ابراز ناراحتی صادق زیباکلام از بیرونقی حکومت مطبوع اش

صادق زیباکلام

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

چرا انقلاب اسلامی از سکه افتاد؟ علت اصلی ‏مخالفت با رژیم شاه ماهیت حاکمیت ‏اقتدارگرایانه بود. مردم در پی ‏خواسته‌های دموکراتیک بودند. اما ‏هنوز چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که یک گفتمان ‏رادیکال، چپ‌گرایانه و انقلابی به‌نام آمریکاستیزی ‏به‌راه افتاد. شاید کمتر سوژه‌ای را بتوان در ایران امروز سراغ گرفت که بر سر آن نظرات به اندازه انقلاب اسلامی در اختلاف و رو در روی یکدیگر قرار داشته باشند. به‌زحمت می‌توان باور کرد که این همان پدیده‌ای است که

چهل سال پیش ۹۸٫۵ درصد مردم ایران بر سر آن اجماع نظر و همدلی داشته‌اند. بیش از همه اقشار و لایه‌های دیگر جامعه ایران امروز، نسل‌های بعد از انقلاب، متولدین دهه ۶۰، ۷۰ و به تدریج دهه هشتادی‌ها هستند که کمتر در میان آنان می‌توان موافقینی برای انقلاب سراغ گرفت. نه اینکه فهرست سرخورده‌ها صرفاً محدود به نسل‌های بعد از انقلاب شود.کم نیستند کسانی که در انقلاب و فعالیت‌‌های انقلابی، در اعتصابات، اعتراضات و راه پیمایی‌های میلیونی دوران انقلاب در سال ۵۷ شرکت هم داشته‌اند، اما امروز با حسرت و بسیاری با خشم به آن روزها می‌نگرند.
صد البته که انقلاب همچنان طرفدارانی هم دارد. بسیاری از آنها در راهپیمایی‌های ۲۲ بهمن شرکت کرده و با شادمانی به خیابانها آمده و حمایت‌شان را از انقلاب به‌نمایش می‌گذارند. نظام هم باحداکثر بهره برداری از راهپیمایی طرفداران، با صدای بلند به مردم جهان بالاخص غربی‌ها و در داخل هم به مخالفین، ناراضیان و منتقدین اعلام می‌کند که سیل جمعیت طرفداران انقلاب را یکبار دیگر ببینند و امیدی به پشت کردن مردم به نظام و انقلاب نبندند. در روزهای بعد از راهپیمایی سالگرد انقلاب هم مسئولین از حمایت مردم سپاسگزاری نموده و آن را بیعتی با خود و تایید سیاست‌های‌شان از جانب مردم اعلام می‌کنند.
البته دو نکته پیرامون راهپیمایی‌های ۲۲ بهمن هیچوقت به‌میان نیامده. نخست آنکه آیا درست است که طرفداری از انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۵۷ را تاییدی در جهت سیاست‌های نظام بگیریم؟ آنگونه که مسئولین همواره فرض کرده‌اند. به‌عبارت دیگر، اگر فردی از انقلاب همچنان حمایت نماید و حتی یک گام هم فراتر برداشته و در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت نماید، آیا آنگونه که مسئولین فرض می‌نمایند، می‌بایستی نتیجه‌گیری کرد که وی سیاست‌های نظام و عملکرد آن را را هم تایید می‌کند؟ البته نظرسنجی صورت نگرفته اما واقعیت آن است شاید کم نباشند کسانیکه در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت می‌نمایند اما ایرادات و انتقادات بسیاری به نظام و عملکردهای آن دارند.
 نکته دوم که از قبلی هم در خصوص راهپیمایی ۲۲ بهمن بسیار مهم‌تر است این واقعیت است که نظام با تشویق و ترغیب و حجم گسترده‌ای از تبلیغات سعی می‌کند تا موافقین خودرا به راهپیمایی بیاورد. بعد هم از طریق فیلمبرداری‌های هوایی از طریق صدا و سیما نشان می‌دهد که چه جمعیت عظیمی برای راهپیمایی در شهرهای مختلف کشور حضور پیداکرده بوده‌اند. همانطور که گفتیم تردیدی نیست که جمعیت‌های زیادی در شهرهای مختلف برای راه پیمایی‌های ۲۲ بهمن حضور می‌یابند. اما آیا هرگز فکر کرده‌ایم که اگر نظام اجازه می‌داد کسانیکه مخالف انقلاب و نظام هستند هم آزادانه می‌توانستند راه‌پیمایی نمایند چه جمعیتی آن‌وقت به‌خیابانها سرازیر می‌شدند؟
 پاسخ این پرسش خیلی مستلزم به مشاهده راه‌پیمایان مخالف و موافق انقلاب نیست. یک نظرسنجی ساده هم به وضوح می‌تواند نشان دهد که مخالفین بسیار زیادتر از موافقین می‌باشند. حتی می‌توان گفت که به نظرسنجی هم نیازی نیست. کافیست نگاهی به تمایل نسل‌های بعد از انقلاب به رضاشاه و سلسله پهلوی بیاندازیم تا متوجه شویم چه تغییر شگرفی ظرف این ۴۰ سال در جامعه ایران اتفاق افتاده است. آیا در دوران انقلاب و حتی در دو دهه نخست بعد از انقلاب چنین تغییر و تحولی و چنین نگاهی نسبت پهلوی‌ها اساساً قابل تصور بود؟ اما این چندان موضوع مورد بحث ما نیست. سؤال دشوارتر آنست که چه شد انقلابی که در آغاز آن ۹۸٫۵ درصد مردم را به همراه خود داشت اینقدر محبوبیتش را از دست داده و کسر قابل توجهی از آن ۹۸٫۵ درصدی که در ۱۲ آبان ۵۸ به آن آری گفتند، امروز به آن «نه» می‌گویند؟
اگر صورت مسئله را بپذیریم، یعنی بپذیریم که کسر قابل توجهی از مردم بالاخص اقشار و لایه‌های جوان‌تر تمایلی به انقلاب نشان نداده و از آن رویگردان شده‌اند، و بسیاری از کسانی هم که در انقلاب شرکت داشتند، امروز احساس پشیمانی می‌کنند، این پرسش پیش می‌آید که چرا چنین شده؟
یقیناً همانند تمامی پدیده‌های اجتماعی دیگر، نمی‌توان صرفا دست بر روی یک عامل گذارد. عوامل متعددی آن ۹۸٫۵ درصد باورنکردنی سال ۵۸ را به ۲۰ و در خوشبینانه‌ترین حالت به ۳۰ درصد تقلیل داده‌اند. از عوامل اقتصادی گرفته تا سیاسی و اجتماعی. از بیکاری فراگیر، مفاسد و رکود اقتصادی گرفته، ناامیدی و سرخوردگی‌های اجتماعی تا احساس بن‌بست سیاسی و ندیدن هیچ نوری در انتهای تونل. صف طویل فارغ‌التحصیلان بهترین دانشگاه‌هایمان در برابر سفارتخانه‌های غربی برای گرفتن ویزا و رفتن از ایران گویاتر از هر مطالعه میدانی دیگری نشان‌دهنده احساس سرخوردگی و ناامیدی نسل جوان از نظام و آینده آنست.
درک سرخوردگی، ناامیدی و رویگردانی بسیاری از جوانان از انقلاب اسلامی به‌عنوان مسبب وضعیتی که امروز گرفتار آن هستند قابل درک است. آنها امید و آینده چندانی برای خود تصور نمی‌کنند و انقلاب اسلامی سال ۵۷ را عامل به‌وجود آمدن این وضعیت دانسته بودو لذا با همه وجود با آن مخالفند. اما مخالفت و پشیمانی نسلی که خود انقلاب کردند را چگونه می‌توان تبیین نمود؟ نسلی که در دوران انقلاب در دبیرستان بوده و یا در بیست سالگی به سر می‌برده و ۴۰ سال پیش در انقلاب نقش داشته و آن را امروز کاملاً به یاد می‌آورد، چرا سرخورده از انقلاب شده؟
بسیاری از آنان بازنشست شده‌اند یا در آستانه بازنشستگی قرار دارند. آنان نه با مشکل بیکاری روبروهستند، نه بناست ازدواج کرده و با مشکل مسکن روبرو هستند، نه شرکت‌شان دچار تعدیل نیروی انسانی شده و بیکار شده‌اند و نه گرفتار هیچ‌یک از دیگر مشکلات نسل‌های بعد از انقلاب هستند. طرفه آنکه از وضعیت فرزندان بیکار و سرخورده‌شان رنج می‌برند. والا خودشان در سنین ۶۰ یا ۷۰ سالگی بالاخره سرپناهی به نام مسکن داشته و صاحب زندگی هستند. آنها چرا از انقلاب و نقشی که در آن داشته امروزه تبری می‌جویند؟ به بیان ساده‌تر، اگرچه بسیاری از آنان در ناز و نعمت چندانی ممکن است به سر نبرند، اما در وضعیت یک فارغ‌التحصیل بیکار دهه هفتادی با آینده‌ای مبهم و نامعلوم هم قرار ندارند. بالاخره در ۶۰، ۷۰ سالگی عمرشان بسر می‌برند و به یک جایی رسیده‌اند. بنابراین آنها چرا به انقلاب پشت کرده و افتخاری به نقشی که در آن داشته‌اند نمی‌نمایند؟
در پاسخ می‌بایستی گفت که اگرچه همانطور که پیشتر گفتیم دلایل متفاوتی برای تبری جستن از انقلاب اسلامی وجود دارد، اما دست‌کم یکی از مهمترین و اصلی‌ترین دلایل برگشتن از انقلاب اسلامی را می‌بایستی در سرخوردگی بسیاری از ایرانیان در عدم تحقق آرمان‌های آن انقلاب دانست. به بیان دیگر، بسیاری از کسانی که در انقلاب شرکت داشتند، امروز به این دلیل از آن برگشته‌اند که اتفاقاً آن حرکت عظیم به نتایجی که قرار بود نرسید. بسیاری از اهداف و آرمان‌هایی که به امید تحقق و به بار نشستن آنها مردم به خیابان‌ها آمده و علیه رژیم شاه بپا خاسته بودند، متأسفانه بعد از انقلاب تحقق نیافتند.
اگر این استدلال را بپذیریم که ریشه بسیاری از سرخوردگی‌ها از انقلاب بواسطه آن است که اهداف و آرمان‌های آن نتوانستند آنطور که باید و شاید تحقق پیدا کنند، در آن‌صورت مجبوریم این پرسش را مطرح نماییم که اهداف و آرمان‌های انقلاب کدام بودند که عدم تحقق آنها موجبات نارضایتی از انقلاب را رقم زده؟ دلایل نارضایتی از رژیم شاه کدام بودند که باعث شدند تا میلیون‌ها نفر علیه وی به خیابان‌ها ریخته و خواهان سرنگونی آن شدند؟ شاه چه کرده بود یا چه نکرده بود که ۹۸٫۵ درصد از مردم ایران به سقوط و اضمحلال رژیم‌اش و جایگزین شدن آن با جمهوری اسلامی رأی دادند؟
در پاسخ می‌بایستی گفت که یکی از ظلم‌ها و جفاهای بزرگی که در حق انقلاب شد و باعث گردید تا بسیاری از آن سرخورده شده و به آن پشت کنند اتفاقاً در پاسخ به همین پرسش بنیادین نهفته است. اینکه انقلاب اسلامی برای چه بود؟ انقلاب اسلامی برای تحقق آرمان‌ها و اهداف دموکراتیک بود. انقلاب اسلامی برای انتخابات آزاد، لغو سانسور، توقف شکنجه، حاکمیت قانون، محدودیت قدرت حکومت به قانون، نبود زندانی سیاسی، آزادی مطبوعات و این دست خواسته‌ها بود. علت مخالفت و نارضایتی‌ از رژیم شاه هم بواسطه عدم تحقق این اهداف و آرمان‌ها بود. بواسطه‌ آن بود که در ایران محمدرضا پهلوی انتخابات آزاد برگزار نمی‌شد، هزاران زندانی سیاسی در زندانها به‌سر می‌بردند، از آزادی مطبوعات خبری نبود و روزنامه‌ها جملگی مطبوعات حکومتی بودند، متهمین سیاسی منظماً شکنجه می‌شدند، سانسور اجازه چاپ بسیاری از کتب را نمی‌داد، شخص اول مملکت و سیاست‌هایش در ورای هرگونه انتقاد بودند، هر آنچه که اعلیحضرت می‌کردند درست بودند و هر آنچه هم که نمی‌کردند صحیح، نمایندگان مجلس، نخست وزیر و هیأت دولت، سناتورها، فرماندهان نظامی و در یک کلام کلیه عوامل حکومتی مطیع و فرمانبردار اعلیحضرت بودند و دستگاه‌های امنیتی هر اقدامی که می‌خواستند و هر رفتاری که با متهمین سیاسی و امنیتی می‌کردند، از اختیار عمل کامل برخوردار بودند.
این سبک مملکت‌داری و حاکمیت شاه بود که باعث شده بود تا کسر قابل توجه‌ای از مردم ایران از فقر و غنی، تا شهری و روستایی از تحصیل‌کرده تا عامی، از متدین تا مارکسیست، از روحانیون تا روشنفکران، از بانوان محجبه تا بی‌حجاب، در یک نکته همگی مشترک بودند و آن هم نارضایتی گسترده از رژیم شاه. به همین خاطر بود که خیابان‌های شهرهای بزرگ مملو از معترضین از همه اقشار و لایه‌های اجتماعی شده بود.
برای درک اسباب و علل نارضایتی از رژیم حاکم بر ایران نیازی به تحقیقات پیچیده و ژرف مردم‌شناسی یا تاریخی نیست. کافیست نگاهی گذرا به حجم انبوهی از مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و اعلامیه‌های رهبران نهضت در دوران انقلاب اعم از مذهبیون و چپ‌ها، دانشگاهیان یا روحانیون، نویسندگان، فعالین سیاسی، روشنفکران، فعالین کارگری، دانشجویی، اقلیت‌های قومی، زنان و غیره بیاندازیم تا معلوم شود که خواسته‌های فعالین و رهبران نهضت کدام بودند؟
در همین راستا یکی از منسجم‌ترین منابع‌مان مصاحبه‌های خود مرحوم امام در پاریس هستند. ایشان در قریب به چهارماهی که در پاریس بودند بیش از یکصد و بیست مصاحبه با خبرنگاران و گزارشگران مطبوعات و رسانه‌های معروف بین‌المللی انجام دادند. طبیعی بود که نخستین سؤالی که یک خبرنگار وقتی به حضور امام می‌رسید از ایشان به‌عنوان رهبر نهضت می‌پرسید آن بود که «علت مخالفت و انزجار مردم ایران از رژیم حاکم بر کشورشان چیست؟» رژیم شاه چه کرده بود و چه نکرده بود که این همه اقشار و لایه‌های گسترده‌ای از مردم ایران علیه وی بپا خاسته بودند؟ پاسخ‌های امام به این پرسش کلیدی بعد از انقلاب تحت عنوان «مجموعه مصاحبه‌های امام خمینی در نوفل لو شاتو» انتشار یافته است. جدای از مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های رهبران نهضت اعم از روحانی و غیر روحانی در داخل و یا خارج از کشور مجموعه راهگشای دیگری که داریم بیانیه‌های احزاب و تشکل‌های سیاسی و صنفی، قطعنامه‌های راه‌پیمایی‌های تاریخی و این دست منابع می‌باشند که در تمامی آنها خواسته‌ها و مطالبات اعتراض‌کنندگان از یکسو و دلایل مخالفت و نارضایتی آنها از رژیم شاه به‌وضوح به چشم می‌خورند.
حتی بررسی بخش اندکی از این منابع هم کافیست تا به‌وضوح برای ما روشن نماید که علت اصلی و بنیادی مخالفت با رژیم شاه به‌واسطه ماهیت حاکمیت اقتدارگرایانه آن بود. بنابراین خواسته‌های مردم همانطور که پیشتر اشاره داشتیم مجموعه‌ای از خواسته‌های دموکراتیک بود. اما بنابر دلایلی که پرداختن به آنها در ورای این نوشتار قرار می‌گیرد، هنوز چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که یک گفتمان رادیکال، چپ‌گرایانه و انقلابی به‌نام آمریکاستیزی به‌راه افتاد. این جریان بیشتر ملهم و متاثر از ادبیات جریانات مارکسیستی بود که در دوران انقلاب نفوذ و محبوبیت گسترده‌ای در دانشگاه‌ها و در میان مبارزین و روشنفکران داشت. رقابت تنگاتنگ میان دانشجویان چپ‌گرا با دانشجویان اسلام‌گرا در دانشگاهها باعث شعله‌ور شدن گفتمان آمریکاستیزی گردید و دانشجویان اسلام‌گرای رادیکال و انقلابی برای عقب نیفتادن از مارکسیست‌ها و نشان دادن انقلابی بودن‌شان سفارت آمریکا را به اشغال خود درآورده و با گروگانگیری کارکنان سفارت و اطلاق جاسوس به آنها عملا جریان آمریکاستیزی را بدل به یک بهمن عظیمی کردند که نه دانشجویان و نه هیچ جریان دیگری قادر به مهار آن نبود.
جریانات میانه‌رو نخستین قربانی به‌راه افتادن بهمن امریکاستیزی شدند. هر قدر میانه‌رو بیشتر از قطار کناره‌گیری نمودند جای آنها را اسلام‌گرایان رادیکال‌تر و انقلابی‌تر گرفتند. بعد نوبت به اهداف و آرمانهای دموکراتیک و آزادیخواهانه انقلاب رسید که به حاشیه رانده شدند. روندی که تا به امروز ادامه یافته. رهبران و مسئولین نظام ظرف قریب به ۴۰ سال گذشته به ندرت در سالگرد انقلاب یا مناسبت‌های دیگر ذکری از اهداف و آرمان‌های اصلی انقلاب به میان می‌آورند. در عوض یکسره از آمریکاستیزی، صدور انقلاب، نابودی اسرائیل، مبارزه با نظام سلطه و این دست ادبیات سخن به میان می‌آورند. ادبیاتی که چندان جایگاهی نه در انقلاب داشتند و نه اساساً جز خواسته‌های و مطالبات مردم در دوران انقلاب بودند.
شاید اکنون بهتر بتوان درک نمود که چه شد و چگونه سکه انقلاب از رونق افتاد تا جایی که نسلهای بعد از انقلاب که جای خود دارند، بسیاری از کسانیکه خود در انقلاب نقش داشتند امروز با تلخی و حسرت از آن روزها یاد می‌کنند.
DW