مقدمه: بوریس جانسون، یکی از شخصیت های دست راستی “پارازیت” در حزب محافظه کار بریتانیا، با رای کمتر از یکصدهزار عضو این حزب، یعنی جمعیتی زیر ۲۵ درصد نخست وزیر بریتانیا شد و در آمریکا زبان رسمی نژادپرستانه دونالد ترامپ علیه شخصیت های پارلمانی با پیشینه "خارجی" گستاخانه تر و دراز تر شد!*
سیر رو به رشد تعرض به حداقل ارزش های “جامعه مدنی”، که وجه ثابت و “افتخارآمیز” ساختارهای سیاسی - اجتماعی و فرهنگی جوامع غربی، در مقابل شرایط تباه کننده حاکم بر کار و زندگی میلیاردها نفر از بخش اعظم مردم جهان است، حیرت آور است. سرعت تعرض به همان حداقل هایی از حقوق و ارزش های محدود در جوامع آمریکایی و اروپایی، که تمام چهارچوب ایدئولوژیک بورژوازی غرب در حفظ برتری بر جهان را تشکیل میداد، و میزان عقب گرد از آن، حتی برای خود بورژوازی غرب هراسناک شده است. رسانه های
حاکم، شعارهای تبلیغاتی این دو چهره راست افراطی احزاب سنتی پارلمانی در این دو کشور را در کنار شعارهای تبلیغاتی هیتلر قرار میدهند! به شهروندان جهان “هشدار” امکان تکرار سناریو سوخته به قدرت رسیدن فاشیسم هیتلری را میدهند! جناح های دیگر بورژوازی جهانی، انگشت اتهام را به سمت رقبای افسار گسیخته و “بی نزاکت” در صف راست افراطی می گیرند! هشدار میدهند و مرعوب میکنند تا برجنگی که خودشان، با همه جناح ها و دستجات میانه و راست افراطی در سراسر جهان چند قطبی موجود، بیش از دو دهه است تحمیل کرده اند، و کره خاکی را به منجلاب تقابل و رقابت نظامی و اقتصادی و سیاسی بین خود برای ایجاد توازن قوا تبدیل کرده اند، پرده بیندازند.
نه رئیس جمهور شدن ترامپ، این لمپن افسار گسیخته که هر روز یکی از قوانین، حقوق مدنی مردم جهان و آمریکا را به سخره میگیرد و به ارزش های سنتی جوامع غربی دهن کجی و تف میکند، حیرت آور است و نه بر کرسی نخست وزیری نشستن “انگلی” چون آقای جانسون در بریتانیا. این ترامپ و جانسون نیستند که علاوه بر مردم “جهان سوم”، شهروندان در جوامع غربی را زیر حملات ارتجاعی و تحمیل عقب گردهای تاریخی کشانده اند. برعکس این نیازهای نظام کاپیتالیستی در پیشرفته ترین دمکراسی های پارلمانی است که از این گندیده ترین شخصیت های راست، رئیس جمهور و نخست وزیر نشسته بر قدرتمندترین کرسی های حکمرانی ساخته است تا جهان را بیش از پیش به لجنزار سیاست های سوپر دست راستی تبدیل کنند. در این سیر، از نقطه نظر منافع بورژوازی غرب، از پیش پا برداشتن هرمانع و سد، اخلاقی، سیاسی و فرهنگی در خود جوامع غربی، نه تنها مجاز و “اوکی” ، که نشان استحکام رای و قدرت طبقه ای است که عزم کرده است که “به هرقیمت” بماند!
کنار گذاشته شدن زبان های دیپلماسی سنتی و “بی نزاکتی سیاسی” و دهان دریدگی و لجن پراکنی بر سروصورت، نه تنها “دشمنان” در جوامع فقر زده و عقب مانده حاشیه “جهان متمدن”، که در مراودات بین شخصیت های پاستوریزه و “بانزاکت” پارلمانها و وزارت خانه ها و رقبای انتخاباتی در کمپین های انتخاباتی و رقابت های سیاسی، خصلت نمای اعلام آمادگی طبقه ای است که حاضر است برای حفظ منافع نظام کاپیتالیستی که به بن بست و بحران خورده است، از همه “موانع” عبور کند. در این راه، دمکراسی های پارلمانی آن چهارچوبی است که عبور از همه مرز و محدوده ها را در ساختارهای سیاسی برایشان ممکن می کند.
در این تند پیچ هم، همچون همه تند پیچ های تاریخی مشانه، تنها و تنها پیشروی جنبش های ساختارشکنانه از پایین، که در مقابل منافع طبقه حاکم و علیرغم آن مقاومت میکند، است که میتواند امروز حتی از همان حداقل هایی از حقوق مدنی کسب شده در این جوامع پاسداری کند و در مقابل فوران لجنزار موجود، سد ببندد.
در پاسخ به مقتضیات و نیاز کارکرد نظام های کاپیتالیتسی بحران زده در قلب “تمدن” های بورژوایی جهان، تعرض به سراپای “روبنای سیاسی و فرهنگی”، تعرض به همه ارزش ها و دستآوردهای کسب شده طبقه کارگر و جنبش های مترقی، از حرمت زن و شهروندان تا حق اعتصاب و دسترسی به بهداشت و مسکن و آموزش، تنها راه “حفظ نظام” است. از این رو است که در جوامعی که در آن شهروندان تاریخا از حداقل حقوق مدنی برخوردار بودند و در مقایسه با کشورهایی که در آن مردم نسل پس از نسل سهم شان از “حقوق مدنی” بطور دائم تروریسم و خشونت سازمانیافته حکومت های مستبد و فعال مايشاء است، نماینده “تمدن معاصر” در سطح رسمی بودند، یکی پس از دیگری مورد تعرض قرار گرفته است.
واقعیت این است که این جانسون و ترامپ نیستند که این شرایط را افریده اند! این شرایط است که آنها را به جلو صحنه کشانده است. دادن تصویر آشفته بازار، درهم و غیرقابل درک و بن بست، که هرروز توسط اربابان رسانه های چپ و راست رسمی تولید میشود، تنها و تنها به این منظور است که به جهانیان بقبولانند که راهی جز تن دادن به آلترناتیوهای بورژوایی در دسترس و در چهارچوب دموکراسی های پارلمانی وجود ندارد. برای پرده پوشی بر این واقعیت است که تنها راه حل، بیرون و خارج از نظام و خارج از سنت های بورژوایی و آلترناتیو های بورژوایی است.
نشستن ترامپ و جانسون بر مسند قدرت در آمریکا و انگلیس حیرت آور نیست. اما خصلت نمای رویدادهای مهمی است. نه به این دلیل که این و آن حزب پارلمانی رقیب در حزب دمکرات امریکا یا حزب کارگر بریتانیا، به موقع از الفاظ نژادپرستانه و ضدزن و ضدخارجی و ضدپناهنده و ضد مردمی آنها عکس میگیرند و تلاش میکند که از آنها در رقابت های پارلمانی برای پیشروی خود “شال و کلاهی” بدوزد! بلکه از این رو که این رویداها خصلت نمای دوران ویژه ای است که در آن بار دیگر حقانیت مارکس و راه حل مارکسیست ها، مهر خود را بر رویداهای جهان می کوبد. حقانیت مارکس، پاسخ و راه حل مارکس، را می طلبد.
مارکسیسم امروز هزار بار حق داشت از سی سال پیش بگوید و تکرار کند که:
“سخنگويان سرمايه دارى احترام به حقوق فردى و مدنى را خصلت مشخصه و يک رکن اصلى نظام خويش اعلام ميکنند. واقعيت اينست که از ميان ٥ ميليارد انسانى که امروز زير حاکميت سرمايه زندگى ميکنند، تنها درصد ناچيزى را، آنهم در کشورهاى معدودى، ميتوان سراغ کرد که از نوعى حقوق فردى و مدنى تعريف شده و نسبتا با ثبات برخوردارند. سهم اکثريت عظيم مردم جهان سرمايه دارى، بى حقوقى سياسى کمابيش مطلق، دولت هاى فعال مايشاء و مستبد، و تروريسم و خشونت سازمانيافته دولتى است. بعلاوه، در خود کشورهاى صنعتى اروپاى غربى و آمريکا نيز حقوق فردى و مدنى مردم نه فقط در قياس با آزادى مورد مطالبه انسان امروز انگشت شمار و ناچيز است، بلکه بر متن انقياد اقتصادى توده مردم کارگر به سرمايه و رابطه مستقيم حق و آزادى با مالکيت، از هر معنى مادى و جدى تهى است. و بالاخره، تجربه زندگى مردم اين کشورها در دوره هاى بحران و تنگناى اقتصادى به روشنى نشان ميدهد که بقاء و دوام همين حقوق انگشت شمار و فرمال نيز ربط مستقيم به موقعيت اقتصادى طبقه سرمايه دار دارد و هرجا اين حقوق براى سودآورى و انباشت سرمايه دست و پاگير شده اند، بسادگى مورد تعرض دولت و طبقه حاکم قرار گرفته اند." ( برنامه یک دنیای بهتر )
۲۹ ژوییه ۲۰۱۹
ثریا شهابی