فروپاشی دیوار دمكراسی غربی و نیاز به سوسیالیسم

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

مصاحبه رادیو نینا با آذر مدرسی

هیمن خاکی: بعد از به قتل رسیدن جرج فلوید توسط پلیس آمریکا، ما شاهد اعتراضاتی علیه نژادپرستی در آمریکا و در سراسر دنیا بودیم. متعاقبا شاهد موج همبستگی از این اعتراضات در کشورهای دیگر بودیم. این همبستگی در کشورهای مختلف به اشکال متفاوتی پیش رفت اما نقطه اوج این همبستگی با به زیر کشیدن مجسمه‌ بازرگان برده‌دار قرن هفدهم در انگلستان رقم خورد.

آذر مدرسی، مسئله‌ نژادپرستی چه در آمریکا و چه در جهان یک مسئله‌ تاریخی است و ما همیشه در طول تاریخ شاهد نژادپرستی بوده‌ایم؛ از فاشیسم هیتلری گرفته تا همین اوضاعی که در جهان درجریان است. اما به نظر می‌رسد که کشته شدن جرج فلوید و اتفاقاتی که افتاده است و اوضاع و احوالی که امروز در دنیا وجود دارد بسیار متفاوت است از آن اوضاع تاریخی‌ای که در رابطه با مسئله یا مبارزه علیه نژادپرستی وجود داشته است. اگر به پیش از مرگ جرج فلوید نگاهی بیاندازیم تصویر جهان اینگونه بود؛ ما شاهد این بودیم که مردم نفس هایشان را در سینه حبس کرده بودند و آمار قربانیان کرونا را می‌شمردند و دولت ها و هیئت حاکمه ها، در مقام برنامه ریز یا حاکم، دستورالعمل هایی را به جامعه می‌دادند. اما بعد از مرگ جرج فلوید ما شاهد تصویر دیگری هستیم و اوضاع جهان تغییر کرده‌است. اساسا چه چیزی باعث شد که اوضاع اینطور تغییر کند و تصویر جهان با این سرعت متحول شد ؟

آذر مدرسی: همانطور که خودِ شما گفتید پیش از قتل فجیع جرج فلوید، جامعه‌ جهانی، از طبقه‌ کارگر تا بورژوازی حاکم در کشورهای مختلف با یک بحران جدی دست و پنجه نرم می‌کرد. بحرانی که بورژوازی جهانی به حق از آن به عنوان بحرانی عمیق‌تر از بحران جنگ جهانی دوم یاد می‌کرد. از آن به عنوان واقعه‌ای که می‌تواند تاثیرات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عمیق‌تری از جنگ جهانی دوم بر بشریت بگذارد یاد می‌کرد. همانطور که گفتید از طرفی نفس ها در سینه حبس بود برای شمردن قربانیان چند ده هزار نفری در هر روز و از سوی دیگر نفس ها در سینه حبس بود از شوکی که مردم، حداقل در جوامع غربی، از بی‌رحمی و قساوت سیستم حاکم که لخت و عریان در مقابل چشمان‌شان قرار گرفت، دیده بودند. شوکی که مردم از بی‌مسئولیتی و پوچی "دولتِ نماینده‌ مردم" و "نماینده همگان" دیده بودند. شوکی از دیدن این واقعیت که چند ده سال تعرض به بهداشت، رفاه و معیشت‌شان چگونه می‌تواند در یک لحظه زندگی میلیاردها نفر در کره خاکی را تغییر دهد و صدها هزار نفر را به کام مرگ بکشد. نفس ها از همه‌ اینها در سینه ها حبس شده بود و در عین حال سوالاتی که قاعدتا جریانات سیاسی، احزاب سیاسی در مقابل جامعه قرار می‌دهند و بویژه کمونیست ها و چپ ها در مقابل جامعه قرار می‌دهند که "چرا باید در یک جامعه چنین تبعیض عریانی وجود داشته باشد؟" تلاش کمونیست برای نشان دادن این واقعیت که وجود فقر و فلاکت و نابرابری حتی در متمدن ترین و ثروتمند ترین کشورهای دنیا نه ناشی از سیاست یک دولت  و .... که ناشی از سیستم موجود است، به امر روز و صحبت های هر روزه‌ مردم و میلیون ها انسان در جوامع مختلف، خصوصا در کشورهای اروپایی و غربی تبدیل شد.

در کشورهایی مانند ایران، عربستان، سوریه، لبنان و ... اینکه "حاکمیت ها از ما نیستند"، اینکه شغل حاکمیت سرکوب ما و تحمیل فقر به ماست، بخشی از داده‌ آن جامعه بود. اما در غرب که بورژوازی دائما این دروغ را به مردم حقنه میکردند که اینها ویژه کشورهای "عقب مانده"، "دیکتاتور" و "توتالیتر" است و غرب مهد رفاه، عدالت اجتماعی و مسئولیت دولت در قبال مردم است، بحران کرونا و کنار رفتن پرده زیبای "جهان متمدن" مردم  در شوک روبرو شدن با چهره واقعی و کریه کاپیتالیسم، به سر می‌بردند، از این زاویه هم نفس ها را در سینه حبس کرده بودند. همزمان  بورژوازی جهانی نفس را در سینه حبس کرده بود که دوران پس از کرونا و باز شدن چشم بشریت به فجایع و عقب‌گردهایی که به آن تحمیل کرده‌اند، باز شدن چشم بشریت به تعرضاتی که به زندگی، رفاه و آسایش‌شان کرده‌اند، به تفرقه‌ای که در بین آنها، به عنوان شاغل و بیکار، پیر و جوان، سیاه و سفید، این یا آن مذهب و ... رواج داده‌اند، به چه عکس‌العملی ترجمه می‌شود. نفس در سینه بورژوازی جهانی از اینکه این بیداری به چه شکلی و در کدام نقطه از جهان خود را به صورت طغیان های توده‌ای و خیزش های توده‌ای نشان می‌دهد، حبس بود.

قتل جرج فلوید در امریکا، اولین قتل فجیع یک فرد سیاهپوست توسط پلیس سرکوبگر و وحشی آمریکا نبود اما بر متن این اوضاع و بر متن شوکی که جامعه‌ بشری دیده بود، جرقه‌ای بود بر آن آتش و لحظه‌ بیداری جهان از شوک! امکانی شد برای نشان دادن تمام خشم، نفرت میلیونها نفر بخصوص در کشورهای غربی از این تعرض سیستماتیک و سازمان یافته بورژوازی به زندگی، سلامت، رفاه خود! موج اعتراضات در سراسر جهان به سرعت از حمایت از اعتراضات در امریکا و اعتراض به نژاد پرستی در امریکا، به اعتراض به نژادپرستی در کشورهای خود، به جنبش اعتراضی علیه هر نوع از تبعیض و نابرابری در همان کشور و اساسا در غرب تبدل شد. امروز این جنبشی جهانی علیه تبعیض، از تبعیض نژادی تا تبعیض اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در همه ابعاد آن است.

هیمن خاکی: شما به یک نکته اشاره کردید و آن همبستگی کشورهای دیگر است. ما در لبنان، سوریه و دیگر کشورهای خاورمیانه اعلام همبستگی با این جنبش عدالتخواهانه در آمریکا را دیدیم. در اروپا و اساسا در کشورهای غربی، اگرچه این جنبش به عنوان جنبش همبستگی و حمایت از جنبش مبارزه با نژادپرستی در آمریکا آغاز شد، به سرعت به یک جنبش دیگر تبدیل شد. در خود آمریکا هم همینطور. به جنبشی تبدیل شد علیه کل نژادپرستی و مجموعه‌ تبعیضاتی که در هر کشوری وجود دارد.

به گامهایی که این جنبش برداشته‌است خواهیم رسید اما پیش از آن سوال دیگری دارم. اگر بخواهیم یک مقایسه‌ تاریخی بکنیم، فروپاشی بلوک شرق و فروپاشی دیوار برلین مصادف شد با تعرض به نماد ها یا سمبل ها یا مجسمه های آن تاریخ و آن دوره. و این به زیر کشیدن مجسمه ها به این معنی بود که آن دوره پایان یافته است و دوره‌ جدیدی آغاز شده است. امروز باتوجه به اینکه در انگلستان، نماد برده‌داری مدرن به زیر کشیده می‌شود، می‌توان گفت که با فروپاشی یک دیوار دیگر، یا "دیوار غرب" روبرو هستیم؟ یا هنوز برای این اظهار نظر زود است؟

آذر مدرسی: به نظر من ما مدتی است که شاهد شروع این دوره هستیم و جنبشی که امروز در جهان در جریان است یکی از لحظات تعیین کننده‌ آن است. بحران کرونا ضربه‌ای بود به دیوار "پیروزی بازار آزاد" و "دمکراسی غربی"، ضربه ای بود به "بهشت برین غرب" که بورژوازی بلوک پیروز تلاش می‌کرد به جامعه‌ بشری تحمیل کند. ضربه ای بود به این ادعای بورژوازی که "تمام بشریت یعنی این!"، تمام آینده‌ بشری یعنی دوران سیاهی که من (بورژوازی) ساخته‌ام و تعرضی که در سی سال گذشته بدون نگرانی از جنبش عدالتخواهانه، بدون نگرانی از خطر سوسیالیسم، بدون نگرانی از قدرت طبقه‌ کارگر به آن تحمیل کرده‌ام."! درنتیجه قطعا همینطور است. همانطور که به زیر کشیدن مجسمه های لنین در کشورهای مختلف اروپای شرقی به عنوان "پیروزی بازار آزاد"، "پیروزی دمکراسی پارلمانی"، پیروزی بلوک غرب و سرمایه داری عریان و لخت و بربریت کامل بر سوسیالیسم اعلام شد؛ مستقل از اینکه روسیه چه موقعیتی داشت.  به زیر کشیدن مجسمه‌ لنین و شکست سوسالیسم را در بوق و کرنا کردند و فریاد زدند که هر نوع عدالتخواهی، هر نوع انساندوستی، هر نوع برابری طلبی با سقوط شوروی به نقطه‌ پایان خودش رسیده است. امروز هم به زیر کشیدن مجسمه‌ سمبل برده‌داری در انگلستان و تعرض مستقیم به کاخ سفید، تعرض مستقیم به نیروی سرکوبگر در آن کشور و کوتاه نیامدن در مقابل عقب نشینی هایی که بورژوازی چه در آمریکا و چه در کشورهای اروپایی دارد انجام می‌دهد، به نظر من، این لحظه‌ تعیین کننده‌ای در این چرخش و در به زیر کشیدن دیوار بلوک پیروز و شکست "بازار آزاد" و "دمکراسی غربی" و عربده های آنان در تقابل با عدالتخواهی و سوسیالیسم است.

گندیدگی این بلوک پیروز و ناتوانی اقتصادی آن و تعرض به دستاوردهای طبقه‌ کارگر و بشریت در خودِ جوامع غربی مدتها بود که واضح و روشن بود. ناتوانی آن در تامین رفاه، توحش اش‌ در تعرض به معیشت و آسایش، سلامت و بهداشت مردم مدتها بود که یکی پس از دیگری رو می‌شد و به مسائلی تبدیل می‌شد که جامعه در مورد آن حرف می‌زد. اما ما امروز شاهد جنبشی هستیم که در آمریکا سوت آغاز آن را به صدا در آورده‌اند و در "بلوک پیروز بر سوسیالیسم" و در قلبِ قدرتهای امپریالیستی جهان، که سی سال پیش مرگ سوسیالیسم و پیروزی بازار آزاد و دمکراسی را اعلام کردند، گسترش پیدا کرد. عروج این جنبش ها در این کشورها و به زیر کشیدن سمبل های هر نوع نژادپرستی و تبعیض به نظر من عکس‌العمل جامعه‌ای است که سی سال زیر تحمیل فقر، عقبگرد و تعرض به عدالتخواهی‌اش، به انسان دوستی‌اش، به برابری طلبی‌اش خفه شده بود و امروز دارد فریاد می‌زند که "نمی‌توانم نفس بکشم." و با به زیر کشیدن این مجسمه ها اعلام می‌کند که "راهی برای نفس کشیدن برایم باز شده است و می‌دانم که چه باید کرد!"

به نظر من قطعا لحظه‌ تعیین کننده و شعف انگیزی در چرخش و بیداری جامعه‌ بشری است. چرخش در تعرض به بنیادهای سیستمی که به نام بلوک پیروز سی سال عقبگرد در همه‌ زمینه ها، از ارزش های اخلاقی، ارزش های فرهنگی و ارزش های انسانی، تا دستاوردهای جنبش کارگری و جنبشهای عدالتخواهانه، را بر مردم تحمیل کرد. همه‌ ما با اشتیاق شاهد آغاز این دوره‌ جدید هستیم و تلاش می‌کنیم که در این چرخش نقش تعیین کننده و جدی‌ای داشته باشیم. امروز و این دوره دوره‌ای است که در تاریخ مبارزه‌ طبقه‌ کارگر و مبارزه‌ مردم محروم علیه بورژوازی در قلب بلوک پیروز به عنوان لحظات درخشان و تعیین کننده در تغییر تعادل بین محرومین و بالایی ها و در تغییر تعادل بین عدالتخواهی و بربریت مدرن در تاریخ ثبت خواهد شد.

هیمن خاکی: با توجه به اینکه شما گفتید که این لحظه در تاریخ ثبت خواهد شد و گفتید که آغاز یک دوره‌ جدید است، اگر به جامعه‌ ایران بعد از دی‌ ماه و هفت تپه نگاهی بیاندازیم، حزب حکمتیست (خط رسمی)  گفتیم که جامعه به پیش از هفت تپه و دی‌ ماه بر نمی‌گردد. اشاره کردیم که جامعه و طبقه‌ کارگر مُهر خود را بر اوضاع زده است و نمی‌توان اوضاع را به دوران پیش از دی ‌ماه و هفت تپه برگرداند. این اعتراضاتی که در جریان است خواست و مطالبات معینی دارد و الان بحث از این می‌شود که برخی اصلاحات در نظام پلیسی در آمریکا شکل بگیرد. اگر دولت ها عقب نشینی کنند و اصلاحاتی اتفاق بیافتد و این اعتراضات در خیابان به پیش نرود آیا می‌توان گفت که این دوره‌ جدید مُهر خودش را زده است و جامعه دیگر به عقب بازنمی‌گردد؟

 آذر مدرسی: قطعا! ببینید هیچ تغییر اجتماعی‌ و حتی هیچ انقلابی یک شبه اتفاق نمی‌افتد و یک شبه همه چیز تغییر نمی‌کند. هیچوقت طبقه‌ کارگر و مردم یک شبه به این نتیجه نمی‌رسند که "همه چیز را باید از ریشه زیر و رو کرد و انقلاب کرد!". اما لحظات تعیین کننده‌ای در اعتراضات توده‌ای و اعتراضات اجتماعی علیه سیستم حاکم، علیه تاثیرات سیستم حاکم بر زندگی روزمره‌شان وجود دارد که این لحظات و این اعتراضات برای همیشه مُهر خود را به جامعه، به اعتماد به نفس مردم، به خودآگاهی‌شان نسبت به قدرت خود و خودآگاهی‌شان به عمق عدالتخواهی خود، به رابطه پائینی ها با حاکمیت، به خودآگاهی به قدرت خود برای تغییر، میزند. همانطور که جنگ های امپریالیستی و جنگ های محلی، حتی پس از جنگ، تاثیرات تعیین کننده‌ای بر زندگی مردم می‌گذارند، این خیزش ها و این اعتراضات  با به دست آوردن امتیازاتی و با تحمیل عقب نشینی هایی به هیئت حاکمه‌ آمریکا و کشور های دیگر تاثیرات تعیین کننده ای بر جهان بگذارد.

شما هم اشاره کردید؛ امروز در آمریکا بحث بر سر بازسازی (اصلاح) سیستم پلیس مطرح شده است، بحث کم کردن بودجه‌ پلیس مطرح شده است. حتی در مینه‌سوتا، که این جنایت اتفاق افتاده، بحث بر سر انحلال کامل و اصلاح کامل نیروی پلیس این شهر است. بحث بر سر اختصاص یک بخش از بودجه‌ پلیس به خدمات اجتماعی، منجمله مسکن، بهداشت و آموزش و پرورش مردم محروم مطرح است. اینها همه زیر فشارهایی است که این جنبش به بورژوازی حاکم و یکی از مهمترین ابزار سرکوب آن در امریکا، آورده است. اینها عقب نشینی هایی است که هیئت حاکمه‌ آمریکا در مقابل این جنبش عدالتخواهانه کرده است. در بریتانیا امروز بحث بر سر از بین بردن نمادهای تمام شخصیت ها و ژنرال‌های جنگ های استعماری "بریتانیای کبیر" مطرح است. کسانی که  فرمانده‌هان و عاملین قتل عام های نژادی و نسل کشی های وسیع در آفریقا بوده‌اند. دراینکه این جنبش درجه‌ای از عقب نشینی را به بورژوازی حاکم تحمیل می‌کنند شکی نیست. مستقل از دامنه و عمق این عقب نشینی‌، تاثیرات آن و تاثیرات این جنبش تا سالهای سال بر جامعه ادامه خواهد داشت.

همانطور که گفتم؛ این لحظات درخشان که دنیا را به لرزه در آورده است از جمله لحظات تاریخی خواهد بود که طبقه‌ کارگر و بشریت متمدن به آن نگاه می‌کند، به قدرت و گسترش جنبش آن نگاه می‌کند، به عمق همبستگی و هم‌مسئله بودن خود در تمام جهان نگاه می‌کند و به دشمنی که در مقابلش قرار گرفته به عنوان یک "تَن" واحد نگاه می‌کند. همانطور که دی‌ ماه ۹۶ رابطه‌ مردم با حاکمیت در ایران را تغییر داد، این حنبش عدالتخواهانه در آمریکا و کشورهای اروپایی، رابطه‌ مردم با بالا را برای همیشه تغییر می‌دهد و مُهر خود را به روحیه، اعتماد به نفس، خودآگاهی، رادیکالیسم، عمق انساندوستی و عدالتخواهی و تقویت این جنبش در آن جامعه می‌زند. هیچ چیز نمی‌تواند این دستاورد را از آن جامعه بگیرد. هیچ چیز نمی‌تواند این لحظات درخشان را از مبارزه‌ مردم آزادیخواه و کارگران در اروپا و آمریکا بگیرد و عقربه‌ ساعت را به "صفر" و به پیش از قتل جرج فلوید و پیش از این جنبش عدالتخواهانه برگرداند.

هیمن خاکی: اعتراضات در سطح جهان، پیش از کرونا و پیش از قتل جرج فلوید در جریان بود؛ در لبنان، عراق، ایران، شیلی؛ در کشورهای مختلف، با خواست ها و مطالبات متفاوت. به نظر می‌رسد که جنبشی که امروز در اروپا و آمریکا در جریان است یک جنبش واحد است که در جغرافیاهای متفاوت به منصه‌ ظهور رسیده‌است. در این شرایط اروپا و آمریکا - قبله‌گاه بورژوازی و جایی که از آن به عنوان سمبل آزادی و دمکراسی یاد می‌شود و به عنوان پُتکی در طول تاریخ بر سر جنبش عدالتخواهانه و آزادیخواهانه کوبیدند و گفتند "اینجا آن بهشت برینی است که ما وعده می‌دهیم"- آیا می‌توان این امید را داشت که در دور جدید در کشورهای دیگر مانند ایران اعتراضاتی اتفاق بیافتد؟ و اگر اتفاق بیافتد، آیا می‌توان انتظار داشت که موج همبستگی در سطح جهانی به وجود خواهد آمد؟ یا حتی با تاندانس دیگری از اعتراضات روبرو بشویم؟ با این حس که "دیگر تنها نیستم؛ چه در ایران باشم چه در آمریکا یا اروپا"، می‌توان گفت که این اوضاع تاثیرات وسیعتری را بر اعتراضات در سایر نقاط جهان می‌گذارد؟

آذر مدرسی: ببینید این اعتراضات یک چیز را شکست، و آن تصویر عوامفریبانه‌ای بود که گویا کشور ها و قدرت های امپریالیستی، مهد برابری، مهد آزادی و مهد عدم وجود تبعیض هستند. و این تصویر که کشورهای اساسا دیکتاتور زده‌ای مانند ایران، سوریه، کشورهای آفریقایی، بخشی از کشورهای آمریکای لاتین، به دلیل عقب ماندگی سیاسی، عقب ماندگی فرهنگی یا به هر دلیل دیگری در آنها استبداد، تبعیض و نابرابری وجود دارد و گویا قدرتهای امپریالیستی "ناجیان" بشریت برای رسیدن به عدالت و برابری هستند. این تصویر تماما شکسته شد!. فریاد "آمریکا هرگز عظیم نبوده‌است" در واشنگتن و نیویورک و .... دقیقا تعرض به این تصویر دست ساز است. تعرض به این تصویر عوامفریبانه است که آمریکا و غرب و دمکراسی غربی، مهد برابری، مهد مبارزه با تبعیض و مهد آزادی، است. شکست دمکراسی غربی به عنوان سمبل و نهایت آزادیخواهی، برابری طلبی، عدم تبعیض در آن کشورها است. درنتیجه این تصویر شکست و این تصویر را نه قدرت های ارتجاعی مانند جمهوری اسلامی یا چین و روسیه، بلکه طبقه‌ کارگر و مردم در خودِ این کشورها شکستند و اعلام کردند که "در مهد تمدن، راسیسم، نژادپرستی، تبعیض و فقر از این جامعه می‌بارد! و ما دیگر تحمل نمی‌کنیم." شعار "بس است، دیگر بس است" یعنی این. یعنی اینکه ما اولا نه این تصویر عوامفریبانه را می‌خریم و نه می‌پذیریم. که "آزادی چیزی است که در کشورهای غربی موجود است". و این فروپاشی دیوار دمکراسی غربی است که ما پیشتر درباره‌ آن صحبت کردیم. دوما این جنبش اعلام میکند "من می‌توانم با قدرت خودم این تصویر را بشکنم و پاسخ دارم". پاسخ انقلابی و رادیکالِ در مقابل این دمکراسی‌ای که از سرتا پایش نابرابری، تبعیض، فقر و توحش می‌بارد. در عین حال، به نظر من، یک جنبش جهانی را تقویت می‌کند و به هم وصل می‌کند. یک جنبش جهانی علیه بنیادهای سیستمی که از ایران و عراق و سوریه و شیلی و آفریقا تا آمریکا و اروپا حاکم است و آن هم کاپیتالیسم حاکم بر دنیاست.

به نظر من این جنبش نشان داد مسئله‌ طبقه‌ کارگر و مردم محروم در ایران با مسئله‌ طبقه‌ کارگر در اروپا، آمریکا، شیلی، آفریقا، چین، روسیه و همه جا، یکی است. نشان داد که این اعتراض یک اعتراض جهانی است در مقابل یک دشمن جهانی. مستقل از اینکه روبنای سیاسی در ایران اسلامی است، مستقل از اینکه روبنای سیاسی در هر کشوری چیست ، طبقه کارگر و مردم محروم و آزادیخواه همه در یک صف در مقابل این دشمنی که در مقابل همه‌ ما صف آرایی کرده‌است می‌ایستند. اینکه آیا این باید بلافاصله به اعلام همبستگی هایی با همین قدرت در اعتراضات بعدی در ایران ترجمه بشود؛ باید نگاه کرد. اما این هم جزو آن دستاوردهایی است که هیچ نیرویی نمی‌تواند آن را از بشریت بگیرد. امروز کارگر ایران در هفت تپه، فولاد، نفت، پتروشیمی، خودروسازی و غیره، می‌بیند که مبارزه‌ اش علیه تبعیض، علیه نابرابری و مبارزه‌ عدالتخواهانه‌اش، بخشی از آن مبارزه‌ وسیع و جهانی است که در اروپا و در آمریکا درجریان است و از این زاویه قطعا اعتماد به نفس و قدرت بیشتری را در خودش احساس می‌کند.

امروز بهترین شرایط برای کمونیست ها است تا به عنوان نمایندگان این جنبش جهانی، به عنوان سخنگویان و رادیکال ترین سخنگویان و نمایندگان این جنبش جهانی، عروج کنند و پا به عرصه‌ سیاست، مبارزه، رهبری کردن، متشکل کردن، سازمان دادن این جنبش های اعتراضی پراکنده، بگذارند.  این مولفه ای است که میتواند پیرزوی این جنبش عدالتخواهانه را تضمین کند. اما تا همین جا این داده شعف انگیز که پیوند من و شما را نه مذهب ما تعیین می‌کند، نه رنگ پوست ما، نه کشور و ملیتی که به آن منتسب میشویم و نه هیچ چیز دیگری، بلکه انسانیت ما، عدالتخواهی ما و محروم بودن ما و تحمیل فقر به ما و تحمیل استثمار به ما؛ این آن نقطه‌ اتصال ماست، دستاوردی است که هیچ بورژوایی و هیچ قدرتی، نه با سرکوب و نه با تحمیق، نمی‌تواند از جامعه‌ بشری بگیرد. اتفاقات اخیر دست طبقه‌ کارگر ایران را در دست طبقه‌ کارگر بریتانیا، آلمان، فرانسه و آمریکا گذاشت، و این دست ها را نمی‌توان به راحتی از هم جدا کرد. اینهم از آن لحظات درخشان و دستاوردهای درخشانی است که این جنبش در این دوره به دست آورده و بازپس گیری آن غیر ممکن است. این لحظات، لحظات تعیین کننده و چرخش تعیین کننده‌ای در رابطه‌ طبقه‌ کارگر و جنبش آزادی خواهانه و عدالت طلبانه‌اش علیه بورژوازی جهانی است.

با تشکر از سعید محمدی عزیز برای کمک به پیاده کردن فایل صوتی

۸ ژوئن ۲۰۲۰