رادیکالیسم سطحی دانشآموزی٬ برای تدریس جنبش کارگری!

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

انتقاد از سندیکا هفت تپه٬ که چرا پای بیانیه ۵ تشکل کارگری که در اعتراض به جنایات حکومت٬ همراه جامعه اعلام عزای عمومی کرده است و پوشیدن لباس سیاه٬ را هم به لیست ابراز وجود اعتراضی اضافه کرده است٬ توسط چپ ٔدانشآموزی٬ قابل پاسخ گویی نیست. این اظهارات نا موجه٬ بی پایه٬ غیراجتماعی و دلبخواهی است.
اگر جامعه٬ مستقل از تصمیم هیچ گروهی بعنوان عکس العمل خودبخودی٬ اعلام عزا عمومی کرده است٬ که کرده است٬ اگر پوشیدن لباس سیاه به نشانه عزاداری٬ یک وجه ابراز وجود است٬‌ که هست٬ پیوستن این و آن تشکل کارگری مترقی و پیشرو به این آتمسفر٬ نه خارج از موضع است٬ نه اسلامی است و نه ارتجاعی و نه قابل نقد.

اعلام عزای عمومی٬ در توازن قوایی٬ شکلی از ابراز وجود اعتراضی است٬ در توازن قوای دیگری برپایی تظاهرات! در جوامع غیرمذهبی و غیراسلامی هم٬ عزا عمومی اعلام میشود و پرچم ها نیمه برافراشته! در جوامع غیراسلامی و غیرمذهبی هم٬ پوشیدن لباس سیاه٬ برای بسیاری نشانه ابراز وجود سوگواری است. لازم به قضاوت نیست!
این رگه از رادیکالیسم آبکی - ٔدانش آموزی٬ غیراجتماعی و توخالی٬ بنام کمونیسم و کارگر٬ تنها مردم را از کمونیست ها فراری میدهد. خاصیت دیگری ندارد.
پاسخ به این انتقاد٬ پیشتر در نقد مشابه به اسماعیل بخشی٬ داده شده است.
آن پاسخ به این بهانه٬ بازنشر میشود
—---—
چاه نشان دادن های"مکتب دار" های سنتی چپ
در حاشیه تفرقه افکنی ها علیه سندیکا هفت تپه، و نماینده آن در زندان!
ثریا شهابی
اگر قرار بود مردم، دنیا را با عینک طیفی از فعالین چپ در اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران، ببینند و قضاوت کنند، امروز تصورهمگان این بود که ما هنوز در دوران صفویان زندگی میکنیم! دورانی که تحصیلات از آن ممتازها در"مکتب خانه ها" است که "مکتب دار" ها به "میرزا" ها و "ملاباجی" ها "آموزش" می دهند. زمانی که تنها اعیان و اشراف، به اطلاعات و دانش دسترسی داشتند.
خوشبختانه چرخ تاریخ حرکت کرده است و مهمتر اینکه "علم و دانش" از آن طبقه ممتاز نیست و "عوام"، و از جمله طبقه کارگر و رهبران و سازماندهندگان و فعالین حامی آن، فعالین جنبش زنان و محیط زیست، فقرا و محرومین، هم از آن برخورداند.
اما موضوع چی است! موضوع نامه مشترک سه زندانی سیاسی، اسماعیل بخشی، محمود بهشتی لنگرودی و امیرسالار داوودی به رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران است و عکس العمل طیفی در چپ اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران، به جهت گیری سیاسی نامه و همراهی اسماعیل بخشی، بعنوان نماینده شورای هفت تپه، است.
گفته میشود که این نامه، که زبان "رزمی" ندارد! یا ساختگی و کار وزارت اطلاعات است و یا اسماعیل بخشی به طبقه کارگر و کارگران هفت تپه، پشت و خیانت کرده است! واقعیت این است که این هر دو ادعا، نه آن "دوستی خاله خرسه" ای که در تلاش برای حمایت از بخشی، نامه سه زندانی را کار اطلاعات میداند و نه ادعای"کافر شدن" و عبور اسماعیل بخشی از “خط قرمز” دلبخواهی مکتب دارها، نه تنها کمترین ریشه ای در واقعیت مبارزه ای که در جریان است ندارد، که برعکس تماما در ادامه جهت پیشروی است که سندیکا هفت تپه و شورا و نماینده اش، بخشی، دنبال میکنند.
پیش از نگاه به مواضع منتقدین، لازم است مرور کوتاهی بر شرایط این گرهگاه “واژگونه” بیندازیم.
یکم: این نامه در چه شرایطی نوشته شده است. در دادگاه انقلاب، متهمین پرونده هفت تپه، اسماعیل بخشی، نماینده شورای کارگری هفت تپه، سایر فعالین کارگری در این کیس و حامیان شان، در مجموع به ۱۱۰ سال زندان محکوم شدند.
صدور این احکام نجومی، که تنها اجرای گوشه کوچک و بسیار“تلطیف شده” سنت این دادگاهها مخوف است، بلاواسطه به موجی از اعتراض، هم در زندان توسط زندانیان و خانواده هایشان، و هم توسط جامعه در سراسر کشور و در خارج از کشور و بویژه کارگران هفت تپه دامن زد. اعتماد به نفسی که نمی تواند به زندانیان و گروگانهای طبقه کارگر در زندان ها منتقل نشده باشد، حمایت وسیع و گسترده جامعه ای که حول اسرایش جمع شد، فشار اعتراضات رو به رشد طبقه کارگر، موج وسیع تحرک اعتراضی و حمایت در خارج از کشور، نه تنها توسط فعالین سیاسی که توسط سازمان ها و اتحادیه های کارگری درس خوبی به حاکمیت ایران داد!
این تعرض گسترده، بلافاصله “عقل شان را سرجایش آورد” که لازم است عقب نشینی کنند! تعرض پایین، عقب نشینی مفتضحانه را به کل دستگاه حاکمیت تحمیل کرد!علاوه بر کارفرماها و صاحب سرمایه های مفتخور و گردن کلفت، جمهوری اسلامی هم صدای انقلاب کارگری ایران، را بلند و بلند تر شنید!