امان کفا : طبقه کارگر، وزن و موقعیت آن در ایران

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

امروز هر نظاره گری که به ایران نگاه می کند، جامعه ای ملتهب، مملو از اعتراض بر سر آزادی و رفاه و برابری و خواست عمومی سرنگونی جمهوری اسلامی را مشاهده میکند. جامعه ای سرشار از اعتراضات پر شور و تحرک در عرصه های گوناگون زندگی، و برای چندمین سال، کشوری با بیشترین آمار اعتراضات و اعتصابات کارگری در مقایسه با کشورهای دیگر را می تواند ببیند.

بسیاری از "تحلیل گران" رسمی این اوضاع را ناشی از وجود حکومتی "مستبد"، دیکتاتوری مذهبی و مردمی که دیگر جانشان از این گرانی، تورم و بی عدالتی به لب رسیده و ناگزیر به اعتراض روی آورده اند توصیف کردند. میگویند کارگر هم در این میان بیشتر از سایر "اقشار" جامعه زیر فشار اقتصادی است و چون "وضع ناگوارتری" دارد و فشار بیشتری را متحمل می شود، ناچاراتوماتیک و ناچارا بیشتر از بقیه "اقشار" معترض است و در نتیجه بیشتر از بقیه دست به اعتراض زده است. در این تحلیل تنها مولفه ای که طبقه کارگر را از سایر اقشار متمایز میکند، نه موقعیت ویژه آن در تولید کاپیتالیستی، که میزان فقر، فشار و موقعیت "ضعیف" آن در جامعه است.
با همین تحلیل و از همین نگاه به طبقه کارگر است که در خیزش انقلابی و سراسری سال گذشته اپوزیسیون راست و میدیای آن، و بخشی از سازمان ها و نیروهای موسوم به چپ و جنبش کارگری، مدعی شدند که گویا طبقه کارگر "به انقلاب نپیوست". راست از این ابزار اساسا برای حمله به طبقه کارگر و تضعیف موقعیت و وزن اجتماعی و سیاسی آن در جامعه، بخصوص بدلیل قوی بودن گرایش سوسیالیستی در جنبش کارگری، طلبکارانه پرچم "انفعال طبقه کارگر" را بلند کرد و چپ غیر کارگری طبق معمول از سر "عرق" خود به کارگر همین پرچم را بدست گرفت. اما در دنیای واقعی این تلاش شکست خورد و مردم در ایران این اراجیف را پس زدند و مسجل شد که جنبش کارگری و موقعیت متمایز و ویژه آن در جامعه را به رسمیت می شناسند. این اما امری تصادفی نبود بلکه حاصل تغییراتی جدی در ایران و مشخصا پیشروی ها در جنبش کارگری در ایران است.
فراتر از موقعیت عمومی طبقه کارگر در جامعه کاپیتالیستی، تا جائیکه به ایران برمیگردد مدتی است که شاهد تغییرات جدی در طبقه کارگر ایران هستیم. تحرکات اخیر کارگری در ایران حاکی از تغییرات جدی درسوخت و ساز درون طبقه کارگر، در درجه بلوغ رهبران و شخصیتهای کارگری، در درجه سازمانیافتگی آن و ... هستیم. اعتراضات در صنایع در مناطق گوناگون، در صنایع مهمی مانند ذوب آهن، نفت و گازو پتروشیمی، نیشکر هفت تپه، فولاد و ....، درجه بالایی از این بلوغ و تعمیق مبارزه طبقاتی در این دوره اخیر را نشان می دهد. سلسله اعتراضاتی که ابعادی فرا تر از محدوده محلی و مختص به این یا آن فابریک و صنف دارد. اعتراضاتی گسترده، رادیکال و هدفمند که نه فقط علیه کارفرما که علیه حکومت و دستگاههای آن، بعنوان نمایندگان بورژوازی در قدرت، بود. این درجه بالایی از خودآگاهی طبقاتی طبقه کارگر در ایران را نشان میدهد.
آنچه در جنبش کارگری ایران شاهد آن هستیم، علاوه بر افزایش تعداد و گستردگی و حضور بخش وسیعتری در این اعتراضات، تغییرات کیفی در طبقه کارگر ایران نسبت به دوره های قبلی و مشخصا در چند دهه اخیر، است. تغییراتی که نتیجه عقب نشینی های جدی جنبش های طبقات دیگر و کمونیسم بورژوایی، و متقابلا پیشروی های جدی کمونیسم کارگری در جنبش کارگری ایران است. این تغییرات مانند هر تغییر اجتماعی نه خودبخودی که نتیجه کشمکش گرایشات مختلف در درون جنبش کارگری، نتیجه پیشروی گرایش و جنبش کمونیستی و کارگری در طبقه کارگر و بویژه در میان بخش پیشرو و رهبران و سخنگویان طبقه کارگر و فعالیت انقلابی آنان در درون طبقه کارگر برای تعمیق خودآگاهی طبقاتی در درون این طبقه و همزمان نتیجه پیشروی عمومی جنبش کمونیستی در فعل و انفعال سیاسی جاری در جامعه است.
امروز پیشروی این کمونیسم است که صف بندی های این دوره در جنبش کارگری، رفرمیستها و کمونیسم بورژوایی در تقابل با گرایش سوسیالیستی، را رقم می زند. این کمونیسمی است که هم متاثر از و هم تاثیر گذار در فعل و انفعالات اجتماعی و سیاسی در کل جامعه است. مسلما برای کارگرانی که به منافع طبقاتی خود آگاه هستند، برای نیروهای این جنبش کمونیستی و کارگری، نه تنها به رسمیت شناختن بلکه ملحوظ کردن این موقعیت و شرایط عینی موجود، پیش شرط هر ارزیابی و تصمیم گیری در مورد قدم های پیش رو است. از این جهت ‌و با این مقدمه لازم است که در مورد این شرایط کمی دقیق تر شد.
همانطور که اشاره شد، طبقه کارگر در ایران و جنبش کارگری آن، با تمام فراز و نشیب های تاکنونی خود، در دوره کاملا متفاوتی نسبت به گذشته قرار دارد. در اوایل قرن گذشته، با انقلاب  ۱۹۰۵ و سپس ۱۹۱۷ در شوروی، در ایران نیز اولین تشکل ها و اتحادیه ها شکل گرفت. سپس با اصلاحات ارضی و افزایش کل نیروی کار در جامعه، و مشخصا در دهه ۱۳۵۰، جنبش کارگری در ایران نیز شوراها را بخشی از آن خود گرفت.
جامعه سرمایه داری در ایران در دهه ۵۰ شمسی دیگر به عینه طبقه ای را مشاهده می کرد که  نه فقط با اعتصابات و مبارزات خود، بلکه مهر خود را، بمثابه تنها نیرویی که توان به پایین کشیدن حکومت پهلوی را دارد، بر سیر تحولات میزند. در حالیکه نیروهای ارتجاع جهانی، خمینی و دارو دسته اش را زیر نورافکن قرار داده بودند، جامعه چشم به کارگر دوخته بود. در طی دوره متحول و انقلابی،‌ همه جا صحبت از کارگر بود و طنین شعار "کارگر نفت ما، ‌رهبر سرسخت ما"، موقعیت و جایگاه طبقه کارگر در نه فقط مبارزه برای بهبود شرایط زندگی بلکه در انقلاب و تغییرات بنیادی در جامعه را نشان میداد. با قیام ۵۷، انقلاب دوم در ایران ، در ذهنیت عمومی بخش اعظم جامعه، برهم زدن کل دستگاه سرکوب و استثمار، و منهدم کردن کامل ماشین دولتی، و تحقق تغییر انقلابی جامعه با کارگر کلید خورد. بی جهت نبود که تحقیر این طبقه بعنوان مشتی "عمله"، "بیسواد" "حمال و بی سر پا" نامیدن کارگر حتی در تفکر و فرهنگ اقشار متوسط  در سطح اجتماعی طرد شد و کارگر بودن به افتخاری در جامعه بدل شد. این واقعیت و این وزن اجتماعی و موقعیت ممتاز طبقه کارگر در سیر تحولات همه، حتی خمینی و خدا، را هم کارگر کرد!
در بهمن ۵۷، علیرغم تلاش اپوزیسیون ارتجاعی برای مصون نگه داشتن دولت و ارتش و دستگاه های امنیتی و تحویل گرفتن قدرت بدون دخالت مردم، قیام شکل گرفت و نقشه های مورد نظر بورژوازی از هم پاشید. طبقه کارگر‌ و رهبران عملی آن، بخش آگاه تر و پیشرو تر طبقه کارگر، که نه تنها علیه سلطنت که برای رهایی از سرمایه داری با انقلاب پیشروی کرده بود. مستقل از هر اغتشاشی که در صفوف طبقه کارگر بود، چه در ذهنیت و چه در تجربه عملی، این طبقه الهام آور تغییرات اساسی در جامعه بود. در این دوره شوراها یکی پس از دیگری شکل گرفتند، ۴۰ ساعت کار در هفته، بدست گرفتن مراکز تولیدی و "خودگردانی"  و غیره توسط طبقه کارگر به اجرا درآمدند.
در این میان کمونیسم کارگری آن نیرویی بود که، بر خلاف روایت ها و عملکرد های سازمانهای چپ سنتی آنزمان، نه مشغول "دسته بندی کردن صفوف خرده بورژوازی" بود و نه "شکی" در ماهیت ارتجاعی حکومت تازه تاسیس داشت. جنبشی که نه وعده های دولت بازرگان برای بیرون کردن مردم و وبویژه طبقه کارگر از صحنه، بلکه حمله به  کارگران بیکار، تحمیل آپارتاید جنسی و قوانین شرعی معیار تحلیل و سنجش اوضاع و تعیین سیاست بود. نیرویی که خواهان رسیدگی به وضعیت کارگران،‌حقوق و مزایای آنان، بود و دست به مقابله با حکومتی که کمر به باز پس گرفتن دستآوردهای انقلاب بسته بود، زد. در طی این دوره انقلابی، در دوره پر تلاطم و متحولی که هر تحلیل و موضع گیری در بوته آزمایش جامعه قرار می گرفت، هر روز شکست های پی در پی کمونیسم بورژوایی و خرده بورژوایی در سطح اجتماعی مسجل می شد. به این ترتیب، در چنین شرایطی، با انقلاب ۵۷ و حضور طبقه کارگر در میدان، امکان داد تا گرایش کمونیسم کارگری در ایران از نظر عینی موقعیتی برجسته در جنبش کارگری پیدا کند.
جنگ ایران و عراق و بمباران جنوب، و ویرانی بخشی از صنایع اصلی تولیدی، موهبتی الهی بود که نصیب جمهوری اسلامی شد،‌ تا بتواند حمله همه جانبه ای را به گردان کارگری در صنعت نفت سازمان دهد. حمله ای که در اولین قدم، به جمهوری اسلامی امکان داد تا، با متفرق کردن و آواره کردن بسیاری از کارگران و خانواده های کارگری، این بزرگترین مرکز کارگری را تحت اختیار خود درآورد. مضافا اینکه، سرکوب ها شدت گرفت و همه جا، وسیعا از آزادی بیان و مطبوعات تا دانشگاه ها و حمله نظامی به کردستان، اعدام ها و ....، در یک کلام سرکوب عریان در تمامی عرصه های زندگی شکل گرفت و به اجرا درآمد. فرمان "شورا پورا مالیده" بنی صدر اعلام جنگ بورژوای و حکومت‌ آن به طبقه کارگر و کمونیسم آن در قلب جنبش کارگری در ایران بود.
علیرغم اختناق شدید، برای جمهوری اسلامی دستآوردهایی از انقلاب قابل باز پس گیری نبود. یکی از این دستآوردها که با طبقه کارگر ایران عجین شده است شوراها است. مجامع عمومی،‌ یکی از این نقاط اتکای کارگران در ایران است که بخصوص در هر اعتراضی تشکیل می شد. در واقع تشکیل مجمع عمومی، نهادی که با حضور جمعی کارگران در آن، کارگر را چون تنی واحد نمایندگی می کند، به امری مفروض در جنبش کارگری ایران بدل شده است. مجمع عمومی، همان شورای پایه، آنچنان با جنبش کارگری ایران عجین شد که کل جامعه هم آنرا بعنوان مکانیزمی مطلوب برای سازمان دادن خود و پیشبرد اعتراض خود قبول کرد و ما شاهد شکلگیری شوراهای کارمندان و ... در بخشهای مختلف بودیم. حتی جمهوری اسلامی مجبور شد ارگان های سرکوب خود را با نام شورا، ولو با پسوند "اسلامی"، تزئین کند. حتی بیش از چهار دهه بعد از انقلاب، بورژوازی در اپوزیسیون نیز، ناگزیر شد از نام شورا، ولو با پسوندهایی نظیر "دوران گذار" یا "مدیریت" یا "ملی"، برای مقبول نشان دادن خود، استفاده کند. نهادینه شدن اتکا به مجمع عمومی، نمونه ای از تاثیر کمونیسم کارگری در دامن زدن به جنبش خود، در مستمر کردن تشکیل مجامع عمومی، جنبش مجمع عمومی، جنبش شورایی، است که به بورژوازی در ایران تحمیل شده است.
بطور خلاصه، حضور طبقه کارگر ایران که در اوایل قرن ۱۳ شمسی و با ایده شورا نمایان شده بود، با انقلاب ۵۷ و تشکیل شوراها، ‌مستقل از شکل و شمایل آن شوراها، به یکی از نمادها و "آیکون" های غیر قابل انکار این طبقه در آمده است. با انقلاب ۵۷ دیگر طبقه کارگر ایران، و توان آن در به زیر کشیدن کل حکومت در سطح جامعه مسجل شده بود. در حالیکه شکل دادن به ابزارهای ابراز وجود توده ای این طبقه و دامن زدن به جنبش شورایی، چه در دوره انقلاب و چه پس از آن، نشانگر قدرت و توان نه کل این طبقه، بلکه اساسا موقعیت عینی و تعیین کننده کمونیسم کارگری و جنبش آن در درون طبقه کارگر است. بدون شک کمونیسم کارگری بمثابه یکی از جنبش های درون طبقه کارگر، بخشی از کل این طبقه است، و سازماندهی و توان رهبران عملی آن، بعنوان بخش پیشرو و رادیکال طبقه کارگر،‌ وظیفه یک حزب کمونیستی کارگری است. حزب، عامل ذهنی این جنبش که با برداشتن موانع مقابل این رهبران،‌ با شکل هرمی خود، عملا نوک کوه یخ نیروی عظیم این کمونیسم کارگری موجود در طبقه کارگر است.
در دوره اوجگیری اعتراضات از پایین و حضور جنبش سرنگونی، مشخصا در دوره خاتمی، بار دیگر جامعه این واقعیت که برای حکومت بورژوازی در ایران، حتی در دوره پس از فرو ریختن دیوار برلین و ادعاهای اصلاح طلبانه "فرجه جدید"، که هر گونه تشکل مستقل کارگری خط قرمز است و هر گونه خواست پیشرو کارگری، با سرکوب شدید مواجه خواهد شد، را تجربه کرد. تشکیل مجمع عمومی در این دوره نیز، ‌همچنان تنها گزینه برای ابراز اعتراض با حضور توده ای کارگری بود.
با فروریختن دیوار برلین، و افول وجه ای که کمونیسم روسی در جهان داشت، و همچنین با پایان یافتن دوره ماه عسل بورژوازی بازار، یکبار دیگر فضا برای کمونیسم کارگری در سطح جهانی باز شد. کمونیسم های غیر کارگری، ‌هر کدام به سرعت خیره کننده ای برای کنار گذاشتن هر گونه تشابه،‌ حتی اسمی، با کمونیسم با هم مسابقه گذاشتند. احزاب آنان به بازسازی خود، بر اساس جنبش هایی که واقعا نمایندگی می کردند، پرداختند. اینبار دیگر‌ کمونیسم کارگری امکان یافت تا خود را به همان جنبشی در طبقه کارگر متعلق کند که بنا به تعریف با سرنگونی سرمایه داری و سیستم متکی به کار مزدی معنی می شود.
در طی این دوره و سپس با اتفاقاتی که در سطح جهانی بوقوع پیوست، اوضاع همه جا تغییر کرد. در ایران، علاوه بر این رابطه با دنیای بیرون، اوضاع بدلیل موقعیت جمهوری اسلامی و حاد شدن مبارزه طبقاتی، به شدت تغییر پیدا کرد. طبقه کارگر ایران در جامعه ای که با  جمعیت بیش از ۸۰ میلیون، یعنی بیش از دو برابر جمعیت سال ۵۷، با افزایش توده وسیع کارگر از یک طرف، و همچنین با گذشت دو نسل از انقلاب، در شرایط متفاوتی قرار دارد. طبقه کارگری که امروز، بعد از انقلاب انفورماتیک، با دسترسی به آنچه در دنیا می گذرد، و با تجربه دو نسل،‌ بعد از بیش از چهار دهه زندگی می کند. طبقه ای که جنبش های اجتماعی دی ماه و آبان ماه را پشت سر گذاشته است. طبقه کارگری که در ابعاد گسترده ای نهاد های توده ای خود، ‌مجامع عمومی اش را هر مرکز تولیدی، در سراسر ایران به دولت تحمیل کرده است،‌ اینبار در موقعیت دیگری است. این طبقه است که اینبار به مراتب فراتر از گذشته،‌ نه تشکیل شورا، بلکه با ایده گرفتن از خود گردانی در دوره انقلاب ۵۷، خواهان اداره شورایی جامعه است.
جامعه امروز، موقعیت و تجربه رهبران کارگری را میبیند که نه با خواست "سد بستن در مقابل خصوصی سازی ها" بلکه مستقیما دولت را مسئول فقر و فلاکت و بی حقوقی اجتماعی و سیاسی خود می داند. دولت را مسئول تامین تمامی نیازهای جامعه، و تمامی شهروندان در ایران می داند. خواست "رفاه و‌ امنیت"،‌ خواست "اداره شورایی" را مطرح کرده است و با اعتماد به نفس منحصر به فردی اعلام میکند که "اگر نمیتوانید بروید کنار و بگذارید ما که میتوانیم جامعه را اداره کنیم"!. خواست هایی که نه از جانب یک کارگر، یک مرکز تولیدی و یا یک رشته صنعتی، بلکه خواستی عمومی در سراسر کشور است. همین توده ای و اجتماعی شدن این خواست است که جمهوری اسلامی را در سرکوب آن ناتوان کرده است. یک نیروی اجتماعی وسیع و روی زمین سفت و قوی هست که چنین خواسته هایی، آنهم در مقابل حکومتی چون جمهوری اسلامی مطرح کرده است. خواست هایی است که روی شانه های نیروی اجتماعی عظیمی بنا شده است و توازن قوا را در ایران به نفع مردم تغییر داده است. در ذوب آهن اصفهان، در لوله اهواز، در طی اعتصابات و اعتراضات کارگران پروژه ای در نفت و گاز و پتروشیمی ها و ....،‌ کارگرانی که حضور و پاسخگو بودن کارفرما در محل کار، در همان کارخانه خود، را به کارفرما و دولت تحمیل کرده اند و به کمتر از این رضایت نمی دهند.
امروز موقعیت جنبش کمونیسم کارگری و طبقه کارگر با دوره انقلاب ۵۷ قابل مقایسه نیست. این قدرت اجتماعی است که آلترناتیو دیگری در مقابل با هرگونه دست بدست شدن قدرت از بالا، همچون سال ۵۷، را قرار داده است. این تصادفی نیست، بلکه محصول دهه ها سال مبارزه، تجربه،‌ و پراتیک فعال نیرو و جنبشی است که خود نیز تغییرات کمی و کیفی کرده است.
جامعه ایران دستخوش تحول های عظیمی است. باز هم با هر تحولی،‌ یکبار دیگر فضا برای آلترناتیو کارگری بازتر و ممکن تر می شود. امروز دیگر تغییر و یا آلترناتیو کارگری،‌ هیچکدام از نظر عینی کم و کاستی در خود ندارند. این را نه فقط جمهوری اسلامی، بلکه کل بورژوازی ایران، و ارتجاع جهانی امپریالیستی به رسمیت شناخته است و علیه اش مرتبا طرح و نقشه می ریزد. آنها هم توان جنبش ما در به شکست کشاندن تلاشهای جمهوری اسلامی، عقب راندن و شکست دادن به یک ‌آلترناتیو سرهم بندی کرده، مرکب از اپوزیسیون راست و نیروهای ریخته شدن از جمهوری اسلامی، را در عرض همین یکسال گذشته در خیرش زن زندگی آزادی به وضوح دیده اند. این نیرو، این جنبش و این طبقه است که کل بورژوازی در ایران، از پوزیسیون تا اپوزیسیون، خطر آنرا حس میکنند و تقابل با آن نقطه اشتراک شان است.
امروز جامعه چند میلیونی در ایران، طبقه کارگر با گرایش رادیکال و کمونیستی آن، را قدرتی میداند که توان به زمین زدن بورژوازی و متحقق کردن تغییرات بینادی اقتصادی-سیاسی و اجتماعی میداند. طبقه ای که نه بدلیل "تحت فشار" بودن، بلکه اولا بدلیل موقعیت تعیین کننده‌آن در تولید و اینکه میتواند چرخ تولید کاپیتالیستی را از کار بیندازد و دوما بدلیل وزن سیاسی و اجتماعی این طبقه است که به یمن قوی شدن کمونیسم این طبقه و قرار دادن آلترناتیوی مردمی و نشان دادن راه متحد شدن، متحد ماندن در اعتراض امروز و ممکن بودن اتکا به قدرت خود و مکانیزمهای کسب قدرت، شوراها، بدست ‌آورده است.
امروز متحقق کردن انقلاب کارگری و سوسیالیسم در ایران امکان پذیر است. اما تحقق آن بدون حزب، بدون حزب همان جنبش کمونیسم کارگری، ممکن نیست. این حزب امروز وجود دارد و در جامعه حضور دارد. این حزب کارگران است. پیشروی طبقاتی،‌ دستیابی به دنیایی دیگر و شایسته کارگر و هر شهروند قرن بیست و یکمی، ممکن است و باید برای آن آماده بود و در مقابل بورژوازی و آلترناتیوهای امروز و فردایش حاضر بود. متشکل شدن و متحزب شدن در چنین حزبی شرط پیشروی های بیشتر و پیروزی است.