بدنبال دو انفجار بزرگ در پالایشگاه های عربستان، ترامپ و پمپئو مستقیما جمهوری اسلامی را مقصر معرفی کردند. گرچه جمهوری اسلامی هرگونه دخالت در این رابطه را تکذیب کرده است و حوثی ها مسئولیت پرتاب و انفجار را بعهده گرفته اند، ولیکن امروز بوریس حانسون نیز ابراز داشت که شواهد حاکی از این است که به احتمال زیاد، ایران مسئول اصلی در رابطه با این انفجارات است.
البته ترامپ هم همچنان که در دوره انتخاباتی اش گفته بود، عملیات نظامی را منوط به پرداخت هزینه آن توسط عربستان کرده است، و اعلام داشت که این عربستان است که بایستی تقاضای کمک نظامی کند! به همین دلیل، در عرض این چند روز، بار دیگر بن سلمان از سران خاندان ها خواسته تا صدها میلیارد دلار اولیه برای عکس العمل نظامی به این انفجارها را فورا به خزانه مرکزی بپردازند.
از طرف دیگر، جمهوری اسلامی هم که امروز حتی "مشروعیت" خود را در سطح جامعه از دست داده است، بار دیگر بر طبل جنگ می کوبد و با راه اندازی رژه های نظامی و قسم خوردن های سران نیروهای نظامی و سپاه، با وقاحت کامل از جانب کل جامعه ایران اعلام می کند، که نه فقط در ایران بلکه در کل منطقه، آماده جنگ است!
این اولین بار نیست که این دولت ها، نیروهای نظامی خود را آماده کرده و آمادگی خود برای جنگ را ابراز کرده اند، ولی با هر تنش و با هر رودرویی، فضای جنگی و خطر جنگ را بالای سر مردم تشدید می کنند.
شکی نیست که کل این تنش ها، خود بازتاب عدم وجود پاسخی مورد قبول میان دولت های دنیای چند قطبی این دوره است. امروز اما پیشبرد نزاع بین این رقبا از طریق نیروهای پراکسی نیز، رو به زوال است وبعضا به بن بست رسیده است. القاعده، داعش و حشدالشعبی و غیره نمونه های بارز پایان پروسه جنینی و نوزادی این نیروها، و پوچی تصور "سگ زنجیری" از این نیروها و کنترل مستقیم آنها توسط ایران، عربستان و ترکیه و آمریکا و غیره است. بر خلاف ادعاهای رایج میدیایی، این نیروها، دیگر نه دست نشانده، بلکه هر کدام برای پیشبرد مقاصد خود، در کنار نیروهای اصلی رکاب می زنند. و با هر چه تعمیق بیشتر بحران جهانی، سرعت پایان این پروسه نیز افزایش یابد. در عین حال، همین پروسه، بر نیاز دولت های امپریالیستی و اینجا مشخصا آمریکا، بر حضور نظامی خود، و میلیتاریزه کردن منطقه و آتش جنگ افزوده است.
امروز، جنگ و آنهم جنگی تمام عیار نه به نفع عربستان و نه جمهوری اسلامی است. پیروزی در چنین جنگی بی معنی است. علاوه بر این، هم جمهوری اسلامی و هم آمریکا بیش از هر دوره دیگری بدنبال راه حل مذاکره هستند. البته، جار زدن جنگ، خود بخشی از این مذاکره است. تا همینجا، تمامی نقشه های نظآمی ترامپ برای همراه کردن قطب های جهانی، شکست خورده است و بیشتر روی آوری به تحریم ها بر ایران را، بمثابه راه مقابله با اروپا و بقیه برگزیده است. جمهوری اسلامی هم، در هراس از گسترش روز افزون مقابله طبقاتی در ایران، و ناتوانی در ارائه هرگونه افقی به جامعه، بیش از پیش نیازمند مذاکره است. بی جهت نیست که همزمان با کوبیدن بر طبل آمادگی نظامی، توقیف کشتی بریتانیایی را لغو می کند، و روحانی دم از "طرح صلح" برای بررسی در سازمان ملل می زند!
اما پیشبرد یک چنین سیاست دو جانبه ای، یعنی خواست مذاکره و در عین حال امتیاز گیری از طریق نشان دادن بازوی نظامی و تحریم، برای هم آمریکا و هم جمهوری اسلامی، نمی تواند زیاد ادامه داشته باشد، و بایستی، حداقل در کوتاه مدت، به نتیجه ای برسد. اما در همین کوتاه مدت هم، پروسه ای شکننده و در منطقه ای چون خاورمیانه، بسیار خطرناک برای مردم این منطقه است. همراه با میلیتاریزه شدن، هر جرقه ای، خواسته و یا ناخواسته، می تواند به جنگی خانمان سوز بدل شود. انفجارات در پالایشگاه های عربستان، نابودی مراکز تولید و کار، همچون حمله و بمباران غیرنظامیان، تنها و تنها یک نمونه از این جرقه ها است که تروریسم دولتی و غیر دولتی در منطقه را افزایش می دهد.
در عین حال، مذاکره بین جمهوری اسلامی و آمریکا، آنهم در شرایط پر تنش امروز، خود نیازمند تصویری دیپلماتیک و قابل ارائه به جامعه، بالاخص در ایران دارد. تصویر و نتیجه ای که نه موقعیت ترامپ در آمریکا و نه جمهوری اسلامی در ایران را بیش از این تضعیف نکند. اما، نیاز به نتیجه رسیدن این پروسه، حداقل برای جمهوری اسلامی آنقدر حیاتی است که حاضر است در این پروسه، حتی همان حامیان منطقه خود را نیز قربانی کند!
برای پیشبرد این پروسه است که جمهوری اسلامی از مردم در ایران می خواهد که باز هم به این حکومت "فرصت" بدهند. مدتی است که جامعه در ایران اعلام کرده است که دیگر دوره این "فرصت" ها و مضحکه های انتخابات و غیره گذشته است. طبقه کارگر می تواند این پروسه طولانی و دردناک را یکباره و بطور کامل و قطعی قیچی کند. جمهوری اسلامی با توافق و یا بی توافق با آمریکا، همچون با برجام و بی برجام، قادر به ارائه بهبودی پایه ای برای اکثریت جامعه نیست. بورژوازی در ایران، با و یا بدون جمهوری اسلامی، قادر به ارائه صلح، بهبود و ترقی نیست. بر خلاف ادعاهای اپوزوسیون بورژوایی، مردم ایران یکبار ۴۰ سال پیش پاسخ قاطعی به حکومت بی عمامه دادند و امروز همه طنین پایان دادن به حکومت بورژوازی با عمامه را در سراسر ایران سر داده اند. .بقه کارگر و حکومت کارگری تنها حکومتی است که نفعی در جنگ های خانمان سوز، جنگ هایی که به از هم پاشیدن شیرازه جامعه می انجامد، ندارد و میلیس توده ای را جایگزین ارتش حرفه ای می کند. این تنها حکومتی است که با از بین بردن نظام کار مزدی، تولید بر اساس نیازهای جامعه را جایگزین تولید برای سود می کند و بهبود اقتصادی، ترقی و پیشروی را میسر می کند. امروز بیش از هر دوره دیگری، دستیابی به صلح، رفاه و امنیت، بمثابه آلترناتیو کارگری در جامعه مطرح شده است، آلترناتیوی که امروز، بر خلاف ۴۰ سال پیش، حزب کمونیستی خود، برای دستیابی به دنیایی بهتر را دارد.امان کفا