را فلج کند. اگر نیروی عظیم چند ده میلیونی طبقه کارگر متحد شود و متحد ظاهر شود، هیچ ارتش و سپاه و بسیجی نمیتواند شکستش بدهد. لذا تامین امکان عروج متحد این طبقه، راه تضمین پیروزی جنبش ما در این دوره و تضمین آینده ای انسانی و مرفه و آزاد برای مردم ایران است. این قدرت زمانی امکان دخالت به عنوان رهبر و صاحب جامعه را دارد که متحد بتواند ظاهر شود و سازمان و رهبری محلی و سراسری خود را شکل بدهد.
خودآگاهی کارگر به منافع خود، در تشکل کارگری معنی پیدا میکند. این دوره و در این توازن امکان شکل دادن فوری به تشکلهای کارگری به عنوان ظرف متحد کردن کارگران و دخالت آنها نه تنها در امورات روزمره زندگی در یک فابریک که بسیار مهم هست، بعلاوه در سرنوشت جامعه است. این مهم امروز روی میز رهبران عملی و فعالین کمونیست طبقه کارگر است.
اتحاد رهبران کمونیست، آن خمیر مایه و آن ستاد رهبری کننده و افق دهنده، متحد کننده کارگران حول مطالبه در مبارزات جاری کارگری تا حول یک پرچم سیاسی از مفاد منشور سرنگونی تا هر مطالبه و افقی که تناسب قوای کنونی امکانش را میدهد، در محل است. جمع کمونیستی که تصمیم میگیرند، در یک فابریک و در محل کاری و... به عنوان صاحبان این جنبش نقش ایفا کنند، طیف وسیعی از فعالین اصلی و رهبران کارگری را حول یک پرچم مشترک جمع و با اتکا به این مهم تلاش میکنند، کارگران در هر مرکز را در مجامع عمومی کارگری جمع و متحد کنند، تشکلهای کارگری را سازمان و کارگران را متحد میکنند. جنبش شورایی از مدتها پیش از جانب رهبران صالح طبقه کارگر ضرورتش اعلام شده است. عملی کردن این مهم و سازمان دادن آن نیاز جدی در این دوره است.
در فضای کنونی جامعه امکان اعلام حضور و وجود رهبران کمونیست طبقه کارگر در قامت رهبران اجتماعی جامعه فراهم است. تا کنون و در همین چند سال اخیر نمونه هایی از این را دیده ایم. جامعه چشم امید به طبقه کارگر دوخته است. ایفای چنین نقشی از جانب رهبران کارگری جواب به یک نیاز جدی این دوره است.
مهمتر از همه در این دوره، سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و تضمین آینده ای بهتر، در گرو ایفای نقش کمونیستهای طبقه کارگر و اتحاد فوری آنها در اشکال مختلف است. عروج طبقه کارگر در تحولات این دوره و پیروزی انقلاب کارگری متضمن اتحاد رهبران این طبقه و تحزب و اتحاد حزبی آنان است. طبقه کارگر بدون حزب کمونیستی قدرتمند و اجتماعی خود، بدون متحد و متحزب شدن در چنین حزبی قادر به متحد کردن جامعه حول افق انقلابی و رادیکال خود، پیروزی بر بورژوازی و ایجاد دنیایی آزاد و سعادتمند و برابر نخواهد بود. امروز تحزب تنها اسلحه و ابزاری است که میتواند طبقه کارگر را در این جدال به پیروزی برساند. حزب حکمیتست (خط رسمی) دست همه کمونیستها بویژه کارگران کمونیست را برای متحقق کردن این پیروزی، برای کسب قدرت سیاسی و پیروزی انقلاب کارگری میفشارد.خالد حاج محمدی
٨ دسامبر ٢٠١٩